در این مراسم که در کمال آزادی مطلق برگزار شد، از ۳۲۷ عدد قفل، ۱۶۰ متر زنجیر کلفت، ۳۵ کامیون سرباز، ۶۰۰ عدد سپر، ۷۲۰ عدد باتوم راست افراطی، انواع گاز اشکآور و نظرات خندهآور، برای کنترل هزار دانشجو استفاده شد. چند نفر تعداد دانشجویان را هزار نفر اعلام کردند. خبرنگاران میانهرو و حقوقبگیر تعداد معترضین را ۸۰۰ نفر اعلام کردند. خبرگزاریان حزباللهی تعدادشان را ۳۰۰ الی ۴۰۰ نفر اعلام کردند؛ در حالی که عکسهایشان بیشتر از این نشان میداد.
صدا و سیما اعلام کرد تعداد اندکی مخالف و تعداد زیادی موافق رییسجمهور در این مراسم حضور داشتند و روزنامه کیهان نوشت: یک نفر آمد، شعار داد «مرگ بر دیکتاتور» و رفت. آگاهان گفتند: اون جای عمه آدم دروغگو!
موشه بقال، رییسجمهور اسراییل توسط پلیس بازجویی شد. در اثر این بازجویی هیچ اتفاقی نیفتاد. یکی از صهیونیستها از این موضوع ابراز نگرانی کرد. اما یکی دیگر از صهیونیستها گفت: «ناراحت نباش، توی اسراییل هر کی رییسجمهور بشه، بازجویی پلیس روی شاخشه. مثل ایران نیست که وقتی رییسجمهور شدن، دیگه کسی کاری نداشته باشه.»
یک مؤسسه نظرسنجی دولتی گل بلستان اعلام کرد محبوبیت آقام « محمود نفتی» ۵۳ درصد کاهش داشته است. یعنی از هر ۱۰۰ تا ۵۳ تاشون رفتن هواخوری. کارشناسان توضیح دادند که این رکورد در تاریخ صد سال گذشته بیسابقه است که یک نفر رییسجمهور بتواند در طول دو سال این همه محبوبیت پیدا کند.
یک معلم فیزیک و ریاضی اعلام کرد: آقا محمود نفتی اولش با ۲۷ درصد رأی ملت اومد، حالا که ۵۳ درصدش رفته، فقط ۱۰۰ سانت دیگه از قدش بیرون زمین مونده که اونم داره میره زیر.
سازمان میراث فرهنگی و زیارت و تخت جمشید گل بلستان از اساتید و دانشجویان دانشگاه کریستف کلمبیا دعوت کرد که از ایران بازدید کنند. وی گفت: «البته از همراه آوردن اطفال کوچک و دانشجوی ایرانیتبار خودداری شود.»
مسئول روابط عمومی و تفریحات و کادو و سرگرمی این وزارتخانه توضیح داد که ما برای آشنایی با وضع کنونی زنان و دانشجویان و جوانان و معلمان و روزنامهنگاران و کارگران، قرار است دانشجویان کلمبیا را به تخت جمشید، عالیقاپو، مسجد شیخ لطفالله، چهلستون، بازار وکیل، طاق بستان، مسجد جامع اصفهان، باغ فین کاشان ببریم و به آنها قاب خاتم، گلدان قلمزنی شده، مینیاتور گل و مرغ، سفره قلمکار، گز اصفهان و سوهان قم هدیه بدهیم تا آنها با عمق تاریخ ۳۰۰۰ ساله ایران آشنا شده و متوجه شوند که سه هزار سال قبل اینجا چه خبر بوده و بیخودی به امسال و پارسال گیر ندهند.
وی گفت: «اتفاقاً خارجیها از این جور چیزهای خوشمزه خوششان میآید.»
یک زن بادیهنشین در عربستان سعودی که شوهرش بعد از ۳۰ سال قصد داشت خدای ناکرده در حال خواب و به طور یواشکی نقاب او را کنار بزند و ببیند او چه شکلی است، از خواب پرید و این قدر ناراحت شد که بلافاصله به خانه پدرش رفت و در آن جا تقاضای طلاق کرد.
آقای جاسم، شوهر خانم فراری و نقابدار، به خبرنگار ما گفت: «این، ۳۰ ساله زن ماست. میخواستم میبینم چه شکلیه؛ خوشگله، زشته، یعنی من نمیدونه زنش چه شکلیه. هر چی به بچههای خودش نگاه میکنه، شاید میفهمه بچهاش چه شکلیه، خودش فایده نداره. حالا هم ناراحت شد، میرم روش. اصلاً دیگه نگاه نمیکنم، بیاد سر خونه و زندگیاش.»
سه بانو در عربستان سعودی: حلیمه، راحیل، خدیجه (فرقی نمیکند)
اما، حلیمه، همسر جاسم که بسیار عصبانی بود، اظهار داشت: «من نمیگذارم تا آخرش روی من رو میبینه، یک وقت دیدی من رو دید و شناخت؛ اون وقت میره خیابون، من رو میبینه، میگه اینجا چی کار میکنی، برو خونه... دیگه نمیذاره بیرون میرم.»
برادر حجتالاسلام ولادیمیر کاسترو اعلام کرد که به زودی برای مسلمانان کوبا یک مسجد خواهد ساخت. وی قرار است برادرش رائول را به «رائول حبشی» ملقب کرده و از او به عنوان مؤذن این مسجد هم استفاده کند.
به چند خبر خرکی توجه فرمایید...
در شهر تایباد، از توابع چپرستان شرقی، از یک فروند الاغ نسبتا محترم ۱۴۵ کیلوگرم مواد مخدر کشف شد. الاغ مذکور اعتراف کرد و گفت: «الاغ بد! الاغ بد مثل رفیق بد آدم رو گرفتار مواد مخدر میکنه. ما یه موقعی الاغ خوبی بودیم.»
همچنین یک فروند گاو عظیمالشأن در کامبوج به خاطر ایجاد تصادف منجر به قتل یک راننده بازداشت شد. این گاو که مثل گاو وسط جاده ایستاده بود، در سال گذشته هم باعث تصادف و قتل شش نفر شد. قاضی کامبوجی جرم این گاو را «ایستادگی بیش از حد در مقابل حرکت خلقها» اعلام کرد.
قاضی کامبوجی گفت: از زمان خمرهای سرخ دیگه همچین گاوهایی ندیده بودیم. گاو مذکور بدون اینکه به روی خودش بیاورد، گفت: « وایستادم که وایستادم، به تو چه که وایستادم، به خودم که وایستادم، خوب کردم که وایستادم...» این گاو منتظر دادگاه است.
آخرین خبر خرکی این که سرهنگ سید ولادیمیر قذافی، تنها ستاره آسمان لیبی، ضمن بیان آخرین نظرات فلسفی خود گفت: «دموکراسی امروز با ملتهای جهان همچون خر برخورد میکند.»
خبرهای ما در اینجا به پایان رسید. در اینجا به یک گزارش ویژه خبری از علیاکبر خوشحال توجه فرمائید.
اشکان، توپ بزن!
علیاکبر خوشحال خبرنگار دگولس پرس از آلمان گزارش میدهد.
در حالی که فقط چهار ماه تا برگزاری جشنواره عظیم فیلم فجر که هر ساله مجله معتبر ماهنامه سینمایی فیلم به سردبیری مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی شماره ویژه آن را در صدها صفحه منتشر مینمایند؛ و در حالی که پنج ماه تا جشنواره کره طلایی یا گلدن گلوب باقی مانده و در حالی که شش ماه دیگر ستارگان هالیوود، مجسمههای اسکار سال آینده را بالای سر خود برده و فریاد شادمانی و موفقیت سر میدهند؛ اشکان دژاگه، بازیکن ایرانی تبار تیم آلمانی وولفسبورگ اعلام کرد که از حضور در برابر یک تیم اسراییلی خودداری نموده و این ماجرا تبدیل به یک جنجال در آلمان شد.
اشکان دژاگه قبل از افتادن توی دردسری نامربوط
برخی از رهبران یهودی آلمان از این کار اشکان این قد ناراحت شدند، این قد ناراحت شدند که از مسئولان امر خواستند وی را از تیم ملی زیر ۲۱ سال آلمان اخراج کنند. اما اشکان بیچاره اعلام کرد که به خدا من مخالف اسراییل نیستم. من میترسم؛ قوم و خویشان من در ایران به سر میبرند و من میترسم اگر اسراییل بروم، برای آنها مشکلاتی به وجود بیاید.
در حال حاضر دهها سال است که در مسابقات جهانی ورزشی تیمهای ملی ایران در مقابل اسراییل حاضر نمیشوند و همین باعث میشود تا اسراییل برنده شود و ما افتخار کنیم. این در حالی است که بزرگترین شادی ورزشی ما در مقابل اسراییل به همان مسابقه فوتبال ایران و اسراییل قبل از انقلاب برمیگردد که تیم ملی ایران، تیم اسراییل را شکست داد.
در هفته گذشته محمود احمدینژاد برای اولین بار در هنگام سخنرانی جرج بوش در سالن مجمع عمومی سازمان ملل نشست و به سخنرانی بوش گوش داد؛ در حالی که سابقه نداشت هیچ رییسجمهور ایرانی از این کارها بکند. حالا چرا اشکان دژاگه که نه در ایران زندگی میکند، نه با اسراییل مخالف است، باید به پای مخالفت ایران و اسراییل بسوزد؟ پاسخ این سووال نامعلوم است...
علیاکبر خوشحال، دگولسپرس، آلمان
پارادوکس: پیشرفت، نوستالژی، استبداد، چپ، راست و بیانات ملوکانه
پیشرفت
پیشرفت: متأسفانه پیشرفت اقتصادی، اجتماعی یک جامعه با تعداد فیلسوفان و شاعران آن جامعه نسبت عکس دارند.
نوستالوژی
پیرمرد از وقتی دندان مصنوعی گذاشت، احساس کرد که در گذشته غذاها خوشمزهتر بود.
عدالت
آنها جمع شدند و برای عدالت حکومت تشکیل دادند. بعداً برای حفظ همان حکومت مانع اجرای عدالت شدند.
در این تصویر گروهی در حال اجرای عدالت بین خودشان هستند.
چپ و راست
درگیری میان چپ و راست گسترش یافت. چپها به تدریج تجدید نظر کردند و راست شدند و راستها به تدریج تجدید نظر کردند و چپ شدند. درگیری ادامه یافت.
استبداد
آنان هزاران کشته دادند تا استبداد را نابود کنند. اما پس از نابودی استبداد برای دفاع از آزادی، راهی جز استفاده از استبداد نداشتند.
اپوزیسیون
اپوزیسیون حکومتهای آرمانگرا، زندگی است.
جوانان
جوانان حکومت را در دست گرفتند، مردم در ۱۰ سال به اندازه ۳۰ سال پیر شدند.
رژیم
رژیم استبدادی برقرار شد. همه لاغر شدند.
حاکم خوب
وقتی حکومت جمهوری نیست، حاکم خوب حاکمی است که به موقع بمیرد.
بیانات ملوکانه
او گفت: ای ملت بزرگ! بیایید! از امروز همه شما از حقوق برابر برخوردارید و هیچکس بر هیچکس برتری ندارد. همه شما از امروز سهم برابر و یکسانی دارید. همه موظفید کمک کنید تا سهم خود را از بدهکاری کشور بپردازید .
حقوق بشر
همه حاکمان دوست دارند حقوق بشر در سایر کشورها اجرا شود.
حکومت خوب
حکومت خوب مثل فیلم خوب است. معمولاً وقتی فیلمی خوب است، ما نه متوجه درخشش بازیگران آن میشویم و نه به فکر نوع فیلمبرداری آن میافتیم و نه حتی متوجه میشویم که کارگردان برای ساختن آن فیلم چقدر زحمت کشیده است.
مثل این که من داشتم در مورد حکومت حرف میزدم؟
فرار نکن
فرار کردن احتمال خطر را از بین نمیبرد؛ بلکه فاصله شما را با خطر کمی بیشتر میکند
نوع خطر
فرار کردن در این کشور فقط باعث میشود نوع خطری که شما را تهدید میکند، عوض شود
بیخ گوش ماست
خطر همیشه بیخ گوش ماست. اما معمولاً وقتی محکم خورد توی سرمان، این را باور میکنیم.
خطر مرگ
معمولاً وقتی تابلوی خطر مرگ را در جاده میبینیم، تصادفی رخ نمیدهد. تازه یعد از این که جسدمان را با آمبولانس بردند، یادشان میافتد که یک تابلوی جدید در جاده نصب کنند.
ما همیشه به قهرمانان بزرگ نیاز داریم
بالاتر از خطر
با ۳۰۰ کیلومتر سرعت در ساعت رانندگی میکنند.
با مشت محکم توی دماغ و دهان همدیگر میزنند.
از روی یک میله در ارتفاع دو متری میپرند.
با لگد توی صورت همدیگر میزنند.
از ارتفاع چند متری میپرند توی آب.
از صخرههای بدون هیچ وحشتی بالا میروند.
با موتورسیکلت با سرعتی دیوانهوار رانندگی میکنند.
قهرمانان ما همه این کارها را میکنند
و ما که از وحشت داریم میلرزیم، از دیدنشان لذت میبریم.
طوفان تلخ در آشپزخانه
الهام: فاطی مقالههایش را در آشپزخانه مینویسد...
در آشپزخانه، تو را به من الهام میکنند
تو! خودت را به من الهام میکنی
تو! به من الهام میکنی
میکنی
و من، الهام میشوم، از تو
در نامهای، در یکی مقاله
در نامهای، به چند صفحه
پشت و روی کاغذ، پشت و روی الهام
در نامهای از قورمهسبزی تا فسنجان
در نامهای از پیاز سرخکرده تا رفسنجان
در نامهای از قلههای بلند هستهای
تا کتلت دستهای
تو به من الهام میشوی
در نامهای تند، با فلفلترین مواضع سیاسی
در نامهای از فلفل، دانهای، یا بستهای
در آشپزخانه کوچک خانه
در نامههایم، من خاتمی را لخت کردم
در آشپزخانه
من فائزه و فاطمه و هر نوع رفسنجانی دیگر را
با رنده و چاقو، قیمه قورمه کردم
در نامههایم، اصلاحطلبان را
به زبالهدانی آشپزخانه ریختم
لابهلای روزنامههای پاره پاره چپ، قلمهای تهکشیده راست
در آشپزخانه پرشور من
شکر خوردن آسان است
شکر پاش همیشه روی میز است
و ما مرض قند نداریم، مرض شکر خوردن داریم
در آشپزخانه من شورش میکنم
و شورش را در میآورم
و همه چیز در آشپزخانه من شور میشود
حتی اگر آشپز فقط خودم باشم
نامههای من شورش میکنند،
و هر چه بیشتر شکر میخورم
آنها تلختر میشوند
و بیشتر شورش را در میآورم
در آشپزخانه، من دشمنان انقلاب را
بر تخته گوشت تاریخ
من تکه تکه تکه میکنم
و هر که را که کلهاش بوی قورمهسبزی بدهد
پوستش را میکنم
و حسابی میشورمش
و میگذارمش کنار، توی سطل زبالهدانی تاریخ
در آشپزخانه، دستور آشپزی به من الهام میشود
مقداری ضد انقلاب خرد شده را
با اصلاحطلبان پوست کنده شده
و تعدادی جاسوس که در اوین توی نمک خواباندهاند
مخلوط میکنم
و تندترین و تلخترین مزهها را به آنها اضافه میکنم
و آن قدر روی آتش میگذارم
تا چون کمونیستها سرخ شوند
البته بهتر است خوب فشارشان بدهید
تا قبل از پخته شدن اعتراف کنند
من، دستی از دور بر آتش ندارم
دست من همواره بالای آتش است
و دستم دائماْ میسوزد
و قلبم برای اسلام آتش میگیرد
و جگرم سیخ سیخ کباب میشود
وقتی دستهایم تاول میزند
نامههای تند را مینویسم
اکنون غذا آماده است
حضرت آیتالله نورانی!
از نیویورک خوش آمدید!
ای معجزه هزاره سوم!
در آشپزخانه
من بادمجانها را دور قاب چیدهام
بفرمایید! نوش جان
نازلی احساس( معصومه مستشار)
۱۸ مرداد ۱۳۸۶