حالا دیگر خیالم راحت است
مادر آغوش مهربانش را می گشاید
و پدر به من سلام می دهد
و برادرانم دیگر مرا زنی می دانند
که مردی نگهبان اوست
از امروز، مردی نگهبان من است
آه!
جه خوشبختی بزرگی
حالا دیگر می توانم کنار پنجره بایستم
و سینه ام را از هوای کثیف شهر پر کنم
و دود اتوبوس ها و موتورسیکلت ها را ببلعم
و صدای بوق ماشین، گوش هایم را پر کند
و به همسایه روبرویی
که در شناسنامه اش زنی به ثبت رسیده است
از لای پنجره مرا نگاه کند
فاتح شد
و حالا دیگر می تواند به شلوارش افتخار کند
درجیب های شلوار او
امروز هم بحران تورم وجود دارد و هم حجم نقدینگی افزایش یافته است
و او می تواند به اندازه یک ناصرالدین شاه
- عدالت گسترانه و مهرورز-
عدالت را میان همه زنان بی شناسنامه اش
اجرا کند
و او مردی بزرگ بود
و عدالت را فقط میان زنانش اجرا می کرد
در سرزمین گل ها و بلبل ها
موهبتی است حضور در شناسنامه مردی
که می تواند نام تو را به تسخیر خود در بیاورد
من نازلی مظفری می شوم
او معصومه مظفری می شود
این یکی مریم بانو مظفری است
و آن یکی سودابه مظفری است
ما همه مظفری هستیم
عدل مظفر در مورد ما مظفری ها اجرا شده است
و مظفرالدین شاه جد بزرگ ماست
با 678 همسر و 123 موجود موقت
که می آمدند و می رفتند
آه! من امروز خوشبختم
دیگر کسی هست که وقتی پلیس
در خیابان مرا دستگیر کند
شناسنامه اش را به عنوان صاحب من نشان بدهد
و دیگر کسی هست که وقتی پسرانی به من متلک می گویند
آنها را کتک بزند
و دیگر کسی هست که وقتی تلفن زنگ می زند
گوشی را بردارد و بپرسد:
شما! نمی شناسم تان!
و بعد با نگاهی پر از سووال به چشمانم شلیک کند
از امروز
من هم در کنار مردی که
نیروگاه شلوارش قانونا غنی سازی شده است
و می خواهد دامن من را به عنوان حق مسلم خود تثبیت کند
به جهان نگاه خواهم کرد
از امروز دیگر لکه ای بر دامان من نیست
و دامن من می تواند لکه های شلوار مردی را بپوشاند که
شناسنامه دارد و شلوار
و شلوار دارد و جیب
و در جیبش پول دارد و قانون
به او اجازه می دهد که عدالت را اجرا کند
امروز روز اجرای عدالت و قانون است، فقط برای من
آه! من امروز خوشبختم
نازلی احساس( معصومه مستشار)
این شعر به عنوان بخشی از برنامه هفته گذشته « از این ستون به آن ستون» ابراهیم نبوی در رادیو زمانه پخش شد.