اصغر شرفی : فوتبال را دولتی کنید و خلاص

اصغر شرفی : فوتبال را دولتی کنید و خلاص

سالم ماندن سخت ترین پروژه فردی انسان مدرن است. انسانی که امروز در دنیایی سیال و بی رحم زندگی می کند. چلسی پس از 48 ساعت به نبود مورینیو عادت می کند و هیچ بزرگی جای خالی اش احساس نمی شود. شاید باید تعریف جاه طلبی را عوض کرد؛ شاید دیگر جاه طلبی «آرزومندی» نباشد؛ بی آرزویی شده باشد. از اصغر شرفی که 29 سال قبل در دهه چهارم زندگی با موهای مشکی روی نیمکت ایران در جام جهانی نشسته، درباره پروژه بعدی اش می پرسیم. می خواهیم بدانیم هنوز جاه طلب هست. هنوز آرزوی بزرگی برایش مانده است؟ او اما از مسیر سنگلاخ «شبه جاه طلبی» عبور کرده و به قله رسیده است؛«می خواهم سالم بمانم. نمی خواهم شرفی را که به زحمت ساختمش، به لجن بکشم.» این کمال جاه طلبی مردی است که وطن پرستی را در آموزش چند جوان می داند و برخلاف نمای بیرونی پرجنب و جوش و مبارزه طلبی که دارد، به آرامش درونی رسیده است؛ می خواهد سالم بماند.

---

دلم نمی خواهد زیاد درباره شیرین فراز صحبت کنم. شاید لازم بود این اتفاق بیفتد. چند ماه هم آنجا زحمت کشیدم. اوایل که تنها بودم...

اما یک مرور کلی شاید بد نباشد.

به اسم مدیر فنی رفتم کرمانشاه تا اینکه کار چرنیشوف با آن ماجراها تمام شد و فرمان کریمی از من خواست سرمربی تیم هم باشم. من هم بدون صحبت درباره قرارداد، توافق کردم. به تناسب بودجه مان شروع به یارگیری کردیم. خب من دید خاصی در فوتبال دارم؛ اصولاً عاشق ماجراجویی هستم. گفتم می رویم سراغ جوان ها و فقط برای اسکلت تیم، چند بازیکن باتجربه می آوریم.

یعنی اصلاً خوشحال بودید که شرایط ویژه شیرین فراز فرصت جوانگرایی را به شما می دهد...

بله، من نه از کار با ستاره ها تنم می لرزد و نه از کار با جوان ها می ترسم. با بی نام ها هم می توانم «بانام» بشوم. برای من مهم آن درگیری ذهنی و تلاش برای سازندگی است. عاشق معروف کردن بازیکن های گمنام هستم. از آن طرف به خودت اعتماد به نفس داشته باشی که از فلانی بعد از 6 ماه یک ستاره می سازم. مثل محمد سیاه 19 ساله که از اکباتان به شیرین فراز بردم و این هفته پاس گل داد. هنر نیست که با 6 میلیارد تومان تیم قوی ببندی. ابراهیم چرخی هم با 6 میلیارد تیم مدعی می سازد. داشتیم تیم را تمرین می دادیم که مدیرعامل باشگاه گفت آقای شرفی ما داریم مربی می آوریم. ایرادی ندارد؟ من هم گفتم نه.

اینجا نکته یی وجود دارد؛ اینکه اصغر شرفی وقتی مدیریت فنی یک تیم را می پذیرد، بعضی ها فکر می کنند او برای همیشه تغییر سطح داده و از این به بعد می خواهد مدیریت کند و مربیگری را تقریباً کنار بگذارد.

این هم هست اما می خواستم امسال را امتحان کنم چون فصل قبل تیمی را درست کردم که هیچ کس نمی توانست درست کند. اکباتان خیلی خسته ام کرد...

قبول داریم اما در فوتبال ایران نگاه ها طوری است که حتی اگر شرفی این تغییر سطح را به چشم یک آزمایش موقت ببیند، مدیران آن را همیشگی می دانند و وقتی سراغ شرفی می روند که مدیر فنی بخواهند. یعنی این یک ریسک بزرگ از طرف شما بود.

خودم هم این را می دانستم. اینکه دست به ریسک بزرگی زدم. اما دوست داشتم این آزمایش را بکنم. اصلاً خواهی نخواهی من 2 ، 3 سال دیگر می توانم مربیگری کنم و کم کم باید خودم را آماده تغییر سطح می کردم. ضمن اینکه اینجا مدیریت فنی تعریف نشده؛ مدیرفنی باید در طراحی تمرینات دخالت کند و از انتخاب مربی گرفته تا تغذیه بچه ها را چک کند. باید رابط مدیر و کادر فنی باشد.

در واقع خورخه والدانو در رئال مادرید؛ کسی که نماد قدرت مدیرفنی در یک باشگاه بزرگ بود و فهرست بازیکنان ورودی و خروجی و مربیان آمدنی و رفتنی را تنظیم می کرد اما در ایران هنوز مدیرفنی را آلترناتیوی برای سرمربی می دانند یعنی مدیری سراغ انتخاب مدیرفنی می رود که به سرمربی اش اعتماد نداشته باشد.

بله، من هم می خواستم امسال استراحت کنم و وقتی فرمان کریمی گفت مربی می آوریم، اصلاً ناراحت نشدم اما دیدم اسم مربی «یسیچ» است. گفتم این را که من می شناسم. جالب است که اصلاً به من نگفته بودند در حالی که باید مربی با نظر مدیر فنی انتخاب شود. البته از دست مدیرعامل ناراحت نشدم چون کریمی به این مسائل اشراف کامل نداشت. خلاصه رفتیم در دفتر یک آژانس نقل و انتقالات. اول درباره شناختم از یسیچ توضیح بدهم؛ چند سال قبل یسیچ پگاه را اواسط فصل در رده نهم جدول از جهانپور تحویل گرفت و آخر فصل نهم کرد. قراردادش تمدید شد و فصل بعد هم با چند باخت و مساوی کارش را شروع کرد که برکنارش کردند و پولش را کامل گرفت و با خوشحالی گذاشت رفت. از پگاه هم با من تماس گرفتند و از امریکا آمدم و تیم را تحویل گرفتم. آن موقع دستیار سابق یسیچ و چند بازیکن خارجی می گفتند بدون او بازی نمی کنیم. بازیکن هایی که در حد پگاه هم نبودند. خلاصه خودشان دیدند نمی توانند با من کار کنند و رفتند اما یسیچ با این پیش زمینه ذهنی منفی از شرفی، به کرمانشاه آمد. فرمان کریمی به یسیچ توضیح داد که باید با من در ارتباط باشد. به او گفتم دو هفته تمرینات را از بالا نگاه کن که خودش گفت تیم خوبی بسته شده و وقتی تیم را شناخت، بازیکن ها با نظر خودش جذب می شدند. چند روز بعد قراردادش را بست و از ایران خارج شد. پیش خودم گفتم چند هفته دیگر برنامه می دهد اما دیدم نه؛ بدون برنامه می خواهد جلو برود و تمریناتش هم جالب نیست. رفتم پیش واسطه یی که یسیچ را آورده بود. گفتم این چه مربی یی بود برای ما آوردی. بعد توضیح داد که دستیار خودم رفته و از او مربی خارجی خواسته، دستیاری که باید مثل سوئیپر پشت من باشد، می خواست به من گل بزند، الان در فوتبال روز دنیا بازیکن ها برای هم جاسوسی می کنند یعنی اگر بدانند بازیکن بغل دستی شان شب قبل دیر خوابیده به مربی می گویند چون عملکرد ضعیف او روی بقیه هم اثر بد می گذارد.

گذشته از اینها، مگر مدیر فنی نباید سرمربی را انتخاب کند؟

خب کار از همین جا عیب پیدا کرد دیگر... زمانی به من گفتند که یسیچ آمده بود. در یک مجموعه سرمربی باید به جلو نگاه کند و بقیه به خصوص دستیاران سرمربی باید به پشت سر نگاه کنند تا حواشی را جمع کنند اما اینجا برعکس است؛ سرمربی باید مراقب پشت سرش باشد که زیرآبش را نزنند و بقیه به جلو نگاه می کنند. البته برای شرفی اتفاق مهمی نیفتاده؛ اصغر شرفی بی تیم نمی ماند. همان طور که هیچ وقت بی تیم نمانده. من فوتبال را به کعبه اش رسانده ام و در جام جهانی هم مربیگری کرده ام. چیزی نمی خواهم اما این افکار شیوع پیدا می کند. من آدمی نیستم که چشم هایم را ببندم. یسیچ اصلاً تمرین اختصاصی برای هیچ بازیکنی نمی گذاشت. با چند دقیقه گل کوچک و تمرین هوازی و 4 به 2 و چند تا ضربه کاشته سر و ته قضیه را هم می آورد. من اینجا اعلام می کنم با فرمان کریمی هیچ مشکلی ندارم و خود او هم می پذیرد که حرف هایم منطقی و از سر دلسوزی است. تا بعد از بازی با استقلال صبر کردم. گفتم باید یک جلسه بگذاریم. گفتند سه شنبه یا چهارشنبه. حالا یسیچ رفته بود صربستان. قبل از رفتن هم درباره تمرینات هیچی به من نگفت. قرار بود 48 ساعته بیاید که خبری ازش نشد. فهمیدم با یک مربی سازش کرده است. بعد از آمدن یسیچ، باز هم جلسه برگزار نشد. من هم که همه می دانند چقدر نظم برایم اهمیت دارم. از مجموعه آمدم بیرون و تمام.

گفتید یسیچ نسبت به شما ذهنیت بد داشت. این را از کجا فهمیدید؟

از رفتارش. از رفتارش که حالت خصمانه با من داشت. یک بار داشت با من حرف می زد. هی داد می زد. من هم یک داد بلند کشیدم و گفتم حرف زدن اصولی دارد که هنوز آن را یاد نگرفته یی. البته یسیچ یکسری مشکلات روانی و خانوادگی دارد. مثلاً دخترش خودکشی کرده و من دوست ندارم اینها را به عنوان نقطه ضعف مطرح کنم. موضوع اینجا است که بعد از دو باخت گفت تیم خوب بسته نشده. من از این عصبی شدم و به خودش هم گفتم تو تیم را دو هفته از بالا دیدی و بعد قرارداد بستی. پس حق نداری بهانه بیاوری. من اگر بعد از گرفتن پگاه از یسیچ وسط فصل، این حرف را می زدم حق داشتم اما او حق نداشت این بهانه را بیاورد. البته شیرین فراز همین الان تیمش خوب شده و مهره هم زیاد دارد. شما ببین بازیکنانی که من به شیرین فراز بردم همه فیکس هستند، بدرا و سجاد امیدی را از اکباتان بردم که بهترین نیروهای یسیچ در خط دفاع و هافبک هستند. محمد سیاه را هم از اکباتان آوردم که جالب است خودم چند بار به یسیچ گفتم زود است به این بچه بازی بدهی؛ خراب می شود. یک ربع، یک ربع بازی اش بده اما بیشتر از او استفاده می کند. پس شرفی بازیکن بی خاصیت به کرمانشاه نبرد. یسیچ اصلاً نمی توانست به این مهره ها گارد داشته باشد. این تیم همین الان حرف ندارد.

الان اگر با شناختی که دارید، پیشنهاد کار در شیرین فراز بشود، چه جوابی به فرمان کریمی می دهید؟

الان با فرمان رفیق می شوم،

یعنی کار نمی کنید...

گفتم که رفیق می شوم با فرمان. برای رفاقت خیلی خوب است.

تزلزل افکار مدیریتی شیرین فراز، به خاطر عدم شناخت کار نیست؟

چرا، کار را نمی شناسد. فرمان عاشق فوتبال و کرمانشاه است. حاضر است تمام زندگی اش را پای این تیم بدهد اما چون خود کار را نمی شناسد، اطرافیانش روی او تاثیر می گذارند.

خب چند درصد مدیران ما باید این مشکل را داشته باشند.

خب، این مشکل مملکت است که آدم ها سرجایشان نیستند.

اصلاً از 18 مدیر لیگ برتر، چند نفر سر جایشان هستند؟

اتفاقی که در فوتبال ایران افتاده خیلی خاص است. شما نگاه نکنید که بعضی فوتبالیست ها در رفاه کامل زندگی می کنند. همین الان یک سری از بازیکن ها در راه تمرین مسافرکشی می کنند. در این شرایط مربی باید فرهنگ و محیط را بشناسد. من نمی گویم حرفم کاملاً درست است اما یک جای کار ایراد دارد.

در انگلیس هم مالک یا مدیر یک باشگاه غالباً فوتبال را نمی شناسد اما یک مدیر ورزشی می آورد که اینجا اسمش مدیر فنی است و کارهای فنی را اوست که انجام می دهد اما در ایران غالب مدیران «تمامیت خواه» شده اند.

بله، به این دلیل که پول گذاشته اند. اصغر شرفی دیگر به هیچ صورت تیم شخصی را تحویل نمی گیرد. شما حداقل اگر با باشگاه دولتی کار کنی، می دانی یک سیستمی وجود دارد اما در تیم خصوصی کاملاً تعبیر شما صدق می کند؛ مدیر باشگاه تمامیت خواه است. امروز مدیران فکر می کنند چون پول آورده اند، همه چیز و همه کار را باید خودشان انجام دهند. الان نگاه که می کنم، می بینم استیل آذین خیلی کار درستی انجام داد. یک آدم سرمایه دار آمد تیم را داد دست پروین. پروین چه کار کرد؛ حشمت مهاجرانی را آورد. مالک باشگاه اگر خودش هم می خواست، با چند میلیارد پول نمی توانست چنین تیمی ببندد. من هم شیرین فراز را خودم بستم، اما با بودجه یی که داشتم.

یعنی اصغر شرفی امضای خودش را از پای شیرین فراز حذف نکرده و از کارش دفاع می کند.

بله، اما به شرطی که خودم تمرینش بدهم. در هر تیمی چند تا پرت وجود دارد حتی در بهترین تیم های دنیا. شما بهترین ساختمان را هم که بسازی، چند قلم خرج اضافه می کنی.

تفاوت مدیریت اکباتان و شیرین فراز را چطور دیدید. دو باشگاهی که خصوصی هستند و این می تواند مبنای مقایسه باشد.

من اعتقاد دارم اینهایی که با پول شخصی می آیند در فوتبال، از عاشقی، کارشان گذشته به دیوانگی کشیده شده، چون پولی که باید خرج کنند، از جیب شان می گذارند و در فوتبال ایران برگشت ندارد. بودجه تیم های شخصی و دولتی قابل قیاس نیست. ما در اکباتان با چند مدیر تحصیلکرده و قوی روبه رو بودیم که یکی در آلمان و دوبی کار تجاری می کرد و مدیرعامل باشگاه شرکت نفتی داشت اما آنها هم نتوانستند دوام بیاورند. ما بهترین و سالم ترین مجموعه لیگ آزادگان بودیم که در طول فصل یک مشکل کوچک هم در باشگاه پیش نیامد.

جالب است شما دارید عکس حرف همه را می زنید که دم از خصوصی سازی می زنند اما به این دلیل که می دانید خواسته آنها اجرایی نخواهد شد.

بله. ما در تمام قسمت های ورزشی داریم خلاف جهت آب حرکت می کنیم. وقتی خصوصی سازی نمی کنند، حداقل همه باشگاه را دولتی کنند و خلاص. من خودم آدمی نیستم که بنشینم کنار، چای و شیرینی بخورم و پولم را بگیرم. یک جا دیدید فرمان کریمی بگوید شرفی را بیرون کردم؟ از پول خوبی هم گذشتم. من هر نانی را نمی خورم. زندگی ام را خودم ساختم؛ از میدان دلگشا، به همه جای دنیا رفتم. در امریکا سه پسر دارم. یکی دکتر است، یکی مهندس، یکی وکیل. سهم من از خدا بیشتر از این نیست. یعنی اگر از خدا می خواستم هم، بیشتر از این به من می داد؟ یک روزی زمان بازیکنی رفتیم یک سفر خارجی. به خدا گفتم یعنی ممکن است در این دانشگاه درس بخوانم. حالا یکی از پسرهایم از همان دانشگاه فارغ التحصیل شده. اصغر شرفی آدم ناموفقی نیست. اتفاقاً از زندگی اش راضی است. حالا به خاطر چند سال باقی مانده از زندگی، همه چیز را به لجن بکشم؟ من یک شرایطی دارم. شرایط منطقی هم دارم. اگر خواستند کار می کنم. برای من دیگر تیم ملی و پرسپولیس و استقلال مهم نیست. برای من مهم است که در فوتبال باشم.

... و خودتان را حفظ کنید.

و در جایگاه خودم باشم نه اینکه آویزان این و آن شوم که به من شغل بدهید. نه، در هر باشگاهی پرت هایی وجود دارند که شاید مانع کار من شوند اما این جبر کاری است.

حالا آن شرایطی که گفتید؛ آن مدینه فاضله اصغر شرفی در فوتبال ایران وجود دارد؟

نیست. اصلاً نیست، شما این دستگاه را خاموش کنید تا چند دقیقه حرف بزنم و... این را بنویس؛ من هر کسی تیم برایم پیدا کند، به او جایزه می دهم. اگر فلانی به من زنگ بزند و بگوید این تیم شما را می خواهد. اگر همه چیز درست شود، من حقش را می دهم. این یک کار درست است چون شما یک کاری برای من انجام دادی و من وظیفه دارم جواب بدهم، اما نه اینکه شما یقه من را بگیری که حقم را بده. شما حقی نداری. من خودم باید این کار را بکنم.

یک سوال مهمی وجود دارد. ما انتظار داریم امثال شرفی و فروتن که با علم روز از اروپا یا امریکا برمی گردند، بخشی از این فوتبال را درست کنند. اتفاقاً اینها با سرعت اولیه خوبی شروع می کنند اما انگار در میانه راه دچار استحاله می شوند. فروتن که اوایل کارش پاس و پرسپولیس را می برد، یک دفعه افت می کند یا شرفی که با برق آن فوتبال به یادماندنی را بازی می کند، کم کم کارش به مشکل می خورد. این وسط چه مشکلی وجود دارد؟

من منکر توانایی بهمن فروتن نیستم. او یک مربی «نوآور» بود و هست. چه آن موقع که در هما بود و من مربی تاج بودم و چه حالا اما درباره برق شیراز باید توضیح بدهم؛ من یک تیم خیلی خوب بستم اما داوری ها افتضاح بود. چند ماه سعی کردم حرف نزنم اما با تیمی که عالی بازی می کرد، کاری کردند که علناً گفتم داورها رشوه می گیرند و 320 امضا علیه من جمع شد. برای اینکه پنالتی هایی می گرفتند که با صد من چسب، نمی چسبید. البته مدیر برق آمد و گفت شرفی 10 بازی هم ببازی، برکنارت نمی کنم. حوصله یی که مدیران اکباتان هم به خرج دادند و دیدند بعد از اخراج 9 بازیکن اصلی، آخر سر تیم را جمع و جور کردم. من با برق سال اول افتادم اما در همان دوره روزنامه ها تیتر می زدند؛ «برق 20، شرفی 21» من دیگر زورم به داورها نمی رسید. شاید بازی را بلد نبودم.

جالب است که همین حرف ها را دقیقاً از فروتن می شنویم. آداپته شدن شما با فوتبال ایران سخت نبود؟

بله. سال دوم فهمیدم که باید حواشی را واگذار کنم به مدیران باشگاه و بدون اینکه حرف بزنم، کارم را بکنم. این شد که پاس و پرسپولیس را زدیم و نهم شدیم. اگر شما دیگر آن فوتبال برق را دیدید؟ آن تیم دو سال دیگر میوه می داد. برای ساختن یک تیم قوی، دو تا چهار سال وقت لازم است. ما سال دوم خیلی خوب شده بودیم. اگر دو سال دیگر می ماندم، امروز یک سپاهان هم در شیراز داشتیم. الان طرز فکر حاکم بر فوتبال ایران خیلی بد است. شما ببینید چه بلایی دارند سر حجازی می آورند. ببینید با ابراهیم قاسمپور چه کار می کنند. ما در بازیکنی و مربیگری پنج تا آدم مثل قاسمپور نداریم. من و حجازی از نظر طرز فکر اندازه چند تا سیاره با هم فاصله داریم، اما ببینید با او دارند چه کار می کنند. خب حداقل دو سال به او وقت بدهید. در واقع من و فروتن نمی توانیم خودمان را با فوتبال ایران وفق بدهیم. اصلاً جای فروتن در شموشک نبود. شما نمی توانید با تیر و کمان به جنگل بروید. با تیر و کمان می توانید گنجشک بزنید اما برای شکار شیر...

مورینیو در دو بازی لمپارد وتری را نداشت، نتوانست نتیجه بگیرد و گفت بدون تخم مرغ نمی توانم املت درست کنم. چند روز بعد هم شغلش را از دست داد.

تمام شد و رفت، شما با شموشک می توانید نساجی را ببرید اما جلوی پرسپولیس ضربه فنی می شوید.

آخر یک چیز این فوتبالی که به زلاتکو، ایوانکوویچ، فرانچیچ، وینکو بگوویچ و یسیچ اعتماد می کند، ایراد دارد؛ فوتبالی که به دست پروده های خودش اعتماد ندارد.

چون از نظر اینها فوتبال ایران در همه زمینه ها پیشرفت کرده به جز مربیگری، ما با دو مربی ایرانی به جام جهانی رفتیم. نتیجه چه شد؟ تیمی که مهاجرانی و من بسته بودیم.

الان به نظر می رسد معضل ما عقب ماندن مربیان از لژیونرها باشد. مثلاً قلعه نویی نمی تواند سوار تیمش شود؛ سوار تیمی که کریمی، هاشمیان و مهدوی کیا را دارد. آنها به چند زبان تسلط دارند اما سرمربی تیم ملی... اصلاً. بزرگ تر شدن بازیکن از مربی، خطرناک نیست؟

ذوالفقارنسب معمولاً کم حرف می زند اما تک جمله هایش عمق زیادی دارد. بعد از جام ملت ها گفت؛ «قلعه نویی مربی بدی نیست اما تیم ملی برایش زود بود.» آدم ها سر جای خودشان نیستند. مربیان ما عقب تر از فوتبال ما نیستند. روند ورزش ما مریض است به خصوص فوتبال، فوتبال ما سیاسی است، فوتبال ما اصلاً حالت طبیعی ندارد و آدم ها هم سر جایشان نیستند. شما تاثیر فوتبال روی جامعه را فراموش نکنید. روزی که تیم ملی بازی دارد، سلام و علیک مردم با هم فرق می کند.

احساس ما این است که اینجا به جای پیشرفت، فوتبال را کنترل می کنند مثل خانواده هایی که فرزندشان را تربیت نمی کنند که آدم بزرگی شود، کنترل می کنند که آدم بدی نشود و در نهایت خروجی شان، یک آدم متوسط خواهد شد که چیزی را ندیده است.

بهتر است یک مثال در این مورد بزنم، در امریکا اگر یک نفر در جاده آشغال بیندازد، یا جریمه نقدی می شود یا یک روز باید با لباس مخصوص، جاده را تمیز کند، این جوری بچه 5 ، 6 ساله هم این موضوع در خونش می رود اما اینجا برای «کنترل» مردم، پلیس نامحسوس می گذارند.

شاید آنارشیسمی امروز فوتبال ایران به خاطر جوانی فوتبال ماست. مثل جوانی یک جمهوری که دموکراسی در آن دیر نهادینه می شود. حال پول هم وارد این فوتبال می شود و آنارشیسم را تشدید می کند.

نه، آرنارشیسمی که شما می گویید، اعتقاد ندارم که در فوتبال ما وجود دارد. این آنارشیسم و هرج و مرج «آگاهانه» ایجاد شده و یک مغز متفکر آن را هدایت می کند.

حالا این مغز متفکر کجاست؟

سیستمی که نمی خواهد فوتبال موفق باشد و تا فوتبال رو به جلو حرکت می کند، یک سکته یی وسط آن می اندازد.

اصغر شرفی چه تصویری برای آینده خود ساخته؟

ببینید من طوری زندگی می کنم که شب از بالش خودم خجالت نکشم. فکر نمی کنم آن شرایط و آن سلامتی که دوست دارم، برای کار ایجاد شود اما دوست دارم چند تا جوان زیر دستم باشند و به آنها آموزش بدهم. این خودش می تواند اوج وطن پرستی باشد. من فکر می کنم دوره مدیران سیاسی در ورزش تمام شده است.

البته اینکه این مدیران هنوز در رأس کار هستند، نشان می دهد با اینکه دوران شان تمام شده، رفتنی نیستند، راستی تصویر آینده شرفی چه شد؟

دوست دارم یک تیم جوان داشته باشم و فوتبال روز را بازی کنم. فوتبالی که غیرهوازی و کم ریکاوری باشد. تعریف سنتی اش می شود پردونده و کم استراحت. الان سرعت فوتبال ما پایین است و تازه همه بازی ها هم 60 دقیقه یی هستند. الان باید کنار هر زمین، یک ساندویچی باشد که بازیکن بعد از هر کورس 20 متری برود یک ساندویچ و نوشابه بخورد تا غش نکند،

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.