روبنز این نقاشی را در قرن 17 برای یک مشتری خصوصی کشیده بود. به همین ترتیب در انگلستان و ایالات متحده دی. اچ. لارنس (D.H.Lawrens) رمانی با نام «عاشق خانم کاترلیس» (lady Chatterley"s lover) نوشت که رمانی هرزه و مبتذل تشخیص داده شد و تا سی سال بعد در بسیاری از کشورها اجازه انتشار نیافت. اما اکنون این رمان به عنوان یکی از متون ادبی معیار در بسیاری از حوزه ها شناخته می شود. همچنین به معنایی دیگر، یک آلت مردانه در آفریقا می تواند به عنوان سمبلی سنتی از قدرت و توان جنسی مردانه تلقی شده و اروتیک تصور نشود.
در عین حال نکته ای که باید به آن توجه داشت تمایزی است که میان هنر اروتیک و پرنوگرافی قایل می شود، و پرنوگرافی را به عنوان تصویرگر صحنه های هم خوابگی به منظور برانگیختن میل جنسی، از هنر اروتیک که معنایی ورای آنچه به تصویر آن می پردازد مراد می کند جدا می سازد. در حالی که از نظر معنایی تمایز واقعی میان این دو وجود ندارد. این تمایز را چنانچه بخواهیم از منظری طنزآمیز خلاصه کنیم چنین خواهد شد: « آنچه من می پسندم اروتیک است و آنچه تو می پسندی پرنوگرافی است.»
_ هنر اروتیک در عهد باستان
از میان قدیمی ترین مثال های زنده هنری می توان به نقاشی های غارهای دیرینه سنگی و پیکره های ساخته شده در این عصر اشاره کرد. در بین تصاویر معروف تر حیوانات و صحنه های شکار، تصاویری از آلات تناسلی انسان ها یافت شده است که تصور می رود نمادهای باروری (fertility symbols) بوده باشند. به عنوان مثال در یک غار اخیرا کشف شده هنری در گرس ول کراگس (Greswell Crags) در انگلستان که بیش از 12 هزار سال قدمت دارد گونه های تصنعی از آلت های زنانه یافت شده است که به نظر می رسد نمادین بوده باشند، و ما دلیلی در دست نداریم که فکر کنیم این گونه ها برای تحریک جنسی ساخته شده باشند. آنها بیشتر شبیه به اشیایی هستند که در آیین های دینی به کار برده می شوند.
اخیرترین تصاویر هرزه از رفتار جنسی مربوط به ظروف سفالی یونان باستان است. برخی از آنها به خاطر اینکه حاوی اخیرترین نقاشی های مربوط به سکس هم جنس خواهانه اند، بسیار مشهور شده اند.
_هنر اروتیک در عصر مدرن
با آغار عصر رنسانس، در اروپا، سنت خلق آثار اروتیک نیز به عنوان یکی از ابزارهای سرگرمی و تفریح طبقه اشراف پدید آمد. در سال 1601 کاراواجیو (Caravaggio) نقاشی «پیروزی عشق» (Love Triumphant) را برای کلکسیون مارکیوس وینسترو گیوستینیانی (Marquis Vincenzo Giustiniani) کشید. این کلکسیونر، به طوری که گفته می شود این نقاشی را در پشت یک پرده پنهان کرده بود و آن را، به عنوان بزرگداشت بی شرمانه لواط ، به دوستانش نشان می داد. سنت خلق آثار اروتیک توسط دیگر نقاشان مدرن، فراگونارو، کوربت، میلت، بالتوس، پیکاسو، دگاس، تولوس، لاترس، اگون شیل و ... ادامه پیدا کرد. این هنرمندان کسانی بودند که به خاطر خلق چنین آثاری زمان طولانی ای را در زندان سپری کردند. بسیاری از آثار آنها، توسط حکومت های خودکامه نابود شد.
با این وجود، اروپایی ها رفته رفته در برابر هنرمندان بزرگ شرق، اهمیت خود را از دست دادند، و نگاه جزم اندیشانه مسیحیت در این به حاشیه روی تاثیر مستقیم داشت. در شرق، در کشورهایی همچون ژاپن، چین، ایران و ... تعداد فراوانی از آثار هنری پدید آمد که قدرت جنسی انسان را می ستود. آثاری که تصویرگر عشق میان مردان و زنان و در عین حال در میان هم جنس خواهان بود. در ژاپن هنر اروتیک بزرگ ترین شکوفایی اش را در میان نسخه هایی که از باسمه چوبی ساخته شده بود پیدا کرد. این سبک اکنون به عنوان سبک «شونکا» (shunga) شناخته می شود، که در این سبک اساتید بزرگی همچون هارونوبو، اوتامارو و ... برخی از بهترین آثار خود را خلق کردند. در سنت چینی هنر اروتیک نیز طومارهای دستی فراوانی پدید آمد که بسیار هم عامه پسند (popular) بودند. بسیاری از این تصاویر قدمتشان به عصر «یوآن» (1367_ 1280 ) می رسد. متاسفانه آثار کمی در جریان تجدید نظر طلبی مائو زدونگ باقی ماند.
_ فلسفه جنسیت
از جمله موضوعات متنوعی که در فلسفه جنسیت مورد مطالعه قرار می گیرد می توان به تولید مثل، پیشگیری از حاملگی، تجرد، ازدواج، سکس ناخواسته (casual sex)، فحشاء ، فاحشگی، هم جنس گرایی، استمناء ، اغوا (Seduction) ، تجاوز، آزار جنسی، دگرآزاری، خودآزاری، پرنوگرافی، سکس با حیوانات، و میل جنسی به کودکان اشاره کرد. نکته مشترک این موارد چیست؟ همه آنها به اشکال گوناگون به قلمرو پهناور سکسوالیته انسان مربوطند. آنها از یک سو به امیال و اعمالی مرتبط اند که به نحوی متضمن میل یا ارضاء می باشند، و از سوی دیگر به آن دسته از امیال انسانی مربوط می شوند که متضمن خلق یک انسان جدید است.
فلسفه جنسیت این موضوعات را هم به صورت مفهومی و هم به صورت هنجاری (normativ) مطالعه می کند. تحلیل مفهومی در فلسفه جنسیت به منظور تبیین و روشن سازی ایده های بنیادی میل و عمل جنسی به کار گرفته می شود. تحلیل مفهومی همچنین کوششی است برای دستیابی به یک تعریف قانع کننده از معنای زنا، فحشاء، تجاوز جنسی، پرنوگرافی و... . تحلیل مفهومی ( مثلا این مورد که آن ویژگی های متمایز کننده ای که یک میل را، میل جنسی می سازد چیست؟ و یا اینکه در چه جاهایی اغوای جنسی از تجاوز عاری از خشونت (nonviolent rape) متمایز می شود؟ ) اغلب مشکل و پیچیده به نظر می آید، اما در نهایت پاسخ خای غیر مترقبه و غافل گیر کننده ای را به همراه دارد.
فلسفه هنجاری جنسیت درباره اعتبار عمل جنسی و میل جنسی و همچنین از اعتبار صور گوناگونی که آنها به خود می گیرند پرسش می کند. بنابراین فلسفه جنسیت با پرسش های اخلاق جنسی سر و کار داشته و از همین رو شاخه بزرگی از اخلاق کاربردی (applied ethics) را بنا می نهد. فلسفه هنجاری جنسیت، آنچه که سکسوالیته برای خوب و ارزشمند ساختن زندگی در اختیار می نهد را مطالعه کرده و تلاش می کند تا آنچه را تجویزهای اخلاقی ما درباره نحوه کنش جنسی ما معین می سازند ریشه یابی کند.
_ متافیزیک جنسیت
ارزیابی اخلاقی ما از عمل جنسی برخاسته از نگاهی است که ما از ماهیت سائقه جنسی (srxual impulse)، یا میل جنسی در حیات انسانی داریم. از این زاویه یک تقسیم عمیق وجود دارد میان آن فلاسفه ای که ما می توانیم آنها را خوش بینان متافیزیک جنسی، و آنهایی که می توانیم بدبینان متافیزیک جنسی بنامیم.
بدبینان در فلسفه جنسیت، مثل سنت اگوستین، امانوئل کانت، و گاهی زیگموند فروید بر این باورند که سائقه یا عمل جنسی در هستی خود چیزی اگر نگوییم ضروری، دست کم همیشگی است، اما با این حال در شان و مقام انسان نیست. آنها ماهیت و نتایج جنسیت را در مغایرت با بسیاری از معانی و اهداف متعالی و رفیع انسانی می دانند، و از اینکه قدرت و خواست سائقه جنسی بای حیات مدنی خطرناک و مضر شود واهمه دارند. آنها در جنسیت تهدیدی را نه تنها برای روابط حقیقی انسان، بلکه برای رفتار اخلاقی می بینند، و از این رو آن را خطری برای کل انسانیت می دانند.
در سوی دیگر این تقسیم بندی، خوش بینان متافیزیک جنسی قرار دارند. کسانی همچون افلاطون _ در برخی آثارش_، فروید در برخی مواقع، برتراند راسل، و بسیاری از فلاسفه معاصر هیچ چیز زننده و نامطبوعی را در سائقه جنسی نمی بینند. آنها جنسیت در انسان را تنها به عنوان یکی دیگر از جنبه های هستی او می دانند که بی خطر و همچنین تاثیر گذار است. آنها بر این باورند که جنسیت تا اندازه زیادی تحول برانگیز است و موجب رشد و تکامل ما می شود. جنسیت چنانچه با گرایش عقلانی همراه شود سعادت و خوشی (well being) ما را به همراه خواهد داشت. آنها بیش از آنکه از قدرت یک سائقه جنسی بترسند
آن را تحسین می کنند که ما را به سوی صور گوناگون شادمانی هدایت می کند.
_ سکس چونان یک پدیدار
آن چیست که سکس می نامیمش؟ آیا سکس آن عملی است که منجر به انزال می شود؟ یا حضور و غلیان آن حسی که در جریان معاشقه در ما پدید می آید معیار سکس است؟ نقش اندام های جنسی در سکس چیست؟ آیا سکس همواره معطوف به تن است؟ بدن، به مثابه یک پدیدار با سکس چه نسبتی دارد؟
فرد، به عنوان موجودی صاحب تن، امکان سکس را محقق می سازد. نسبت فرد با دیگری (the Other)، تنها به واسطه هستی آن دو، یا بدن داشتن آن دو ممکن است. فرد تنها از آن رو می تواند از دیگری لذت برد که قادر است او را در مقام یک تن، ببیند و لمس کند. لمس تن عرصه ای است که سکس، چونان یک پدیدار در آن امکان وقوع می یابد. تن، میانجی رخداد سکس است.
سکس ارتباط بی واسطه اندام هاست. اندام ها میل به جذب یکدیگر می کنند و در هم فرو می روند. آلی تناسلی جایگاهی است که «میل به جذب» در شدید ترین شکل خود را نشان می دهد. حرکت رفت و برگشت آلت مردانه در واژن، در حکم خواست بی انتهایی به فرورفتن، غرق شدن، و سرانجام یکی شدن و اینهمانی (identity) است. این شکل از طلبید به خود، یا «مال خود کردن» همچنین می تواند به عنوان یک «دیگر – شیء انگاری» فهم شود. اما ویژگی تملک محور سکس در درون خود واجد معنایی ایجابی (positiv) نیز هست. خصلت وجدآمیز سکس، آن طور که از معنای «وجد» (Ecstasis) نیز برمی آید، گونه ای «برون جستن» (ex-sistenc) است و این یعنی از خود بیرون رفتن. فرد در سکس، در جریان وحدت اینهمانی خود و دیگری، از خودش به دیگری بیرون می جهد. به این ترتیب سکس علاوه بر خصلت زیست شناختی، واجد خصلتی هستی شناختی (Ontologic) نیز می شود و در آن بخشی از تمامیت و شمول هستی فرد به جلوه در می آید. به این معنا، سکس حرکت هستی فرد به سوی وحدت با هستی دیگری است. اوج جریان سکس، یا آن لحظه پیش از انزال، در حکم عالی ترین وجه وحدت انگاری دو فرد است. از همین رو در این لحظه، تمامی ذرات ارگانیسم به فعالیت و حرکت در می آیند. حرکت ارگانیسم، حرکتی سازمان یافته نیست، با این حال، تو گویی، در هماهنگی از پیش ساخته ای قرار دارد. این هماهنگی ناپیدا، که تنها در آگاهی طرفین سکس قابل فهم و درک است، همان میل وجدآمیز «از خود به دیگری گذر کردن» است. « وجد» ی که از عمل انزال حاصل می شود، با گذر از بدن، به «وجد» پایدارتری از نوع بسیار وسیع تری دست می یابد که به وسیله آن دو شخص به هستی یکدیگر، از طرق بی شمار دست می یابند.
با این توصیف سکس را می توان گذار از حرکت به سکون توصیف کرد. یا به تعبیر دیگر، حرکت از بدن به آگاهی. پدیدار شناسی سکس، در حکم شناخت نسبت میان این دو وجه است. اگر نگاه و لمس تن، به مثابه نقطه آغاز سکس باشد، آن گاه ادارک این تن، به عنوان «هستی دیگری»، و تلاش برای ورود به این هستی ، نقطه اوج آن خواهد بود. دست یازی به هستی دیگری، ممکن است واجد خصلتی سلطه جویانه باشد. این ناگزیر است. هر گونه تلاشی برای ارتباط با هستی انسانی دیگر، در درون خود حامل گونه ای از سلطه گری است. با این وجود، اگر بتوانیم به سکس به عنوان پدیده ای انسانی بنگریم، آن گاه می توانیم همچنین آن را به عنوان دستاویزی برای یک مناسبت انسانی نیز تلقی کنیم. بدین ترتیب، سکس گونه ای از ادراک دیگری خواهد بود.
جمع آوری و ترجمه: مهدی پاک نهاد
منبع : سایت والس