دانشجویان ترم اولی مجبور هستند به اقامت در اتاقی دراز و باریک با 5 تخت دو طبقه البته بدون حفاظ در تخت های طبقه دوم. تمام سهم یک دانشجو از این اتاق محدود می شود به یک تخت و فضای کوچک زیر تخت که البته باید آن را با دختر دانشجوی دیگری نصف کند و کمدی دیواری که همه وسایل آشپزی و قابلمه و بشقاب هایشان را در آن گذاشته اند.
خوابگاه از چهار طبقه دو واحدی تشکیل شده است. هر طبقه دارای آشپزخانه یی است که فقط گنجایش یک یخچال را دارد و بدون هیچ اجاق گازی برای آشپزی. در طبقه همکف اما با تغییراتی که در ساختمان داده شده است، آشپزخانه بزرگی ساخته شده است که دور تا دور آن 20 عدد گاز سه شعله معمولی گذاشته اند و دو میز در وسط آشپزخانه برای گذاشتن وسایل آشپزی.20 عدد گاز برای آشپزی 450 دختر دانشجو،
و تو اگر اتاقت طبقه چهارم باشد، مجبوری وسایل درست کردن غذا را از همان طبقه بزنی زیر بغلت و البته دو نفر از اعضای اتاق که احتمالاً هم خرج شده اید، برای پایین آوردن قابلمه و....کمکت کنند. تازه اگر در آشپزخانه یی که با ترکیب عجیبی از بخار آشپزی، بوی دود و غذاهای مختلف، گازی خالی برای قابلمه ات مانده باشد. ولی ماجرا به همین جا ختم نمی شود. کار آشپزی که تمام شد و رفتی سراغ درس خواندن، وقتی نیم یا یک ساعت بعد برای بردن قابلمه غذا به آشپزخانه برگردی تازه متوجه می شوی که یا دانشجوی دیگری، شعله گاز را زیاد کرده تا بتواند با یک عدد ماکارونی از شعله گاز شما، گاز دیگری را روشن کند یا اینکه چون او هم عجله داشته، غذای تو را نیمه خام از روی گاز برداشته تا قابلمه غذای خودش را بگذارد و تو می مانی و یک قابلمه غذای سوخته یا خام و هم اتاقی هایی گرسنه. و البته اگر غذایی مانده باشد باز باید با رعایت احتیاط کامل، قابلمه داغ را چهار طبقه بالا ببری و در راهروها و پله ها مدام نگران باشی که مبادا؛ با تنه یی ناگهانی مواجه شوی.
تنها تلویزیون خوابگاه در نمازخانه نصب شده است. نمازخانه یی که از آن به عنوان سالن مطالعه هم استفاده می شود و علاقه مندان سریال های رسانه ملی، مجبورند به تماشای برنامه یی که اکثریت ترجیح می دهند آن را ببینند. برای دیدن یک سریال یا فیلم، مجبوری از روی انبوه دمپایی ها عبور کنی تازه اگر جایی حتی برای ایستادن و تماشای برنامه مانده باشد وگرنه تکه یی کوچک از موکت برای نشستن و دیدن فیلم، حداقل نیم ساعت قبل از شروع فیلم رزرو می شود توسط یکی از اعضای اتاق برای بقیه اعضا.
سالن مطالعه هم که در سال های آخر حضور ما در خوابگاه ساخته شد آن هم بعد از کلی اعتراض با 40صندلی کوچک؛ هرچند که صدای هیاهوی افراد منتظر در صف تلفن که دقیقاً در مجاورت سالن مطالعه قرار داشتند، باعث می شد که هر از گاهی با صدای تذکر بلند یکی از دانشجویان، تمام تمرکزت را از دست بدهی. برای 450نفر، دو تلفن کارتی وجود داشت که بعد از ساعت 10شب، آن را قطع می کردند و باید برای یک تماس کوچک با خانواده ات، ساعت ها در صف منتظر می ماندی و البته شنونده همه بحث ها و حرف و حدیث های دیگر دختران با مخاطب شان در آن سوی خط تلفن می شدی.
وضعیت سرویس های بهداشتی که دیگر قوز بالا قوز. 10توالت برای 200دختر دانشجو و کمتر از بیست حمام برای 450نفر، مشکل بزرگ دیگر در خوابگاه، شستن لباس است. دیدن دخترانی که بر سر تشت های پلاستیکی لباس نشسته اند بی شباهت نیست به تصویر مادربزرگ هایمان در یک سده قبل در کنار نهرهای آب. خوابگاه دارای رختشورخانه یی است که البته تا حدود زیادی هم غیرقابل استفاده است. چون ارتفاع سینک های زیر شیر آب، به قدری زیاد است که امکان استفاده افراد با قد متوسط و کوتاه با سختی زیاد امکان پذیر است. پیداکردن جایی برای آویزان کردن لباس یا حتی قرار دادن رخت آویزهای پلاستیکی از بزرگ ترین مشکلات است و اما مشکل وقتی پیچیده تر می شود که روزهای سرد زمستان است و باید هر لباس برای خشک شدن مدت زیادی بر طناب های رخت باقی بماند.
و اما در داخل طبقات که دیگر خود شهری است بدون قانون و نظم. هر واحد فقط دارای دو یخچال است که حداقل 25نفر برای گذاشتن مواد غذایی از آن استفاده می کنند. درون یخچال هم که دیگر دنیایی است پر از نایلون های کوچک و بزرگ که روی همه آنها هم با ماژیک نام صاحبش نوشته شده است. از آشپزخانه هر واحد می توان فقط و فقط برای شستن ظرف و میوه استفاده کرد. اما وظیفه تمیز کردن همین آشپزخانه کوچک بر عهده اهالی هر واحد گذاشته شده است. فقط کافی است که مسوولیت این واحد را برعهده بگیری، آن وقت است که هر شب باید بر نظافت این آشپزخانه نظارت کنی و اگر یک شب فرصتی نباشد برای تذکر دادن، روز بعد سوسک های بزرگی که در روی ظرف های شسته نشده جولان می دهند شاخک هایشان را به سمت اولین دانشجوی این واحد که نشانه روند، تو می مانی و صدای اعتراض هایی که از هر طرف تو را نشانه می روند.
کار راحتی نیست زندگی دانشجویی در این فضای تنگ و محدود و البته با دخترانی که هر کدام از شهری آمده اند و فرهنگی متفاوت. گاهی اوقات تضاد بسیار عجیبی بین بچه های اتاق وجود دارد. آن یکی مدام عادت دارد نوار مذهبی گوش بدهد و دیگری دوست دارد با صدای بلند واکمن کوچکی شاد باشد. آن یکی سر ساعت دوازده شب می خوابد و نور چراغ مطالعه دیگری که عادت دارد شب ها درس بخواند، همانند نورافکن فضای کوچک اتاق را روشن کرده است. و این قصه سر دراز دارد...
+0
رأی دهید
-0
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.