در هر ده دقیقه، یک جوان ایرانی به خاطر فقر و مشکلات مالی به یکی از ۱۳۷بنگاه رسمی معاملات کلیه در کشور مراجعه میکند تا در برابر چند میلیون تومان یکی از کلیههایش را بفروشد.
در فیلم مستند «حراج کلیه»، نیما سروستانی فیلمساز ساکن سوئد، گزارشی تاثیرگذار از داد و ستد کلیه که همچون یک کالای تجاری در ایران خرید و فروش میشود، در اختیار بیننده قرار میدهد. دو شخصیت اصلی فیلم، سهیلا و مهرداد دو نفر از صدها جوان ایرانی هستند که تنها راه نجات از مشکلات مالیشان را در فروش کلیههایشان یافتهاند.
پوستر فیلم «حراج کلیه»
سهیلا، ۲۷ ساله تنها نان آور خانه و سرپرست دو خواهر کوچک ترش است وبا اینکه هر روز از ۶ صبح تا ۸ شب کار میکند با این حال درآمدش جوابگوی هزینهی سنگین زندگی خود و خواهرانش در تهران نیست. مهرداد، ۲۳ ساله، زمانی که هنوز به عنوان کارگر مترو شاغل بوده ازدواج میکند و به خاطر هزینهی سنگین ازدواج زیر بار قرض و بدهی میرود. با پایان گرفتن ساخت متروی تهران مهرداد هم قرارداد کارش تمام میشود و او که دیگر قادر به تامین مخارج خود و همسرش نیست به دنبال یافتن شغلی جدید ماهها را با قرض از دوست و آشنا سپری میکند تا اینکه به خاطر فشار زیاد بدهیهای پرداخت نشده به فکر فروش کلیهاش میافتد. مهرداد و سهیلا به بنگاههای خرید و فروش کلیه در تهران مراجعه میکنند. بنگاههایی که به طور قانونی و با حمایت دولت راه اندازی شدهاند تا در آنجا دهندگان کلیه ودریافت کنندگان با هم آشنا شوند. در این بنگاهها بر اساس یک لیست قیمت تعیین شده از طرف مسئولین امر، دولت موظف به پرداخت یک میلیون تومان به دهندهی کلیه است و گیرندهی کلیه هم دو میلیون تومان دیگر به اهداکننده میپردازد. در نتیجه با هر اهدای کلیه در حدود سه میلیون تومان نصیب فرد اهدا کننده میشود. ولی با این حال وقتی که طرفین معامله رو در روی هم قرار میگیرند، بحث بر سر قیمت و چانه زدنها شروع میشود چراکه این مبالغ جوابگوی مشکلات عظیم مالی آنان نیست.
نیما سروستانی، در فیلم مستند «حراج کلیه» با نگاهی ویژه و به دور از جانبداری، بیننده را با چگونگی و رشد تجارت اعضای بدن در ایران آشنا میکند.
پس از دیدن این فیلم با دفتر فیلمسازی نیما سروستانی که در شهر اوپسالا در سوئد واقع شده، تماس گرفتم و دربارهی فیلم سوالاتی از او پرسیدم که حاصل آن گفتوگوی زیر است:
نیما سروستانی
چند سال است که خارج از ایران زندگی میکنید و فعالیتهای سینمایی خود را چطور آغاز کردید؟
- در ایران خبرنگار روزنامهی آیندگان، شاخهی فارس بودم. از سال ۱۹۸۴ در سوئد زندگی میکنم و از همان بدو ورودم به کشور سوئد تلاشم این بود که در رشتهی روزنامه نگاری مشغول به کار شوم، اما به دلیل غریب بودن با زبان سوئدی ترجیح دادم که با زبان تصویر با مردم ارتباط برقرار کنم که بسیار هم موفقیت آمیز بود. در آغاز کار مستندسازی را شروع کردم و بعد از اینکه زبان سوئدی یاد گرفتم در کنار کار مستندسازیم، با بخش خبری تلویزیون ۱ و ۲ سوئد شروع به همکاری کردم.
قبل از این هم در ایران فیلم ساخته بودید یا این اولین تجربهی فیلمسازی شما در ایران است؟
- قبل از فیلم «حراج کلیه» یک فیلم مستند به نام «برهنه و باد» و یک فیلم داستانی با عنوان «مهمان مرد مرده» در ایران ساختم.
چرا موضوع «معاملهی کلیه در ایران» را برای ساخت فیلم انتخاب کردید؟
- طرح مصائب و مشکلات اجتماعی، به خصوص طبقهی محروم جامعه همیشه برایم مهم بوده است و احساس میکنم رساندن صدای این قشر از جامعه به گوش انسانهای دیگر بار کوچکی را از دوشم برمیدارد . دیدن آگهیهای فروش اعضای بدن در بعضی از میادین و خیابانهای تهران مثل زنگ خطری در گوشم صدا کرد و باعث شدتا برای ساخت این فیلم دست به کار شوم.
ایران از معدود کشورهایی ست که در آن معاملهی کلیه به صورت قانونی و رسمی انجام میشود و حتا دولت برای هر اهدای کلیه در حدود یک میلیون تومان به دهندهی کلیه میپردازد. فکر میکنید چرا دولت از این طرح به این صورت حمایت میکند؟
- باید از خود دولت سوال کرد! قبل از اینکه دولت در این کار دخالت کند، مردم کلیهی خود را در اختیار فرد بیمار خانواده و یا دوستانشان میگذاشتند. اما از زمانی که دولت به فرد دهنده پول پرداخت میکند، دیگر هیچ کس حاضر نیست که حتا به برادرش کلیه اهدا کند. دولت، بازاری ایجاد کرده که در این بازار شخص بیمار میتواند کلیه خریداری کند. در نتیجه هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد به یکدیگر کمک کنند. به هر ترتیبی که شده پولی سر هم میکنند و یک کلیه میخرند. شرایط اجتماعی و اقتصادی حاضر در ایران، فروشندگان را دهها برابر خریداران کرده است.
آیا میدانید برای کسانی که توان مالی برای خرید کلیه را ندارند،چه راه حلهایی برای تهیهی کلیه وجود دارد؟
- چه آنهایی که توان دارند و چه آنهایی که ندارند، میتوانند از اُرگانهای اهدایی خانواده خود، که ماندگارترین است و یا دوستان و آشنایان استفاده کنند. از طرفی دیگر طبق آمار رسمی مقامات ایران، سالانه بیش از ۲۷ هزار نفر در سوانح رانندگی کشته میشوند و تعداد زیادی از آنها به خاطر آسیبهای مغزی میمیرند که در اینصورت میتوان مانند دیگر کشورها با رضایت خانواده از اعضای بدن آنها برای اشخاص نیازمند استفاده کرد. اگر دولت به جای پرداخت یک میلیون تومان به شخص دهندهی عضو، این میلیونها را خرج تبلیغات و آگاهی مردم در زمینهی اهدای اعضای بدن پس از مرگ مغزی میکرد شاید هیچ نیازی به خرید کلیه نبود.
لطفا دربارهی شخصیتهای فیلم توضیح بدهید که چطور با آنها آشنا شدید و رضایتشان را برای حضور در برابر دوربین جلب کردید.
- در محل «انجمن حمایت از بیماران کلیوی» ما روزانه با دهها نفر آشنا میشدیم که میخواستند کلیهی خود را بفروشند. بعضی از آنها مایل نبودند که جلوی دوربین بیایند. من از بین کسانی که به همکاری با ما تمایل نشان دادند شخصیتهای اصلی فیلمم را یعنی «سهیلا و مهرداد» را انتخاب کردم. هر دوی آنها مایل بودند که این مسائل مطرح شوند به شرط اینکه حرفها و نظراتشان را سانسور نکنیم. از طرفی دیگر به ما کاملا اطمینان کردند و بدون هیچ مشکلی و به راحتی اجازه دادند تا با دوربین تمامی مراحل حل مشکلات مالی شان را دنبال کنیم.
صحنهای از فیلم در اتاق عمل
در فیلم چرا بیشتر به درون زندگی دو شخصیت اصلی مهرداد و سهیلا وارد نمیشویم و در فضای بنگاههای خرید و فروش کلیه و بیمارستان باقی میمانیم؟ یک جور فاصله با شخصیتهای فیلم وجود دارد که ما را از دخالت صد در صد با گرفتاریها و موجباتی که آنها را تا حد فروش عضو بدنشان رسانده است، باز میدارد. ما دربارهی مشکلات آنها بیشتر میشنویم تا ببینیم. این انتخاب به عمد بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
- من قصدم این نبود که فیلمی از زندگی مهرداد و یا سهیلا بسازم. پیام اصلی فیلم رشد بازار خرید و فروش اعضای بدن در ایران است. مهرداد و سهیلا به عنوان دو تن از قربانیان شرایط اسفناک جامعه با حضورشان و حرفهایشان ما را با وسعت معاملهی جان در ایران آشنا میکنند. شما به همین راحتی که میتوانید سیب زمینی بخرید قادر هستید اعضای بدن و حتی قرینهی چشم بخرید. فکر کردم که طرح این موضوع مهم تر از طرح مسائل و مشکلات شخصی مهرداد و سهیلا است. اگرچه در طی فیلم ما با گرفتاریهای آنها هم آشنا میشویم.
مهمترین مشکلاتی که در طی ساخت فیلم با آنها روبرو شدید چی بودند؟
- از آنجایی که مردم و مسئولین به حضور چنین مشکلاتی عادت کردهاند، برایشان هم مهم نبود که من دارم یک چنین فیلمی دربارهی این موضوع میسازم، در نتیجه در حین فیلمبرداری مشکلی برایمان بوجود نیامد. ولی بعد از پخش فیلم، همین چند وقت پیش شبکه دوی تلویزیون ایران در بخش خبر ساعت ۸،۳۰ شب به ادارهی ارشاد حملهی لفظی کرد که چرا آنها با اجازهی ساختن چنین فیلمی موافقت کردهاند.
شبکهی ۲ تلویزیون ایران چطور از ساخت این فیلم خبردار شده و چرا به ادارهی ارشاد برای دادن مجوز فیلمبرداری به شما ایراد گرفته است؟
- «حراج کلیه» هم از شبکههای خارجی مثل بی بی سی و آرته و غیره که در ایران قابل مشاهده هستند و هم از بعضی شبکههای فارسی زبان که از آمریکا پخش میشوند، مثل کانال یک که بدون مجوز از تهیه کنندهی فیلم اقدام به پخش آن کرد، به نمایش گذاشته شد. شاید به دلیل پخش وسیع و تاثیرگذاری فیلم باعث چنین عکس العملی از سوی صدا و سیمای ایران شده. شاید هم به خاطر دعواهای جناحی بین خودشان این فیلم را بهانه کردهاند.
چه تفاوتهایی بین فیلمسازی در ایران و فیلمسازی در سوئد پیدا کردید؟
- در رابطه با تهیه و ساخت فیلم مستند، فرقش مثل زندگی کردن در ایران و در سوئد است. در ایران باید از هفت خان رستم بگذری تا یک تصویر بگیری و بعد هم که گرفتی هیچ گونه امنیتی احساس نمیکنی. در سوئد «رستمی» وجود ندارد که از خانش بگذری!
فیلم «حراج کلیه» حضور موفقیت آمیزی در جشنوارههای جهانی داشته و برندهی جایزهی بهترین فیلم مستند خبری از جشنوارهی تلویزیونی مونت کارلو ۲۰۰۷ بوده است. همچنین در بعضی از شبکههای تلویزیونی در اروپا مثل آرته، ZDF و شبکهی ۱ تلویزیون سوئد، پخش عمومی داشته است. فیلم در ایران هم به نمایش درخواهد آمد؟
- گمان نمیکنم در ایران به این گونه فیلمها مجوز نمایش بدهند، حتا در فستیوالهای داخل ایران.
خرید و فروش کلیه در ایران رسمی و قانونی ست. به نظر شما چرا باید از ساخت و یا نمایش فیلمی مثل '' حراج کلیه '' جلوگیری شود؟
- در ایران خیلی چیزها و انجام خیلی کارها رسمی و قانونی ست ولی کسانی که در زیر سایهی همین قوانین اقدام به نوشتن، نواختن و یا فیلم ساختن میکنند هرگز احساس امنیت ندارند چون تولیداتشان توقیف میشوند و خودشان هم در بهترین حالت از ادامهی کار ممنوع میشوند. در رابطه با این فیلم، ظاهرا مطرح شدنش در جهت منافع آنها نیست پس دلیلی هم ندارد که اجازهی نمایش بدهند.
تجربهای از برخورد تماشاگران ایرانی با فیلمتان داشتهاید؟
-ای میلهایی که دریافت کردم نشان از دیدی مثبت به این فیلم بوده.
مایل هستید برای یک هفته به پرسشهای خوانندگان سایت «رادیو زمانه» دررابطه با فیلمتان پاسخ بدهید؟
- تا آنجا که فرصت اجازه دهد جواب سوالات خوانندگان سایت را خواهم داد.
|