روستایی که همچون بسیاری از دیگر دهات کردنشین این منطقه در دهه ۱۹۹۰ تخلیه شد و ساکنانش بناچار آن را ترک گفتند اما به واسطه وقایعی که شاهدش بوده، این روستا بر جایگاهی متفاوت در روزنگار تحولات جنبش کردهای ترکیه نشسته است.
عبدالله اوج آلان، نخستین بار در اواخر پاییز سال ۱۹۷۸ همرزمانش را در این روستا گرد هم آورد و سنگ بنای حزب کارگران کردستان (پارتیا کارکه رین کوردستان، پ ک ک) را در اینجا گذارد.
از همان روز هم نام این دهکده کوچک در گوشه ای از تاریخ جای گرفت وسبب شد تا سایه سنگین تولد گروهی پیکارجو همواره برسر آن گسترده بماند، حتی اکنون که گروهی از اهالی فیس پس از سالها به خانه هایشان بازگشته اند این سنگینی را همچنان بر دوش خود حس می کنند.
آنها از اینکه نام روستایشان با چنین موضوعی گره خورده است چندان خشنود به نظر نمی رسند.
رمضان ۲۵ساله که بتازگی با خانواده اش به روستا رجعت کرده به نقطه ای دورتر ازخانه ها اشاره می کند و می گوید: "همه چیز از آن نقطه آغاز شد، جایی که اوج آلان و دوستانش بر سنگی سرخ رنگ دست گذاشتند و پیمان بستند اما کاش این طور نمی شد".
به گفته او و دیگر اهالی ده، مردمان این روستا بیش از دیگران زیر ذره بین بوده وتاوان فعالیت پ ک ک را داده اند زیرا فیس نه تنها زادگاه این گروه بوده بلکه بسیاری از بانیان و حامیان اصلی اش نیز از میان خانواده های این دهکده سر بر آورده اند، مانند خانواده پرجمعیت ظهورلو که بیشترین عضو در هسته مرکزی حزب از آنان بوده است.
هرچند بیشتر اعضای خانواده ظهورلو کشته یا متواری شده اند، برخی روزنامه نگاران محلی معتقدند هنوز تعدادی از خویشاوندان این طایفه کماکان در حزب نقش دارند.
کنعان، یکی از خبرنگاران محلی با اشاره به همین موضوع می گوید: "چنین شرایطی مردم این منطقه را ناخواسته هنوز به پ ک ک پیوند داده است، چراکه مثلاً در این روستای کوچک بیشتر اهالی با هم وصلت دارند و بدین ترتیب به هر حال یکی از اعضایشان عضوی از این گروه به شمار می رود".
فاروق بالیقچی که بیشترین زمان عمرش را به تحقیق و تهیه گزارش درباره وقایع مناطق کردنشین گذرانده و گویا مدتی هم به عنوان خبرنگار در کوهستانها همراه چریکهای پ ک ک بوده در این باره تأکید می کند که حداقل از هر خانواده در دیاربکر و شهرهای اطراف یکی عضو این گروه است.
در پرونده های سازمان اطلاعات ترکیه در سالهای دهه هفتاد میلادی از اوج آلان به عنوان جوان کرد چپگرایی یاد شده که در دیدگاههای کمونیستی اش سفت و سخت است |
در طول دو دهه گذشته صدها دختر و پسر جوان، بخصوص در دوران اوج فشار نظامی بر نواحی کردنشین راهی کوهستانها شده اند و تنها تعداد اندکی از آنها داوطلبانه خود را تسلیم کرده اند.
بهادر، مرد ۵۷ ساله ای که همراه زن و فرزندش به روستا بازگشته، به دوستان و همسرش اشاره می کند و می گوید: "برادر من در درگیری میان پ ک ک و ارتش کشته شد، برادر زنم سالها به جرم اینکه در مدرسه با شاگردهایش کردی حرف زده بود زندانی شد و پس از آزادی به کوهها پناه برد، خواهر دوستم جعفر هم اکنون در شمال عراق و در اردوگاه پ ک ک به سر می برد".
مردم این ده و روستاهای اطراف پیش از آنکه ناچار به کوچ شوند، بیشتر با اعضای پ ک ک در ارتباط بودند و برخی از خانواده ها نقش مهمی در رساندن آذوقه به این گروه داشتند، از این رو با دشواریهای بسیاری مواجه شدند.
با این حال، حاضران جمعی که در مقابل خانه یکی از روستاییان گرد آمده اند، تأکید می کنند که پشتیبانی از پ ک ک به معنی حمایت از افکار و عقاید این گروه نبوده و بسیاری از خانواده ها به خاطر فرزندان خود که در این گروه بودند حاضر به همکاری می شدند، البته برخی از آنها با آهستگی نجوا می کنند که مردم چاره ای جز این هم نداشته اند.
همسر بهادر که اهل شهر دیاربکر است با تأکید بر این که از ابتدا خیلی از مردم دل خوشی از پ ک ک نداشتند می افزاید: "شاید پ ک ک جزوی از ما باشد اما ما جزوی از آن نیستیم".
با وجود این به نظر می رسد که رابطه خویشاوندی، مردمان این منطقه را با احساساتی ضد و نقیض نسبت به پ ک ک مواجه ساخته است.
حسن، جوان ۳۳ ساله اهل دیاربکر که به خانه یکی از اقوامش در این ده آمده، نارضایتی خود و اطرافیانش را از درگیریهای مکرر میان پ ک ک و سربازان گوشزد می کند و می گوید: "شاید ما طرفدار پ ک ک نباشیم اما از ضربه خوردن آنها هم خوشحال نمی شویم، چون در هر حال آنها هم زمانی میان ما بودند".
دولت ترکیه به سربازانی که در جنگ با پ ک ک کشته شده اند، عنوان شهید داده است اما حسن و همچنین دیگر حاضران جمع، سربازان کشته شده در این درگیریها را شهید نمی دانند، حسن معتقد است وقتی مسلمانی قلب برادر دینی خودرا نشانه می رود اگر هم کشته شود نباید او را شهید نامید.
اما در این مورد هم اهالی روستا مانند بسیاری از مردمان دیاربکر و شهرهای اطراف باز هم اسیر تناقضند؛ با اینکه جوانان کرد معمولاً برای دوره سربازی به شهرهای دورتر فرستاده می شوند، گاه برخی از آنان در لباس سربازی ناچار به مقابله با پ ک ک شده اند.
زینو، زن چهل ساله ای که فرزند سربازش به تیر پ ک ک کشته شده، پسرش را شهید می خواند اما از رفتار دولت هم در این باره ناراضی است و می گوید: "وقتی پسرم کشته شد تلویزیونها نگفتند که او کرد بوده که شهید شده اما وقتی بچه خواهرم که عضو پ ک ک بود کشته شد اخبار اعلام کرد که یک تروریست کرد به قتل رسید".
همه چیز از آن نقطه آغاز شد، جایی که اوج آلان و دوستانش بر سنگی سرخ رنگ دست گذاشتند و پیمان بستند اما کاش این طور نمی شد |
زینو یادآور می شود که در هر دو مورد نتوانستند مراسم تشییع جنازه را راحت برگزار کنند چرا که در مورد پسرش از واکنش طرفداران پ ک ک ترسیدند و در مورد خواهرزاده اش از ارتش.
مسائلی از این دست هم نوعی خستگی و دلشکستگی برای مردم منطقه به دنبال داشته است، گویی دیگر هیچکس راضی به شنیدن اخبار کشته شدن سربازها و اعضای پ ک ک نیست.
جعفر می گوید که دلش برای خواهرش تنگ شده و امیدوار است روزی او به میان خانواده اش بازگردد، به نظر جعفر تنها صدور عفو عمومی می تواند رشته های ارتباطی میان مردمان این منطقه و گروههای تروریستی را قطع کند.
البته در سال ۲۰۰۳ دولت ترکیه اعلام کرد که اعضای پ ک ک در صورت تسلیم داوطلبانه از بازجوییهای سخت در امان خواهند ماند و تنها به دو تا پنج سال زندان محکوم خواهند شد ولی تاکنون تعداد کمی حاضر به تسلیم شده اند.
به نظر می رسد از سویی هنوز برخی اعتماد کافی به دولت پیدا نکرده اند و از سوی دیگر بعضی نیز از واکنش سران پ ک ک می هراسند، وقتی موضوع ترس از هر دو سو پیش می آید، یکی از حاضران جمع به آرامی می گوید: "البته الآن ترس ار پ ک ک بیشتر شده، چون این گروه بوضوح می بیند که پایگاه مردمی اش را از دست داده است".
لانه کردن پ ک ک در کوههای قندیل در شمال عراق از طرفی و اختلاف میان آنها و عبدالله اوج آلان از طرف دیگر در کمرنگ شدن رابطه مردم جنوب شرقی ترکیه و این حزب تأثیرگذار بوده است.
اما باز هم طرفداران پ ک ک به نوعی گروهی از مردم، بویژه طبقه پایین دست را تحت سیطره خود دارند.
نوروز سال گذشته به تحریک این گروه تعدادی از کودکان دیاربکری و روستاهای اطراف تظاهرات کردند.
این کودکان که بزرگترینشان سیزده سال داشت، پلاکاردهایی حاوی شعارهای حمایت از پ ک ک حمل کردند و پرچم ترکیه را به آتش کشیدند.
رمضان با یادآوری آن روز می گوید: "عموی من شش فرزند داشت که پنج تای آنها را در خانه حبس کرد اما مجبور شد یکی از پسرهایش را به این تظاهرات بفرستد، اگر این کار را نمی کرد خائن نام می گرفت."
نهالی به جای سنگ سرخ
به دنبال این بحثها موضوع نگاه مردم به رهبر پ ک ک به میان می آید، در این هنگام ابتدا سکوتی بر جمع حاکم می شود و بعد، خورشید با طمأنینه به اوج آلان اشاره می کند و می گوید: "با اینکه او در زندان است سایه اش همچنان بر سر این نواحی حس می شود".
حداقل از هر خانواده در دیاربکر و شهرهای اطراف یکی عضو این گروه است |
در بیشتر تظاهرات و حتی تجمعهای غیرسیاسی این منطقه، همواره تصاویر اوج آلان در کنار پرچم پ ک ک برافراشته می شود، فاروق تعریف می کند که چگونه هنگام برگزاری مراسم نوروز یا سخنرانی نخست وزیر، عده ای از مردم فریاد "بژی اوج آلان" یعنی "زنده باد اوج آلان" بر می آورند.
او بر این باور است که مردم نسبت به رهبر پ ک ک به نوعی احساس گناه می کنند چراکه او اکنون مظلوم واقع شده و دستش از دنیای بیرون کوتاه است.
رهبر پ ک ک که پس از دستگیری در کنیا به ترکیه آورده شد و از آن زمان تاکنون در زندانی در جزیره ایمرالی در دریای مرمره به سر می برد، او ابتدا به اعدام محکوم شد اما با اصلاح قانون اساسی ترکیه و حذف مجازات اعدام، جان سالم به در برد و مجازاتش به حبس ابد مبدل گشت.
اکرم که فرزندش عضو پ ک ک بوده و پنج سال قبل کشته شده، معتقد است بخت با ترکیه همراه بوده که زندانی ایمرالی کشته نشده است وگرنه او حالا در جایگاه قهرمان ملی برای کردها قرار می گرفت و به قولی مرده اش از زنده اش با نفوذتر می شد.
اکرم نام آپو (مخفف عبدالله) را برای اوج آلان به کار می برده و تأکید می کند که وی بعد از چند سالی که در حبس گذراند عقاید خود را درباره لزوم استقلال کردها تغییر داد و همین موضوع میان او و جانشینانش از طرفی و گروهی از مردم از طرف دیگر فاصله انداخت، اما اکرم بعد می افزاید برخی از مردم هم از تغییر رویه اوج آلان خوشحال شدند و به او بیشتر احترام گذاشتند.
در مقابل، شهروز، یکی از جوانان کرد معتقد است که رفتار رهبر پ ک ک در طول سالهای فعالیتش جایی برای احترام نگذاشته و می گوید: "اوج آلان فقط فرد منفعت طلبی بود که ابتدا با دیدگاههای چپگرایانه اش بعضی مردم را گرد خود آورد و بعد رنگ جنبش کردی به آن داد، در این روند هم به همه خیانت کرد".
در پرونده های سازمان اطلاعات ترکیه (میت) که در سالهای دهه هفتاد میلادی در باره اوج آلان تهیه شده، از وی به عنوان جوان کرد چپگرایی یاد شده که در دیدگاههای کمونیستی اش سفت و سخت است.
از این رو، میت پ ک ک را در ابتدا جدی نگرفت و آن را در زمره یکی از گروههای کوچک چپگرا شمرد اما اوایل سال ۱۹۸۱که نخستین کنفرانس رسمی این حزب در اردوگاهی نزدیکی مرز سوریه و اردن برگزار شد، ماهیت پ ک ک و رهبرش نیز نمایان گشت.
دستان پنهانی که گمان می رود با زندان ایمرالی در ارتباطند می توانند در هر جا مخالفان را سر به نیست کنند |
در آن کنفرانس، اوج آلان یکی از نزدیکترین دوستانش را به اتهام همکاری با میت اعدام کرد تا بدین ترتیب از دیگر اعضا هم زهر چشمی گرفته باشد.
به دنبال این کنگره بود که پ ک ک برای نخستین بار در شهر شمدینلی آتش به روی سربازان ترک گشود و آغازگر جنگی شد که دامن کل منطقه را گرفت.
از همان هنگام نیز ترس از پ ک ک در دل مردم ترکیه و ساکنان این نواحی رخنه کرد، ترسی که همچنان پا برجا مانده است.
به اعتقاد سعاد، روزنامه نگار مستقل کرد، هراس مردم از پ ک ک و رهبر آن باعث شده که در طول این سالها کسی نتواند در این منطقه خواسته قلبی و مخالفت واقعی خود را با این گروه به زبان بیاورد.
سعاد به قتلهایی اشاره می کند که در طول این سالها رخ داده و گویا تمامی مقتولان کسانی بوده اند که علیه "آپو" سخن گفته یا فعالیت می کرده اند.
او می افزاید: "دستان پنهانی که گمان می رود با زندان ایمرالی در ارتباطند می توانند در هر جا مخالفان را سر به نیست کنند، همه می دانند قاتل کیست اما این قتلها همیشه به عنوان حوادثی با "فاعل مجهول" در میان انبوه پرونده ها گم می شود".
به دنبال حرف سعاد کسانی که در جمع ما نشسته اند همگی تأکید می کنند که تنها راه نجات مردم این منطقه از این شرایط قرار گرفتنشان زیر چتر حمایتی دولت ترکیه است و این نیز به شناسایی حقوق کردها و از بین رفتن رفتار تبعیض آمیز نسبت به آنها نیاز دارد.
راننده مینی بوسی که ما را از لیجه بسوی دیاربکر باز می گرداند نوار کاستی را نشان می دهد و می گوید: "اگر می خواهی دور باطلی که مردم اینجا گرفتار آنند درک کنی، این نوار را گوش کن".
در این کاست جوانی با لهجه کردی حرفهایش را به دختری به نام ثریا دکلمه کرده است، دختری که به خاطر فقر خانواده اش و از ترس اینکه ناچار به ازدواجی ناخواسته نشود به پ ک ک پناه برده است، جوان هم که به دلیل بیکاری نتوانسته مهریه ثریا را فراهم کند تا با او ازدواج کند، اکنون خود را مزمت می کند، می گوید نه ترکی را خوب می داند و نه کردی را بدرستی آموخته است و بعد خطاب به ثریا ادامه می دهد: "از سیاست چیزی نمی دانم اما از وقتی که تو به کوه رفته ای از همه متنفرم و به خاطرت شیشه ماشینهای پلیس را شکسته ام اما اگر دستم برسد رؤسای تو در کوه را هم خواهم کشت."
با این وجود، تمام مردمان روستای فیس به آینده ای بهتر امیدوارند، آنها به نهال سروی اشاره می کنند که چند سال قبل به یمن بازگشتشان به روستا از سوی حزب خلق دموکراتیک (DEHAP) در این ده کاشته شد تا پیام آور فصلی نو همراه با صلح و آرامش برای این منطقه باشد.
این نهال اکنون به آرامی رشد کرده و در نقطه ای که روزی پ ک ک در آن حیات یافت ریشه در دل خاک دوانده است.