عبدالله به خاطر میاورد که چگونه، وقتى هنوز پسر کوچکى بود ، با پدرش به گردن زدن یک محکوم در مکه رفت ، و منظره آن روز نقطه عطفى در زندگى وى گردید .
عبدالله بیشى : پدرم قرار بود به مکه برود تا گردن کسى را بزند . من پسر بچه کم سن و سالى بودم و مدرسه میرفتم . وقتى صحبت از گردن زدن می شد، اولین فکرى که به ذهنم می رسید جهاز هاضمه بود . دلم می خواست ببینمش .
آن روزها در مدرسه یک امتحانى داشتیم که راجع به جهاز هاضمه و از این چیز ها بود .
این بود که من هم با پدرم رفتم ، و به محض اینکه پدرم گردن آن مرد را قطع کرد، من دویدم تا جهاز هاضمه اش را ببینم ، ولى تنها چیزى که میتوانستم ببینم سر مرد بود که قطع شده بود ، و جاى گردنش یک سوراخ بود، مثل یک چاه . . . شب بعدش یک کابوس دیدم ، ولى فقط یک دفعه ، الحمدلله زود برایم عادى شد .
سئوال یک تماشاگر از ریاض : "ایا شما زن ها را هم گردن میزنید ؟ و اگر بله، ایا تفاوتى احساس میکنید بین زن و مرد ؟
" عبدالله بیشى : " گردن گردن است . فرقش فقط ان است که بعضى وقتها وقتى میخواهى گردن یک مرد را بزنى او اختیار اعصابش را از دست میدهد و نمیتواند آرام بنشیند یا بایستد ، و کار را مشکل میکند .
" گوینده دیگر : "آیا هیچوقت گردن کسى را که میشناخته اید هم زده اید ؟
" عبدالله البیشى : "بله ، من گردن خیلى ها را زده ام که دوستم بوده اند . ولى کسى که جرمى میکند خودش این بلا را بر سر خودش میاورد .
" گوینده اول : " آیا وقتى بیشتر از سه چهار گردن را در یک جلسه میزنید برایتان مشکل است ؟ آیا احتیاج به استراحت بین گردن زدن ها ندارید ؟
" عبدالله البیشى : " الحمدلله ، هیچ مشکلى نیست . سه، چهار، پنج یا شش ، هیچ مسئله اى نیست . کاملا راحت است .