جامعه ما در خطر

جامعه ما در خطر

خشونت در همه جا به چشم میخورد. خشونت , جامعه آزادیخواه امروزی و حتی جامعه سوسیالیستی را- که احتمالاً جانشین آن خواهد شد- تهدید می کند. کسانیکه تصور می نمایند خشونت امروز نه فراوانتر و نه بی رحمانه تر از خشونت پنجاه سا صد سال پیش است, واقعیت و حقیقتی را نادیده می گیرند. دزدیهای با خشونت, چپاول ها و غارت ها بوسیله دشمنان صنعت و پیشرفت, عنفو تهدید, آتش سوزیهای عمدی, ضرب و جرح ها, تجاوز و هتک ناموسها, قتل ها و بالاخره آدمکشی ها افزایش پیدا میکنند. شاهد این افزونی, تعداد قربانیانی است که از خشونت صدمه و آسیب می بینند و نا امنی است که از خشونت زائیه می گردد. بدین ترتیب جرائم خشونت آمیز بسیار خطرناک بنظر میرسند, اما آنچه که بیشتر موجبات نگرانی را فراهم می نماید, اینست که خشونت و تندی در نزد افراد عادی و درستکار جامعه پیشرفت و فزونی قابل توجهی پیدا کرده است و میکند.
● خشونت منحصر به بزهکاران نمی گردد :
خشونت و تندی در روابط بین انسانهای درستکار جای باز میکند. و این بصورت خشونت من, خشونت شما و بالاخره خشونت مادر می آید. این خشونت دگرگونی خاصی را در روابط بین مردم و دولت باعث میگردد. عنف و اجبار, در روابط, جای راههای مشروع و قانونی را می گیرد. توسل به زور همگانی می گردد. هر فرد سعی میکند خودش حق خودش را بگیرد.در کرس (۱)- که یکی از جزائر فرانسوی است طرفداران استقلال دست به انفجار طرفداران وحدت با فرانسه را می زنند. بعنوان جواب, عده ای از طرفداران وحدت با منفجر کردن بمب در مساکن استقلال طلبان, انتقامجوئی می کنند. در داخل فرانسه, باغداران انگور بعنوان اعتراضبه واردات شراب ایتالیائی که در چارچوب مقررات بازار مشترک اروپا انجام میگیرد دست به تظاهرات و شوروش میزنند, تانکرهای حاصل شراب را واژگون میسازند, متینگ میدهند و سرانجام با دخالت نیروهای پلیس و مرگ عده ای انسان موضوع خاتمه پیدا می کند.
اختلافات و کشمکش های اجتماعی بیشتر و عمیق تر می شوند. اعتصابات بخودی بنظر عده ای ذینفع کافی بنظر می آیند. اشتغال کارخانجات کفایت نمی کند. در جریان اعتصاصبات معترضین دست به توقیف مدیران و کارفرمایان میزنند. هدف این کار روشن است: اجبار و الزام کارفرما به پذیرش و بر آوردن خواسته های کارگران.
خشونت اجتماعی فقط اشخاص را مورد هدف خود قرار نمیدهد, بلکه اشیاء را هم در بر می گیرد. در جریان مرافعه کارخانه ساعت سازی لیپ(Lip) کارمندان و کارگران اعتصاب کننده تصمیم می گیرند, بموجب اظهاراتیکه خودشان بیان کرده بودند, انبار ساعتها را بعنوان غنیمت جنگی تصاحب کنند. این لطمه شدید به مالکیت خصوص شرکت لیپ شکل جدید از خشونت اجتماعی را تشکیل میدهد. در گذشته اتفاق می افتاد که مثلاص وقتی کارگران یک معدن از شرائط کارو یا از کارفرمای خد راضی نبودند, در یک لحظه عصبانیت, دست به ویرانی مسکن وی می زدند. این عمل بیشتر در شرایطی صورت میگرفت که شخص محتاج به نان و غذای روزانه اش به حد نهایت خود میرسید. این شکل از اعتراض بیشتر به نوعی شورش علیه قحطی و گرسنگی شباهت داشت. در صورتیکه امروز خشونت, در غالب اوقات, نشانه یاسو نومیدی است. کارگران لیپ به آخرین درجه از ناامیدی رسیده بودند. از طرف دیگر, خشونت برای آنها طریقه ای شده بود از برای آغاز مذاکره با مقامات مسئول . امروز خشونت بیشتر برای نشان دادن و پایداری در تصمیمات به هنگام مذاکرات بکار میرود. تندی و خشونت بصورت یکی از زبانهای عصر ما درامده است.
اقتصاد آزاد در گذشته متکی بر اصل بگذارید تجارت آزاد باشد, بگذارید ثروت جریان آزاد پیدا کند(۱) بوده است. مدت زمان زیادی است که این نوع اقتصاد, دچار تغییراتی گردیده است. سرمایه داری بصورت یک نوع سرمایه داری واحدهای بزرگ درآمده است. رقابت سرسام آوری که شرکتهای تجاری و صنعتی با هم میکنند موجبات تجمع و ادغام روز افزون آنها را فراهم می آورد, که این خود ضربه مهلکی است بر ضعیفتران. موسساتی که فعالیتشان با موفقیت همراه است, موسساتی هستند که مانند ادمخوران- دیسگر موسسات را بخود جذب کرده از میان می برند. ما در زمانی بسر می بریم که کنسرسیومهای بزرگ براحتی کارخانجات کوچک را باز خرید میکنند. تجارت و معاملات کوچک بوسیله فرشگاههای زنجیره ای تهدید می شوند. دیگر جائی برای پیشه و روصنعتکار وجود ندارد. اگر دفاع و جانبداری از آنان تشدید نشود, بزودی از بین خواهد رفت. کشاورزان اگر به قطعه زمین محقری قناعت کنند, احتمال از میان رفتن و نابود شدن برای آنان زیاد است. رقابت اقتصادی یک نوع جنگ است. ایده ای که بموجب آن شخص قویتر و ثروتمند تر در اجتماع امروزی برنده است, اساس و پایه دموکراسی آزاد را فرسوده و نابود میکند.
● قربانیان بیگناه :
امروزه, خشونت وقتی دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد که بی رحمانه باشد. بنظر میرسد که چیزی نتواند پیشرفت آرنا متوقف کند, حتی نتایج شومی که لین خشونت برای بیگناهان ببار می آرود. یک باند تبهکار که تحت تاثیر لابه وزرای قربانیان قرار گیرد و از اجرای تصمیمش منصرف گردد, چزو ضعفاء سست عنصرها, بی جراتها قلمداد گردیده, شخصیت و پرستیژ خود را از دست داد. آدمکشان و تروریست ها به هنگام تخریب یک ساختمان , برای انجام مقاصد خود, که باعث مرگ افراد بیگناه می گردد دچار تردید نمی شوند. حرص مال اندوزی تا جائی بالا میرود, که یک آدم ربا در بطر انداختن جان یک کودک, سمبل و نشانه پاکی, دچار هیچگونه تردیدی نمی گردد. و لگردان در حمله به کهنسالان و معلولین ابائی ندارند. این صفت برجسته خشونت که معمولا ویژه مجرمین سیاسی یا مجرمین عادی است, به دنیای انسانهای عادی و درستکار راه پیدا کرده است. اینان هم در اعمال روزانه شان از این خشونت بهره گیری می کنند!! در کشمکشهای سیاسی و اجتماعی, افراد غیر مجرم و عادی هم حاضر بدادن رنج و عذاب به انسانهای بیگناه می شوند. این طبقه از افراد, بی تقصیرایا بی گناه را به خطر نمی اندازند, اما زیان و آسیبی که به آنان میرسانند قابل توجه است.
رقابت اقتصادی باعث می شود که اشخاص پاداش واقعی کار و زحمتشان را نگیرند. این رقابت باعث بیکاری و سلب کار از بسیاری از کارگران و شاغلین می شود. اعضاء فامیل اینگونه افراد مستقیماً یا بطور غیر مستقیم از آثار رقابت اقتصادی متاثر میگردند. فلان دختر یا پسری که تحصیلاتش را بخوبی آغاز کرده است, در میان راه, مجبور به ترک تحصیل می شود. شخص به حرفه ای که علاقمند بوده و ذوق میورزیده نمیرسد.
درجریان اختلافات اجتماعی, اعتصابات باعث می شوند که عده زیادی بطور غیر مستقیم متحمل خسارت و زیان شوند. هنگامیکه جمعیت حومه یک شهر خودش را از قطار روزانه محروم می بیند, وقتیکه راه آهن شهری (مترو) کار نمی کند, آزادی آمد و شد و کیفیت زندگی عده زیادی از استفاده کنندگان مختل شده و صدمه می بیند, در عمل اینان گروگانها و قربانیان مستقیم اعتصاب کنندگان هستند. آیا کسی قادر خواهد بود, فجایعی را که در دوران اعتصاب طولانی مامورین پست بوقوع می پیوندد, آشکار کند؟ نامه ها, بی تردید, ناپدید می گردند. آخرین نامه فوری شخص روبمرگ هرگز بمقصد نخواهد رسید. آشتی مجدد عشاق از هم جدا شده, در اینگونه موارد, عملی نخواهد شد. و عده ملاقاتها, بدین ترتیب از دست میروند و در نتیجه چه بساعده ای متحمل آسیب شده ناامید گردند. اینقدر خشونت کوکورانه باعث آزردگی خاطر عده ای را فراهم می کند.
جامعه ما بدین ترتیب, هر چقدر مدرن و پیشرفته باشد,با جامعه قبل از میلاد مسیح که با کشتار نوزادان بزرگترین بی حرمتی را به سمبل بیگناهی وارد می کرد, از نظر خشونت و بی رحمی به نقطه مشترکی میرسند.
● خشونت, ضد خشونت و کشاکشهای بزرگ(۱)
حتی در زمان صلح, در جوامع متمون و پیشرفته, وجود بعضی از خشونتها ضروری است. تعدادی از خشونتها صریحاً مجاز شناخته شده و رسماً روی آن برچسب قانونی بودن خورده است. آنها را ضد خشونت (۲) می نامند. بایستی که پلیس , در مواقع ضرورت, با بکار بردن زور, تبهکاران فراری را دستگیر کند. بایستی که پرستاران موسسات و بیمارستانهای روانی, بیماران روانی خطرناک برای خود و دیگری را, رام و مطیعی کرده تحت تسلط خود در آورند. بایستی کهمحافظین ندامتگاه زندانیان را در بند نگهدارند. در راهروهای راه آهن شهری(مترو), در کوچه و بالا خره در خانه مان ذفاع از خود در مقابل شخص مهاجم و حمله کننده جایز است. این دفاع ممکن است با وارد آوردن ضربات به مهاجم و یا حتی کشتی شخص حمله ور صورت بگیرد, بشرط اینکه در حال دفاع مشروع (۳) از خود باشیم. ورد حمله متناسب با حمله باشد. بعلاوه, قانون آئین دادرسی کیفری به تمام اشخاصی که شاهد جرم مشهودی هستند حق دستگیری مجرم و هدایت او باداره پلیس را میدهد, البته اگر شخصی کهدر مقابل او جرم در حال وقوع بوده و شاهد این صحنه می باشد جرات و شهامت لازمه را داشته باشد.
بعضی دیگر از خشونتها وسیله غیر قابل احترازی برای نشان دادن واکنش می باشند. مثلاً حق رقابت اقتصادی و بویژه حق اعتصاب و تعطیل کار را می توان جزو این واکنشها قرارداد. جوامع غربی برای تحول و پیشرفت صرفاً از راههای مشروع و طرق مسالمت آمیز استفاده نمی کنند. برای موفقیت و پیروزی در رقابت های اقتصادی غالباً از خشونت بهره گیری می شود.
اما خشونت امروزی از حد طبیعی و پروریتش پا فراتر نهاده است. انسانهای عادی و درستکار بسادگی برای گشودن گرده مشکلاتشان به خشونت پناه می برند. برای سهولت در رسیدن به نتیجه, در حداقل زمان ممکن, غالباً خشونت, عنف و اجبار علیه اشخاص بکار برده می شوند. توسعه و گسترش خشونت را می توان ناشی از عدم گذشت, تعصب و خودخواهی افراد دانست و نه بخاطر اجبار اشخاص در توسل به آن. احترام حقوق دیگران و احترام عدالت در نزد اشخاص در حال ضعیف شدن است. بکار بردن عنف و اجبار علیه افراد, معمولی می گردد. به چشم عده ای – که متاسفانه عده اینگونه افراد در جامعه کم نیست داشتن هدف و منظور واقعی, طلیعی بنظر می آید. در شاهراهها, خودروئی که از او سبقت گرفته شده, صرفاً بخاطر تلافی , در برابر دیگری ویراژ میدهد. در یک ورزشگاه, هنگامیکه دارو یک امتیاز به گروه رقیب میدهد, عده ای از تماشاچیان بخود حق میدهند که از دیواره توری بین بازیکنان و تماشاچیان گذشته, دارو را مورد حمله و ضرب قرار دهند. در اینجا با خشونتی پوچ, ابتدائی, بچه گانه و بیمعنی برای عدم قبول چیزی که بوقوع پیوسته روبرو هستیم.
در توقفگاه خصوصی که من در آنجا اتومبیلم را متوقف می کنم, در مدت تعطیلات جای همیشگی من دائماً بوسیله خود روی (اتومبیل) دیگری گرفته است. یک روز پبح, تصمیم میگیرم که دارنده خود رو را شناسائی کرده و از او علت را جویا شوم. او اینطور به من جواب میدهد: بله, آقا, من جای شما را میگیرم , برای اینکه دیگران جای مرا اشغال میکنند لحن صدایش آرام و گویای آن است که در این جریان هیچگونه تقصیری ندارد و محق می باشد. برای طرف مقابل من نحوه استدلالش, درنگاه اول, بدون پاسخ است. چونکه او قربانی بیعدالتی است, در نتیجه تمام مقررات برای او از بین رفته تلقی می شوند. او بخود حق میدهد که با زور و عنف جواب اجبار و خشونت را بدهد.
خشونت به همه چیز لطمه میزند. ما هر لحظه مورد یورش خبرهای مربوط به خشونت و جنایاتی هستیم که بوقوع پیسوته اند و یا در شرف وقوع هستند. کافی است که یک روز از جلوی یک دکه روزنامه فروشی عبور کنید. مطمئناً عنوان درشت و مهم یکی از روزنامه های عصر مربوط به یک جنایت بی رحمانه, یک حادثه طبیعی, یک تصادف وحشتناک و یا بالاخره مربوط به یک واقعه آشفته کننده و ترس آور است. به اخبار ایستگاههای مختلف رادیوئی گوش کنید. یقیناً بعضی از خبرهای درحال پخش همین حالت رعب و ترس را در شما بوجود می آورد. تلویزیون در نوع خودش, با ترکیب تصویر و صدا که موجبات تاثیر بیشتری را در شخص بوجود می آرود, هر روز با انتخاب و جای دادن بعضی از صحنه های خشونت آمیز و نفرت آور, در اخبار, در سریالهای مختلف, در فیلم و یا در برنامه های دیگرش , خشونت و ترس را در معرض دید مردم قرار میدهد.
این کشمکش روزانه به درونی ترین نقطه روحی ما آسیب می زند. سنگ خارا با گذشت روزگار بوسیله سیلابی که از آبشارها و کوهستانهای مختلف سرچشمه میگیرند سائیده می شوند, ولی روح ما خیلی سریعتر سائیده و فرسوده می گردد.
خشونت فرضی و خیالی به خشونت واقعی و روزمره اضافه می شود و در این حالت تصور و خیال در قهر و خشونت از واقعیت پیشی می گیرد. در بعضی از سالنهای نمایش, بعضی از هنر پیشه ها با حرکات خود خشم و نفرت را در تماشاچی بر می انگیزد و بدین ترتیب اینان با انتخاب نقش های خشونت آمیز از آنچه که عروسکهای خیمه شب بازی در گذشته ادامه می دادند- پافراتر می نهند. در سینمای امروزی غالباً مجبور به دیدین فیلمهای ترسناک و خشونت آوری چون :
King-kong Requin Blance tour InfernaLe Rolleball orange Mecanique
هستیم. دیدن اینگونه فیلمها پشت انسان را از خشونت و تندی به لرزه در می آورد.
سعی کنید یک روز در کوچه و خیابان شهر, بدون اینکه نظرتان بوسیله اعلان های تبلیغاتی که خشم آور هستند جلب شود, قدم بزنید تصاویر چاقو, هفت تیر, مسلسل, تفنگ , حالت, حمله یا مشت پرو بالاخره چهره های درد آلود روی دیوارها گسترده و خودنمائی می کنند.
حتی زبان و شعارهای تبلیغاتی هم از خشونت الهام می گیرند. برای اعلام ارزانی قیمت و یا تخفیف در قیمتها به شعارهائی چون ((قیمت ها را می شکند)), قیمت ها شکسته شذ)) و یا (( قیمت ها را خرد می کند))..... توسل جسته می شود. و صدائی که این تبلیغات را پخش می نماید خشن است که انگار حکم محکومیت به عذاب دوزخ را اعلام میکند!!
حتی موسیقی هم در این رهگذر تحت تاثیر خشونت قرار گرفته است. تغییر و تحول در موسیقی از در زمانی آغاز شده است. از زمان ژان سپاستین باخ تا واگنر (۱). خشونت ادوات موسیقی بمیزان قابل توجهی افزایش پیدا کرده بود . اما سیر تغییر , در زمان ما اهنگ باور نکردنی بخود گرفته است. بعضی از جشنواره های راک, بعضی از کنسرتهای موسیقی عامیانه در محیطی از آشوب و جنجال پایان می گیرند. عجیب است که یک هنر بتواند, بوسیله خشونتی که در ترکیبش هست, خشم و قهر مردم را بر انگیزد. شکنندگان و پاره کنندگان صندلی در کنسرتهای پاپ و موزیکهای تند با عملشان در خشونت صدا و آهنگ شرکت می کنند. بعضی ها معتقدند که این دیگر موسیقی نیست. من به عکس این موضوع اعتقاد دارم. هنر لطف و خوبی اش همیشه در بیان اضطراب, افکار و حالات باطنی زمان خویش بوده است. بجای اینکه گوشمان را ببندیم, باید با توجه آن را بشنویم و به آن گوش دهیم بطوریکه قادر باشیم پیام خشونت آمیزش را تشخیص دهیم. هنر حالتهای مختلف ما را ظاهر و منعکس می نماید. هنر گواه زمان ماست . و بالاخره هنر آشکار می کند که چه کسی بوده ایم و حالا به چه کسی تبدیل شده ایم.
● معما و سئوالی که مطرح می شود :
سئوال این است که آیا فرانسوی ها می گذارند خشونت وارد خوی و رومشان بشود؟ و در اینصورت آیا احتمال ضرر و خطر, متوقف شدن چرخ نهادهای دموکراتیکی که فرانسویها لآن وابسته و علاقمند هستند , نمیرود؟ توسل و پناه افراد عادی و درستکار, به زور, خشونت و عدم گذشت و شکیبائی زنگ ناقوسهای جمهوریت را بصدا در خواهد آورد. توسل به خشونت مانند مرگ از میان براندازنده و نابود کننده است. و بالاخره توسل به خشونت و زور, فاشیسم و تولیتاریسم نامیده می شود.
تفرقه , نفاق, فعالیتهای انتخاباتی و بالاخره انتخابات باعث نمیشود که دو گروه سیاسی فرانسه یعنی دست راستیها و دست چپیها در احترام و اصول میهنی که آرم جمهوریت می باشد مشترک نباشند: آزادی – برابری- برادری. خشونت و زور این سه ارزش راتهدید میکند.
خشونت, از یک طرف, مخالفت آزادی است. خشونت سعی در بهم زدن ونقض راه حلها می کند. خشونت حاکمیت حاکمیت اراده را نفی و انکار می نماید. خشونت مقررات و قوانین را زیر پا می گذارد. خشونت, گاهی اوقات , در ظاهر شخص را در انتخاب کردن آزاد می گذارد, ولی در حقیقت پذیرش اجباری را, همواره, تحمیل می کند.
خشونت, از طرف دیگر, برابری و مساوات را نفی می نماید, ضعفاً را از بهره گیری از حقوقشان محروم میسازد, دلیل شخص قویتر را بر دلیل شخص ضعیفتر برتری میدهد و بالاخره منبع بیعدالتی و نابرابری است. بعضی از اقلیتهای فرصت طلب برای اعتبار و اهمیت به خواسته هایشان و جامه عمل پوشاندن به آنها از خشونت کمک می گیرند. بدین ترتیب گروههای دیگر که به اصول قانونی و مقررات احترام میگذارند و معرف واقعی خواسته ای جامعه هستند موفق نمی گردند. خشونت راه را برای توفیق کسانی که ایجاد هراس و و حشت می کنند هموار می نماید, بخاطر خشونت, تعداد گرائی (۱) متزلزل می گردد و خشونت حاکمیت ملی را متوقف کرده از میان میبرد.
این خشونت, بالاخره مخالف برادی و اتفاق می باشد, احترام بدیگری را از میان میبرد, مصالحه ناپذیری و انعطاف ناپذیری را رواج میدهد, بیگناهان و بی تقصیران را فرا و قربانی می کند, خودخواهی را گسترش میدهد, زمینه را برای بی نظمی و اغتشاش فراهم می کند, شخص را سخت متعصب میسازدو بالاخره خشونت فرد را مستبد و مطلق می نماید.
خشونت تبهکاران, آرامش همگانی را تهدید میکند. در ایتالیا, در حال حاضر, بچه دزدیها و گروگان گیری ها به اندازه ای عادی و زیاده شده اند که بخشی از جمعیت قربانیان بالقوه می باشند جدا از فرزندانشان که غالباً به خارج فرستاده اند زندگی می کنند. این گروه از قربانیان بالقوه با جبهه گیری و سنگر بندی در منازلشان آماده هر گونه پیش آمدی هستند. دولت هم روزبروز ناتوانی و ضعفش در مقابل اینگونه حوادث بیشتری می گردد و این باعث بی اعتباریش می شود. آنچه که در آنطرف کوههای آلپ سپری می گردد, اعلام زنگ خطر ی است . این بسیار مهم است که بتوانیم در فرانسه از افزایش جنایات خشونت آمیز جلوگیری کنیم. و این نه فقط برای آسایش مردم, بلکه برای اقتدار حاکمیت دولت نیز اهمیت دارد.
ما تصور می کنیم که در فرانسه خشونت افراد بزهکار و جانی اضطراب آورتر و دلواپس کننده تر است, در صورتیکه خشونت افراد عادی و درستکار, خشونت ما, (۱) که جزو افراد درستکار جامعه محسوب می شویم خطرناک تر است. زودخشمی, عدم گذشت, رنجش و کدورت, تهدید, تقاضای باج سبیل و تجاوز به حق کم کم در روابط بین حدود پنجاه میلیون فرانسوی درستکار و عادی جای باز می کنند( در صورتیکه بدون شک, بین دو میلیون بقیه که مجرم هستند ۴/۳ مرتکب جرائم توام با خشونت نمی شوند). خشونت و تندی ما به کیفیت زندگیمان لطمه و آسیب وارد آورنده است. خشونت اساس احترام به قانون و احترام به جمهوریت را کم کم متزلزل خواهد کرد.
خشونت و تندی ما پدیده ای است خطرناک و محصول فرعی از پیشرفت جوامع صنعتی روزگار ما می باشد, با توجه به مطالب بالا سئوال زیر مطرح می شود: آیا ما قادر هستیم از مقدار این خشونت بکاهیم بدون اینکه جلوی پیشرفت جامعه را بگیریم و بدون اینکه آزادی هایمان را از دست بدهیم؟

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.