گفت و گو با مرحوم رسول ملاقلیپور
گفت و گو با مرحوم رسول ملاقلیپور
اغلب فیلمهای دفاع مقدس به دور از حقیقت است
اشاره:
سالهاست ما خبرنگاران در ایامی مانند هفته دفاع مقدس به سراغ فیلمسازان دفاع مقدس میرویم و با آنها درباره فیلمهای دفاع مقدس، وضعیت این سینما، آینده آن و دیگر جنبههای این سینما گفت و گو میکنیم. چند سالی است این روال تغییر کرده و دیگر فیلمسازها تمایل چندانی به گفت و گوهای مناسبتی اینگونه نشان نمیدهند. شاید دلیل این مساله این است که در سالهای اخیر این سینما کمتر فیلم خوب و جذابی را روانه پرده کرده است. شاید هم به این دلیل باشد که فیلمسازان در طول سالهای گذشته حرفهای خود را بیان کردهاند و دیگر حرف تازهای نمانده که نگفته باشند. این سکوت فیلمسازان به هر علتی که باشد برای روزنامهنگاران چندان مطلوب و قابل تحمل نیست. چند روز قبل با خودم گفتم اگر رسول ملاقلیپور زنده بود و الان با او تماس میگرفتیم، نتیجه این تماس به کجا میانجامید؟ آیا میشد با او یک مصاحبه درباره سینمای دفاع مقدس گرفت؟ آیا میشد حرفهای تازهای از او در اینباره شنید؟ با مثبت بودن همه این فرضیهها شاید نتیجه مصاحبهای میشد که در پیش روی شما است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*** سلام آقای ملاقلی پور! این روزها در هفته دفاع مقدس قرار داریم. میخواستم نظر شما را درباره سینمای جنگ بپرسم.
من ملاقلی پور نیستم. ایشون رفتهاند سفر
*** ولی من این شماره رو از تهیه کننده فیلم ایشون گرفتم. خودشون گفتن با این شماره میتونم باهاشون تماس بگیرم
بله اما ملاقلی پور رفته سفر. چند وقت دیگه میاد
*** میتونم بپرسم شما کی هستین؟
دوستش هستم... خب شما کاری ندارید
( این از شوخیهای مرسوم مرحوم ملاقلیپور بود که اغلب در اولین تماس تلفنی خود را به نام فردی دیگر معرفی میکرد )
*** میشه سوالهای منو به دست آقای ملاقلی پور برسونید؟
آقا رسول خیلی از مناسبتها خوشش نمییاد. فکر نمیکنم بهتون جواب بده
*** یعنی چی؟ مگه میشه مناسبت مهمی مثل هفته دفاع مقدس رو فراموش کنیم؟
مشکل همین جاست دیگه. چرا باید هفته دفاع مقدس درست روزی باشه که عراق به خاک ایران تجاوز کرده؟ چرا یه مناسبتی که تو اون ایران پیروز شده به این اسم نامگذاری نشده؟
*** البته بقیه مناسبتهای ما هم اینجوریه دیگه. مثلا روز معلم هم روز شهادت استاد مطهریه. در صورتی که میتونست روز تولد ایشون باشه
خب غلطه دیگه. تو باید به عنوان یه خبرنگار بری جواب این سوالها رو پیدا کنی نه اینکه زنگ بزنی به من و از این سوالهای تکراری بپرسی
*** حالا آقای ملاقلی پور نمیشه به سوالهای ما جواب بدید؟
گفتم که آقا رسول رفته سفر. اما فکر کنم اگر هم بود بهتون میگفت تو این ایام بهتره برید سراغ بچههای جنگ. سراغ جانبازهایی که تو آسایشگاهها افتادن. اینا رو که ضبط نمیکنی؟ ها؟
( نیم ساعت میگذرد و بعد از متقاعد کردن آقای ملاقلیپور او حاضر به پاسخ به سوالهای خبرنگار ما میشود حالا ادامه مصاحبه را میخوانید).
*** به نظر شما در جنگ چه چیزی مهم است؟ خود جنگ یا آدمهای جنگ؟
معلومه که آدمها مهمترند. این چه سوالیه میپرسی.
*** خب سواله دیگه آقای ملاقلی پور. چرا عصبانی میشید؟
کی میگه من عصبانیام؟ عیب و ایراد کارتون رو قبول کنید. تو اگی کارهای منو دنبال کرده باشی حتما جواب سوالهای خودت رو گرفتی دیگه. من توی فیلمهای اولم یه جورایی تیر و تفنگ محور بود اما بعد آدمها محور شدن.
*** فکر میکنید در سینمای جنگ تونستید فیلم دلخواه خودتون رو بسازید؟
معلومه که نتونستم بسازم. این دیگه پرسیدن داره؟ اصلا چقدر از جنگ ما تو سینمای ما منعکس شده؟
*** شخصیتی بوده که دوست داشته باشید درباره اون فیلم بسازید؟
هزار تا شخصیت بودن. یعنی هنوز هم هستن. اسم ببرم؟
*** بد نیست اشارهای کنید.
آخه اشاره من چه درد تو میخوره؟ تو کدوم یکی از اونارو میشناسی؟ مثلا شهید بهمن نجفی رو میشناسی؟
*** نه متاسفانه نمیشناسم.
متاسفانه! متاسفانه! این چه طرزحرف زدنه؟ راحت بگو نمیشناسم دیگه.
*** آقا ما مخلص شما هستیم. چشم نمیشناسم.
خب دیگه مشکل همینه دیگه. اگی اونو میشناختی دیگه از این حرفا نمیزدی.
*** نمیخواید بگید بهمن نجفی کی بود؟
یه فرمانده گردان بود. یه جایی از همه سمتهای خودش کناره گیری کرد و بعد رفت شد یه بسیجی ساده. سال 65 هم تو عملیات کربلای یک شهید شد. تو فیلم پرواز در شب رو دیدی؟
*** همون که فرج الله سلحشور و جعفر دهقان هم بازی میکنه دیگه؟
آره. بخشی از خاطرات بهمن نجفی تو اون فیلم به تصویر کشیده شد اما هیچ وقت نشد همه خاطراتش رو کامل ثبت و ضبط کنم.
*** در روزهای شروع جنگ شما کجا بودید؟
به شما چه ارتباطی داره؟ چرا تفتیش عقاید میکنی؟
*** برادر ملاقلی پور! یه کم مهربانتر برخورد کنید. چرا اینقدر حساس هستید؟
من چرا باید به این سوال جواب بدم؟
*** خب برای مردم مهمه بدونن آقای ملاقلی پور که یکی از فیلمسازهای مهمِ سینمای جنگه اون موقع کجا بود؟
جنگ چه سالی شروع شد؟
*** منظور شما کدوم جنگه؟ جنگ جهانی دوم؟
یه چیزی میگما! اصلا من زمان جنگ رفته بودم برای ادامه تحصیل خارج از کشور.
*** اما من یه جایی خاطرات شما رو خوندم که گفته بودید اون زمان به عنوان عکاس رفته بودید اهواز و خرمشهر...
ممکنه رفته باشم. یه چیزایی یادم میاد.
*** اما چیزی که من خوندم بیشتر از «یه چیزایی» بود. شما ظاهران یه یوزی هم از مسجد محل برده بودید و اونجا با شهید کلاهدوز مواجه میشید. یه جایی هم تو خاطرات خودتون گفتید برای اولین بار در همون روزهای اول جنگ با اجساد تکه تکه شده آدمها روبرو میشدید که به در و دیوار چسبیده بود. خودتون گفتید قطرات اشک ویزور دوربین را تار کرده بود. هر چه به خودم فشار آوردم نتوانستم از این صحنه های دلخراش عکس بگیرم...
اون روزا اونجا خیلیها بودن. من هم بودم. حالا من شدم فیلمساز و خاطراتم مهم شده. نه بابا خیلی توجه نکن به این چیزها.
*** شکسته نفسی میکنید آقای ملاقلیپور. راستی شما تو جنگ هم آسیب دیدید؟
نه شکر خدا اتفاقی برام نیفتاد. آخه من خیلی جبهه نبودم.
*** اما من شنیدم چند تا ترکش...
ای بابا. این حرفا چیه؟ حالا یه ترکشی هم از بغل گوش ما رد شده، بیان اون خجالت آوره وقتی اینهمه آدم دست و پا و جون خودشون رو دادن
*** از نظر شما خرمشهر یعنی چی؟
یه زمانی میخواستم یه فیلمی درباره آزاد سازی خرمشهر بسازم. یعنی هنوز هم دوست دارم این کارو بکنم. کاش این اتفاق میافتاد تا جواب سوال شما رو بدم
*** شما از فیلمسازهایی هستید که زنها حضور پر رنگی توی فیلمهای جنگی شما دارن.
خب زنها در جنگ هم حضور پر رنگی داشتن. غیر از اینه؟
*** نه ولی خیلی اوقات فیلمسازها جنگ رو به شدت مردونه دیدن
خب من درباره اون فیلمسازا حرفی نمیتونم بزنم. شما برو از خودشون سوال کن
*** فیلم شاخص شما تو این زمینه هیواست. چی شد اونو ساختید؟
من و چند تا فیلمساز دیگه از طرف روایت فتح دعوت شدیم چند تا فیلم مستند درباره شهداء بسازیم. من هم قرار شد درباره شهید باکری بسازم. رفتم با همسرش مصاحبه کردم. در دل این زن عشقی بود که بعد از گذشت سالها هنوز وجود داشت. از شنیدن خاطرات اون خانم اونقدر احوالم به هم ریخت که رفتم هیوا رو ساختم.
*** همسر شهید باکری هم فیلم رو دید؟
بعد از تموم شدن فیلم چشمانشون برق میزد. اومدن از من تشکر کردن و گفتن خیلی از حرفهای ناگفته ایشون رو از زبون هیوا گفتم
*** بعضی ها میگن نباید در فیلمهای جنگی به شخصیت آدمها و قهرمانهای جنگ نزدیک شد...
برای چی نباید نزدیک شد؟ مگه این آدمهایی که رفتن و جنگیدن ربات بودن؟ مگه قرار بوده اینا برن بجنگن و بعد هم شهید بشن؟
*** چی شد که بعد از مزرعه پدری تصمیم گرفتید دیگه فیلم جنگی نسازید؟
قرار بود با مزرعه پدری از سینمای جنگ خداحافظی کنم. همون موقع هم گفته بودم اگر قرار باشه فیلم جنگی دیگهای بسازم حتما باید امکانات خوبی در اختیارم قرار بگیره والا نمیسازم.
*** مگه در مزرعه پدری امکانات در اختیارتون قرار نگرفت؟
چرا اما در زمینه تبلیغات، تیزر تلویزیونی و کارهای مربوط به زمان نمایش، حمایت خوبی از این فیلم نشد.
*** در ساخت مزرعه پدری تحت تاثیر فیلم نجات سرباز رایان بودید؟
ای بابا! این چه حرفیه دیگه. اون فیم با امکانات هالیوود ساخته شد اما ما فیلم مزرعه پدری رو توی برف و سرما و با بدبختی صد روزه ساختیم و حتی یه پلان کامپیوتری هم نداشتیم.
*** یه سوال خیلی مهم برای من پیش اومده. شما چرا اینقدر خشن هستید؟ چرا اینقدر تلخ هستید؟ آدم گاهی از دیدن فیلمهای شما فقط ناامید میشه...
امیدواری باعث میشه من فیلم بسازم. اگر من آدم سیاه و تلخی بودم، میرفتم یه گوشه مینشستم و دیگه کاری نمیکردم.
*** آقای ملاقلی پور قبول کنید خشن هستید. قارچ سمی شما بد جوری فیلم تیره و تاری بود.
ببین من آدم خشنی نیستم و خشونت نسبت داده شده به فیلمی مثل قارچ سمی در اصل به نوع رابطه و تضاد بین شخصیتها برمیگرده. این خشونت نیست، بلکه در زیر این خشونت ظاهری، روابط عمیق و انسانی شکل میگیره. تضاد موجود در قارچ سمی خشونت نیست، بلکه واقعیتیه که در زندگی جریان داره. نوع و جنس فیلمهای من اینطوریه دیگه. حتی در زمان نمایش فیلمی مثل سفر به چزابه، عدهی زیادی، اون رو فیلمی سراسراز خشونت می دونستند، ولی من گفتم یه فیلم شاعرانه و لطیفه. البته بارها مسوولان از من خواستند با ساختن و نمایش بعضی از موضوعها به جامعه امید بدم ولی من به عنوان یک فیلمساز نمیتونم به جامعه مسکن تزریق کنم. من فقط بخش کوچکی از واقعیت را نمایش می دم که به کام عدهای تلخ میاد و با اون مخالفت میکنن
البته خشونت جزیی از ذات جنگه. توی جنگ که حلوا پخش نمیکنن.
*** اما بعضیها میگن خود شما هم ذاتا آدم خشنی هستید؟
من؟ اصلاً، نه چرا! البته برداشت غلطی از لحن و چهره من در برخورد اول رخ میده
*** در برخورد با خودتون یا فیلمهاتون؟
متأسفانه ما به تعارفات بیش از حد عادت کردیم. اگر کسی رک و بدون مقدمه نظرش را با کلمه آره یا نه بگه فوراً میگیم طرف خشنه. اما بیشتر آنهایی که با من آشنا میشوند دوستی صمیمانهای بین مان ایجاد می شه. به نظرتان واقعاً من خشن هستم؟!
*** شما بیشتر بیقرارید تا خشن، خودتان چه فکر می کنید؟
تصور خودم اینه که جامعه هنری و کلاً جامعه در برخورد با من خیلی خشن است!
*** مشکل شد دو تا. یعنی مظلوم واقع شدید؟
نه نمیگم مظلوم، خودم رو مظلوم نمیدونم. اما متأسفانه یک واقعیت است؛ این که اگر کسی در بسیاری از مناسبات سیاسی جایی برای خودش باز نکنه قطعاً با او به شدت و با خشونت برخورد میشه. آن هم از جنس با پنبه سربریدن که ظاهراً بسیار لطیف و زیبا هم هست. اگر چاپلوسی و ریاکاری نشانه لطافت باشه من عاشق خشونتم.
*** فیلم میم مثل مادر شما مخاطب خوبی پیدا کرد. فکر میکنید علتش چی بود؟
هر کاری اگر با علاقه، نیت پاک و درست انجام بشه قطعا مخاطب پیدا میکنه. فرقی هم نمیکنه که این کار سینما باشه یا اثر هنری دیگری دیگهای باشه
*** فیلم رو با تماشاگرها هم دیدید؟
آره این چه سوالیه میپرسی تو
*** سواله دیگه چرا عصبانی میشید استاد
استاد خودتی! آره دیدم وقتی کنار تماشاگران «میم مثل مادر» را در سینماها دیدم، به این نتیجه رسیدم که احساسم برای ساخت این فیلم و ارتباط اون با مردم اشتباه نبوده. مخاطب از اول تا آخر فیلم در سکوت فیلم رو دنبال میکرد و با قصه ارتباط برقرار میکرد و از بیشتر صحنههای فیلم متاثر میشد.
*** اما بعضی تماشاگرها از تماشای فیلم به گریه افتاده بودن
همین برای من ارزشمنده چون مخاطب تاثیری که میخواستم رو از فیلم گرفته
*** آقای محمدی ظاهران وسط کار به شما گفته بود فیتیله رو پایین بکشید. ماجرا چی بود؟
بخشی از مونتاژ فیلم همزمان با فیلمبرداری انجام میشد. منوچهر محمدی وسط کار بخشهایی از فیلم رو میبینه و میگه باید فتیله را پایین بکشی چون ممکنه این فضاها روی مخاطب تاثیر بگذاره. این مساله هم باعث شد فیلم تلطیف بشه وگرنه خیلی بیشتر از این روی مخاطب تاثیر میگذاشت.
*** یعنی مثل بقیه فیلمهای شما تیره و تار میشد دیگه؟
نه! تاثیر گذار تر میشد.
*** بعضی از منتقدان با شما میانه خوبی نداشتند. با این حرف موافقید؟
متاسفانه برخی افراد نقد نوشتن را با کوبیدن شخصیت یکی میدانند اما این دو مقوله اصلا ربطی به هم ندارند. نمیدانم چرا بعضی وقتها که من فیلم میسازم،عدهای حرفهایی را در مورد این فیلمها بیان میکنن و چند سال بعد، با ساخت فیلم جدید من حرفهای گذشته خود را فراموش میکنن. وقتی سفر به چزابه یا هیوا رو ساختم بعضی از منتقدها به شدت این فیلمها را کوبیدن اما حالا در کمال تعجب میبینم که در نقدهایشان از این فیلمها تعریف و تمجید میکنن.من دلیل این رفتار را نمیفهمم.البته همیشه نقدهای سازنده رو خوندم و شنیدم و برای منتقدای سینمایی هم احترام زیادی قائل بودم.
*** یه سوال خیلی خیلی خصوصی. امیدوارم ناراحت نشید. شما خبرهای مربوط به مراسمی که بعد از فوت شما برگزار شد رو پیگیری کردید؟
( در این زمان ملاقلیپور به شدت میخندد). مراسمهایی که بعد از فوت من برگزار شد؟ مگه من بیکارم این چیزها رو پیگیری کنم.... حالا چه اتفاقی افتاده؟
*** کلی درباره شما حرف زدن و پیام دادن و از شما یاد کردن.
اِ واقعا؟ حالا چی گفتن؟
*** مثلا رییس جمهور گفته بود خبر ناگوار درگذشت هنرمند نامی کشور و فیلمساز برجسته دفاع مقدس، رسول ملاقلی پور، موجب تالم و تاثر فراوان شد. بی شک فقدان این سینماگر متعهد و مردمی، ضایعه ای برای منظومه هنری کشور و ملت هنرپرور ایران عزیز محسوب می شود.
چه جالب! دیگه کی پیام داده؟
*** وزیر ارشاد هم گفته بود با تالم و تاثر کوچ مومنانه رسول ملاقلی پور فیلمساز پر آوازه سینما را به عموم هموطنان به ویژه اهالی فرهنگ و هنر ایران عزیز تسلیت میگویم.
کانون کارگردانان چیزی نگفته؟
***یادم نمییاد شاید هم گفته باشن
ضرغام چی؟ اون پیامی نداده
( ضرغام نامی است که دوستان خودمانی عزت الله ضرغامی رییس سازمان صدا و سیما او را با آن خطاب میکنند).
*** چرا اونم پیام داده بود. گفته بود ملاقلی پور از متعهدترین نیروهای خلاق درعرصه هنری کشور بود و خلا ایشان حتما محسوس خواهد بود.
ببینم محسن رضایی هم پیام داده بود
*** همون که فیلم انتخاباتی اش رو ساختید دیگه؟
مگه غیر از اون هم محسن رضایی داریم؟
*** گفته بود رسول هنرمندی بود که توانست بخشی از جانفشانی های رزمندگان در دوران دفاع مقدس را ماهرانه به تصویر کشد.آثار برجسته ملاقلی پور در عرصه هنر مقاومت ماندگار است.ملاقلی پور معتقد بود باید با تلاشی مستمر در حد توان دین خود را به دفاع مقدس ادا کند.
به به چه حرفای خوبی زدن! از فیلمسازا کسی درباره من حرفی نزده ؟
*** چرا مجتبی راعی گفته بود رسول ملاقلی پور دین خود را به سینمای جنگ ما ادا کرده بود و همیشه خود را مدیون خانواده شهدا می دانست. ملاقلی پور همیشه پای اعتقادات خود ایستاد و از آنها حمایت کرد.
( ملاقلی پور سکوت میکند)
*** راستی اونجا اوضاع چه جوریه؟ خوبه؟ خوش میگذره؟
منظورت از اونجا کجاست؟
*** اونجایی که شما هستید. اون دنیا دیگه
جای شما خالی. اینجا حال و روز ما بد نیست. شما اونجا چطورید؟
***اوضاع مثل همیشهست. راستی همین چند وقت پیش هم برای شما دوباره بزرگداشت گرفتن.
اِ واقعا؟ به چه بهانهای؟
*** ظاهران تولد شما نزدیک به برگزاری جشن خانه سینما بود. شما متولد 17 شهریور بودید و جشن هم 21 شهریور بود و توی همون روزها یک مراسمی برای شما گرفتن
خبر نداری عصر روز دهم رو کی میخواد بسازه؟
*** حرفی نزدن. رسول احدی گفته جز شما کسی نمیتونه اون فیلم رو بسازه
( ملاقلی پور سکوت میکند)
*** راستی آقای ملاقلی پور درباره همه چی حرف زدیم جز سینمای دفاع مقدس. نظر شما راجع به سینمای دفاع مقدس چیه؟ به نظر شما این سینما از چه ناحیهای آسیب دیده؟
این دیگه سوال آخرِ شماست دیگه؟
*** قول میدم سوال آخرم باشه
( بعد از یک مکث). به نظرم فیلم هایی که در مورد دفاع مقدس ساخته میشه اغلب ریا کارانه و به دور از حقیقتِ. این مهمترین مشکل سینمای دفاع مقدسه.