سعید شاعر و نویسنده‌ی ایرانی که به آلمانی می‌نویسد

سعید شاعر و نویسنده‌ی ایرانی که به آلمانی می‌نویسد

آقای سعید، شاعر و نویسنده‌ی ایرانی است که به آلمانی می‌نویسد. در روزنامه‌ی دی‌ولت یازدهم سپتامبر، به مقاله‌ی آقای شوت پرداخته است. ترجمه‌ی مقاله‌‌ی آقای سعید را در زیر می‌خوانید. ترجمه‌ی مقاله‌ی آقای شوت را هم می‌توانید در «اینجا» بخوانید.

ناصر غیاثی
 چندین سال پیش، وقتی در خانه‌ی ناشری در هامبورگ با تو آشنا شدم، کمونیست بودن‌ات را جدی نگرفتم. امروز چه طور جدی‌ات بگیرم؟

در مقاله‌ات می‌نویسی:
«فقط یک بار در زندگی دینم را عوض کرده‌ام. در ۱۹ سالگی، برای این که از تنگنای لوتری خانه‌ی پدری فرار کنم، کاتولیک شدم.»
اما بعدترها به نفع کمیته مرکزی مسکو حتی کلیسای کاتولیک را هم ترک کردی. آن‌ها، همان طور که خودت هم توصیف می‌کنی، برای تو سفری به تمام مناطق اتحاد جماهیر شوروی سازمان‌دهی کردند. کلیسای کاتولیک نمی‌توانست چنین خدمتی به تو بکند.

ادعا می‌کنی:
«اسلام از دوران کودکی برایم جذابیت داشت. در سال‌های پس از جنگ، منطقه‌ی ما در اشغال نیروهای انگلیسی بود. در روستای ما شش سرباز هندی مسلمان با عمامه، نماینده‌ی این قدرت بودند. آن‌ها در رستوران روستا اسکان داده شدند و ما بچه‌ها را به طرز غریبی جلب می‌کردند.»
چه کیچ درخشانی! کارل مای (نویسنده‌ی بازاری‌نویس آلمانی) اصیل‌تر بود.

اما جالب‌تر هم می‌شود؛ وقتی می‌گویی: «از زندگی در خوابگاه دانشجویی بین‌المللی در هامبورگ بهره‌ها‌ی روشنفکرانه و معنوی بسیار برده‌ام. چهار سال دیوار به دیوار دانشجویان ایرانی، مصری و نیجریه‌ای بودم. شب و روز با هم بحث می‌کردیم؛ آن‌هم نه فقط درباره‌ی مسایل عقیدتی... آن وقت‌ها اسلام برای من در وهله‌ی اول تئوری رهایی‌بخش خلق‌های جهان سوم بود.»
مطمئنی که حضرت محمد را با لنین اشتباه نگرفته‌ای؟ یا این که باز این ضدامپریالیست بودن آتشین‌ات است که تو را به آغوش اسلام راهبر شد؟ پرزیدنت احمدی‌نژاد هم در تهران به قیمت جان دگراندیشان فعالیت‌های ضدامپریالیستی دارد؛ خیلی هم رادیکال‌تر از تو. حتی اسامه بن‌لادن هم ضدامپریالیست است. یادت رفته؟

«همیشه این را به سکوت برگزار می‌کنند که آمدن شاه در بهار ۱۹۶۷ به آلمان نه تنها محرک اصلی جنبش دانشجویی بود، بلکه محرک نخستین مناقشات روشنفکری درباره‌ی اسلام در آلمان نیز شد. در برنامه‌هایی که بهمن نیرومند، تقریباْ در تمام دانشگاه‌ها راه می‌انداخت، همیشه این مسأله مورد بحث بود که آیا انقلاب یا اسلام، ایران و دیگر کشورهای در حال توسعه را از فقر رهایی می‌بخشد یا نه.»
واقعاْ که هنر والای جعل تاریخ را در زمان عضویت‌ات در حزب کمونیست آلمان خوب یاد گرفته‌ای. اما آن روزها هیچ‌کدام از ما اسلام را به چشم یک آلترناتیو نگاه نمی‌کرد؛ وگرنه اتقلاب اسلامی از ما پیشی نمی‌گرفت.

وظیفه‌ی جدید شوت
حالا نوبت اقرار به گناه به شیوه‌ی پتر شولت است:
«به عنوان عضو حزب و هیأت اجرایی آن، مرتکب این اشتباه شده بودم که اسلام و سوسیالیسم مثل دو روی یک سکه متعلق به یکدیگرند: سوسیالیسم راه عدالت روی زمین را نشان می‌دهد و اسلام راه عدالت الهی را. مهمان مفتی تاشکند، بالاترین نماینده‌ی اسلام در اتحاد جماهیر شوروی بودم. با جان و دل به آموزش‌های والای او درباره‌ی علم اخلاق اسلامی گوش می‌دادم و نمی‌خواستم باورکنم که او کارش را به سفارش «کا.گ.ب» انجام می‌دهد.»
چه باور بکنی، چه باور نکنی، وظیفه‌ی‌ امروزت این است که اسلام را از نظر مطبوعاتی برای حلقه‌های روشنفکری اروپایی محفل‌پسند کنی. شکر خدا از حق آزادی بیان در آلمان بهره می‌بری. اگر همین آزادی را در تهران داشتیم، کار رژیم چندان راحت نبود. و دقیقاْ به همین خاطر بیش از صد روزنامه را در طول سه سال گذشته بستند و بسیاری از مخالفین به قتل رسیدند. اما در مقاله‌ات از این خبرها نیست. کسی که این همه را کتمان می‌کند، حرف‌اش اعتبار ندارد.

در وهله‌ی اول این صاحبان قدرت‌ در تهران هستند که به خاطر تو خوشحال می‌شوند. چه می‌دانیم، شاید باز هم مثل حامی‌ات (جمیله کرآوزن) به آن‌جا دعوتت بکنند. حالا نوبت «آنه‌ماری شیمل» است. چون باز هم باید یک مرجعیت را به زحمت بیاندازی تا مجبور نباشی مستقل فکر کنی:
«در کتابم «به سوی سیبری» توصیف کردم که اسلام و کمونیسم چگونه در آسیای میانه که تحت سلطه‌ی اتحاد شوروی بودند، یکدیگر را به نحو احسن تکمیل می‌کنند. در کنفرانسی در انستیتوی شرق‌شناسی هامبورگ درباره‌ی خاورمیانه، برای اولین بار با «آنه‌ماریه شیمل» آشنا شدم. مدتی طولانی به جلد کتابم که داس و چکش روی آن می‌درخشید، نگاه کرد و بعد گفت: «لطفاْ چکش را بردارید. می‌ماند فقط داس، که آن هم تبدیل به هلال ماه می‌شود و راه به اسلام را به شما نشان خواهد داد.» این پیشنهاد را با جان و دل پذیرفتم و از آن پس همیشه از او چاره‌جویی می‌کردم. کتاب‌هایش در مورد اسلام برای من راه‌گشا شد. سال ۱۹۸۷ به عنوان کسی که در جستجوی اسلام است، به ایران دعوت شدم.»
کدام آیت‌الله مهربان با ریش سفید تو را به تهران دعوت کرده‌ بود؟ آیا با نقل قول‌هایی از قرآن به استقبالت آمده بود تا این مسلمان سر به زیر آلمانی را تحت تأثیر قرار بدهد؟ یا این که این بار هم باز یکی از همان مؤسسات «خصوصی» مرموز بوده، که جان بر کف به صلح جهانی خدمت می‌کنند؟

حتی کسی که فوری و فوتی دین‌اش را عوض کرده، باید بیدار بشود: «آن‌هایی که سر راهمان سبز می‌شوند و فوراْ دین‌شان را عوض می‌کنند، از نظر ما مشکوک‌اند. تجربه نشان می‌دهد که ماندگار نیستند.»
اما دقیقاْ یکی از این‌ها خود تو هستی: کسی که ترجیح می‌دهد در هامبورگ بماند و از اسلامی دفاع کند که فقط در ذهن‌اش موجود است: اسلامی زیبا و خوب و تمیز. تو تا ابد دین عوض خواهی کرد.

هیجان‌زده منتظر آغاز دوباره‌ات هستم. این دفعه نوبت چیست؟ یهودیت؟ بوداگرایی؟ یا دینی عجیب و غریب مال آن سوی اقیانوس آرام؟ تو را چه نیازی به دین؟ خالی درون را هیچ دینی پر نمی‌کند.

منبع: رادیو زمانه

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.