بهرامی از پل خمری (افغانستان): آیا گاهی چنین اتفاقی افتاده باشد که خبر از طرف شما پخش شده باشد و شما از طرف ارگان یا شخصی زیر انتقاد یا تهدید قرار گرفته باشید؟
از طرف دولت و به طور رسمی مورد اینچنینی نداشتیم. ولی من از طرف رسانه های تندرو به خاطر گزارش هایم، یا به خاطر آنچه آنان تصور می کردند که گزارش کرده ام، مرتب مورد حمله قرار می گرفتم. اغلب بیشتر این حملات کاملا بی اساس بود. البته تنها من نبودم، بسیاری از دوستان روزنامه نگار ایرانی که برای رسانه های خارجی و داخلی کار می کردند نیز با همین مشکل، یا حتی بدتر از آن، رو به رو بودند.
بعد از آنکه من فیلمی که با تلفن همراه از دختری گرفته شده بود که به خاطر بدحجابی دستگیر شد، را در گزارشی پخش کردم، پلیس گفت که ما از آنها گزارش های منفی ارسال کردیم و از ما کپی نوار را خواستند. به آنها گفتیم که این خبر روی اینترنت بود. برداشت من این بود که هشدار آنان به مفهوم آن است که دیگر چنین گزارش هایی مخابره نکنیم. در ضمن یک شایعه عجیبی هم عنوان شد مبنی بر اینکه من در آن موقع در زندان اوین بودم! که البته این واقعیت نداشت.
نیما از تهران: در طول کار در دفتر بیبیسی در تهران، با چه محدودیتهایی مواجه بودید؟
ما ملزم بودیم که برای ضبط فیلم در بسیاری از اماکن عمومی، نامه ای از ارشاد بگیریم، مثلا در بهشت زهرا، بیمارستان ها، مدارس، دانشگاه ها، مراکز خرید، پارک ها و غیره. ما همچنین برای تهیه گزارش خارج از تهران باید اجازه کتبی می گرفتیم و مجبور بودیم درخواست خود را از ۷۲ ساعت قبل ارائه دهیم. اواخر دوره کاری من در تهران بود که روزنامه نگاران خارجی که برای تعطیلات به خارج از تهران می رفتند ملزم شددند سفر خود را از پیش به دولت اطلاع دهند. این محدودیت ها به آن معنی بود که ما هرگز نمی توانستیم برای تهیه گزارش به کردستان یا بلوچستان برویم. من فقط یک بار در سال ۲۰۰۴ به خوزستان رفتم تا از پناهندگان عراقی گزارشی تهیه کنم، ولی پس از آن خواستم دوباره به آن منطقه بروم تا ببینیم که مردم آن منطقه که در طول جنگ عراق و ایران بسیار رنج برده بودند، درباره موضوعاتی مانند حکم اعدام صدام حسین چه فکر می کنند، ولی اجازه این کار را نیافتم. بعضی وقت ها هم حتی در نشست های خبری که رسانه های داخلی می توانستند بروند، ما نمی توانستیم شرکت کنیم و برای مصاحبه با مقامات دولتی هم نیاز به اجازه نامه داشتیم. دست و پای ما بیشتر به خاطر این کاغذبازی ها بسته شده بود!
محدودیت اصلی دیگری که با آن مواجه بودیم این بود که مردم هر چه بیشتر از صحبت کردن با ما جلوی دوربین می ترسیدند و مایل نبودند که به ما مصاحبه بدهند. زمانی که کارم را شروع کردم کارت خبرنگاری یک ساله به من داده شدن ولی در اواخر دوره، اعتبار کارت خبرنگاری چهار ماهه شده بود و مجبور بودم مرتب آن را تمدید کنم.
یکی دیگر از مشکلات، نبود سخنگویانی بود که در دولت ایران بتوانند خوب انگلیسی حرف بزنند. خیلی یاس آور بود که دائم از لندن تقاضای مصاحبه با یک مقام ایرانی که بتواند موضع ایران را تشریح کند دریافت می کردیم، ولی کسی نبود که بتوانیم به آنها معرفی کنیم. اعلب مجبور بودیم منتظر نشست خبری هفتگی وزارت خارجه بمانیم تا واکنشی درباره موضوعی که درباره ایران در کشورهای خارجی مطرح شده، بگیریم.
درباره رسوم ایرانی قبلا از "تعارف" خوشم نمی آمد. فکر می کردم که خیلی مصنوعی است و احساس ناراحتی می کردم و چون فرهنگ آنگلوساکسون داشتم، می گفتم کاش مردم ایران با هم بیشتر رک بودند. ولی حالا از تعارف خوشم می آید. خیلی جالب است که حتی افراد بی نزاکت هم با ادب حرف می زنند و حالا برایم این مساله خیلی خوشایند شده و (یک سنت) آشنا به نظر می رسد. |
علی از ملبورن : به عنوان یک خانم خبرنگار آیا مورد آزار جنسی در ایران واقع شده اید؟ آیا مجبور به محافظه کاری در ارائه اخبار به خاطر شرایط حاکم بوده اید؟ آیا در برخوردهای حرفه ای تان بین زنان و مردان ایرانی تفاوتی به لحاظ جسارت و رک گویی احساس کرده اید؟
باید بگویم که در کار گزارش دهی مراقب بودم، ولی محافظه کار نه. مواظب بودم زیرا می دانستم که همه از داخل و خارج و با دیدگاه های سیاسی مختلف ما را زیر نظر دارند و من هم باید بتوانم از آنچه در گزارش هایم می گویم دفاع کنم. از طرفی ملزم بودم که تابع قوانین ایران باشم، مثلا می دانستم که اگر از رهبر ایران انتقاد کنم، کاری غیرقانونی خواهد بود یا اگر مثلا حجاب به سر نداشته باشم به زندان خواهم رفت.
در مورد تبعیض جنسی، بله. فکر می کنم هنگام پوشش دادن خبر مربوط به روز بسیج که بارها به من گفته شد که پوشش دادن خبر زنجیره انسانی بسیج در تهران برای زنان کار بسیار سختی است! این در حالی بود که همه زنان خبرنگار آنجا - چه ایرانی و چه خارجی - درباره جنگ هم گزارش تهیه کرده بود و خیلی سرسخت بودند. تمام کاری که مجبور بودیم انجام دهیم نشستن پشت یک وانت و رفتن به راهپیمایی بود. خیلی کار دشواری نبود. یا رفتن به دفتر رییس جمهور. مسئولان حراست از فیلمبردار ما می پرسیدند که چرا یک زن را همراه خودش آورده! یا هنگام ناهار خوردن در رستوران دفتر رییس جمهور مجبور بودم جدا از همکاران مرد، تنهایی ناهار بخورم.
ما خیلی زود دریافتیم که از زنان ایرانی مصاحبه های بهتری برای گزارش ها می شود گرفت. آنها هنگام صحبت کردن با یک زن احساس راحتی بیشتری می کردند، بهتر به عنوان ناشناس صحبت می کردند و کمتر در مورد اظهاراتشان پاسخگو بودند، و در قبال رئیسان خود کمتر احساس نگرانی می کردند. اگر هم خانه دار بودند، بیشتر دوست داشتند که رک سخن بگویند، نه اینکه فقط آنچه که فکر می کردند مجبورند بگویند، بر زبان آورند.
سارا از میامی: خانم هریسون بیشترین نگرانی شما بعد از شروع کار در ایران چه بود؟
نگرانی ام این بود که فکر می کردم ممکن است از کشور اخراج شوم، یا اینکه جلوی خروجم را بگیرند.
درباره آرایش زنان ایرانی من در هیچ جای دیگر به جز ایران ندیدم که زنان اینقدر آرایش کنند! یادم می آید اولین بار که به ایران رفتم زنان خانواده همسرم به من می گفتند که چرا آرایش نمی کنم. البته زمانی این حرف را به من زدند که من بیشترین آرایشی را که می توانستم بکنم برای یک مهمانی شام کرده بودم! |
آرش از تهران: سوالات ممنوعه ای از حقوق زنان گرفته تا اوضاع دانشجویان زندانی وجود دارد که خبرنگاران ایرانی به دلیل خودسانسوری و جرات مطرح کردن آن را ندارند. متاسفانه خبرنگاران خارجی نیز در مصاحبه های مطبوعاتی بیشتر در مورد برنامه هسته ای سئوال می کنند. آیا شما هم از طریق وزارت ارشاد ایران برای خود سانسوری تحت فشار قرار دارید؟
واضح است که تهیه گزارش های مربوط به حقوق بشر به ویژه برای تلویزیون که نیاز به تصویر دارد، نسبت به گزارش های هسته ای و دیپلماتیک بسیار دشوارتر است. ولی ما در ماه دسامبر ۲۰۰۶ گزارشی در مورد دانشجویان در برنامه "نیوزنایت" (که هر شب از کانال دوم تلویزیون داخلی بی بی سی پخش می شود)، تهیه کردیم. در مورد زنان گزارشی در ماه مارس ۲۰۰۷ داشتیم و همچنین درباره قربانیان سلاح های شیمیایی (پیوندهای مربوط به این برنامه ها در سمت چپ صفحه موجود است). ما مشکلی هم در مورد مصاحبه با فعالان زن و دانشجویان داشتیم، از این نظر که اگر تصویر آنان را پخش می کردیم، آنها را در معرض خطر قرار می دادیم. جمع آوری تصاویر کافی حتی برای شروع کار روی یک گزارش سخت بود. بعضی وقت ها مجبور بودیم از عکس و فیلم های گرفته شده با تلفن همراه و غیره کمک بگیریم. وقتی که برای پوشش خبری تظاهرات معلمان در مقابل مجلس رفتیم بازداشت شدیم. پس بعضی اوقات انجام یک کار معمولی غیر ممکن بود.
علی از تهران: فکر می کنید مهمترین نقاط ضعف و قوت فرهنگی ایرانیها چه چیزی است؟
راستش نظر من در این مورد فرق کرده. قبلا از "تعارف" خوشم نمی آمد. فکر می کردم که خیلی مصنوعی است و احساس ناراحتی می کردم و چون فرهنگ آنگلوساکسون داشتم، می گفتم کاش مردم ایران با هم بیشتر رک بودند. ولی حالا از تعارف خوشم می آید. خیلی جالب است که حتی افراد بی نزاکت هم با ادب حرف می زنند و حالا برایم این مساله خیلی خوشایند شده و (یک سنت) آشنا به نظر می رسد.
من دوست ندارم که همیشه این زنان ایرانی هستند که چای به مهمان تعارف می کنند. چرا مردان این کار را نمی کنند؟ ولی خوب است که به هرحال چای به مهمان داده می شود.
مهدی از تهران: با توجه به حضور سه ساله خود در ایران، فضای افکار عمومی را برای کار مطبوعاتی خبرگزاری های خارجی مثل بی بی سی چگونه ارزیابی می کنید؟
من فکر می کنم بسیاری از مردم وظیفه و نقش ما (خبرنگاران خارجی) را نمی دانند. وقتی داشتم از ایران می آمدم در یک مهمانی ، خانمی ایرانی به من می گفت که چرا کار بیشتری برای ایران نکردم... منظور او تغییر سیستم حکومتی بود. مجبور شدم به او توضیحی طولانی بدهم که کار یک روزنامه نگاری که از خارج آمده این نیست که حکومت عوض کند. مردم اگر بخواهند خودشان باید این کار را بکنند. او گفت از اینکه درگیر این مسائل بشود می ترسد. به اعتقاد من وظیفه خبرنگاران خارجی در درجه اول آگاه کردن جهان خارج درباره مسائل ایران است و تلاش و توضیح پیچیدگی های جامعه ایران و نکات ظریف آن برای دنیا. ما در جهت اطلاع رسانی به مردم کار می کنیم نه تغییر زندگی آنها.
محافظه کاری در کار خبردهی؟ در کار گزارش دهی مراقب بودم، ولی محافظه کار نه. مواظب بودم زیرا می دانستم که همه از داخل و خارج و با دیدگاه های سیاسی مختلف ما را زیر نظر دارند و من هم باید بتوانم از آنچه در گزارش هایم می گویم دفاع کنم. از طرفی ملزم بودم که تابع قوانین ایران باشم، مثلا می دانستم که اگر از رهبر ایران انتقاد کنم، کاری غیرقانونی خواهد بود یا اگر مثلا حجاب به سر نداشته باشم به زندان خواهم رفت. |
حامد از کرمانشاه: خانم هریسون به لحاظ تجربه و شناختی که از ایران پیدا کرده اند موانع فرهنگی و اجتماعی (در ساختار حقیقی و نه ساختار حقوقی و حکومت ) در ایران برای تحقق دمکراسی چیست؟
ناتوانی در سازش و تمایل گروه های سیاسی به شاخه شاخه شدن؛ نبود مطلق روحیه تیمی و با هم کار کردن به طوری که هر کسی مراقب خود و خانواده اش است؛ رک نبودن هنگامی به مشکلی برخورد می کنند و به جای آن قهر کردن و عصبانی شدن عوض آنکه با طرف مقابل به نحو سازنده و آرام رو به رو شوند.
ایرج از تربت حیدریه: می خواستم بدانم زندگی با یک مرد ایرانی برای شما چطور بوده است؟
این سئوال باعث شده من با صدای بلند بخندم؛ ممنونم از طرح آن. شیرین عبادی یک بار به شوخی به من گفت که در ایران من تنها زنی هستم که از شوهرم راضی ام چون - به گفته او - بقیه از شوهرانشان شکایت دارند. البته شاید هم شوهر من که مشکلات زیادی را تحمل کرده، نمونه یک مرد معمولی ایرانی نباشد. وقتی که ما وارد ایران شدیم، مقامات ایرانی مدت یک سال اجازه کار به او نداند. او هم یک روزنامه نگار است. فکر کنم مقامات رفتار بهتری با من داشتند چون شوهرم ایرانی است ولی با او رفتار بدتری داشتند چون با یک زن خارجی ازدواج کرده!
امیر از استانبول: سئوالم این است که به ما یک خاطره خوب و یک خاطره بدتان ازایران بگویید. مجید از اردکان: آیا ایشان خاطره ای از آقای خاتمی یااحمدی نژاد دارند؟
خاطره ام این است که وقتی برای پوشش خبری یکی از سفرهای استانی رییس جمهور احمدی نژاد رفته بودیم، مشاور مطبوعاتی اش به ما گفت باید خودمان را سانسور کنیم و هیچ یک از گفتگوهایی که او با مردم داشت با پخش نکنیم. خیلی عجیب بود چون نود درصد از آنها حامی احمدی نژاد بودند. چطور دفتر ریاست جمهوری گزارش مثبتی درباره او را سانسور می کند؟ خودتان جواب را پیدا کنید.
مهران از هلند: خانم هریسون بهترین و بدترین رسم ایرانیان را در چه می بینید؟ اگر در ایران زندگى می کردید کدام شهر را ترجیح می دادید؟
بدترین رسم در ایران این است که همه همیشه سالگرد مرگ دیگران را یادشان می ماند، ولی تاریخ های تولد خیر. عزاداری زیاد است ولی گرامیداشت زندگی به اندازه کافی وجود ندارد تا توازن میان عزا و جشن برقرار شود.
بهترین رسم ها احترام به بزرگترها و سالمندان و مهربانی و شکیبایی در رفتار با کودکان است و البته "مهمان نوازی"، چطور می شود این یکی را فراموش کرد.
من شیراز را برای زندگی انتخاب می کردم چون شیرازی ها می دانند چطور تفریح کنند. البته باید بگویم که شوهر من شیرازی نیست!
الیاس از تهران: از دیدن خانوم هایی در تهران که با وجود داشتن حجاب ده برابر خود او آرایش داشتند چه احساسی به او دست داد؟ آیا گیج نشد. برایش تعجب آور نبود؟ برایش متناقض نبود؟
در مورد آرایش زنان خیلی متعجب نشدم چون از قبل درباره اش خوانده بودم و به طور کلی چیزهای زیادی از ایران شنیده بودم. چون از سال ها قبل با یک ایرانی ازدواج کرده بودم. ولی این امر متناقض به نظر می رسید. من در هیچ جای دیگر به جز ایران ندیدم که زنان اینقدر آرایش کنند! یادم می آید اولین بار که به ایران رفتم زنان خانواده همسرم به من می گفتند که چرا آرایش نمی کنم. البته زمانی این حرف را به من زدند که من بیشترین آرایشی را که می توانستم بکنم برای یک مهمانی شام کرده بودم! بعضی از زنان در ایران کاملا محدودیت های مربوط به پوشش اسلامی را در هم می شکنند در حالی که به متن قانون (در این مورد) پایبندند. من فکر می کنم آرایش کردن راهی باشد برای اعتراض به اینکه دولت به آنها می گوید چطور لباس بپوشند. نحوه پوشش در ایران خیلی سیاسی شده است، از چادر گرفته تا کفش پاشنه بلند و کراوات.
حسین از اصفهان: حدود یکسال پیش در گزارشی از شما از تهران خواندم که به نقل از حسین شریعتمداری نوشته بودید خبرنگاران خارجی از جمله عوامل تهدید دشمن هستند و به طعنه گفتید "در آن موقع من مشغول خواب کردن بچه ام بودم و نه تهدید کسی" آیا واقعا شما نقش رسانه ها در جنگ روانی علیه ایران را انکار می کنید؟
اگر منظور شما این است که من جنگ روانی علیه ایران راه انداخته باشم، واضح است که خودم چنین فکری نمی کنم! البته در مورد ایران اطلاعات غلط در رسانه های بین المللی هست ولی فکر کنم تا حدی به این دلیل باشد که کسانی که این اطلاعات را ارائه می دهند به ایران نمی آیند. به آنها یا ویزا داده نمی شود یا اینکه نمی توانند دفتر رسانه ای در ایران باز کنند...
درباره فرانسیس هریسون
وی که از اوت ۲۰۰۴ تا اوت ۲۰۰۷ در ایران بوده، پیش از آن خبرنگار بی بی سی در سری لانکا بود.
پیش از آن نیز خانم هریسون با بی بی سی در کشورهای مالزی و بنگلادش و پاکستان همکاری کرده، همسرش ایرانی است و یک پسر دارد به نام سیروس که هفت ساله است.
خانم هریسون در لندن زاده شده و مادرش نیمه پاکستانی است، او هم اکنون در قسمت گزارش های مذهبی در سرویس جهانی بی بی سی کار می کند.
فرانسیس هریسون که در دانشگاه کمبریج و مدرسه مطالعات آسیایی و آفریقایی لندن تحصیل کرده، تا به حال یکی از معدود زنانی است که به عنوان مسئول دفتر رسانه ای خارجی در تهران کار کرده است.