این روزها در کهن دیار ما هیچ مدرسه ای نیست که از شور مهر خالی باشد؛ مگر پیرترین مدرسه شهرمان؛ مادر مدرسه های نوین ایران؛ یادگار میرزا تقی خان؛ مدرسه کمال الملک غفاری، علینقی وزیری، بدیع الزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، صادق هدایت، محمود حسابی، مهدی بازرگان، احسان نراقی، بهرام بیضایی و .... دارالفنون.
پشت در مدرسه تیر و تخته تلنبار شده، راهروها بوی نم گرفته، قاب پنجره ها از جا درآمده، غبار بر در و دیوار جا خوش کرده، درختان حیاط خشکیده، باغچه ها علفزار شده، زنگ قدیمی مدرسه در گوشه ای زنگ زده و سکوت، حاکم بلامنازع است.
شبیه کارخانه، با نقشه سربازخانه
میرزا تقی خان امیرکبیر چه امیدها که به این مدرسه نبسته بود. می خواست این جا همه جور دانش و فنی را به سبک و سیاق فرنگستان، آموزش دهند. از پزشکی و شیمی و ریاضیات گرفته تا تاتر و نقاشی و موزیک؛ و از جغرافیا و زبان های خارجی تا اسلحه سازی. روی این حساب نامش را گذاردند دارالفنون که ترجمه ای بود از پلی تکنیک فرنگی ها.
ساختمان مدرسه را میرزا رضای مهندس از معماران دربار طراحی کرد؛ به همان شیوه معهود معماران قدیم: حیاطی در وسط و ایوان هایی در چهار طرف و حجره هایی در پشت ایوان ها. معماری مدرسه نسبتی هم با حال و هوای سربازخانه ها داشت؛ چه آن که میرزا رضا قبلا هنگام لشگرکشی محمد شاه قاجار به هرات چند قلعه جنگی برای او ساخته بود.
اکنون نیز طراحی باغچه ها و سنگفرش های حیاط مدرسه درست مثل پرچم بریتانیا، "بعلاوه" و "ضربدری" متقاطع را به نمایش می گذارد که گویا اقتباسی است از سربازخانه ولیچ بریتانیا.
به هر روی، قرار بود که اینجا کارخانه آدم سازی شود؛ چرا که امیر گفته بود: کسی که نیت یک ساله دارد، گندم می کارد و آن که دهساله، درخت می نشاند و آن که صد ساله، آدم تربیت می کند.
احمد شاه و شاگردان درباری دارالفنون. احمد شاه در دوران ولیعهدی، محمد حسن میرزا برادر کوچکتر احمد شاه که ولیعهد او بود، در کنارش ایستاده است |
مسبب باز شدن چشم و گوش مردم
هنوز صد سال به نیمه نرسیده بود که تربیت شدگان دارالفنون پرچمدار نواندیشی در جامعه سنت زده قجری شدند. در مدت چهل سال یعنی از بنیاد مدرسه در ۱۲۳۰ خورشیدی تا سال ۱۲۷۱ حدود ۱۱۰۰ دانشجو از دارالفنون فارغ التحصیل شدند و اگرچه بیشترشان شازده و اعیان زاده بودند، اما بسیاری شان آن گونه که امیر آرزو داشت، آدم بار آمدند.
این را ناصرالدین شاه خیلی خوب می فهمید و گاه از آن بیمناک می شد. یک بار در جواب اعتمادالسلطنه که گفت در زمان فتحعلیشاه یکی نبود نامه ناپلئون به شاه را ترجمه کند و حالا چهار پنج هزار نفر فرانسه دان در تهران هستند، "دستی به سبیل مبارک کشید و فرمود: آن وقت بهتر از حالا بود. هنوز چشم و گوش مردم این طور باز نشده بود."
تازه این زمانی بود که هنوز مشروطه پا نگرفته بود و اگر میرزا رضای کرمانی آرزوی صد سال سلطنت سلطان صاحب قران را ناتمام نمی گذاشت، آن وقت به چشم خود می دید که هرجا سخن از قانون و آزادی است، شاگردان دارالفنون حاضر و ناظراند: در اداره روزنامه های بی پروا؛ در مطبعه هایی که شبنامه علیه حکومت نشر می دادند؛ زیر چادر بست نشینان سفارت انگلیس که مشروطه می خواستند و در هر کوچه و خیابان و مسجد و مدرسه ای که حرف قانون و آزادی و پارلمنت بر سر زبان ها بود.
در این مدت، دارالفنون سبب خیر شد تا مدراس دیگری نیز پایه و مایه بگیرند. در دوره مظفری ( ۱۲۸۵ – ۱۲۷۵ خورشیدی) میرزا حسن رشدیه، دبستان های نوین خود را بنیان نهاد؛ سید محمد طباطبایی مدرسه اسلام را تأسیس کرد؛ دولت مدارس عالی مانند مدرسه فلاحت و علوم سیاسی را راه انداخت و انجمن معارف در تشکیل مدرسه های جدید کوشش ها به خرج داد .
کاهش رتبه به دبیرستان
مدارس جدید وقتی از راه رسیدند که دارالفنون قوت گذشته را از دست داده بود. خیلی از رشته های درسی از پیکره اش جدا شدند، فنون نظامی به شکل دیگری در آمدند و جایی که مفتخر بود ۲۰ سال زودتر از پلی تکنیک توکیو کار خود را آغاز کرده است، شد یک دبیرستان معمولی.
هنوز صد سال به نیمه نرسیده بود که تربیت شدگان دارالفنون پرچمدار نواندیشی در جامعه سنت زده قجری شدند |
اما این دبیرستان در دوره پهلوی اول ( ۱۳۲۰- ۱۳۰۴ خورشیدی ) که برنامه های وسیعی برای گسترش آموزش ابتدایی و متوسطه تدارک دیده شد، سرآمد مدرسه های ایران بود؛ شاید از آن رو که نامی بزرگ بر تارک و تجربه ای سترگ بر پشت داشت.
در سال ۱۳۰۸ خورشیدی، ساختمان مدرسه تکاپوی انبوه شاگردان را نمی داد و هم از این رو دولت دست به کار توسعه ساختمان شد؛ توسعه که نه، بنای قدیمی مدرسه را که اتاق هایش مذهب و منقش بود، درهم کوبیدند و به کلی مدرسه جدیدی ساختند. چیزی که از قدیم ماند، همان حیاط بود و آب نمای وسط حیاط.
این بازسازی را مهندس مارکف گرجستانی الاصل انجام داد و حسین لرزاده، معمار کهنه کار ایرانی سردر چشم نواز و شکوهمند فعلی را رو به خیابان ناصر خسرو برافراشت.
دارالفنون با همین شکل و شمایل و با همان اعتباری که به عنوان یک دبیرستان ممتاز داشت، دوره پهلوی را از سر گذراند و به دوران پس از انقلاب رسید. در این مدت نه از وزن شاگردان و معلمانش کاسته شد و نه از فعالیت های آزادیخواهانه دست کشید؛ چنان که شاگردانش در نهضت ملی شدن نفت، سلسله جنبان دیگر دانش آموزان بودند و در صحنه هایی چون ۱۶ آذر ۱۳۳۲ یا اول بهمن ۱۳۴۰ در تظاهرات اعتراض آمیز شرکت جستند.
بعد انقلاب ۱۳۵۷ نیز، کسانی اداره حکومت انقلابی را در دست گرفتند، دانش آموخته دارالفنون بودند: مهدی بازرگان، یدالله سحابی، مصطفی چمران، حسن حبیبی، محمد علی نجفی و ... هیچ کس یادش نرفته بود که امیر کبیر بند ناف مدرسه را به اصلاح طلبی و تحول خواهی بسته است.
سکوت از پس ۱۵۰ سال جنبش
دارالفنون پس از انقلاب، مدتی مرکز تربیت معلم و خوابگاه شد و مدتی هم مرکز آموزش های ضمن خدمت بود. آن گاه در ابتدای دهه ۷۰ تعطیل شد. تنها هراز گاهی گروههای فیلمبرداری صدا و سیما یا کارگردانان سینما سکوت مدرسه را درهم می شکستند تا در فضای تاریخی اش هنرپیشگان را جلوی دوربین بفرستند.
امیر کبیر کسی که نیت یک ساله دارد، گندم می کارد و آن که دهساله، درخت می نشاند و آن که صد ساله، آدم تربیت می کند |
در سال ۱۳۷۸ و در حالی که دارالفنون از پس نزدیک به ۱۵۰ سال جنبش، سکوتی دردناک را تجربه می کرد، وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفت زندگی دوباره را در آن جاری سازد. پس از برگزاری جلسه های بسیار، چنین تشخیص داده شد که مدرسه بودن دارالفنون ساختمان فرسوده اش را - که اینک در فهرست آثار ملی ثبت شده بود- تهدید می کند. بنابراین پیشنهاد شد که "گنجینه تاریخ تعلیم و تربیت کشور" یا همان موزه آموزش و پرورش در ساختمان دارالفنون برپا شود. با این وجود، مدرسه تا تبدیل به موزه، راه درازی در پیش داشت و کالبد فرسوده اش خود را نیازمند مرمت اساسی می دید.
قصه پرغصه دارالفنون از آن زمان تا به امروز قصه ای است که مدام سطرهایی از آن تکرار می شود. گاهی بودجه ای می رسد و با آن بخشی از عملیات مرمت پیش می رود، اما بودجه ناکافی خیلی زود ته می کشد و کار مرمت تا دریافت بودجه ای دیگر تعطیل می شود.
در سکوت و انتظار
اکنون خاموشی دارالفنون و روزگار محنت بارش آنقدر ترحم انگیز شده که غلامعلی حداد عادل ، رییس مجلس شورای ایران نیز بانگ اعتراض برمی آورد و در نامه ای به رییس جمهور می نویسد: "به عنوان کسی که سال های طولانی در آموزش و پرورش خدمت کرده ام، معتقدم دارالفنون از آن جهت که نماد آموزش و پرورش جدید در کشور ماست، شایسته است همچنان جایگاه و نقش خود را به عنوان یک مدرسه حفظ کند. لازم است که دارالفنون مجددا با اجرای بعضی تعمیرات لازم مانند گذشته به یک دبیرستان تبدیل شود."
آقای حداد عادل همچنین پیشنهاد کرده که اگر حوالی مدرسه به علت از میان رفتن بافت مسکونی، دانش آموزی یافت نمی شود، مدرسه را به شاگردان بی بضاعت جنوب شهر اختصاص دهند تا "توسعه عدالت آموزشی" تحقق یابد.
این پیشنهاد تا آنجا که به زندگی دوباره دارالفنون مربوط می شود، در خور تأمل است. اما دبیرستان شدن دوباره دارالفنون مخالفان بسیاری دارد. آن ها می گویند چگونه می شود به صدها شاگرد دبیرستانی پر شر و شور فهماند که اینجا یک بنای تاریخی است و باید با ملاحظات بسیار از آن بهره برد؛ نباید در راه پله ها دست جمعی بالا و پایین پرید ؛ نباید روی دیوارها با گچ خط کشید؛ نباید با کلید بر در و دیوار یادگاری نوشت؛ نباید به درها لگد زد و ...
به همین سبب، بلافاصله پس از انتشار نامه رییس مجلس به رییس جمهور، علیرضا قهاری، دبیر انجمن مفاخر و معماری ایران با مدرسه شدن دارالفنون به علل پیش گفته مخالفت کرد. مدیران سازمان میراث فرهنگی نیز تاکنون حرمت نگاه داشته و در رد پیشنهاد رییس مجلس سخنی نگفته اند، اما در گفت و گو با خبرنگاران یادآور شده اند که مدرسه شدن دارالفنون منوط به بررسی بیشتر است و آن ها باید روشن کنند که حضور دانش آموزان مخل اصول حفاظت از این اثر ملی هست یا نه.
با این اوضاع و احوال، دارالفنون که هشت سالی برای بودجه مرمت به انتظار نشسته، احتمالا باید سال های دیگری را نیز در کشاکش موزه شدن یا مدرسه شدن سپری کند و هر روز از خود بپرسد: راهروها کی از بوی نم خالی خواهد شد؟ غبار کی از در و دیوار رخت برخواهد بست؟ آب کی به پای درختان تشنه خواهد رسید؟ و زنگ قدیمی کی به صدا درخواهد آمد؟ کی؟