تحلیلی بر جهنمی به نام زندگی که۲کودک در آتش آن سوختند
تحلیلی بر جهنمی به نام زندگی که دو کودک بیگناه در آتش آن سوختند

«عبداله» 15 سال قبل با دخترعمویش پیوند زناشویی بست و 7 سال انتظار را برای داشتن فرزندی در زندگی تحمل کرده بود، اما اکنون حاصل سالها انتظارش را در یک لحظه، حلقآویز کرده بود و ...
میگوید:«در سالهای قبل، زندگی آرامی داشتیم، اما اختلافاتی بین من و همسرم آغاز شده بود. کارگر جوشکار بودم و بعد از کار سخت روزانه، زمانی که با چشمان قرمز به خانه بازمیگشتم به جای «خسته نباشید»، با انواع سوءظنها و تهمتهای همسرم مبنی بر اعتیاد به موادمخدر مواجه میشدم».
او، زن و خانواده همسرش را متهم میکند: «زندگی در یک محل با خانواده همسرم، فضای زنسالاری را بر زندگیم حاکم کرده بود؛ اگر حرفی به «رحیمه» میزدم، بلافاصله با تشر و تهدیدهای خانواده همسرم مواجه میشدم و این در حالی بود که چون از لحاظ مالی در مضیقه بودم، چارهای جز تحمل آنچه بر من میگذشت، نداشتم».
سرهنگ بابانژاد، رییس پلیس ساوجبلاغ که خود سرپرستی رسیدگی به این پرونده را برعهده داشته است، اختلاف بین زن و شوهر را در شدیدترین حالت آن توصیف و در گفتوگو با خبرنگار «حوادث» ایسنا اظهار کرد: حد اختلافات به حدی رسیده بود که این زن و شوهر تنها یکدیگر را تحمل میکردند و اثری از زندگی زناشویی و محبت بین زوجین باقی نمانده بود.
«چرا بچهها رو کشتی؟»
آشفته و نگران با پرسش مواجه شده بود... «در مضیقه مالی بودم، از جر و بحثها دلتنگ بودم، فشارهای گذشته در مقابل چشمانم بود، داخل خونه بودم و «فاطمه» اصرار میکرد: مرا به پارک ببر؛ تشر میزد؛ درست مثل مادرش».
همهچیز آنی بود، هر چند پیش از این «رحیمه» را تهدید کرده بودم، اما یک آن با گرفتن «فاطمه»، تصمیمم را گرفتم.
نمیدانم چرا بچهها را از نردههای راهرو آویختم ... همان موقع هم پشیمان شده بودم...
اما النگوهایشان را برداشتم تا به عنوان یادگاری نزد خود نگهدارم.
«عبداله» میگوید: «قصد کردم خودم را بکشم، قرص هم تهیه کردم، اما نشد ...»
اما همسرش «رحیمه» مدعی است: بهانهجوییهای «عبداله» دروغ است، او فقط به خاطر یک قطعه زمین، این کار را کرد.
«با کمک خانوادهام و فروش طلاهایم، قطعهای زمین در هشتگرد خریداری کرده بودم، اما شوهرم مصر بود، زمین را بفروشیم تا از پول آن، برای کاری سرمایهگذاری کند، اما او معتاد بود و سرمایهمان را به باد میداد.»
در حالی که زن داغدیده مدعی بود: بهانهجویی مالی شوهرش عامل مرگ فجیع فرزندانش بوده است، رییس پلیس ساوجبلاغ به ایسنا، گفت: اظهارات «رحیمه» درباره اعتیاد شوهرش صحت ندارد و این درحالیست که متاسفانه متهم نیز پس از ارتکاب جنایت، مبلغ 200 هزار تومان وجه نقد و طلاهای فرزندانش را ربوده است که همه اینها میتواند دلیلی بر انگیزههای ارتکاب قتل باشد.
جهنمی به نام زندگی
سرهنگ بابانژاد در تحلیل جنایی این حادثه به خبرنگار «حوادث» ایسنا، میگوید: حس انتقامجویی متهم از زندگی و احساس نفرتش نسبت به همسری که از نگاه وی نه تنها مشکلات را مرتفع نمیکرد، بلکه با تخریب شخصیت وی به دلیل بیپولی و وارد کردن تهمتهای خلاف واقع، وی را متهم کرده بود، کاملا مشهود است، به طوری که فضای خانه و زندگی مبدل به جهنمی شده بود که «عبداله» عامل آن را کسی جز زنش نمیدانست.
وی با اشاره به این که اختلافات پس از بچهدار شدن نمود پیدا کرده و با مسایل مالی بین زن و شوهر تشدید شده بود، افزود: برتری زن در طرح مسایل مالی و تحقیر مرد و فشارهای مالی، فشار زیادی را به روحیه متهم به قتل وارد کرده بود و این درحالیست که «عبداله» بیماری مزمن روانی داشته که هیچکس متوجه آن نشده و حرکتی در جهت درمان به عمل نیامده است.
سرهنگ بابانژاد خاطرنشان کرد: متاسفانه آسیبهای لسانی، همسر و خانوادهاش دردهای مزمن و کهنه مرد خانواده را تشدید کرده بود که نتیجه این وضعیت، رقم خوردن جنونی آنی بوده است که اگر در شرایط اقتصادی که امکان تغییر در آن وجود نداشت، متهم به قتل قدری مهرورزی و مهربانی را در خانه، چاشنی دردهای زندگیش میدید، شاید هرگز چنین انتقامی رقم نمیخورد.
این کارشناس جنایی نقش کمرنگ بزرگان خانواده و اعضای درجه یک فامیل را در وقوع این حادثه پررنگ دانسته و اظهار کرد: مشاوره بزرگسالان، بررسی موضوع، راهنمایی طرفین دعوا، چیزهایی است که به دنبال عدم تحقیق و نادیده انگاشتی آنها چنین جنایت تلخی رقم خورده است.
براستی آیا فقط دعواهای زناشویی چنین سرنوشت تلخی را برای دو کودک بیگناه رقم زد؟
دکتر مهدیس کامکار، روانپزشک و مدرس دانشگاه در بررسی وضعیت متهم این پرونده به ایسنا گفت: هر چند قاتل تحت تاثیر تکانههای شدید احساس خشونتآمیز و انتقامجویانه قرار دارد، اما با آگاهی، اقدام به قتل فرزندانش کرده است، چرا که او با آگاهی در مقابل پرسشهای پلیسی و بازسازی صحنه جرم، خود را آشفته پشیمان و گریان نشان میدهد، اما به محض مواجهه با همسرش، با خونسردی، طعم پیروزی در انتقام را به او یادآوری کرده و با طرح پرسشهای تاکیدی بر ارتکاب قتل، احساس خشن خود را به نمایش میگذارد.
وی معتقد است: ارتکاب جنایت خشن، ما را در مقابل قاتلی قرار داده است که اختلال شخصیتی شدید و ضد اجتماعی دارد، او منطق خوبی دارد، ولی در جریان اقداماتش، وجدانش را نادیده گرفته و دخالت نمیدهد و به هیچوجه متنبه و آگاه نمیشود.
این روانپزشک با اشاره به شیوههای خشن ارتکاب جنایت در فرزندکشی تاکید کرد: این دسته از قاتلان، اخلاقیات ندارند و واقعیتسنجی آنها مختل شده است، به طوری که برای نمونه در پرونده مورد مطالعه، متهم در عالمی خاص تحت نفوذ شخصیت ضد اجتماعی - مرزی، آنی و ناگهانی، این اقدام جنونآمیز را مرتکب شده است، اما او کاملا آگاهانه حس انتقامجوییاش را ارضاء میکرده و به هیچوجه هنگام ارتکاب قتل دچار توهم و یا تخیل خارج از واقعیت نبوده است.
دکتر کامکار شخصیت روانی و بیمارگونه متهم به قتل را موثرترین عامل ارتکاب به جنایت فجیع دانست و به ایسنا گفت: در واقع رفتارهای همسر، فقر اقتصادی، دخالت خانواده همسر در مسائل زندگی عواملی هستند که باید در مقابل شخصیت بیمار متهم به قتل به آن توجه کرد، چرا که بسیاری از خانوادههای امروزی با چنین مشکلاتی مواجهند، اما هرگز حتی تصوری از مرگ فرزندانشان در ذهن ندارند.
وی با ابراز تاسف از عدم اطلاعرسانی دقیق رسانهها در خصوص اهمیت بررسی مشکلات و روابط زوجین در خانه و ارتباط آنها با مشاوران و روانشناسان گفت: زن و شوهر حاضر به پذیرش سختترین آثار یک رابطه زیانبار هستند، اما برای حل مشکلاتشان حتی یک گام هم به سوی مراکز روانشناسی و یا مشاورهها بر نمیدارند که حاصل آن شکلگیری رفتارهای خارج از هنجار و بروز شدیدترین نوع خشونت بشری حتی علیه عوامل بیگناهی همچون فرزندان خردسال است.
دکتر کامکار مهمترین مساله پیشگیری کننده از چنین حوادث تلخی را مواجهه آگاهانه با مشکلات عنوان کرد و گفت: اگر مسایل مربوط به روابط افراد در دوران مجردی جدی گرفته شود، کمتر شاهد چنین پدیدههای شومی هستیم.