می گویند بهترین منتقد هر اثری ، خود صاحب اثر است . و من این رو قبول دارم . بارها که نوشته های خودم رو نقد کردم به این نتیجه رسیدم که اولآ خیلی طولانی هستند . همچنن زیاد به حاشیه می روم . اما وقتی پشت کی برد کامپیوترم می نشینم و قصد بیان خاطره ای رو دارم به این می اندیشم که یه خواننده برای این که به درک کامل از محیط ماجرای برسه ، باید جزئیات رو براش تشریح نمایم . مخصوصآ در ماجراهای این چنینی که چهره ای مردمی در آن نقش داره . بنابراین پیشاپیش از همه تون به خاطر حوصله ای که به خرج می دهید تشکر می کنم .
نمی دونم در مطالب قبلی به این موضوع اشاره کرده بودم یا خیر که وقتی تو تلویزیون مسئولیت بررسی طرح های برنامه های ترکیبی رو داشتم ( درحقیقت یکی از اعضای شورا بودم ) بعضی از تهیه کنندگان فرصت طلب و بی هنر مدام دور و بر دفتر مدیر گروه پرسه می زدند تا شاید بتونند برای طرح های بی محتوای خودشون مجوز تولید بگیرند . یکی از همین تهیه کنندگان یه خانم شهرستانی بود که خیلی سماجت به خرج می داد . و سعی داشت از هر راهی که شده طرح خودش رو به تصویب برسونه . خب اون موقع همین حاج آقا " علی اصغر پور محمدی " مدیر فعلی شبکه سوم سیما که انصافآ انسانی بسیار شریف ، مومن ، آگاه و پر کار ی است مدریت گروه اجتمایی شبکه اول و سوم سیما رو به عهده داشت . و اصلآ به این جور افراد رو نمی داد . ولی این جماعت مگر دست بردار بودند ؟ اون موقع من علاوه بر کاری که داشتم ، حاج آقا پور محمدی چون خودش من رو به تلویزیون آورده بود ، مدتی هم مسئولیت دفتر شون رو هم به من سپرده بود ...
این خانم چون فهمیده بود که من تو سروش هم هستم ، سعی می کرد اون جا اومده و به نوعی من رو تطمیع نماید . اما چون دستش رو خونده بودم هیچ وقت بهش رو ندادم . تا این که یه روز وقتی بعد از پایان کارم از مجله به خونه رفتم دیدم چند جفت کفش زنانه پشت در خونه مون است . خیلی تعجب کردم . چون به دلیل شرایط بد مالی که داشتیم خیلی وقت بود تقریبآ با همه دوستان و آشنایان بریده بودیم . وقتی داخل شدم دیدم همون خانم تهیه کننده به اتفاق یکی از ستارگان معروف سینما که اتفاقآ همون ایام سریالش هم روی آنتن بود با همسرم گرم گرفته اند . و به قول معروف جی جی باجی شده اند ! از اون جا که معمولآ همسرم در جریان کارهای من نبود دیدم طفلک بد جوری محو این خانم هنرپیشه شده و به اصطلاح آب از لب و لوچه اش سرازیر گشته است !!
نفهمیدم چه جوری آدرس خونه من رو پیدا کرده بود . ولی خیلی زود به این موضوع پی بردم که اون ها قصد دارند از بد بودن شرایط مالی ام سوء استفاده کرده و با نشون دادن در باغ سبز به من مخصوصآ همسر ساده ام به اهداف خود برسند . برای همین حواس ام جمع بود . به همین دلیل اون تهیه کنندهه رفت پی کارش ولی این خانم هنرپیشه ارتباط اش رو با من حفظ کرد . این رو هم بگم چون یه خورده اضافه وزن پیدا کرده بود ، ظاهرآ مدتی بود که تهیه کنندگان و کارگردان ها به او دیگه نقش اول یا دوم رو نمی دادند . برای همین سعی داشت از ارتباطات گسترده من استفاده نماید . به طوزی که اکثرآ سروش بود . جوری شده بود که برای من هم دوستان و همکاران حرف در آورده بودند !! این خانم چون دوره نویسندگی و کارگردانی تئاتر خونده بود ، اغلب تو سروش به مراسم یا سمیتار هایی که من نمی رسیدم برم ، ایشون رو می فرستادم ...
اون زمان من با همین آقای مهندس " چمران " که الان رئیس شورای شهر تهرانه ارتباط تنگاتنگی داشتم . مهندس در همون نزدیکی های ساختمان سروش مدیر عامل بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس بود . و با مدیر کل روابط عمومی بنیاد حاج آقا " قربان حسینی " همکاری داشتم . از این رو این خانم رو به حاج آقا قربان حسینی معرفی کردم . و گفتم چون تئاتر خونده بدرد تئاتر دفاع مقدس می خوره . حاجی هم خدا عمرش بده دست اون رو حسابی به تئاتر بند کرد و بعد ها شنیدم یکی دوتا کار حسابی هم تو تئانر شهر گرفته و برنامه اش هم با استقبال مردم مواجه شده است . بدین ترتیب این خانم هم چون کار و بارش خوب شد دیگه اسمی از من نبرد . و نگفت یک بهروز مدرسی هم توی این دنیا وجود داره . رفت و پشت سرش رو هم نگاه نکرد . و به سبب همین کار تئاتری اش دوباره به فرم دلخواه برگشته و به کارهای سینما و تلویزیونی هم دوباره دعوت شد .
خب حالا که با موقعیت این خانم و نحوه ارتباط اش با من آشنا شدید ، به اصل ماجرا توجه فرمایید : یه روز که هنوز این هنرپیشه با من در ارتباط بود ، به خونه ما آمد . خیلی ناراحت و عصبانی بود . پرسیدم چی شده ؟ گفت دیشب وقتی خواب بودم ناگهان صدایی شنیدم . فکر کردم دزد اومده است . وقتی از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم پرویز پرستویی داره از دیوار خونه ما بالا می آید . جیغ کشیدم و پرویز فرار کرد ! از اون جایی که من شخصیت والای آقای پرستویی رو می شناختم . به او گفتم تو حتمآ خواب دیدی . یا توهم نموده ای .. گفت نه اشتباه نمی کنم . خودش بود . امروز هم تلفنی کلی با هم درگیر شدیم . و من قصد داشتنم از دستش شکایت نمایم . ولی می بینم او دست پیش گرفته است و به من گفت می خواد از دست من شاکی بشه ...
این رو هم اضافه کنم که این خانم چندین بار در مقابل آقای پرستویی به ایفای نقش پرداخته بود . و اغلب مردم این دو رو زن وشوهر می دانستند . این موضوع رو من چندین بار شاهد بوده ام که وقتی مردم کوچه بازار او رو می دیدند و سراغ آقای پرستویی رو می گرفتند ، با پررویی می گفت ایشون خوب هستند و سلام می رسونند !! یک بار دیگر هم که در یکی از نمایشگاه های کتاب و مطبوعات من مسئولیت غرفه های کتاب رو به عهده داشتم ، این خانم با گریمورش ( اغلب به همراه همین دوستش به این ور آن ور می رفت ) اون جا تشریف آورده بود ، اغلب مردم جویای حال آقای پرستویی می شدند .. به همین دلیل من حرف های او را نپذیرفتم . و می دانستم توهمی بیش نیست . برای همین سعی کردم او را آروم نمایم . و بهش قول دادم من همین فردا آقای پرستویی رو به مجله دعوت می کنم و سعی می نمایم مسئله رو به خیر و خوشی تمومش نمایم .
فردای اون روز وقتی به سروش رفتم . اولین کارم تماس با آقای پرستویی بود . یادمه تلفن منزلش روی پیغام گیر بود . براش پیغام گذاشتم و دقایقی بعد پرستویی زنگ زد . از او خواهش کردم برای نهار به سروش تشریف بیاورند . پرویز همانند سنوات گذسته سر ساعت مقرر به دفتر اومد . یه نکته ای رو باید به عرض شما خوانندگان محترم برسونم و آن این که معمولآ خبرنگار ها هیچ گاه وارد حریم خصوصی هنرمندان نمی شوند . مخصوصآ من که همیشه به خانم های خبرنگاری که با من کار می کردند مرتب توصیه ام این موضوع بود . بعد از اتمام مصاحبه گفتم از بیرون غذا آوردند . چون اغلب غذاهای سروش چنگی به دل نمی زد. . به همین دلیل از رستوران جنب ساختمون سروش سفارش غذا دادم . و بعد از نهار که جای شما خالی بود . برام خیلی سخت بود که سر صحبت رو باز کنم . لذا بعد از کلی مقدمه چینی طوری که ناراحت نشه موضوع رو پیش کشیدم ..
پرستویی وقتی اسم هنرپیشه فوق رو شنید از چهره اش فهمیدم بد جوری شوکه شده است . برای همین سریع بهش توضیح دادم که این خانم دوست همسرم است و ... بعد از این که خیال اش آسوده شد . سر صحبت رو باز کرد و گفت : آقای مدرسی شما بهتر از هر کسی می دونی که من یه تار موی گندیده همسرم رو به صد تا از این زن ها نمی دهم . گناه من چیست که چند نقش در مقابل او بازی کرده ام ؟ هنرپیشه های زیادی در این سال ها به کرات در مقابل من به ایفای نقش پرداختند . و اتفاقآ مردم همین اشتباه رو در مقابل آن ها هم مرتکب شده اند ! می دونید هنر کارگردان در این است هنرپیشه ای را انتخاب نماید که برای مردم قابل پذیرش باشد . اما چرا آن ها هیچ گاه چنین مشکلی برای من نیافریدند ؟ شما شاهد هستید من بار ها با خانم شهره لرستانی ، معتمد آریا ، نیکی کریمی و خیلی های دیگه فیلم و سریال بازی کرده ام ... چرا هیچ یک از این خانم ها چنین حرفی رو نزدند ؟
این خانم آبرو و حیثیت برای من به جا نگذاشته است . هر جا که رفته خود را همسر قانونی من به مردم معرفی کرده است . خب شما قضاوت کنید این شایعات رو یک بار همسرم می پذیره .. دو بار به روی خودش نمیاره ..ولی بالاخره تو روحیه اش اثر می گذارد . این خانم کاری کرده که آرامش خونه ما از بین بره . وقتی بهش زنگ زدم و گفتم دست از این کار ها بردار ، رفته این حرف ها رو برام درست کرده است . اصلآ آقای مدرسی شما به خونه این خانم تا حالا رفته اید ؟!! گفتم پرویز جان من با هفت پشتم غلط می کنم نزدیک خونه ایشون بشم . هنوز نرفته این همه حرف و حدیث در آورده اند . گفت خواهش می کنم یه سری به خیابون ایکس بزنید . و ببنید که خانه وی در طبقه بالا قرار دارد و سرتاسر هم میله های بزرگ آهنی جوش داده اند . من چگونه می تونم بالا برم . مگر من کینگ کنگ ام ؟!! آخه چرا چنین تهمت هایی رو به من می زنند ؟
آقای مدرسی منت سرتون نمی گذارم ولی اگر غیر از شما کسی دیگر بود امروز دعوت اش رو قبول نمی کردم . نه این که خدای ناکرده بخواهم کلاس بگذارم ... نه .. برای این که قصد داشتم برم دادسرا و از دست کارهای این خانم شکایت نمایم .. خلاصه ما کلی خواهش و تمنا کردیم که موضوع رو به مراجع قضایی نکشاند . بهش قول دادم که من حتمآ با ایشون صحبت خواهم کرد تا دیگه با آبروی کسی بازی نکند . و جناب پرستویی هم ریش سفیدی من رو قبول کرده و از شکایت منصرف شد . واقعآ می بینید هنرمندی مثل آقای پرستویی که به کانون گرم خانواده اش احترام می گذاره و زندگی سالمی رو پایه گذاری نموده چگونه دستخوش شایعات پوچ و بی معنی می شود . هدف من از بیان این مطلب توجه نکردن به شایعات است . و مخصوصآ هنرمندی رو مثال زدم که سر آمد تمام بازیگران است . و همه به شریف بودن او ایمان دارند ..
با احترام و تشکر :
بهروز مدرسی
|