2
بی شک یافتن شریک زندگی مناسب یکی از مهمترین چالش های جوانان ایرانی در خارج از کشور به شمار می آید و به خصوص برای جوانانی که سالهای متمادی در خارج از ایران سکنی گزیده اند و یا در خارج از ایران متولد شده اند، این مشکل ملموس تر است. در همین زمینه میزگردی در شهر سیدنی استرالیا با حضور هشت دختر و پسر ایرانی برگزار شد و نظرات و مشکلات فرا روی آنان پیرامون موضوع ازدواج به بحث گذاشته شد.
لیلا: آنقدر صبر می کنم تا انتخاب شوم
لیلا فاکتورهای انتخاب همسر آینده اش را چنین بر می شمرد: "برای من پنج اصل عمومی وجود دارد. دو اصل اول این است که همدیگر را سرگرم کنیم و به همدیگر الهام ببخشیم و روحیه دهیم. من او را سرگرم کنم و به او روحیه ببخشم و او نیز به همین ترتیب عمل کند."
او ادامه می دهد: "فاکتور سوم عبارت از عشق و یادگیری است. به نظر من هر کسی که عشق می ورزد یاد می گیرد. ما هر دو باید به همدیگر عشق بورزیم و در این عشق ورزی یادگیری هم وجود داشته باشد."
لیلا درباره فاکتور چهارم و پنجم چنین می گوید:" باید متعهد باشد و دیگر اینکه فردی عملگرا باشد. یعنی در عین حالی که فردی خوب باشد و کسی را خیلی دوست داشته باشد، ولی نباید هیچ کاری برای دوست داشتنش انجام ندهد و ففط همیشه بگوید که دوستت دارم. بنظر من این موضوع کافی نیست و باید عملگرا باشد و بر اساس این عشق اقدام کند."
وقتی از لیلا توضیح بیشتری درباره مفهوم عملگرایی می خواهم در پاسخ می گوید: "به عنوان مثال اگر خواهرم چیزی را نیاز دارد و چون من او را خیلی دوست دارم، ممکن است نیمه شب برای برطرف کردن نیاز او به بیرون بروم، هرچند که این کار برایم سخت باشد. ولی به خاطر دوست داشتن خواهرم من هر کاری که از دستم بر می آید انجام می دهم. به همین ترتیب، همسرم نیز باید برای عشقش عملگرا باشد و چنین خصوصیاتی داشته باشد."
وقتی از لیلا می پرسم آیا شوهر پیدا کردن در استرالیا سخت است می گوید: "بستگی به فرد دارد و به اینکه او چه چیزی را می خواهد. به نظر من، هم می تواند سخت باشد و هم آسان. برای من دوست پسر یافتن، سخت تر از شوهر است."
لیلا در پاسخ به این سئوال که آیا تلاشی برای پیدا کردن شوهر می کند می گوید: "یکبار شنیدم که می گویند دخترها آنقدر صبر می کنند تا انتخاب شوند و از وقتی که این عبارت را شنیدم تصمیم گرفتم منتظر بمانم تا مرا انتخاب کنند. این کار خیلی راحت تر است و بعدها متوجه شده ام که چند نفر به طرفم آمده اند و من نمی دانستم که چنین موقعیتی داشته ام. ولی در یک مقطعی تصمیم گرفتم که وقتم را فقط صرف کسانی نکنم که به طرفم می آیند، بلکه سعی می کنم خودم نیز به محافل دیگران بروم."
لیلا درباره نقش توانایی مالی چنین می گوید: "بنظرم مسائل مالی هم می تواند مهم باشد و هم مهم نباشد. از یک لحاظ مهم است که شکی نیست خانواده ها برای گذران زندگی باید پول داشته باشند. اما من خودم زمانی ازدواج می کنم که بتوانم امورات یک خانواده چهار نفره را بر عهده بگیرم و با همسر آینده ام در این زمینه نظر یکسانی داشته باشیم."
"ما باید بتوانیم آزادی مالی داشته باشیم تا اهداف فردی خود را پس از تشکیل خانواده دنبال کنیم و به آن برسیم. به نظرم بدون پول شروع یک زندگی خیلی سخت است. چون وقتی بدون پول، زندگی شروع شود تمام تمرکز خانواده به آن معطوف می شود و معادلات دیگر زندگی بر هم می خورد و زن و شوهر نمی توانند به اهداف خود برسند."
لیلا معتقد به تساوی حقوق زن و مرد در ازدواج است، اما استدلال می کند: "تساوی حقوق مرد و زن دلیل بر این حرف نیست که زن همان کاری را باید بکند که مرد انجام می دهد و یا برعکس. به نظر من در برخی مسائل، همچون مسائل احساسی، زنان حساس تر هستند و در کل، زنان بیشتر به ارتباط، داشتن همسر و خانواده فکر می کنند تا مردان."
و با ذکر مثالی ادامه می دهد: "اگر نگاه کنید می بینید روزنامه و مجله ای درباره مردان که در رابطه های عاطفی چه کاری کنند وجود ندارد. پس این وقتی است که زنان برای داشتن رابطه سرمایه گذاری کرده اند و برایش انرژی گذاشته اند و به هنگام ایجاد ارتباط با مردان، به همراه خودشان می آورند. از طرف دیگر مردان وظایف دیگری در زندگی بر دوش دارند."
وقتی از لیلا می پرسم که چنانچه طرف مقابل از شما خواست تا قبل از ازدواج چند وقتی با هم زندگی کنید، چه عکس العملی از خود نشان می دهد می گوید: "خیلی بستگی دارد ولی به احتمال زیاد پاسخ من نه است."
او درباره دلیل این عدم موافقت می گوید: "به این کار عقیده ندارم، ولی به سفر کردن خیلی معتقدم. برای اینکه به هنگام سفر، هر دو طرف در موقعیت های خاصی قرار می گیرند که می توان به شناخت بیشتری دست یافت."
وقتی به لیلا می گویم که برخی کارشناسان خانواده معتقدند که فقط پس از ازدواج می توان همسر را شناخت در تایید صحبتم می گوید: "از لحاظ آماری، هر چه شما از قبل یکدیگر را بیشتر بشناسید احتمال جدایی بیشتر است."
و ادامه می دهد: "به نظر من ازدواج مسیر دیگری به جز آشنایی و رابطه معمولی است. کلاً فرق دارد. چون فرد قرار است شب و روز با یک نفر از خواب برخیزد و از یک خمیر دندان استفاده کند. کلاً ازدواج داستان دیگری است."
به نظر لیلا، این جمله که بعضی از دخترهای ایرانی در استرالیا شرایط ازدواج را سخت می گیرند درست است و در این باره می گوید: "من درباره خود می توانم بگویم که فکر می کنم شرایطی را که دارم برای یک پسر ایرانی می تواند سخت باشد. چون معتقدم که هر دو طرف در رفتار و رسیدن به خواسته ها باید انعطاف پذیر باشند و اینکه زبان گفتاری هر دو طرف یکسان و روان باشد. یعنی اگر من انگلیسی و فارسی بلدم همسرم نیز باید این دو زبان را بلد باشد و نکته دیگر اینکه آزادی های من به گونه ای است که سبک زندگی استرالیایی را می پذیرم."
لیلا در پاسخ به این سئوال که نظرت راجع به داشتن بچه چیست می گوید: "من معلم هستم و اگر شوهرم خواسته اش این باشد که بچه دار نشوم، دانش آموزانم می توانند به منزله بچه هایم به شمار آیند. برای من مادری مهم است، اما اینکه درچه فرمی باشد زیاد مهم نیست، مثل مادر ترزا و یا پرنسس دایانا. من درباره بچه انعطاف پذیرم."
لیلا صد درصد معتقد است که زندگی زناشویی آینده اش تحت تاثیر فرهنگ ایرانی قرار دارد و وقتی از او می پرسم که اگر آزاد بودی کدام فرهنگ را انتخاب می کردی در جواب می گوید: "همین فرهنگ بینابین استرالیایی-ایرانی را انتخاب می کردم."
شهریار: دختران ایرانی مادی هستند
شهریارمعتقد است که پسر و دختر باید به هنگام ازدواج هم تراز باشند و از با هم بودن لذت ببرند. شهریار می گوید: "باید دختر و پسر وقتی که همدیگر را می بینند در قلبشان حالت خوشحالی به وجود آید و از مصاحبت با یکدیگر لذت ببرند. چیز دیگری که برای من مهم است داشتن ارزشهای یکسان در ازدواج است."
وقتی در خصوص ارزشهای شهریار از او توضیح بیشتری می خواهم، می گوید: "تا یک حدی برای من مذهب مهم است. تحصیلات هم مهم است و داشتن پول، نه به اندازه ای که فرد فقط به دنبال پول باشد، مهم است. من معتقدم همسرم تا حدی که بتواند برای خودش پول به دست آورد، خوب است."
شهریار درباره توقعات و انتظاراتش از همسر آینده اش می گوید: "به نظرم انسان همسرش را در زمان سختی می تواند بشناسد. من دوست دارم زمانی که در شرایط سخت هستم، زنم فداکاری کند و نه اینکه مرا تنها بگذارد."
"از دیگر توقعاتم این است که همسرم مادر خوبی برای بچه ها باشد و بچه داشتن را در تضاد با آینده شغلی خود نبیند. دوست دارم همسرم به من گوش کند و بخواهد شریک زندگی من باشد نه اینکه بخواهد مرا تحت سلطه خود درآورد. من معتقدم که انسانها ممکن است دارای نقاط ضعفی باشند ولی از طرف دیگر همسرشان دارای نقاط قوت باشند و خوب است که به همدیگر کمک کنند و نقاط ضعف را با نقاط قوت خود بپوشانند."
برای شهریار ملیت همسرش زیاد مهم نیست، اما احتمال بیشتری می دهد که همسرش فردی ایرانی باشد. او می گوید: "من دوست دارم که همسرم مثل من فکر کند و من را بفهمد و بداند که از کجا آمده ام و به یک صورت فکر کنیم."
به نظر شهریار بسیاری از دختران ایرانی مادی هستند و وقتی به او می گویم که بیشتر دخترانی که در میزگرد امروز شرکت داشتند، بیان کردند که مادیات اولویت زندگیشان نیست، می گوید: "من چند رابطه عاطفی با دختران ایرانی داشته ام که همگی منجر به ازدواج نشد و فقط دلیل آن به خاطر مادیات و پول بود، در حالی که معتقدم این امکان وجود داشت که زندگی را شروع کرد ولی دختر مقابلم فقط پول برایش مهم بود."
برای شهریار، گذشته همسرش زیاد مهم نیست و او را بدان خاطر سرزنش نخواهد کرد و وقتی از او می پرسم که آیا در گذشته دختر مورد علاقه ات کنکاش می کنی، در پاسخ می گوید:"نه. من ترجیح می دهم که به مرور زمان متوجه گذشته همسرم شوم، چون بالاخره در یک جایی از زندگی مسائل گذشته بروز می کند."
زهره: پسرهای ایرانی زیاد فیلم بازی می کنند
وقتی از زهره می پرسم که آیا بسیاری از دخترهای ایرانی در استرالیا به ازدواج اعتقاد دارند، با قاطعیت جواب مثبت می دهد و وقتی نظر او را درباره دلائل بالا رفتن سن ازدواج در بین جامعه ایرانی جویا می شوم، می گوید: "به نظرم هم پیدا کردن شریک زندگی در استرالیا سخت شده و هم اینکه اعتماد کردن به دیگران مشکل است."
زهره در پاسخ به این سئوال که چطور می توان پسری را برای ازدواج پیدا کرد با خنده می گوید: "از طریق آمدن به این میزگرد! " و سپس با لحنی جدی ادامه می دهد: "من خیلی زیاد تلاش کرده ام ولی به نتیجه ای نرسیده ام."
و دلایل عدم موفقیتش را چنین بر می شمرد: "به نظر من پسرهای ایرانی خود واقعی شان را نشان نمی دهند و فیلم زیاد بازی می کنند و واقعی نیستند. یکی از الویت های ازدواج برای من این است که طرف مقابل، واقعی باشد. خیلی فیلم بازی نکند. بعضی پسرها حرف هایی برای خوشایند من می زنند ولی در عمل اصلاً به آن باور ندارند و در یک جا می توانی مچشان را بگیری."
وقتی از او می پرسم که چند تا از این مچ گیری ها باعث جدایی می شود، می گوید: "بستگی به این دارد که کجا مچشان را بگیری و در خصوص چه مسئله ای باشد و چقدر موضوع شدت داشته باشد و تا چه حد بتوانی او را ببخشی! من اگر نتوانم با موضوع کنار بیایم او را به کنار می گذارم. اما نکته مهم این است که هر چقدر پسرها تلاش می کنند که خود واقعی شان را نشان ندهند اما یک جاهایی بروز می کند."
وقتی از زهره درباره انتظاراتش از همسر آینده اش می پرسم، در پاسخ می گوید: "اول آنکه به عنوان یک انسان به من احترام بگذارد و بعد به چشم یک زن به من نگاه کند. واقعی باشد. کسی باشد که از زندگیش لذت ببرد و آدم بی حال و حوصله و خسته کننده نباشد. چون من خیلی آدم فعالی هستم ، دوست دارم فرد مقابل اشتیاق به زندگی داشته باشد و ماجراجو باشد و دنبال چیزهای جدید در زندگی باشد تا آنها را به دست آورد."
و با خنده ادامه می دهد: "از زندگی لذت واقعی ببرد، نه اینکه مثلاً خودش را از بالای کوه به پایین پرت کند.... مسئولیت پذیر باشد، فکر نکند که من قرار است زندگی او را عوض کنم. خودش عملگرا باشد. و در کل از این آدم هایی که می گویند خسته ام ، دیوانه ام، دلم برایت تنگ شده خوشم نمی آید. چون به نظرم این کارها بچه بازی است."
برای زهره پول در زندگی مهم نیست ولی تحصیلات خیلی مهم است و اعتراف می کند که داشتن تحصیلات طرف مقابل "نقطه ضعف" اوست.
زهره معتقد است که در تصمیم گیری های سرنوشت ساز زندگی، همسرش باید از ایده های او هم استفاده کند و اما چنانچه بر خلاف نظرش باشد، او سعی می کند که با موضوع به گونه ای کنار بیاید.
وقتی نظر زهره را درباره مهریه می پرسم می گوید: "من به طرف نگاه می کنم، به سطح سواد، معیارها و درآمدش . اگر واقعاً ببینم از پس آن بر می آید برای من مهریه مهم است." و وقتی از او می پرسم که آیا به سکه راضی است یا به املاک می گوید: "قبلاً نظرم سکه بود، اما الان نظرم املاک است."
وقتی از زهره می پرسم که دوست داری شوهرت ایرانی باشد یا غیر ایرانی می گوید: "من سابقاً دوست داشتم با مرد ایرانی ازدواج کنم."
و دلیل این انتخاب را پس از عذرخواهی از حاضران در میز گرد چنین بیان می کند: "چون فکر می کردم باید با کسی زندگی کنم که معنای " جیگرتو" را بفهمد، اما چهار سالی است که نظرم عوض شده و برایم تفاوت های زبانی و مذهبی مطرح نیست. تا آنجا که مرا دوست داشته باشد و به فرهنگم احترام بگذارد من مشکلی ندارم."
زهره در پاسخ به این سئوال که چه فرقی بین پسران ایرانی و غیرایرانی وجود دارد، پس از عذرخواهی مجدد از پسران در میزگرد می گوید: "پسران ایرانی درباره آدم قضاوت می کنند و خیلی دوست دارند گذشته آدم را بدانند و از آن سر دربیاورند و آن را به صورت آدم پرت کنند و بگویند تو این هستی، تو این هستی، تو این هستی . ولی پسران غیر ایرانی تا آنجا که من می دانم برایشان گذشته اهمیتی ندارد. تازه بعضی بودند که برای ازدواج با من حاضر بودند که مسلمان شوند."
وقتی از زهره می پرسم که آیا پسران ایرانی قابل اعتماد ترند یا خارجی در پاسخ می گوید:" من به ایرانی یا غیر ایرانی بودنش نگاه نمی کنم بلکه به انسان بودنش نگاه می کنم."
زهره به زندگی قبل از ازدواج قائل است و معتقد است هر چقدر زمان آن بیشتر باشد بهتر است. زهره می گوید: "برای من دوست بودن بهترین اساس زندگی است و بهترین حالت برای من است."
زهره معتقد است که بعضی از دختران ایرانی که به استرالیا می آیند دیدگاهشان نسبت به ازدواج عوض می شود و برخی سنتی باقی می مانند و وقتی از او می پرسم آیا خودت عوض شدی می گوید: " نه. من از اول همینطوری بودم و همین ایده ها را داشتم و بخاطر همین با اینجا به طور کامل سازگاری پیدا نکردم.
علیرضا: اعتماد مهمترین اصل یک رابطه است
وقتی ازعلیرضا نظرش را درباره همسریابی اینترنتی می پرسم می گوید: "به نظرم زیاد کارآمد نیست. چون با توجه به اینکه سرمایه و وقت زیادی را پشت کامپیوتر می گذاری، اما به هنگام ملاقات با فرد مقابل، متوجه می شوی که با آن تصویری که از او در ذهن خود ساخته بودی خیلی تفاوت دارد و این موضوع داغان کننده است. به نظرم خیلی بهتراست که با فرد از نزدیک روبرو شد."
علیرضا در پاسخ به این سئوال که در مواجهه با یک دختر، او را از نگاه همسر آینده برانداز می کند یا دوست دختر می گوید: " سنم که کمتر بود به همه چیز ایده آل نگاه می کردم و دوست داشتم که با او چند ماه باشم و ببینم که آیا با او می سازم یا نه، اخلاقمان به هم می خورد یا خیر. ولی در حال حاضر فکر می کنم که شرایط محیط بر نگاهم اثرگذاشته است."
علیرضا درباره فاکتورهایی که برایش در ازدواج مهم است می گوید: "قدیم فکر می کردم که فرد باید تحصیل کرده باشد و چون خودم دوست داشتم پزشکی بخوانم، فکر می کردم که همسرم هم باید پزشک باشد. ولی الان به نتایج دیگری رسیده ام. به نظرم آدم ها یک "بسته" هستند. من که اینجا نشسته ام، پولم، قیافه ام، نوع حرف زدنم، نوع رفتارم، نوع خنده ام، پدر ومادرم ، همه این ها بسته علیرضا را تشکیل می دهند."
الان فکر می کنم که با کسی می توانم ازدواج کنم که با او راحت باشم و از زندگی در کنار او لذت ببرم. بنظرم مهمترین چیز لذت بردن است. به خاطر همین، نمی توانم کسی را در قالب خاصی بگذارم |
و ادامه می دهد: "الان فکر می کنم که با کسی می توانم ازدواج کنم که با او راحت باشم و از زندگی در کنار او لذت ببرم. بنظرم مهمترین چیز لذت بردن است. به خاطر همین، نمی توانم کسی را در قالب خاصی بگذارم."
وقتی از علیرضا درباره تضاد های خواستگاری سنتی ایرانی و سبک زندگی او می پرسم می گوید: "الان این اتفاق برای من در حال رخ دادن است. خانواده من کمی مذهبی است، ولی خودم به خاطر شرایط و محیط زندگی ام متفاوت هستم. و در این مواقع بین آنچه که من دوست دارم و آنچه که خانواده می پسندند، تناقض پیدا می شود. من معتقدم که احترام پدر و مادر واجب است و به همین خاطر واقعاً در اینگونه شرایط و اختلاف سلیقه ها مشکل بروز می کند."
او در ادامه می گوید: "به نظر من چیزی که وجود دارد این است که فرد نباید خودش را بخاطر تفاوت فکری که با خانواده اش دارد قربانی کند. اما در کل، من در بین دختران انتخاب محدودتری دارم، چون باید دنبال کسی بگردم که منطبق با شرایط و نظرخانواده ام نیز باشد."
علیرضا درباره فاکتورهایی که خانواده اش برای ازدواج او در نظر دارند، می گوید: "مادرم معتقد به ازدواج سنتی است و البته این موضوع تا حدی خوب است، چون من هم وقتی می بینم خانواده ای خوب و مناسب است و می خواهند برایم به خواستگاری بروند، من هم قبول می کنم و با آنها آشنا می شوم و صحبت می کنم. در کل من زیاد اعتقاد به این موضوع ندارم که در درجه اول خودم باید دختر را ببینم و عاشق شوم."
وقتی از علیرضا درباره دیدگاهش نسبت به گذشته همسر آینده اش می پرسم در پاسخ می گوید: "به نظرم ما انسانها هر چه که هستیم، از گذشته امان است. عادت هایی که در حال حاضر داریم به گذشته بر می گردد. ولی به اعتقاد من، اعتماد مهمترین اصل یک رابطه است و من کاری به گذشته ندارم. کار به چیزهایی دارم که در این رابطه رد و بدل می شود تا آن را واقعی و قابل اعتماد سازد."
علیرضا در پاسخ به این سئوال که آیا دختران دانشجویی که از ایران به استرالیا می آیند عوض می شوند می گوید:" مسلماً عوض می شوند و چون شرایط اجتماعی در استرالیا متفاوت است، به یقین فرصت های بیشتری پیدا می کنند و حق انتخاب آنها بیشتر می شود و بر همین اساس عوض می شوند."
"اما مهم اینجاست که این عوض شدن به ضرر ما آقایان است یا به نفعمان که من معتقدم به ضرر ماست، چون بیشتر اوقات این عوض شدنها خیلی واقع بینانه نیست و خیلی از آنان تحت تاثیر جنبش فمینیسم است و این در حالی است که با فرهنگ ایرانی سازگاری زیادی ندارد."