سهیلا وحدتی اگر دزدی به خانه شما حمله کند و اثاث خانه شما را بدزدد، یا اگر جیببری در خیابان جیب شما را بزند، شما فوری به پلیس شکایت میکنید و خواستار پیگیری ماجرا میشوید. اینکه جرمی اتفاق افتاده برای همه روشن است. اما اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد، نه تنها جسم او بلکه روح او دچار ضرباتی خواهد شد که شاید تا ابد قابل ترمیم نباشد ... ولی او آیا میتواند به سادگی به پلیس شکایت کند؟ چگونه میتواند ثابت کند که آنچه اتفاق افتاده برخلاف میل وی و با زور یا تهدید به زور انجام شده است؟ و با شرم و ننگ اجتماعی چه خواهد کرد؟
تجاوز تنها جرمی است که در اکثر موارد قربانی، علیرغم احساس شرم و گناه، نمیداند که جرمی و جنایتی اتفاق افتاده و خود وی «قربانی» یک جنایت است، و حتی اگر به این امر آگاه باشد و به دیگران بگوید، نه تنها مورد سرزنش قرار میگیرد بلکه باید بیگناهی خود را ثابت کند! باور عمومی، اگر چه نادرست، بر این مبناست که قربانی به نوعی محرک این جرم بوده و تجاوزگر را تحریک کرده است و به گونهای همدست مجرم شناخته میشود و حتی اگر مسئولیت جرم به گردن تجاوزگر افتد، «شرم» آن بر گردن زن یا مردی است که مورد تجاوز قرار گرفته است.
پس قربانی تجاوز خاموش میماند، و ما از آمار واقعی تجاوز بیخبر باقی میمانیم، و آنچه میبینیم آماری است از خودکشی، و خودسوزیها، و بیماریهای روانی، و اختلالات جنسی ...
16 روز مبارزه با خشونت علیه زنان از 25 نوامبر تا 10 دسامبر 2005 به «بهداشت زنان» اختصاص داده شده است، و محور عمده آن مبارزه با ایدز است. یکی از مسائلی که تندرستی جسمی، جنسی و روانی زنان ما را تهدید میکند «تجاوز جنسی» است که در جامعه ما نیز مانند جوامع دیگر بشدت شیوع دارد و آلودگی به ویروس HIV و ابتلا به بیماری ایدز تنها یکی از پیامدهای احتمالی آن است.
بهداشت زنان و تاریکخانه فرهنگی
فرهنگ ما اصولا پردهای سیاه و تاریک بر مسائل جنسی کشیده و معنای رابطه جنسی سالم را روشن نمیکند، چنانچه معنای تجاوز را به روشنی توضیح نداده و در تاریکی باقی میگذارد و جرم بودن آن را رسما نمیپذیرد. و بدبختی اینجاست که اصلا ما واژهای برای تعریف استفاده از زور و خشونت در رابطه جنسی نداریم! و باید با ترکیب واژهها مفهوم را برسانیم، مثل «تجاوز جنسی» یا «تعرض جنسی».
این از آنجایی ناشی میشود که در فرهنگ ما خشونت جنسی هیچگاه تقبیح نشده، تا آنجایی که شاعری چون ایرجمیرزا در اشعار خویش از تجربههای خویش در تجاوز به زن و مرد تعریف میکند و آنها را شیرینکاری قلمداد میکند. هنوز در روستاها و درمیان عشایر گاه دزدیدن دختر و تجاوز به او جایگزین خواستگاری و عقد ازدواج میشود. هنوز در جامعه ما صحبتی از تجاوز به دختربچهها و پسربچهها انجام نمیگیرد، درحالیکه این عمل به صورت گسترده در همه روستاها و شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان صورت میگیرد. هنوز همه ما از حاکمیت گرفته تا اپوزیسیون و از هنرمندان گرفته تا روشنفکران و مدافعین حقوق بشر در این مورد همآوا هستیم که خشونتهای جنسی را باید انکار کرد تا «عفت عمومی» جریحه دار نشود. اما در دورانی که بدنبال «حقوق بشر» و «جامعه مدنی» هستیم، چگونه میتوانیم مفهوم واقعی خشونت علیه زنان را مسکوت بگذاریم؟ و حتی واژههای مناسب برای توصیف اشکال گوناگون آن نداشته باشیم؟ اصولا چگونه میتوانیم دم از حقوق بشر و دمکراسی بزنیم اما واژههای مناسب برای توصیف مفهوم واقعی حقوق جنسی، سلامت جسمی و جنسی، حقوق باروری، بهداشت جنسی و بهداشت باروری نداشته باشیم؟
اصولا واژههایی که در فرهنگ فارسی برای توصیف رابطه جنسی بکار میرود، بقدری "زشت" و کثیف و ناهنجار است که استفاده از آن واژهها در گفتمان اجتماعی جز شرم برای گوینده و شنونده حاصلی نخواهد داشت، و از آنجایی که واژههای "تمیز" و "بهداشتی" و قابل استفاده برای رساندن مفهومهای لازم نداریم، گفتمانی درباره مسائل جنسی در میان ما مطرح نمیشود. حتی ما روشنفکرانی که به تارنماهای اینترنتی دسترسی داریم، و در میان خود حادترین مسائل سیاسی روز و عمیقترین مسائل عقلانی را به بحث میگذاریم، هنوز واژههایی برای توصیف طبیعت جنسی انسان و بحث درباره روابط انسانی بر پایه غریزه جنسی را نداریم!
در نتیجه، مسائل جنسی پنهان باقی میماند، آگاهیهای لازم به کودکان و نوجوانان برای محافظت از خویش در مقابل آزارهای جنسی داده نمیشود، آموزش راههای پیشگیری از بیماریهای آمیزشی به میزان لازم به جوانان ارائه نمیشود، مفهوم سلامت و بهداشت جنسی و بویژه «آزار جنسی» برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان پنهان باقی میماند. در نتیجه، نه تنها تندرستی و سلامت جنسی به عنوان پایهای ترین حقوق بشر به اعضای جامعه آموزش داده نمیشود، بلکه قربانیان آزارهای جنسی در اکثر مواقع حتی نمیدانند که «آزاری» صورت گرفته و زبانی برای گفتگو درباره آن نمییابند. و طبیعی است که مراکز درمان و مشاوره در این زمینه در جامعه یافت نمیشود و مسائل در پشت پردهای از ابهام و خاموشی باقی میماند.
اما اکنون زمان آن رسیده است که در تاریکخانه فرهنگی این جامعه نور بیفکنیم. مکث و تعمق روی واژههایی که ما در زمینه مسائل جنسی داریم، روشنگر فرهنگ ما در این زمینهاست. مفهوم واژههایی که بکار میبریم، و مفهومهایی که در فرهنگ ما غایب است و برای آنها واژهای نداریم، بیانگر نگاهی است که ما به مسائل جنسی داریم، و نگاهی به واژههای مربوط به رابطه جنسی در فرهنگ ما نشان دهنده میزان «زنستیز» بودن این فرهنگ است. جستجو برای یافتن واژهای معادل rape در لغتنامههای عمید و دهخدا بیفایده است، حتی از ترکیب «تجاوز جنسی» خبری نیست. در زبان انگلیسی هم واژهای برای تقبیح خشونت از دیرباز وجود نداشته، اما ساخته شده است. واژه rape اگر چه در اصل به معنی به زور تصرف کردن است، اما امروزه معنای مشخصی درزبان انگلیسی دارد، و آن «تجاوز جنسی» است. شاید بتوان گفت که در فرهنگ فارسی واژه "گائیدن" نزدیک به مفهوم تجاوز جنسی است. نکته غریب این است که این واژه که در فرهنگ کوچه و بازار به معنای تجاوز و بیناموس کردن در دشنامهای رنگارنگ بکار میرود، در فرهنگ دهخدا به معنای "آرمیدن" و "جماع کردن" آمده و بدنبال آن واژههایی با معنای مشابه در توصیف "دختر نارسیده را گائیدن"، و "زن خود را گائیدن" و ... آمده است. اگر "گائیدن" به معنای "جماع کردن" است، جماع کردن با دختر نارسیده چه معنایی دارد، بجز «تجاوز»؟
به بیان ساده، ما در فرهنگ فارسی از واژههایی برای رابطه جنسی استفاده میکنیم که فقط و فقط تمتع و لذت و بهرهوری مرد را میرساند، و توجهی به میزان لذتبردن یا شکنجه شدن زن ندارد! "گائیدن" هم به معنای "تجاوز به زور" و "بیناموس کردن" است، که در دشنامهای روزمره بکار میرود، و هم به معنای "جماع کردن" و حتی برای توصیف رابطه جنسی زناشویی نیز بکار میرود. بیخود نیست که تجاوز شوهر به زن در فرهنگ ما هنوز جرم شناخته نمیشود!
فرهنگی که تنها بر حق مرد در لذت جنسی تاکید نموده و برای زن فقط مسئولیت فراهم کردن این لذت را (تمکین) برشمارد، یعنی که استفاده جنسی از زن را – به هر شکلی و با هر شیوه خشونت باری - حق مرد بداند، طبیعی است که واژههایی برای متمایز کردن مفهوم "آمیزش جنسی با موافقت طرفین" و "تجاوز جنسی به زور" ندارد و از واژه "گائیدن" برای هر دو این مفاهیم استفاده میکند.
سانسور حکومتی
مساله قانون و مقررات حاکم بر جامعه نیز مزید بر علت شده و بار مشکلات را انبوهتر میسازد. حاکمیت جمهوری اسلامی تلاش فراوانی در جهت انکار مسائل جنسی در جامعه و سانسور شدید آنها مینماید و حتی تا آنجا پیش رفته که از بکارگیری واژه «تجاوز» در جامعه جلوگیری میکند! هم اکنون درکشور ما ارگانهای رسمی حکومت و مطبوعات به جای استفاده از واژه «تجاوز»، اصطلاح "آزار و اذیت" را بکار میبرند!
گفتگوی باز درباره خشونت و آزار جنسی از دستاوردهای مبارزات زنان است که این پدیدهها را به عنوان «معضل اجتماعی» مطرح نموده و برای حل آنها «گفتمان اجتماعی» میطلبد. باورعمومی نادرست که هر آنچه مربوط به مسائل جنسی است، «امری خصوصی» است و نباید در سطح جامعه مطرح شود، مدتهاست که در نتیجه مبارزات زنان کهنه شده و دیگر کاربردی ندارد.
سازمان بهداشت جهانی دربرنامههای خود بصراحت اعلام داشته است که «سلامت جنسی» بخشی جداییناپذیر از سلامت است که با سالم بودن جسمانی، احساسی، روانی و اجتماعی در رابطه با گرایش، تمایلات و رفتارجنسی (sexuality) تعریف میشود، و برای تضمین سلامت جنسی، حقوق جنسی همه افراد باید مورد احترام و حمایت قرار گیرد. از جمله «حقوق جنسی» هر فرد، حق دسترسی به اطلاعات و دریافت آموزش درباره تمایلات و رفتار جنسی (sexuality)، احترام جسمانی، حق انتخاب یار جنسی، رابطه جنسی بر مبنای توافق طرفین، ازدواج برمبنای توافق طرفین، و تلاش برای زندگی جنسی امن، ارضاءکننده و سرشار از لذت است.(1)
«تجاوز» چیست؟
در فرهنگ فارسی عمید میبینیم که "تجاوز" چنین تعریف شده: "از حد در گذشتن، از حد خود بیرون شدن، از اندازه خارج شدن" آیا از تعریف «تجاوز» به معنای rape در اینجا پرهیز شده؟ یا اینکه ما واژهای برای تعریف rape در زبان فارسی نداریم؟ معمولا برای رساندن مفهوم rape از اصطلاح «تجاوز به عنف» برای تعریف آن به مفهوم «جرم» استفاده میشود، اما مشکل بتوان پذیرفت که «تجاوز» میتواند بدون توسل به زور و یا با توافق قربانی انجام پذیرد. میتوان حدس زد که از آنجاییکه در فرهنگ و قانون ما آنچه که پس از جاری شدن «صیغه شرعی» بین زن و مرد بگذرد، «حلال» است، رابطه جنسی بیرون از چارچوب شرع «تجاوز» نامیده میشود و ربطی به توافق طرف مورد تجاوز ندارد. یعنی روا بودن یا ناروا بودن رابطه جنسی با «شرعی» بودن آن سنجیده میشود، و نه با میزان خشونتی که در رابطه اعمال میشود. بر این مبنا اعمال خشونت جنسی «شوهر» بصورت تجاوز به زن در چارچوب رابطه شرعی ، حتی اگر به پارگی واژنی و آسیب جسمی و روحی زن بیانجامد، جرم نیست و مورد حمایت کامل قانون است. اما رابطه جنسی خارج از چارچوب شرع، حتی اگر با توافق و لذت طرفین انجام گردد، غیرقانونی و قابل مجازات است.
در غرب زنان سالهاست که برای گستردهتر کردن تعریف تجاوز تلاش میکنند. به طور نمونه در سال 1976 در امریکا تجاوز شوهر به زن در زمره تعریف رسمی «تجاوز» وارد شد و به عنوان جرم شناخته شد. در دهه هشتاد، زنان امریکایی تلاش خود را برای جرم شناختن تجاوز توسط دوستپسر در هنگام قرارملاقات یا وقتی که دختر با میل خود به خانه پسر میرود، آغاز کردند. امروزه در اکثر ایالتهای امریکا تجاوز جنسی، در هر محلی و توسط هر کسی جرم شناخته میشود. یکی از دستاوردهای زنان در این جریان این است که اولا اعمال زور برای اثبات تجاوز ضروری نیست، و عدم توافق زن و «ناخواسته» بودن عمل از سوی زن برای جرم بودن عمل جنسی کافی نیست. دوم اینکه تنها آمیزش جنسی ناخواسته نیست که جرم شناخته میشود، بلکه هرگونه تماس جنسی ناخواسته از نظر قانونی منع شده و مورد پیگرد قرار میگیرد. از این رو، امروزه دستهای از جرایم خشونتبار جنسی به عنوان «تعرض جنسی» شناخته شده است، و تعرض جنسی تعریف بسیار گستردهای پیدا کرده است و در گروه بزرگتری از اعمال خشونتبار جنسی به عنوان «جرم» دستهبندی شدهاند(2).
«تجاوز» یا rape به معنای آمیزش جنسی واژنی یا مقعدی یا دهانی است که با تهدید یا اعمال زور فیزیکی یا روانی انجام پذیرد. امروزه در جهان غرب «تجاوز» گونهای از جرم «تعرض جنسی» یا sexual assault محسوب میشود. «تعرض جنسی» هر گونه تماس یا توجه جنسی «ناخواسته» است که به وسیله تهدید یا اعمال زور فیزیکی یا روانی توسط فرد غریبه، آشنا، دوست پسر، شوهر یا عضو خانواده انجام میگیرد، و نکته مهم اینجاست که قید «ناخواسته» یعنی اینکه موافقت صریح برای انجام عمل بیان نشده باشد. بدین ترتیب افرادی که هنوز بلوغ نیافتهاند و افراد تحت تاثیر مصرف الکل یا مواد روانگردان، در خواب و بیهوشی، یا افراد دچار عقبماندگی ذهنی، بر اساس این تعریف، قادر به ابراز صریح موافقت خود نیستند و تماس جنسی با آنها میتواند به عنوان «تجاوز» یا «تعرض جنسی» تحت پیگرد قرار گیرد.
«تجاوز» جنایتی خشونتبار است که برای ارضای شهوت نیست، بلکه بیشتر به منظور اعمال قدرت و خوارکردن و آزاردادن قربانی انجام میشود. آمار نشان میدهد که بسیاری از افرادی که مرتکب تجاوز میشوند، در رابطه زناشویی یا مشابه آن قرار داشته و از نظر ارضای جنسی خود دچار کمبود و مشکلی نبودهاند.
تجاوز اگرچه همواره در تاریخ وجود داشته، ولی امروزه وجدان آگاه جامعه بشری آن را به عنوان جنایتی خشن محکوم میکند و قوانین بینالمللی و ملی در جهت تعریف آن به عنوان «جرم» حرکت میکند. در گذشته در شرایط بحران و جنگ، تجاوز از پیامدهای قابل انتظار برای زنان به شمار میرفت. زنان به عنوان غنایم جنگی درهنگام جنگ «تصرف» میشدند و اینکار برای تشدید انتقامگیری و ایجاد ترور و وحشت مرسوم بود تا اینکه در دهه گذشته تجاوز به زنان در مناقشات نظامی رسما به عنوان «جنایت جنگی» شناخته شد. تجاوز جنسی به زن و مرد برای شکنجه و تحقیر و درهمشکستن شخصیت فرد و گرفتن اعتراف بکار میرفته است. اشکال گوناگون تعرض جنسی امروزه در محیطهای اجتماعی از محلکار گرفته تا تاکسی و خیابان بشدت رواج دارد ولی به عنوان «جرم» شناخته نمیشود. انگار این حق طبیعی جنس مذکر است که نقش «شکارگر» را ایفا کند، و این وظیفه جنس مونث است که از خود به عنوان طعمه جنسی دفاع کند. تجاوز گاه نیز به عنوان شیوه ابراز عشق صورت میگرفته، مثلا در دزدیدن دختر برای ازدواج با او، و گاه در برخی روابط مانند رابطه زناشویی کاملا پذیرفته شده بوده است. اما مبارزات مدافعین حقوق بشر و بویژه مبارزات زنان در جهت حذف هرگونه مجوز صریح و یا ضمنی قانونی و فرهنگی برای تجاوز و تعرض جنسی پیش میرود.
معضل اجتماعی، و نه «حادثه»
در جامعه ما تجاوز هنوز به عنوان «حادثه» تلقی میشود، حادثهای پراکنده که اتفاق میافتند و زنهایی به خاطر تجاوز به معنی واقعی کلمه «بدبخت» میشوند، خودکشی میکنند، به قتل میرسند، یا تا آخر عمر بار شرم و ترس و انزجار از رابطه جنسی را بدوش میکشند.
ما هنوز «خشونت جنسی» را به مفهوم واقعی آن در فرهنگ و قوانین خود تعریف نکردهایم، هنوز تعریف رسمی برای تعرض جنسی نداریم، و هنوز کارنامه هیچیک از سازمانهای حقوق بشر ایرانی اشارهای به این خشونت فجیع ندارد. این درحالی است که سازمانهای دفاع از حقوق بشر جهانی همچون سازمان ملل متحد و عفو بینالملل بارها «تجاوز» را در همه اشکال آن محکوم کرده و مبارزه با آن را در دستور کار خود قرار دادهاند. هنوز حقوق بشر زن، حق امنیت جنسی و احترام جسمانی زن، حقوق جنسی زن، حق سلامت و تندرستی جسمی و روحی زن، به کل نادیده گرفته میشود! آنچه اهمیت دارد، «ناموس» مردی است که در تجاوز به زنی جریحهدار میشود.
برهمه مبارزان و فعالان حقوق بشر است که مساله «تجاوز» را به عنوان یک معضل اجتماعی در جامعه مطرح کرده و برای تعریف مفهوم گسترده «تعرض جنسی» به عنوان «جرم» بکوشند. گرچه مفهوم «تجاوز» و «تعرض جنسی» در افکار عمومی در غرب جا افتاده و نیز توسط مجامع حقوقبشر و سازمانهای زنان در سطح جهان پذیرفته شده است، ولی در کشور ما هنوز باور عمومی نمیپذیرد که تجاوز با زور و یا تهدید به زور و بدون تمایل قربانی میتواند صورت پذیرد، هنوز باور عمومی نمیپذیرد که تجاوز حتی اگر توسط دوست پسر صورت پذیرد، در واقع «تجاوز» است و نه رابطه جنسی، و باور عمومی در مورد حق شوهر برای تجاوز به زن در قانون هم با عنوان «تمکین» - یعنی «مسئولیتی برای قربانی در هموار کردن راه تجاوز» - ثبت شده است.
ما هیچگونه آمار دقیقی از میزان تجاوز دردست نداریم. دلیل این امر نه تنها خودسانسوری قربانیان و خانوادههای آنان است که جریان را گزارش نمیدهند، بلکه سانسور شدید حکومتی نیز در این زمینه مانع از شکلگیری گفتمان اجتماعی، آگاهسازی عمومی، و رسیدگی به اینگونه جرایم است، ضمن اینکه عدم دفاع و حمایت دولت از قربانیان آزارهای جنسی به خودسانسوری این قربانیان بیشتر دامن میزند.
تعداد تجاوزهایی که در کشورهای توسعه یافته گزارش میشود، رقم بالایی را تشکیل میدهد. از این رو این باور نادرست رواج یافته که "بیبندوباری جنسی" در کشورهای توسعهیافته باعث افزایش میزان تجاوز گشته است. اما باید این واقعیت را در نظر داشت که در این کشورها میزان تجاوزهایی که گزارش میشود، نزدیکتر به رقم واقعی است، ولی در کشورهای توسعه نیافته که فرهنگ سنتی حاکم است، تفاوت زیادی بین رقم واقعی تجاوزهایی که صورت میگیرد و تعداد تجاوزهایی که گزارش میشود، وجود دارد. ما هیچ آمار دقیقی از میزان تجاوز به زنان و کودکان و پسران نوجوان در کشورمان نداریم! فرض کنید موانع سنتی و فرهنگی و قانونی و اجتماعی از سر راه قربانی بکنار رفته و قربانیان تجاوز بتوانند براحتی درباره آن صحبت کرده و موارد تجاوز را گزارش دهند. آیا واقعا فکر میکنید که درصد تجاوز در کشور ما کمتر از میزان آن در کشورهای توسعه یافته باشد؟ بدون در دست داشتن آمار دقیق نمیتوان قضاوت کرد که آیا این بیبندوباری جنسی است که آمار گزارشهای مربوط به تجاوز جنسی را بالا میبرد، یا اینکه در نتیجه مبارزات زنان است که پرده از این جنایت خشن برداشته شده و به عنوان یک معضل اجتماعی مطرح میگردد.
آمار جهانی نشان میدهد که از هر سه زن، یک نفر در طول عمر خود به زور و یا با کتک وادار به رابطه جنسی شده است. همچنین نگاهی به آمار تجاوز در کشورهایی که دراین زمینه پژوهش انجام دادهاند، آشکار میسازد که «تجاوز» یکی از رایجترین جنایتهای خشونتبار اجتماعی است. آماری که از 24 دانشگاه در امریکا گرفته شده نشان میدهد یک چهارم زنان دانشجو مورد تجاوز قرار گرفته یا با تلاش برای تجاوز روبرو شدهاند. در همین کشور، کمتر از 40 درصد همه موارد تجاوز جنسی به پلیس گزارش داده میشود، و تنها 2 درصد از تجاوزگران محکوم و زندانی میشوند.
این وضعیت کشوری است که از شاخص توسعه انسانی و جنسی بالایی برخوردار است، و حقوق زنان در رابطه جنسی در قانون محترم شناخته میشود، و مراکز درمان و مشاوره رایگان برای قربانیان تجاوز جنسی وجود دارد، و تبلیغات زیادی برای آگاهسازی عمومی در زمینه تعریف جرم «تجاوز» و «تعرض جنسی» و آگاهی زنان نسبت به حقوقشان صورت میگیرد، در قوانین این کشور قربانی دارای حقوقی غیرقابل انکار است، حق دریافت غرامت از تجاوزگر را دارد، و از امکانات پزشکی و مشاوره روانی رایگان نیز برخوردار خواهد شد. بنابراین میتوان حدس زد که در ایران تا چه اندازه این جنایت پنهان باقی میماند، یا به عبارت دیگر، به چه میزان گستردهای شیوع دارد بدون آنکه کسی به فکر مبارزه با آن باشد، قربانیان با درد خود تنها میمانند، و تجاوزگران به کار خود ادامه میدهند.
«تجاوز خانگی»
«خانه» امنترین و راحتترین محل زندگی انسان است، و یا بهتر است بگوییم که قرار است چنین باشد. زیرا برای بسیاری از زنان و کودکان خانه نه تنها محل امنی نیست، بلکه شکنجهگاهی است که آنان با ترس و لرز و اضطراب و کتک و آزار و شکنجه دائم در آن بسر میبرند، آزار و شکنجهای که «خشونت خانگی» نامیده میشود.
یکی از فجیعترین اشکال خشونت خانگی در جامعه ما «تجاوز خانگی» است. تجاوز خانگی بصورت قانونی و با حمایت ارگانهای قضایی در جامعه توسط شوهر، و بصورت پنهان و با حمایت غیرمستقیم ارگانهای قضایی توسط پدر و یا عضوی دیگر از خانواده صورت میگیرد.
پایین بودن سن ازدواج در کشور ما مجوز قانونی برای تجاوز به کودکان است! در دهات دورافتاده و مناطق توسعه نیافته ازدواجهای صیغهای و غیررسمی با کودکانی حتی در سنین پایینتر از سن رسمی ازدواج صورت میگیرد. ازدواج با کودک یعنی استخدام کودک به عنوان برده جنسی! کودک با ازدواج به خدمت جنسی غریبهای در میآید که در ازای آن معاش او تامین میشود، و میآموزد که محل خدمت جنسی به این غریبه را پس از ازدواج «خانه» خود بنامد. قانون «تمکین» و دیگر قوانین مربوط به خانواده، درواقع دست غریبهای را که به کودک تجاوز میکند چنان باز میگذارد که او به نام «شوهر» میتواند هرگونه رفتار خشونتبار جنسی را به نام «جماع» با این کودک انجام دهد!
فرهنگ کهنه سنتی که بشدت توسط قوانین حقوقی و مقررات اجتماعی تقویت و حمایت میشود، شرایطی را بوجود آورده که این فقط کودکان نیستند که مورد تجاوز خانگی قرار میگیرند. بسیاری از زنان بزرگسال نیز در شرایط مشابهی قرار دارند بدون آنکه حتی بدانند که مورد تجاوز قرار میگیرند، و بدون آنکه هرگز لذت جنسی را تجربه کرده باشند.
معمای پرده بکارت
فرض کنید دزدی به اتومبیل فردی حمله کند و شیشههای آن را بشکند و اشیاء درون ماشین را بدزدد. آن فرد به پلیس مراجعه کرده و با کمک پلیس، دزد را پیدا میکند. این فرد سپس دزد را به دادگاه کشانده و در دادگاه دزد را مجبور میکند که اتومبیل وی را به عنوان مایملک شخصی خود پذیرفته و تا آخر عمر از آن استفاده کند! آیا چنین فردی به نظر شما دیوانه نیست؟
در کشور ما تجاوز در واقع هنگامی «تجاوز» محسوب میگردد و ممکن است گزارش شود که به پارهشدن پرده بکارت بیانجامد. از آنجایی که همه شخصیت و ارزش اجتماعی زن پیش از ازدواج در پرده بکارت او خلاصه میشود، پاره کردن پرده بکارت «جرم» محسوب میشود. اگر تجاوزگری که پرده بکارت دختری را پاره کرده، با آن دختر ازدواج کند، همه چیز حل شده است و جرمی اتفاق نیافتاده است!
این بیانگر این نگرش است که: دختر به عنوان یک «شیء جنسی» منظور میشود که فرد متجاوز دزدانه از آن استفاده کرده است و چون این استفاده اولیه باعث میشود که فرد دیگری مایل به استفاده از این «شیء جنسی» نباشد، پس این «شیء جنسی» به خود آن دزد داده میشود که تا آخر عمر از آن استفاده کند! به بیان سادهتر، تجاوزگر نه تنها مجازات نمیشود، بلکه پاداش داده میشود! و قربانی تجاوز است که مجازات میشود و مجبور است که حکم «حبس ابد» زندگی با متجاوز را تحمل کند!
روی دیگر قضیه این است که اگر در تعرض جنسی پرده بکارت آسیب نبیند، و یا زن پرده بکارت نداشته باشد، چگونه میتوان وقوع جرم را تعریف کرد؟ و تازه چه نفعی از اثبات جرم به قربانی میرسد؟
«تجاوز» توسط دوست پسر
در فرهنگ بسته سنتی، دختر و پسری که رابطه دوستی برقرار میکنند، پا را از حد «شرع» بیرون گذاشته و مرتکب گناه شدهاند! و البته این «گناه» معمولا متوجه دختر است، و برای پسر هر نوع رابطه پیش از ازدواج نوعی «فتح» و افتخار به حساب میآید. معیارهای دوگانه اجتماعی چنان با قدرت عمل میکند که در قضاوت رابطه پیش از ازدواج، دختر است که به نوعی «گناهکار» یا «ناسالم» و «خراب» شمرده میشود، و فرقی نمیکند که فقط دست پسر را لمس کرده، یا او را بوسیده، یا با او آمیزش جنسی داشته است. گاه حتی خود پسر نیز به دوست دختر خویش با نگاه تحقیرآمیز و سرشار از توهین نگاه میکند و او را که تن به این رابطه دوستی داده، شایسته ازدواج نمیداند.
اما نکته دردناک اینجاست که در فرهنگی که مرزهای شرع با خط کشیهای پررنگ تعریف شده است، هر تخطی کوچک از مرز شرع، مانند یک بوسه ساده، به معنی توافق دختر برای برقراری رابطه جنسی کامل است و از همین رو بسیاری پسران به خود اجازه میدهند که به دوستدختر خود تجاوز کنند. خشونت چنان در فرهنگ جنسی درآمیخته که انجام تجاوز به دختر، نه یک ننگ و یا جرم، بلکه یک «پیروزی» برای پسر بشمار میرود که در میان همردیفان خود میتواند به آن ببالد. گذشته از آن، دختری که تن به رابطه جنسی با یک پسر داد، «فاحشه»ای شمرده میشود که هر پسری میتواند با او رابطه جنسی برقرار کند، و به بیان روشنتر، به او تجاوز کند.
در تعریف «تجاوز» در قوانین کشور امریکا که دستاورد مبارزات زنان است، قید «ناخواسته» نقش مهمی ایفا میکند. اگر زن در آغاز توافق خود را اعلام کرده باشد، اما در هر لحظهای توافق خود را پس بگیرد، ادامه عمل «تجاوز» شمرده میشود. اما در فرهنگی که زن را آلت دست مرد و وسیله لذت میداند، توافق اولیه زن، در آغاز ازدواج یا درآغاز رابطه دوستی با پسر، مجوز ادامه رابطه و اعمال خشونت در آینده و در طول رابطه است. گویا زن حتما باید رسما و آشکارا به رابطه با شوهر یا دوست پسر خود پایان دهد تا «ناخواسته» بودن خشونت را اعلام نماید.
ترویج خشونت و تجاوز بجای سکس
از آنجاییکه رابطه جنسی تنها در متن فرهنگ خشونتآمیز دشنامها و لطیفههای زنستیز بصورت هرزه و ناسالم مطرح میشود، اعمال خشونت در رابطه جنسی عادی تلقی میگردد. در جامعه ما هنوز گفتمانی درباره رابطه سالم جنسی شکل نگرفته زیرا که مدافعین حقوق بشر و فعالین حقوق زنان هنوز باب گفتگو درباره حقوق جنسی را نگشودهاند.
رواج خشونت در روابط جنسی به حدی است که در بسیاری موارد شوهر به زن خود تجاوز میکند، و یا پسر به دوست دختر خود تجاوز میکند، بدون آنکه این نوع رابطه در چارچوب خشونت و تجاوز مورد ارزیابی قرار گیرد. زیرا زن باید به شوهر خود تمکین کند. و ظاهرا این گناه خود دختر است که دوست پسر میگیرد، و پسری که به او تجاوز میکند مقصر شناخته نمیشود. گویا استفاده از شرایط برای تمتع جنسی همواره حق «پسر» است، و دختر است که باید مواظب باشد که قربانی نشود. یعنی مسئولیت پیشگیری از وقوع جرم به عهده قربانی است!
قضیه عادی سازی خشونت در روابط جنسی خیلی وحشتناکتر از آن است که بتوان تصور کرد: پسری با قصد تجاوز دوست دختر خود را اغفال میکند، و در حین تجاوز از او فیلم میگیرد. سپس این فیلم را تکثیر کرده و به عنوان فیلم «سکسی» بر سر چهارراهها به فروش میرساند! بدینگونه تماشای تصویر جنایتی خشونتبار جای لذت و تفریح را میگیرد! و خشونت جایگزین تفریح جنسی میشود. این فرهنگی است که بدون مبارزه با آن امر مبارزه با حقوق بشر هرگز بطور جدی پیش نخواهد رفت.
حقایقی درباره تجاوزگر و قربانیان تجاوز
در جامعه ما علتهای فراوانی برای پنهان ماندن میزان واقعی تجاوز وجود دارد، از جمله وجود تاریکخانه فرهنگی و نبود گفتمان اجتماعی و فضای گفتگو، خودسانسوری حاصل از شرم قربانی، سانسور حکومتی و تلاش سیستماتیک برای پنهان نگاه داشتن مسائل جنسی و مشکلات اجتماعی. اما با توجه به آماری که در جوامع دیگر وجود دارد، میتوان حدس زد که این پدیده در چه اشکالی و به چه میزانی در جامعه ما وجود دارد.
پدیده «تجاوز» و «تعرض جنسی» در امریکا در دهههای اخیر مورد بحث و بررسی و موضوع پژوهشهای فراوانی بوده است. نگاهی به آمار جامعه امریکا میتواند به ما کمک کند تا تصویری از ابعاد فاجعه بدست آوریم. از این رو در ادامه این نوشتار از نتایج پژوهشها و آمارهای مربوط به این پدیده در جامعه امریکا استفاده شده است.(3)
بر اساس این پژوهشها، بسیاری از قضاوتها و باورهای عمومی درباره افراد تجاوزگر و قربانیان تجاوز به کلی نادرست و بیپایه است. از جمله، این تصور رایج که تجاوز حادثه ای است که کم اتفاق میافتد، یا یک رفتار ناگهانی و بدون نقشه قبلی است، و یا اینکه تجاوزگر یک فرد «غریبه» یا «دیوانه» است که برای ارضای جنسی خود ناگهان به حمله جنسی اقدام میکند، نادرست است. تجاوزگر ممکن است یک آشنای صمیمی باشد، یا ممکن است همکار، دوست یا عضو خانواده باشد.
آمار نشان میدهد که: • یک چهارم زنان دانشجو در امریکا مورد تعرض جنسی یا تجاوز قرار گرفتهاند. • کمتر از 40 درصد از موارد تجاوز به زنان، و کمتر از 10 درصد موارد تجاوز به مردان گزارش میشود. • بیشتر زنانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، در هنگام تجاوز در محلی بودهاند که تصور میکردند امن است و توسط افرادی مورد تجاوز قرار گرفتهاند که مورد اعتماد بودهاند. • 90درصد از بچههای مورد تجاوز قرار گرفته متجاوزین خود را میشناسند. تقریبا نصف آنها از اعضای خانواده هستند. • 80 در صد تجاوزها بین آشنایان اتفاق می افتد. • حدود 80 درصد قربانیان حملات جنسی که بیشتر از 12 سال سن دارند، مهاجمین را میشناسند. • 75 درصد همه تجاوز ها از پیش برنامه ریزی شده است. • هنگامی که تعداد تجاوزگر ها سه نفر یا بیشتر است، در 90 درصد موارد، و در صورتی که تعداد تجاوزگرها دو نفر باشد، در 83 درصد موارد از پیش برنامه ریزی شده است. • 90 درصد افراد تجاوزگر پس از آزمایش های روانشناسی سالم تشخیص داده شدند.
تصور رایج دیگری که نادرست است، این است که اگر قربانی تجاوز نگوید "نه" و یا با متجاوز "درگیر نشود"، تجاوزی رخ نداده است. پژوهشهای گوناگون نشان داده است که:
• قربانیان حمله جنسی ممکن است به دلایل گوناگون، از جمله ترس و پریشانی و شرم، فریاد نزنند یا "نه" نگویند و مقاومت نکنند. قربانیان تجاوز معمولا حالت خود را در هنگام تجاوز چنین بیان میکنند که از شدت ترس "خشکم زد!" و از این رو قادر به مقابله نیستند. برخی قربانیان دیگر ممکن است که به شکل فعال مقاومت نکنند زیرا میترسند که عصبانی کردن متجاوز ممکن است باعث شود که او با زور بیشتری حمله کند و بیشتر آسیب بزند. فشار اجتماعی جاری برای احترام به بزرگتر و فامیل، که در این حالت فرد تجاوزگر است، باعث میگردد که گاه بچهها یا حتی بزرگسالان از درگیر شدن با تجاوزگر یا مقاومت فعالانه بپرهیزند. • فرد تجاوزگر قربانی خود را با تهدید به خشونت یا اعمال خشونت فیزیکی یا روانی مغلوب میسازد. بویژه در مواردی که تجاوز به آشنایان و محارم صورت میگیرد، تجاوزگر از اعتماد قربانی به خویش استفاده کرده و او را وادار به سکوت میسازد.
یکی از عمدهترین و درعینحال دردآورترین باورهای نادرست درباره تجاوز این است که قربانی تجاوز به نوعی در برانگیختن جرم «مقصر» است. در سنگنبشته حمورابی میخوانیم که زنی که مورد تجاوز قرار میگیرد، بهمراه مرد تجاوزگر مورد مجازات قرار میگیرد: هردو آنها دست و پا بسته به رودخانه انداخته میشوند و شوهر زن در صورت تمایل میتواند زن خود را از غرق شدن نجات دهد! متاسفانه این تفکر نادرست که "تنها زنهای زیبا مورد تجاوز قرار می گیرند" یا این باور رایج که "کسانی که رفتار یا لباس «سکسی» دارند، خود بدنبال دردسر و تجاوز می گردند" یا این گفته که "هیچ کس نمی تواند برخلاف میل خود مورد تجاوز قرار گیرد" از هزاران سال پیش تاکنون دوام یافته و «قتلهای ناموسی» و کشتن دختری که مورد تجاوز قرار گرفته هنوز در کشور ما ادامه دارد!
اما حقیقت این است که:
• قربانیان تجاوز در طیف سنی گسترده ای از نوزاد تا پیرزن قرار می گیرند، و ظاهر آنها به ندرت در نظر گرفته می شود. تجاوز گر معمولا کسانی را به عنوان قربانی انتخاب می کند که بیشترین آسیب پذیری را دارند: افراد پیر، بچه ها، عقب مانده های ذهنی یا جسمی، معتادها، و افراد خیابانی. مردها نیز مورد حمله قرار می گیرند. • بسیاری از افراد تجاوزگر اصلا بخاطر نمی آورند که قربانی تجاوز آنها چه قیافه ای داشته یا چه لباسی پوشیده است. هیچ چیزی در مورد یک فرد یا رفتار او نمی تواند باعث جنایت خشونت باری مثل تعرض جنسی شود. به گفته مرکز بحران تجاوز در شیکاگو: "شما می توانید ساعت 3 پس از نیمه شب در خیابان مست باشید و چیزی جز کفش پاشنه بلند به تن نداشته باشید، و روی پای یک مرد بیافتید. ولی آن مرد اگر تجاوزگر نباشد، به شما تعرض نخواهد کرد. او کت خود را روی شما خواهد انداخت و راهی جهت یافتن کمک برای شما پیدا خواهد کرد."
یک نکته مهم درباره فرد تجاوزگر این است که افراد متجاوز حتی اگر بخواهند نمیتوانند رفتار خشونتبار جنسی خود را متوقف سازند. زیرا:
• خواست تغییر معمولا کافی نیست که فرد بتواند شیوه رفتاری را که به تعرض جنسی میانجامد تغییر دهد. برای ایجاد انگیزهی تغییر، برخی متجاوزین نیاز به درمانهای گوناگون و دخالتهای اصلاحی دارند، و برای برخی دیگر آموختن اینکه چگونه میتوانند چرخه رفتار آزارسانی خودشان را تغییر دهند موثرتر است.
قربانیان تجاوز: زنان، مردان و کودکان
تنها زنان نیستند که قربانی تجاوز و تعرض جنسی میگردند. کودکان بیدفاعترین قربانیان تجاوز و تعرض جنسی هستند، و مردان حدود 10 درصد قربانیان تعرض جنسی را تشکیل میدهند.
این باوررایج که "اگر کسی به بزرگسالان تعرض جنسی نماید، به بچهها کاری ندارد، و اگر کسی بچهای را مورد تعرض جنسی قرار دهد، بزرگسالان را هدف تجاوز قرار نمیدهد" نادرست است. پژوهش علمی و شواهد دیگر نشان میدهد که:
• گرچه برخی متعرضین جنسی معمولا یک نوع قربانی را انتخاب میکنند (بطورنمونه، دختران نابالغ، پسران تازهبالغ، زنان، ...)، دیگران دنبال شکارهای گوناگون برای تعرض جنسی میگردند. بنابراین، هیچ فرضی را مبنی بر اینکه یک متجاوز یک نوع قربانی را میپسندد، نباید پذیرفت و همیشه باید درباره هر کسی که سابقه تعرض جنسی دارد، مراقب بود.
این شایعه که "فقط زنان هستند که مورد تجاوز قرار میگیرند" و نیز این باور که "همه تجاوزگران مرد هستند" نادرست است. فاجعه مرگ نوجوانی هفده ساله بر اثر تجاوز پنج زندانی در زندان عادلآباد فارس در آبان ماه 1384 شاهدی بر این است که هر دو جنس زن و مرد قربانیان این جنایت خشونت بار میشوند. حقیقت این است که:
• تعرض جنسی نسبت به مردان نیز میتواند اتفاق افتد و اتفاق میافتد، و این تعرض تنها بوسیله مردان همجنسگرا نیست. تجاوز مربوط به گرایش جنسی نیست. بلکه امر اعمال قدرت و تحت سلطه در آوردن است که در آن قربانی مورد آزار وحشیانه و توهین خفتبار قرار میگیرد. یک بررسی از کسانی که مرتکب تجاوز شدهاند نشان میدهد که حداقل نیمی از آنان هیچ توجهی به جنس شخص مورد تجاوز نداشتهاند: آنها هر دو گروه زنان و مردان را مورد تجاوز قرار دادهاند. • گرچه اکثر متجاوزین جنسی مرد هستند، گاهی برخی تعرضهای جنسی توسط زنان انجام میگیرد.
بچههایی که مورد تجاوز قرار میگیرند، و اصولا قربانیان تجاوز، رفتار یکسانی ندارند و از روی ظاهر آنان بسادگی نمیتوان قضاوت کرد که آیا از بحران درونی رنج میبرند یا نه. نیز اگر دختربچه یا پسربچه چیزی به کسی نگوید، دلیل بر این نیست که او با این عمل موافق بوده است، زیرا:
• کسانی که از تجاوز جان بدر می برند، واکنش های احساسی متفاوتی در مقابل حمله نشان می دهند: آرامش، تشنج، خنده، عصبانیت، بی تفاوتی، شوک. هر کسی به نوعی با ضربه روحی حاصل از تجاوز برخورد می کند. • بچهها معمولا بخاطر دلایل گوناگون چیزی بروز نمیدهند از جمله اینکه متجاوز بچه را تهدید میکند که کسانی را که بچه آنها را دوست دارد، میکشد، و نیز بدلیل شرم، خجالت، و حفظ آبروی متجاوز، احساسات خویشاوندی که با متجاوز دارند، بیم از آنکه مسئولیت بگردن آنها افتد یا مجازات شوند، بیم آنکه کسی باورشان نکند، و نیز ترس از اینکه متجاوز را که ممکن است نقش مهمی در زندگی وی و خانوادهاش داشته باشد، از دست بدهند. • در مورد هر دو دسته قربانیان خردسال و بزرگسال تجاوز جنسی، معمول است که پیش از آنکه چیزی به کسی دراینباره بگویند، مدتی صبر میکنند و بعد جریان را با کسی درمیان میگذارند. وقتی که قربانی بچه است، ممکن است این مدت سالها یا دههها طول بکشد. دلایل متعددی برای اینکار وجود دارد: قربانی ممکن است که این حقیقت را که کسی که مورد اعتماد وی بوده اینکار را با او کرده، انکار کند؛ ممکن است این باور عمومی نادرست را بپذیرد که خود او با رفتارش محرک این عمل بوده؛ یا ممکن است این نگرانی را داشته باشند که مردم دیگر نسبت به این حقیقت چگونه واکنش نشان دهند.
آسیبهای حاصل از تجاوز «تجاوز» جنایت خشونتباری است که گاه به مرگ قربانی میانجامد، گاه باعث خودکشی وی میگردد، و در صورت ادامه زندگی، مشکلات جنسی، جسمی و روانی فراوانی را برای وی به همراه دارد. برشمردن همه آسیبهای حاصل از تجاوز بحثی طولانی و تخصصی را میطلبد که در این نوشتار نمیگنجد. از این رو، در اینجا اشارهای کوتاه به برخی از این آسیبها میشود.
• آسیبهای جسمانی تجاوز گاه با چنان خشونتی انجام میگیرد که نه تنها عضو جنسی، بلکه دیگر اعضای بدن قربانی نیز آسیب میبیند. کودکانی که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند، براثر پارگی در واژن یا مقعد درچار خونریزی میشوند. بیشترین شدت آسیبهای جسمانی در تجاوز به کودکان و یا تجاوزهای گروهی به بزرگسالان مشاهده میشود. • آسیبهای روانی آسیبهای روحی و ضربههای روانی ناشی از تجاوز گاه به قدری شدید است که با شدیدترین ضربههای روحی برابری میکند. بیماری روحی قربانیان تجاوز به عنوان «سیندروم ضربه روحی پس از تجاوز» Rape Trauma Syndrome مشخص میشود. این بیماران گاه برای مدتهای بسیار طولانی از عوارضی همچون افسردگی، بیاعتمادی، بدبینی، زودرنجی، احساس شرم و گناه، درونگرایی، ترس، اضطراب و ناامنی رنج میبرند. آسیبهای احساسی و روانی صدمههایی وارد میسازد که روند التیام آنها بس درازمدتتر از زخمهای جسمی است. • آسیبهای جنسی تجربه دردآور تعرض جنسی دربسیاری موارد باعث میگردد که قربانی لذتی در تجربه جنسی نیابد و آن را گونهای از شکنجه بداند. بدین ترتیب، زندگی جنسی قربانی کاملا مختل شده و گاه هرگز به حالت عادی بازنمیگردد. • بیماریهای آمیزشی هنگامی که تعرض جنسی بدون استفاده از کاندوم صورت میگیرد، خطر آلودگی به بیماریهای آمیزشی و از جمله ایدز وجود دارد. «شرم» ناشی از تجاوز مانع از انجام آزمایش و درمان میگردد. • بارداری زنی که قربانی تجاوز میشود، ممکن است که باردار شود. در اینصورت، زن صاحب جنینی در شکم خود میشود که نه تنها حاصل یک تجربه دردآور شکنجه جنسی است، بلکه هرکز امکان تشکیل خانوادهای مرکب از پدر و مادر برای آینده آن جنین متصور نیست. در عین حال، زن امکان دسترسی به امکانات پزشکی برای سقط جنین را ندارد. بیاد آوریم که سالانه صدهزار زن براثر سقط جنین غیربهداشتی(4) در کشور ما جان میسپارند!
چه باید کرد؟
اولین وظیفهای که پیش روی ماست، این است که باید با انکار و سانسور و تاریکخانه فرهنگی مبارزه کرد. سنتهای غلط فرهنگی در «خصوصی» شمردن مسائل جنسی نه تنها بطور مستقیم مانع از پیشگیری و کاهش جرم و جنایت میگردد، بلکه عامل اصلی عقبماندگی قوانین حقوقی و مقررات اجتماعی بوده و قربانیان تعرض جنسی را از هرگونه حمایت حقوقی محروم میدارد. بطور مشخص میتوان دید که نتیجه چنین فرهنگی از جمله مشکلات و آسیبهای زیر است:
• گفتگوی موثر درمیان اعضای جامعه درباره مفهوم «آزار جنسی» و «تجاوز» وجود ندارد، و از این رو امکان پیشگیری از « آزار و تعرض و تجاوز جنسی» به شیوه آگاهسازی عمومی و بویژه آموزش نوجوانان وجود ندارد. • تابوهای اجتماعی از جمله «احترام به بزرگتر» و «احترام به فامیل» قویتر از عامل «دفاع از خود در مقابل تجاوز جنسی» عمل میکند. • قربانیان از تعریف جرم و جنایت آگاه نیستند، و به سختی میتوانند تشخیص دهند که قربانی جرم شده اند. • رابطه جنسی سالم تعریف نگشته و هرگونه رابطه خشونتآمیزی در چارچوب شرع روا شمرده میشود. خشونت در رابطه جنسی تقبیح نمیشود، و تلاشی در جهت جدا کردن خشونت و تحقیر و توهین از رابطه جنسی انجام نمیگیرد. از آنجاییکه اکثر قربانیان فرهنگ خشونت جنسی زنان هستند، چنین فرهنگی در ترویج خشونت بشدت «زن ستیز» است. • افکار عمومی تعریف جرم و مجرم را ندانسته و غالبا قربانی را شریک جرم تصور میکند. قربانی تجاوز و تعرض جنسی غالبا تحت تاثیر فرهنگ اجتماعی خود را مقصر دانسته و دچار شرم و گناه میشود و آسیبهای روحی وی افزایش مییابد. • حقوق قربانیان تعریف نشده و نیز قربانیان از همان اندک حقوق خویش درباره شکایت و درخواست غرامت از تجاوزگر ناآگاه هستند. • زنان قربانی تجاوز جنسی قادر به پیشگیری از بارداری ناخواسته نیستند(5)، و درصورت وقوع بارداری، امکان انجام سقط جنین را ندارند(5). • تابوی پاره شدن پرده بکارت در جامعه سنتی شانس زنان را برای ازدواج بشدت کاهش داده و زندگی زن از نظر اجتماعی و اقتصادی نیز بشدت لطمه میبیند. • قربانیان تجاوز جنسی قادر به حفاظت از خویش در مقابل بیماریهای واگیردار نیستند(6). • قربانیان تجاوز از راهنمایی و مشاوره روانی، خدمات پزشکی، و حمایت قانونی محروم هستند.
به دلیل شدت سانسور در فرهنگ ما، گفتمانهای جنسی وقتی که در سطح اجتماعی بطور روشن مطرح نمیشود، زیرزمینی شده و در حوزه فرهنگ خشونت و توهین به زن رشد میکند. این امر به تبلیغ و رواج هرچه بیشتر خشونت جنسی علیه زنان و کودکان و دیگر افراد آسیبپذیر در جامعه میانجامد. یکی از وظایف حکومتگران و روشنفکران جامعه در مبارزه با خشونت علیه زنان، پاکسازی فرهنگ جنسی جامعه از خشونت بویژه در میان جوانان است. با تبدیل مساله به یک گفتمان عمومی است که میتوانیم آن را به عنوان یک معضل اجتماعی تعریف کنیم، و سپس راه چاره موثر اجتماعی برای آن بیاندیشیم.
نظرات کاربران ( محسن - ایرانشهر - ایران )
خیلی جالب تاثیر گذار است
پنجشنبه 10 آبان 1386
شیما - ایران - تهران
خیلی مفید بود . اما مسئولین به قول معروف کاتولیک تر از پاپ هستند. در اسلام شرم احمقانه جایی ندارد. ولی ما به اسم اسلام این شرم را ترویج می کنیم.
جمعه 11 آبان 1386
+0
رأی دهید
-0
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.