داستان تهمتی که به پرویز پرستویی زده شد

داستان تهمتی که به پرویز پرستویی زده شد

رابطه من و هنرمندان

 

 قریب به پانزده - شانزده سالی می شه که وارد دنیای پر رمز و راز مسایل فرهنگی و هنری کشور شده ام . یعنی تقریبآ از روزی که یه عده از آقایون اطباء نشستند و تشخیص دادند به خاطر عمل جراحی قلبی که انجام داده ام ، نه تنها مجاز به پرواز نیستم بلکه اصلآ صلاحیت خدمت معمولی رو هم ندارم ! جالب این جاست وقتی رگ های قلبم گرفته بود ، هر روز به تمام ماموریت های خطرناک مناطق جنگی می رفتم . اما وقتی خونه زندگی ام رو فروخته و خارج رفته و عمل کردم و به اصطلاح خودشون حالم خوب شد گفتند برو !! اون هم چه زمانی ؟ وقتی دیگه جنگ تمام شده و ... به هر حال قسمت این بود که بیفتیم تو وادی هنر و هنرپیشه ..!! نه این که فکر کنید خودم فیلم بازی کنم .. نه بلکه کارمون شد نقد فیلم و تهیه گزارش از پشت صحنه سینما و تلویزیون .. به همین دلیل رابطه ام با هنرمندان هر روز نزدیک و نزدیک تر شدبه طوری که اغلب دوستان صمیمی ام رو همین عزیزان تشکیل می دهند . از طرفی8 سال حضور دائمی در نشریه  سروش  اون هم در پست دبیر سرویس بخش رادیو و تلویزیون  و بعدش هم فعالیت در شبکه های پرمخاطب تلویزیونی سبب ارتباطات نزدیک تری با هنرمندان شد .

 

هنرمندان  چه گونه افرادی هستند ؟

 

 اگه یکی بپرسه خب تو این چند سالی که با این افراد رابطه کاری و دوستی داشتی اون ها رو چطور شناختی ؟ تنها پاسخ صادقانه ام چنین است که می خوانید :

 

یه عده از هنرمندان از قبل هم آدم های خوبی بودند . و بعد از معروف شدن هم همچنان خوب ماندند . برخی دیگه اولش آدم خوب و مهربانی بودند .. اما متآسفانه بعد از چهره شدن به انسان هایی مغرور و متکبری تبدیل گشتند که حتی به خانواده خودشون هم رحم نکرده و باعث رنجش آنان گردیدند ! تعدادی هم از همون اول آدم های خوب و مثبتی نبودند ، وقتی هم که چهره شدند ، اخلاق و رفتارشون به مراتب بد تر شده و تحمل ناپذیر ...  این ها واقعیت هایی است که من به آن رسیده ام . و برای اثبات گفته های خودم کلی مدرک و دلیل دارم .. بدترین نوع این ها افرادی هستند که با ایفای چند نقش مردمی به اصطلاح چهره گشته اند و با مظلوم نمایی از چهره خود به رانت خواری مشغول اند . و به قول معروف حسابی از موقعیت های اجتمایی خویش سوء استفاده می نمایند . ..  انشاالله اگر عمری بود در پست های بعدی به تفصیل در مورد خاطرات متنوعی که با هر سه گروه از این افرد داشته ام  بیان خواهم کرد  . تا بیشتر با این افراد آشنا شوید . البته من فقط اون آدم خوب ها رو می تونم نام ببرم .. بقیه رو هم سعی می کنم طوری بنویسم که خودتون حدس بزنید !!

 

حاشیه ....

 

همون طور که اشاره کردم حضورم در نشریه سروش سبب شده بود که هر هفته برای پر کردن سه چهارم مجله که انصافآ هم زیاد بود هم سخت ، با هنرپیشه های زیادی در ارتباط باشم . اگر حمل بر خود ستایی نمی گذارید ، صداقت در برخورد و وارد نشدن در جریان هایی که معمولآ بعضی نشریات برای کسب در آمد می نمایند و .. سبب شده بود که در همون دیدار نخست خیلی صمیمی و به اصطلاح قاطی بشیم . فرقی هم نمی کرد خانم باشه یا آقا ..  برای همین هر وقت خودم یا خبرنگاران ام به هر فوق ستاره تماس می گرفتند و اسم من رو می آوردند ، اون ها نه نمی گفتند و در هر شرایطی که بودند خودشون رو برای قرار می رسوندند .

 

اگه بگم تو این مدت 8 سال چه چیزهایی با این دو تا چشم هام دیدم شاید اصلآ باور نکنید . ولی این رو صادقانه از من بپذیرید دنیای هنر اون چیزی نیست که در پرده سینما یا صفحه تلویزیون تون می بینید . یه مثالی بزنم تا به عمق ماجرا پی ببرید . تازه سه سال از عمر شبکه سوم سیما گذشته بود . قرار بود جشن مراسم سالگرد رو در سالن وزنه برداری استادیوم آزادی بگیرند . من به دلیل رفاقتی که با آقای  صافی  مدیر توانا و شریف شبکه سه سیما داشتم  همچنین به خاطر مسئولیت ام در مجله صدا وسیما ( سروش ) ، همیشه علاوه بر پوشش کامل خبری  در کار های اجرایی و ستادی این گونه مراسم هم به همراه گروه خبرنگاران جوانم که اغلب دختر خانم بودند فعالیت می کردم .

 

دوره نامردی ....

 

این رو هم بگم همیشه دور و بر ما یه عده جوون عاشق هنرپیشگی  می پلکیدند تا اگه شرایطی پیش اومد از آن ها استفاده نماییم . یه آقا پسری بود که نه تیپ اش به هنرپیشگی می خورد و نه فیزیک و قد و قواره بدنی اش . بد تر از من چاق و خپل بود . این بابا بد جوری سماجت می کرد  تا به دنیای هنر و هنرپیشگی وارد بشه ... تا این که روز مراسم سومین سالگرد شبکه سه رسید . از همون صبح زود اومده بود و ول کن ماجرا نبود . من برای این که از شر او راحت بشم به شوخی بهش گفتم برو یه تیکه نمایشی رو آماده کن و تو سالن یه گوشه مث مجسمه واستا ، اواسط برنامه هر وقت بهت ندا دادم برنامه ات رو اجرا کن .. خب چون دوربین های زیادی او جا مستقره ، نمایش ات ضبط می شه و از تلویزیون پخش خواهد شد ...

 

خلاصه بگم . اون شب خیلی شلوغ بود . تقریبآ سالن پر بود . هنرپیشه های زیادی به همراه بازیکن های تیم ملی اومده بودند . این بابا هم کارش رو شروع کرد . کم کم به خاطر وصل شدن به گروه های برنامه ساز تلویزیون ، هر از گاهی یه نقش هایی هم بهش می دادند . چند سال از این ماجرا گذشت و دیگه تقریبآ آقا معروف و چهره شده بود . هر وقت هم بهش زنگ می زدم که عکس ات رو بیار می خوام ازت خبری رو تو سروش بزنم با کله می آمد . حتی یه بار عکس نداشت ، قاب عکس بزرگ تو خونه اش رو آورد . بعد ها بر اثر حالا لیاقت خودش بود یا زد و بند ... من کاری ندارم .. تا این که زد و به این آقا یه برنامه طنز تلویزیونی دادند . کارش هم الحمدالله گرفت ..

 

یه روز بچه ها خبری رو از برنامه همین شازده می خواستند درج بکنند . اما هر چه زنگ می زدند  عوامل برنامه که حالا خیلی مهم شده بودند جواب بچه ها رو نمی دادند . به اصطلاح کلاس گذاشتد .. تا این که مجبور شدم خودم شماره لوکیشن رو بگیرم .. وقتی صداش کردند و گفتند فلانی است .. با همین گوش های خودم شنیدم که گفت : یه طوری دک اش کن ! این مسئله ای نیست اما بشنوید همین آقا که یه برنامه اش ... تآکید می کنم یه برنامه اش گرفت .. اولین کاری که کرد زن جوان اش رو طلاق داد !! طفلک زنه چون اهل شهرستان بود و جایی رو نداشت ، با یکی از دختر خانم هایی که پش من کار می کردند هم اتاق شد ..  این آقا با پول های باد آورده خونه برای خودش و پدر مادرش خرید . ماشین آن چنانی زیر پاش گذاشت و قید زن اش رو زد ....

 

اما همون دختر خانمی که با زن اون نامرد هم اتاق بود موضوعی رو برام افشاء کرد که دیگه خیلی اعصابم از دست این بابا خرد شد . او گفت :  طرح همین مجموعه طنز را عمه همین زن اش که رابطه ای نزدیک با یکی از مسئولان تلویزیون داشته ، برای او گرفته بود . و او بعد از موفقیت ، اولین کاری که می کنه همین همسر با وفایش رو از خونه بیرون می کنه و بعد طلاق اش می دهد ...  خب شما اسم این افراد رو هنرمند می گذارید ؟‌!! . بعد شنیدم این هنرمند محبوب !! تریاکی شده است ( من خودم ندیدم ) و حتی مدتی ممنوع التصویر گشته ....  البته نه بخاطر مصرف تریاک ..بلکه کارهای خلاف دیگه .. از قدیم گفنه اند خداوند جای حق نشسته است .

 

 

ماجرای تهمتی که به پرویز خان پرستویی زدند !

 

 

 

می گویند بهترین منتقد هر اثری ، خود صاحب اثر است . و من این رو قبول دارم . بارها که نوشته های خودم رو نقد کردم به این نتیجه رسیدم که اولآ خیلی طولانی هستند . همچنن زیاد به حاشیه می روم . اما وقتی پشت کی برد کامپیوترم می نشینم و قصد بیان خاطره ای رو دارم به این می اندیشم که یه خواننده برای این که به درک کامل از محیط ماجرای برسه ، باید جزئیات رو براش تشریح نمایم . مخصوصآ در ماجراهای این چنینی که چهره ای مردمی در آن نقش داره . بنابراین پیشاپیش از همه تون به خاطر حوصله ای که به خرج می دهید تشکر می کنم .

 

نمی دونم در مطالب قبلی به این موضوع اشاره کرده بودم یا خیر  که وقتی تو تلویزیون  مسئولیت بررسی طرح های برنامه های ترکیبی  رو داشتم  ( درحقیقت یکی از اعضای شورا بودم ) بعضی از  تهیه کنندگان فرصت طلب و بی هنر مدام دور و بر دفتر مدیر گروه پرسه می زدند تا شاید بتونند برای طرح های بی محتوای خودشون مجوز تولید بگیرند . یکی از همین تهیه کنندگان یه خانم شهرستانی بود که خیلی سماجت به خرج می داد . و سعی داشت از هر راهی که شده  طرح خودش رو به تصویب برسونه . خب اون موقع همین حاج آقا " علی اصغر پور محمدی " مدیر فعلی شبکه سوم سیما  که انصافآ انسانی بسیار شریف ، مومن ، آگاه و پر کار ی است  مدریت گروه اجتمایی شبکه اول و سوم سیما رو به عهده داشت . و اصلآ به این جور افراد رو نمی داد . ولی این جماعت مگر دست بردار بودند ؟ اون موقع من علاوه بر کاری که داشتم ، حاج آقا پور محمدی چون خودش من رو به تلویزیون آورده بود ، مدتی هم مسئولیت دفتر شون رو هم به من سپرده بود ...

 

این خانم چون فهمیده بود که من تو سروش هم هستم ، سعی می کرد  اون جا اومده و به نوعی من رو تطمیع نماید . اما چون دستش رو خونده بودم هیچ وقت بهش رو ندادم . تا این که یه روز وقتی بعد از پایان کارم از مجله به خونه رفتم دیدم چند جفت کفش زنانه پشت در خونه مون است . خیلی تعجب کردم . چون به دلیل شرایط بد مالی که داشتیم  خیلی وقت بود  تقریبآ با همه دوستان و آشنایان بریده بودیم . وقتی داخل شدم دیدم همون خانم تهیه کننده به اتفاق یکی از ستارگان معروف سینما که اتفاقآ همون ایام سریالش هم روی آنتن بود با همسرم گرم گرفته اند . و به قول معروف جی جی باجی شده اند ! از اون جا که معمولآ همسرم در جریان کارهای من نبود دیدم  طفلک بد جوری محو این خانم هنرپیشه شده و به اصطلاح آب از لب و لوچه اش سرازیر گشته است !!

 

نفهمیدم چه جوری آدرس خونه من رو پیدا کرده بود . ولی خیلی زود به این موضوع   پی بردم که اون ها قصد دارند از بد بودن شرایط مالی ام  سوء استفاده  کرده و با نشون دادن در باغ سبز به من مخصوصآ همسر ساده ام  به اهداف خود برسند . برای همین حواس ام جمع بود . به همین دلیل اون تهیه کنندهه رفت پی کارش ولی این خانم هنرپیشه ارتباط اش رو با من حفظ کرد . این رو هم بگم چون یه خورده اضافه وزن پیدا کرده بود ، ظاهرآ مدتی بود که تهیه کنندگان و کارگردان ها به او دیگه نقش اول یا دوم رو نمی دادند . برای همین سعی داشت از ارتباطات گسترده من استفاده نماید . به طوزی که اکثرآ سروش بود . جوری شده بود که برای من هم دوستان و همکاران حرف در آورده بودند !! این خانم چون دوره نویسندگی و کارگردانی تئاتر خونده بود ، اغلب تو سروش به مراسم یا سمیتار هایی که من نمی رسیدم برم ،  ایشون رو می فرستادم ...

 

اون زمان من با همین آقای مهندس ‌" چمران " که الان رئیس شورای شهر تهرانه ارتباط تنگاتنگی داشتم . مهندس در همون نزدیکی های ساختمان سروش مدیر عامل بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس بود . و با مدیر کل روابط عمومی بنیاد حاج آقا " قربان حسینی " همکاری داشتم . از این رو این خانم رو به حاج آقا قربان حسینی معرفی کردم . و گفتم چون تئاتر خونده بدرد تئاتر دفاع مقدس می خوره . حاجی هم خدا عمرش بده دست اون رو حسابی به تئاتر بند کرد و بعد ها شنیدم یکی دوتا کار حسابی هم تو تئانر شهر گرفته و برنامه اش هم با استقبال مردم مواجه شده است .  بدین ترتیب این خانم هم چون کار و بارش خوب شد دیگه اسمی از من نبرد . و نگفت یک بهروز مدرسی هم توی این دنیا وجود داره . رفت و پشت سرش رو هم نگاه  نکرد . و به سبب همین کار تئاتری اش دوباره به فرم دلخواه برگشته و  به کارهای  سینما و تلویزیونی هم  دوباره دعوت شد .

 

خب حالا که با موقعیت این خانم و نحوه ارتباط اش با من آشنا شدید ، به اصل ماجرا توجه فرمایید : یه روز که هنوز این هنرپیشه با من در ارتباط بود ، به خونه ما آمد . خیلی ناراحت و عصبانی بود . پرسیدم چی شده ؟ گفت دیشب وقتی خواب بودم ناگهان صدایی شنیدم . فکر کردم دزد اومده است . وقتی از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم پرویز پرستویی داره از دیوار خونه ما بالا می آید . جیغ کشیدم و پرویز فرار کرد ! از اون جایی که من شخصیت والای آقای پرستویی رو می شناختم . به او گفتم تو حتمآ خواب دیدی . یا توهم نموده ای .. گفت  نه اشتباه نمی کنم . خودش بود . امروز هم تلفنی کلی با هم درگیر شدیم . و من قصد داشتنم از دستش شکایت نمایم . ولی می بینم او دست پیش گرفته است و به من گفت می خواد از دست من شاکی بشه ...

 

این رو هم اضافه کنم که این خانم چندین بار در مقابل آقای پرستویی به ایفای نقش پرداخته بود . و اغلب مردم این دو رو زن وشوهر می دانستند . این موضوع رو من چندین بار شاهد بوده ام که وقتی مردم کوچه بازار او رو می دیدند و سراغ آقای پرستویی رو می گرفتند ، با پررویی می گفت ایشون خوب هستند و سلام می رسونند !! یک بار دیگر هم که در یکی از نمایشگاه های کتاب و مطبوعات من مسئولیت غرفه های کتاب رو به عهده داشتم ، این خانم  با گریمورش  ( اغلب به همراه همین دوستش به این ور آن ور می رفت ) اون جا تشریف آورده بود ، اغلب مردم جویای حال آقای پرستویی می شدند ..  به همین دلیل من حرف های او را نپذیرفتم . و می دانستم توهمی بیش نیست . برای همین سعی کردم او را آروم نمایم . و بهش قول دادم من همین فردا آقای پرستویی رو به مجله دعوت می کنم و سعی می نمایم مسئله رو به خیر و خوشی تمومش نمایم .

 

فردای اون روز وقتی به سروش رفتم . اولین کارم تماس با آقای پرستویی بود . یادمه تلفن منزلش روی پیغام گیر بود . براش پیغام گذاشتم و دقایقی بعد پرستویی زنگ زد . از او خواهش کردم برای نهار به سروش تشریف بیاورند . پرویز همانند سنوات گذسته  سر ساعت مقرر به دفتر اومد . یه نکته ای رو باید به عرض شما خوانندگان محترم برسونم و آن این که معمولآ خبرنگار ها هیچ گاه وارد حریم خصوصی هنرمندان نمی شوند . مخصوصآ من که همیشه به خانم های خبرنگاری که با من کار می کردند مرتب توصیه ام این موضوع بود .  بعد از اتمام مصاحبه گفتم از بیرون غذا آوردند . چون اغلب غذاهای سروش چنگی به دل نمی زد. . به همین دلیل از رستوران جنب ساختمون سروش سفارش غذا دادم . و بعد از نهار که جای شما خالی بود . برام خیلی سخت بود که سر صحبت رو باز کنم . لذا بعد از کلی مقدمه چینی طوری که ناراحت نشه موضوع رو پیش کشیدم ..

 

پرستویی وقتی اسم هنرپیشه فوق رو شنید از چهره اش فهمیدم  بد جوری شوکه شده است  . برای همین سریع بهش توضیح دادم که این خانم دوست همسرم است و ... بعد از این که خیال اش آسوده شد . سر صحبت رو باز کرد و گفت : آقای مدرسی شما بهتر از هر کسی می دونی که من یه تار موی گندیده همسرم رو به صد تا از این زن ها نمی دهم . گناه من چیست که چند نقش در مقابل او بازی کرده ام ؟ هنرپیشه های زیادی در این سال ها به کرات در مقابل من به ایفای نقش پرداختند . و اتفاقآ مردم همین اشتباه رو در مقابل آن ها هم مرتکب شده اند !  می دونید هنر کارگردان در این است هنرپیشه ای را انتخاب نماید که برای مردم قابل پذیرش باشد . اما چرا آن ها هیچ گاه چنین مشکلی برای من نیافریدند ؟ شما شاهد هستید من بار ها با خانم شهره لرستانی ، معتمد آریا ، نیکی کریمی و خیلی های دیگه فیلم و سریال بازی کرده ام ... چرا هیچ یک از این خانم ها چنین حرفی رو نزدند ؟

 

این خانم آبرو و حیثیت برای من به جا نگذاشته است . هر جا که رفته خود را همسر قانونی من به مردم معرفی کرده است .  خب شما قضاوت کنید این شایعات رو یک بار همسرم می پذیره .. دو بار به روی خودش نمیاره ..ولی بالاخره تو روحیه اش اثر می گذارد . این خانم کاری کرده که آرامش خونه ما از بین بره . وقتی بهش زنگ زدم و گفتم دست از این کار ها بردار ، رفته این حرف ها رو برام درست کرده است . اصلآ آقای مدرسی شما به خونه این خانم تا حالا رفته اید ؟‌!!  گفتم پرویز جان من با هفت پشتم غلط می کنم نزدیک خونه ایشون بشم . هنوز نرفته این همه حرف و حدیث در آورده اند . گفت خواهش می کنم یه سری به خیابون ایکس بزنید . و ببنید که خانه وی در طبقه بالا قرار دارد و سرتاسر هم میله های بزرگ آهنی جوش داده اند . من چگونه می تونم بالا برم . مگر من کینگ کنگ ام ؟‌!!  آخه چرا چنین تهمت هایی رو به من می زنند ؟

 

آقای مدرسی منت سرتون نمی گذارم ولی اگر غیر از شما کسی دیگر بود امروز دعوت اش رو قبول نمی کردم . نه این که خدای ناکرده بخواهم کلاس بگذارم ... نه .. برای این که قصد داشتم برم دادسرا و از دست کارهای این خانم شکایت نمایم .. خلاصه ما کلی خواهش و تمنا کردیم که موضوع رو به مراجع  قضایی نکشاند . بهش قول دادم که من حتمآ با ایشون صحبت خواهم کرد تا دیگه با آبروی کسی بازی نکند . و جناب پرستویی هم ریش سفیدی من رو قبول کرده و از شکایت منصرف شد . واقعآ می بینید هنرمندی مثل آقای پرستویی که به کانون گرم خانواده اش احترام می گذاره و زندگی سالمی رو پایه گذاری نموده چگونه دستخوش شایعات پوچ و بی معنی می شود . هدف من از بیان  این مطلب توجه نکردن به شایعات است . و مخصوصآ هنرمندی رو مثال زدم که سر آمد تمام بازیگران است . و همه به شریف بودن او ایمان دارند ..

 

با احترام و تشکر :

 

بهروز مدرسی

نظرات کاربران ( نسیمه حداد - ایران - چابهار )
واقعا برای این خانم متاسفم که با ابروی بازیگری معروف و متعهد چنین رفتار زننده ای نموده و آبرویش را خدشه دار نموده ولی به یاد داشته باشد که خدایی هم برای حق و حقانیت وجود دارد.
چهار‌شنبه 9 آبان 1386

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.