در این باره که کلمۀ « بحرین » از کجا گرفته شده و به چه معناست، نظرات گوناگونی ابراز گردیده، از جمله:
1. نام «بحرین» تثنیۀ «بحر» به معنای دریاست؛یکی دریای شور که مجمع الجزایر بحرین را در برگرفته و دیگری دریای آب شیرین که در زیر این جزایر گرانبهای مرجانی پنهان است. (1)
2. انتخاب نام «بحرین» برای این منطقه از موقعیت آن سر چشمه گرفته که بین دو ساحل خلیج فارس و دریای عمان واقع شده است؛ زیرا این اسم در گذشته شامل تمام اراضی ساحلی جنوب خلیج فارس میشد. (2)
3. «بحرین» و «بحران» تثینۀ «بحر» نیستند، بلکه صفت منسوب به«بحر» هستند و«ان» پسوند نسبت فارسی است که در عربی و سریانی نیز نظیر دارد ولفظ «بحران» به معنای بحری یا دریایی است. وجود کلماتی مانند عبّادان، سلیمانان، قبان، داران، سرقان و. . . در نقاط مجاور این ناحیه که معنای نسبت را افاده میکنند این حدس را تأیید میکند. (3)
سابقۀ تاریخی
سابقۀ زندگی در این سرزمین به دوران ما قبل تاریخ میرسد که درآن زمان به نامهای «دِلْمُون»، «تیلُوس» و «تیرُس» خوانده میشد. (4)
جزایر بحرین، مهد تمدن باستانی پر دامنهای است که سابقۀ آن به چهارهزار سال پیش از میلاد میرسد و در سه هزار سال پیش از میلاد جامعه متشکلی در آن وجود داشت. (5)
جغرافیای طبیعی
در گذشته، اسم بحرین تمامیمناطق ساحلی جنوب خلیج فارس از بصره تا عمان را در بر میگرفت و تا چندین قرن پس از اسلام نیز قَطیف، هَجَرْ و کویت را شامل میشد و مرکز آن «هَجَر»بود (6). رشید هجری، یکی از یاران وفادار حضرت علی علیه السلام از همین منطقه است. (7)
بحرین کنونی بسیار کوچکتر است و شامل مجمع الجزایری است که تعداد آن به 33 جزیرۀ بزرگ و کوچک و مسکونی و غیر - مسکونی میرسد که با مساحت 690 کیلومتر مربع، کم وسعت ترین کشور اسلامیپس از «مالدیو» (8) است.
بحرین با هیچ کشوری مرز خاکی ندارد و دور تا دور آن را آب فرا گرفته است و از جنوب و غرب با عربستان سعودی، از شرق و جنوب شرقی با قطر و از شمال با ایران همسایه است. تنها راه خشکی این کشور با جهان خارج، پلی است که در چند سالۀ اخیر بین بحرین و عربستان روی آبهای نیلگون خلیج فارس کشیده شده و این دو کشور را به یکدیگر متصل کرده است.
بزرگترین جزایر آن عبارتند از: مَنامِه، مُحَرَّّق، سِترَه، نبی صالح، جَدَّّه (9) و اُمّ نُعسان. جدّه، به عنوان زندان استفاده میشد، ام نسان شکارگاه شخصی امیر بحرین است.
هوای آن گرم و مرطوب است. در ماههای دی و بهمن بر اثر وزش بادهای سرد شمالی، هوا بسیار سرد میشود و در دو ماه اسفند و فروردین، هوا به نسبت ملایم میگردد؛ ولی از خرداد تا شهریور دمای هوا چنان بالا میرود که طاقت فرساست. (10)
بحرین، سهم کمیاز بارش باران سالیانه دارد؛ اما وجود سفرههای آب زیر زمینی فراوان و شیرین، آن را در بین کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، موقعیتی ممتاز بخشیده است و از دیر بازسبب رونق و تنوع کشاورزی در آن گردیده است.
جغرافیای انسانی
مردم بحرین از نژاد سفید (سامیو آریایی) هستند که به زبان عربی و فارسی سخن میگویند. (11) زبان انگلیسی نیز در سطح وسیعی به کار میرود و در مدارس متوسطه به عنوان زبان دوم تدریس میشود. زبان رسانهها، به طور عمده انگلیسی است. زبان رسمیکشور، عربی است. (12)
کل جمعیت آن اندکی بیش از000/500 است که حدود 000/200 نفر از آنان اتباع بیگانهاند. اکثر قریب به اتفاق مردم بحرین مسلمانند (13) و بسیاری اصالت ایرانی دارند. (14)
بحرین از صدر اسلام تا کنون همواره یکی از مراکز شیعه نشین بوده است و امروزه نیز اکثر مسلمانان آن شیعه هستند که حدود چهل حسینیه در منامه دارند و مشهورترین آنها عبارتند از: حسینیۀ مُدُن، بِِن سَلُوم، صَفافیر، سَمامیک، بِن رَجَب، عَریض، رأسُ الرُّّمّان، نَعیم، اِحسائِیین و زَبَن. پنج حسینیه در «محرّق» وجود دارد. به طور کلی، در هر روستا و محله ای حد اقل دو حسینیه وجود دارد که یکی مخصوص مردان و دیگری ویژۀ زنان است. در بحرین 260 مسجد به همراه موقوفات و تعدادی مساجد بدون موقوفه وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: مسجد مؤمن و خواجه در «منامه»، مسجد جامع جَد حَفص، سَماهیج، سِترَه و غالی. (15)
اقتصاد بحرین
جزایر بحرین از زمانهای دور یکی از مراکز مهم تجاری در خلیج فارس بود. محور اصلی تجارت بحرین، صید صدف و خرید و فروش مروارید بوده است. همین امر سبب جذب جمعیت بیشتر به آنجا نسبت به دیگر مناطق حاشیه ای جنوب خلیج فارس گردیده است. (16)
پیش از استخراج نفت، صید و تجارت مروارید بزرگترین رقم صادرات بحرین را تشکیل میداد.
مردم این جزایر در کنار صید و صدور مروارید به ماهیگیری نیز میپردازند؛ اگرچه امروزه این نوع فعالیت به دلایل مختلف، رونق گذشته را ندارد. (17)
در آبهای اطراف مجمع الجزایر بحرین، «بالن»هایی به طول بیش از 25 متر دیده شده است و فراوانی ماهی چنان است که دستههای بزرگ ماهی ـ که با هم در حرکتند ـ گاهی تا چندین کیلومتر مربع از سطح آب را به رنگهای سفید و سرخ در میآورند و بعضی از ماهیها در شب به رنگ شعلههای آتشین در سطح آب میدرخشند وعبور قایقها از میانشان، خطی در وسط شعلههای سرخ آتش را برای بیننده مجسم میکند. (18)
خاک مناسب و آب شیرین فراوان، از دیرباز به کشاورزی بحرین رونقی خاص داده است. نخلستانها، شالیزارهای بسیاری در بحرین وجود دارد. (19)
محصول خرمای آن به اندازه ای زیاد بوده که ضرب المثل گشته و از روی کنایه میگفتند: «کنا قل التمر الی هجر» یعنی مانند کسی که خرما به هجر(بحرین)میبرد که معادل آن در فارسی عبارت کنایی «زیره به کرمان بردن» است.
در سال 1932م. (1311ش) شرکت آمریکایی«باپکو» ــ که یکی از شاخههای شرکت نفتی«کالتکس» است ـ اکتشاف نفت در بحرین را شروع کرد ودر سال 1934م. (1313ش) موفق به استخراج نفت گردید. (20)
با آغاز استخراج و صدور نفت، رفته رفته صیادی و کشاورزی از جنب و جوش افتاد و نفت مقام اول را در فعالیت مردم به خود اختصاص داد.
از صنایع دیگری که امروزه در بحرین فعال است، میتوان ازصنایع سنگین آلومینیومسازی، ساخت و تعمیر کشتی و صنایع کوچکتر مانند پلاستیکسازی نام برد. (21)
حاکمیت
بحرین در طول حیات سیاسیاش شاهد حکومتهای بسیاری بوده که بیشتر تحت تأثیر اوضاع و احوال حکومت ایران قرار داشته است.
کرانههای جنوبی خلیج فارس، به ویژه بحرین، از دیرباز جزء قلمرو پادشاهان ایران به حساب میآمد و با فرماندارانی که از ایران فرستاده میشدند اداره میگشت.
بحرین، پیوسته جزء ایران بود؛ تا اینکه در سال هشتم هجری به دعوت پیامبر اسلام لبیک گفت و حاکم و مردمش مسلمان شدند و جزء قلمرو دولت اسلامی محسوب گردید.
در سال 72 هجری، «ابو فُدَیک» علیه امویان قیام کرد و بر بحرین چیره شد ولی یک سال بعد، از امویان شکست خورد. (22)
در سال 105 هجری، «مسعود بن ابی زینب» حاکم اموی آنجا را اخراج و مدت بیست سال بر آن حکم راند. (23) وی در سال 124 هجری، مغلوب «سفیان ا بن عمرو» شد و پس از چندی «سلیمان حکیم عبیدی» بر بحرین دست یافت. (24)
در سال 151 هجری، بحرین ضمیمة حکومت عباسی شد.
در سال 249 هجری، «صاحب زنج» قیام کرد و مناطقی از جمله بحرین را از قلمرو عباسیان جدا کرد و خود بر آن حکم راند؛ ولی دوباره در سال 270 هجری با مرگ صاحب زنج، بنیعباس بر آن دست یافت. (25)
در سال 286 هجری، ابو سعید گناوی با تصرف شهر لحسا، حکومت «قرامطه» را در بحرین بنا نهاد و استقلال آن را اعلام کرد.
با تضعیف قرامطه، عیونیها از طایفۀ عبدالقیس به کمک سلاجقۀ عراق بر بحرین حاکم شدند. (26)
آنگاه خاندان شیعی آل عصفور به کمک اتابکان فارس بر عیونیها غلبه کردند.
در اواخر قرن نهم هجری، «سیف بن زامل» دست به شورش زد و حکومت را از دست بنیعصفور گرفت و حکومت «بنی جبر» را ـ که مالکی مذهب بودند - بر پا ساخت. (27)
پرتغالیها از سال 920 (یا 913) هجری به جنگ و گریز در بحرین پرداختند و با چند بار شکست و پیروزی آن را به اشغال خود در آوردند تا این که در سال 1011 (یا 1012) هجری با شکستی سخت، سیطرۀ ستم آنان برای همیشه از بحرین بر چیده شد و دوباره ضمیمۀ ایران گردید. (28)
در سال 1197 هجری، کریم خان زند درگذشت و اوضاع ایران دچار آشفتگی شد و این فرصتی استثنایی برای آل خلیفه بود.
آل خلیفه ابتدا در «نجد» واقع در شبه جزیره عربستان، سکونت داشتند. و بعدها به سواحل خلیج فارس کوچ کرده، در «زیاره» نزدیک بحرین جای گرفتند و در کمین دستیابی بر بحرین نشستند. (29)
با آشفته شدن اوضاع ایران، آل خلیفه از موقعیت بهره جسته به بحرین حمله بردند و مقاومت مردم را با قتل و غارت در هم شکستند؛ اموال مردم را به زور از آنها گرفتند و مزارع و باغات را از صاحبانش غصب کردند و آنها را بیرون راندند و علمای بسیاری چون علامه شیخ حسین آل عصفور، شیخ عبد الله عرب و شیخ جمال عصفور را ترور کردند و مساجد و حسینیهها را مورد هتک حرمت قرار دادند به این ترتیب پایههای حکومت خود را بر خونریزی و غارت بنیان نهادند. (30)
ولی پس از آن که آقا محمد خان بر اوضاع ایران تسلط یافت، بحرین را زیر سلطۀ خویش درآورد و شیخ نصرخان را ـ که از رؤسای عشایر طرفدار ایران بود ـ به عنوان حاکم آنجا برگزید. (31)
آل خلیفه ابتدا شیخ نصرخان را از بستگان خود قلمداد و خود را به او نزدیک کردند تا این که حکومت را از چنگش درآورند. (32)
حاکم مسقط در سال 1215 هجری، به بحرین حمله برد و به نام دولت ایران آن را تصرف کرد. ولی مجدداً آل خلیفه در سال 1217 هجری با حمایت وهابیهای «نجد» ـ که تازه به میدان آمده بودند ـ بر بحرین دست یافتند. (33)
در این هنگام انگلیس که به دنبال محل امنی در خلیج فارس بود، تخم تفرقه میان آل خلیفه پاشید و در میان دو برادر، شیخ محمد بن خلیفه و شیخ علی بن خلیفه، اختلاف اوج گرفت که در سال 1286 هجری. شیخ علی در شعلههای آتش اختلاف خاکستر شد و پسران شیخ عبدالله بن طریف، محمد بن خلیفه را به جرم قتل برادرش دستگیر و زندانی کردند، آنگاه انگلیسیها آشکارا وارد صحنه شدند؛ ابتدا شیخ محمد را آزاد و سپس او را با عده ای از طرفدارانش به جزیرۀ «سیلان» تبعید کردند و شیخ عیسی پسر شیخ علی را به حکومت رساندند و به این ترتیب با ایجاد حکومت دست نشانده، نخستین گام اساسی را برای تسلط بر خلیج فارس برداشتند. (34)
کامیابی استعمار
اگر چه آل خلیفه با حمایتهای انگلیس جای پایش را محکم کرده، ساز جدایی از ایران را مینواختند ولی حاکمیت ایران بر جزایر بحرین همچنان غیر قابل انکار بود. زیرا هر گاه مردم آن دچار مشکل میشدند، دستشان را سوی ایران دراز میکردند و حدود دو سوم جمعیت آن فارس زبان بودند. اما استعمار انگلیس که وجود کشوری قدرتمند در منطقه برایش ناخوشایند بود، بر این جدایی اصرار ورزید و حاکمان بیکفایت وقت ایران نیز رفتاری کجدار و مریز در پیش گرفتند.
انگلیس در سال 1347 شمسی، اعلام داشت که تا پایان سال 1350 شمسی، تمامی نیروهایش را ازخلیج فارس خارج خواهد کرد و برای این که به نیت شوم ـ یعنی تجزیه بحرین از ایران ـ جامۀ عمل بپوشاند، با دولت ایران توافق کرد که در برابر اعادۀ حاکمیت ایران بر سه جزیرۀ تنگه هرمزـ تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی ـ مسئلۀ تعیین وضعیت بحرین به سازمان ملل واگذار شود.
پس ازاین توافق، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، هیأتی را به سرپرستی «ویتوریو وینسپیر» (35) برای بررسی نظر مردم دربارۀ استقلال به بحرین فرستاد.
هیأت اعزامیدر فروردین 1349 شمسی، با یک نظر سنجی ناقص، گزارشی مبنی بر تمایل قاطع مردم بحرین به استقلال از ایران تقدیم دبیر کل کرد.
دبیر کل این گزارش را در 21 اردیبهشت 1349 شمسی در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کرد که به اتفاق آراء تصویب شد و بحرین به عنوان کشوری مستقل در سطح بین المللی مطرح گردید.
دستگاه حاکمۀ نالایق ایران نیز با پذیرفتن گزارش ناقص هیأت اعزامی، تجزیه بحرین را پذیرفت و به این ترتیب قسمتی دیگر از کشور پهناور ایران از پیکره اش جدا شد. (36)
بخش دوم
درخشش تا دور دستها
با فراگیر شدن اسلام در جزیره العرب، پیامبر نظرش را به خارج از آن دوخت و نخستین گام را برای نجات انسانهای خارج از جزیرة العرب از عفریت جهل و خرافه و رهایی آنان از اسارت ستم پیشگان برداشت و به وسیلۀ نامههایی چند ـ که برای پادشاهان و مردم ایران، مصر، روم، یمن، عمان، حبشه، شام، یمامه و بحرین نوشت ـ آنان را به اسلام دعوت کرد.
پیامبر عدهای را برای رساندن پیامهایش برگزید؛ از جملۀ آنها، عَلاء حَضرَمی (37) بود که مسؤول ابلاغ نامه به مردم و حاکم بحرین، مُنذِربن ساوی، شد.
پیامبر رحمت
از ویژگیهای بارز پیامبر اسلام، دلسوزی بسیار برای هدایت انسانها بود و در این راه تا بدانجا خود را به سختی انداخت که خداوند به او فرمود: «نزدیک است خود را از تأسف این که کسانی که به قرآن ایمان نمیآورند هلاک سازی». (38)
و چنین بود که لقب «رحمه للعالمین» (رحمت برای عالمین) گرفت. او در سال هشتم هجری، همانقدر دلسوز و مهربان بود که در ابتدای دعوتش و از این رو به علاء حضر میفرمود: در رساندن نامه و ابلاغ پیام من به مردم بحرین از راه نیک و روش پسندیده خارج مشو و اگر زمامدار آن دعوت مرا پذیرفت، همانجا بمان و از ثروتمندان و توانگران صدقات و زکات بگیر و در میان مستمندان تقسیم کن.
آنگاه فرمود: تا دستورالعملی دربارۀ چگونگی گرفتن صدقات و زکات طلا، نقره و حیوانات تنظیم کنند و آن را به علاء، سپرد تا بر اساسش عمل کند.
علاء پس از گرفتن نامه، از مدینه عازم بحرین شد. (39)
گفتگوی علاء با منذر
سفیر پیامبر پس از ورود به بحرین، نزد منذر بن ساوی رفت و نامۀ حضرت محمد صلی الله علیه و اله را به او تسلیم کرد و با وی به بحث نشست، از جمله گفت: ای منذر! تو در امور دنیا و کشورداری اهل تعقل و تدبیر هستی، پس خودت را در آخرت خوار مکن. دین زرتشت بدترین آئینهاست. زیرا در آن ازدواج با کسانی که انسان از زناشویی با آنان شرم دارد رواست و نیزپیروانش چیزهایی را میخورند که طبع سالم از آن نفرت دارد و دردنیا آتشی را میپرستند که در آخرت همۀ شما را طعمۀ خویش خواهد کرد.
تو که سبک عقل و سست نظر نیستی؛آیا سزاوار است کسی را که هرگز درعمرش دروغ نگفته، در گفتارش صادق ندانیم و کسی را که در هیچ کاری خیانت نکرده، امینش ندانیم و به کسی که هیچ گاه خلاف وعده نکرده، اطمینان نداشته باشیم؟ این شخص همان پیامبر امیاست که سوگند به خدا هرگز عاقلی نمیتواند بگوید: کاش آنچه را که او به آن امر کرده، باز میداشت و آنچه را که از آن باز داشته، واجب میکرد! (40)
پیام رسول خدا و به دنبالش سخنان علاء، منذر را به تفکر وا داشت، او پس از قدری تأمل و دقت به حقانیت پیامبر و دین اسلام پیبرد وایمان آورد و خطاب به علاء حضر میگفت: من در دین و عقیدهای که داشتم (آئین زرتشت) دقت کردم و آن را فقط برای دنیا مفید دیدم و در دین شما (اسلام) تفکر نمودم و آن را برای دنیا و آخرت سودمند یافتم، بنابراین چه مانعی دارد دینی را که امنیت دنیا و راحتی مرگ در آن است، بپذیرم.
پیشتر، از افکار کسانی که به دین اسلام میگرویدند تعجب میکردم؛ ولی اکنون از آنانی که اسلام را نمیپذیرند درشگفتم! (41)
انتشار اسلام
حاکم بحرین پس از پذیرش اسلام، بدون این که ازناخوشایندی پادشاه ساسانی هراسی به خود راه دهد، نامۀ رهایی بخش پیامبر را بین مردم منتشرکرد و اسلام آوردن خود را نیز به همگان اعلام نمود.
درآن هنگام جامعۀ بحرین از گروههای انسانی متفاوت تشکیل میشد که عبارت بودند از:
ـ زرتشتیها و یهودیانی که ایرانی بودند.
ـ عده ای عرب از طایفۀعبدالقیس، بکر بن وائل و تمیم. (42)
با انتشار دعوت پیامبر در سطح جامعه، عربهای بحرین اسلام آوردند؛اما بسیاری از زرتشتیها و یهودیها اسلام را نپذیرفتند و هرج ومرجی بین مردم پدید آمد که منذر با نوشتن نامه ای به پیامبر، از او کسب تکلیف کرد.
رسول گرامیاسلام نیز برای سرو سامان دادن اوضاع بحرین به منذر نوشت:
«به نام خداوند بخشنده و مهربان ـ از محمد رسول خدا به منذربن ساوی
درود بر تو باد. به سوی تو سپاس خداوندی را میفرستم که جز او خدایی نیست و گواهی میدهم که خدایی جز«اللـه» نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.
سپس خدای قادر و بزرگ را به تو یادآور میشوم. هر کس خیرخواهی کند در واقع برای خود، گام برداشته است و هرشخص فرستادگان من را اطاعت کند و از دستورات آنان پیروی نماید در حقیقت من را فرمانبرداری کرده است و هر کس خیرخواه آنها باشد، خیرخواه من است. فرستادگانم تو را به نیکی ستودند و من شفاعت تو را دربارۀ مردم بحرین پذیرفتم. واگذار برای مسلمانانهر آنچه را که بر آن اسلام آوردند و من از افراد طغیانگر و گناهکار گذشتم، پس تو نیز از آنها بگذر و مادامیکه حاکمی نیکوکار باشی، تو را از حکومت برکنار نخواهم کرد.
هر کس از یهودیان و زرتشتیان که بر دین خود باقی بماند، باید «جزیه» (43) بدهد. (44)
منذر پس از دریافت دستورات پیامبر، آن را به اجرا گذاشت و بر ایمانش ثابت قدم باقی ماند و هیچ گاه در حمایت از اسلام سستی به خود راه نداد و با هر گونه زمزمۀ شومیبرخورد کرد.
هیأت بحرینی
با اسلام آوردن حاکم و بسیاری از مردم بحرین، پیامبر از منذرین ساوی خواست که هیأتی را به مدینه اعزام کند. او نیز یک گروه بیست نفری از طایفۀ عبدالقیس را به ریاست عبدالله بن عُوف برای این منظور انتخاب کرد.
هیأت بحرینی پس از ورود به مدینه با شتاب نزد پیا مبر رفتند و دستش را بوسیدند، اما عبد الله درنگی کرد و سرو وضع خود را مرتب نمود و گرد و غبار سفر را از سرو صورت و لباسش زدود و جامهای سفید پوشید، آنگاه به حضور پیامبر رسید و بر دستش بوسه زد.
رسول اکرم آنها را در خا نۀ «رمله»، دخترحارث، - که برای پذیرایی از میهمانان مهیا گشته بود- جا ی داد و از آنان پذیرایی کرد و دربارهشان فرمود: آفرین بر اینان، عبدالقیس مردان خوبی هستند؛ بدون چشم داشتی نزد من آمدند، آ نها بهترین اهل مشرقند.
هیأت بحرینی ده روز در مدینه ماند و سؤالاتی دربارۀ مسائل دینی از پیامبر پرسید. در یکی از این روزها عبدالله گفت: ای رسول خدا! میان ما و شما جمعی از مشرکان فاصله انداختهاند و ما جز در ماه های حرام (45) نمیتوانیم به حضور شما مشرف شویم. از اینرو ما را پندی فرما تا با عمل به آن سزاوار بهشت گردیم و مردم سرزمین خود را نیز به آن سفارش کنیم. پیامبر فرمود: شما را به چهار چیز باز امر میکنم و از چهار چیز باز میدارم:
شما را امر میکنم به:
1. ایمان به خدا، آیا میدانید ایمان چیست؟ ایمان عبارت است از گواهی دادن به یگانگی خدا و این که محمد فرستاده اوست.
2. برپا داشتن نماز و دادن زکات
3. روزه ماه رمضان.
4. دادن خمس غنائم.
و شما را باز میدارم از.
باء، حَنتَم، نَقیرومُزَفَّت. (46)
آنگاه فرمود: این دستور را به مردم سرزمین خود و آیندگان شما برسانید. (47)
برخورد با پیا مبراسلام و گفتگو با او، تأ ثیر فراوانی روی هیأت بحرینی گذاشت و بر ایمانشان افزود.
از جمله چیزهایی که بحرینیها را شگفتزده کرد و ایمانشان را استوارتر گرداند، معجزۀ خبردادن پیامبر از محیط بحرین بود که یکی از حاضران با شنیدن این سخنان، از روی تعجب گفت: ای رسول خدا، من که در وسط «هَجَر» (مرکز بحرین) متولد و بزرگ شدهام، بهتر از شما نمیتوانستم خصوصیات آن وانواع خرما و نخلهایش را تشریح کنم. گواهی میدهم که تو فرستاده خدا هستی، زیرا جایی را که ندیدهای از تمام خصوصیاتش آگاهی.
آنگاه پیامبر فرمود: پروردگار، مرا از سرزمین شما آگاه کرد.
سپس پیامبر به اعضای هیأت هدیهای داد. (48)
در یکی از روزها که هیأت بحرینی نزد رسول خدا بود، پیامبر آنان را از آشامیدن شراب منع کرد.
مردم بحرین علاقة بسیار به نوشیدن شراب داشتند و این دستور بر آنان خیلی سخت آمد. از اینرو رئیس هیأت گفت: ای رسول خدا، محیط ما به گونهای است که اگر شراب ننوشیم شکمهای ما بزرگ میشود، به همین جهت ما از شما میخواهیم که اجازه دهید تا از آن بنوشیم.
پیامبر فرمود: اگر به اندازة کف دست یا بیشتر، نوشیدن شراب را اجازه دهم، آنگاه یکی از شما مست گردد، از جای خود برمیخیزد و با شمشیر پسر عمویش را چنان مجروح میسازد که هرگز بهبود نیابد.
حاضران با شنیدن این سخن به خنده افتادند؛ زیرا یکی از ایشان در بین راه شراب خورده و در حال مستی پسر عمویش را با شمشیر مجروح ساخته بود و پیامبر به همان صحنه اشاره داشت.
سرانجام رسول خدا (ص) این تقا ضا را رد کرد. (49)
نامهای به اکبربن قیس
هیأت بحرینی پس از ده روزاقامت در مدینه، عازم سرزمینش بود. پیامبر به دنبال اجرای هرچه بهتر وبیشتر عدالت بود. از اینرو برای چگونگی از هرگونه اقدام خود سرانۀ رؤسای بحرین و نمایندهاش، اصول کلی ادارۀ امور را تدوین کرد و در نامهای برای یکی از رؤسا به نام اکبربن عبد قیس نوشت:
«همانان آنان(طایفۀ عبد قیس) از مؤاخذه و کیفر اعمال و گناهان گذشته، در امان خدا و رسول اویند و باید به پیمانشان وفادار باشند و از تجارت و نیز آبهای فراهم آمده ازباران، ممنوع نباشد و از میوهها به هنگام رسیدنش محروم نگردند.
علاءبن حضرمی، امین و نمایندۀ رسول خدا بر تمام بحرین از صحرا و دریا و همۀ مردم از کشوری و لشکری و جنگهاست و نیز هر چیزی که مربوط به بحرین باشد و اهل بحرین حامیان و یاران او در برابر ستم ستمگر و یاورش در حوادثند و پیمان خداوند در این موارد بر آنان است. مردم نباید گفتاری را تغییر دهند و تفرقه افکنی کنند.
باید سپاهیان، مردم بحرین را با خود در غنائم جنگی شریک نمایند و در میان آنها به عدالت رفتار کنند و اعتدال را از دست ندهند.
این حکمیاست که هیچ کس نباید تغییرش دهد و خدا و رسولش بر آنان ناظرند. » (50)
در جستجوی حقیقت
زمانی که دعوت رسول اکرم به گوش مردم بحرین رسید، شخصی مسیحی به نام «جارود» تصمیم گرفت به مدینه برود واز نزدیک پیامبر را ببیند و سخنانش را بشنود تا حقیقت بر او روشن گردد. از این رو پیش یکی از دوستانش به نام «سَلَمه» رفته، گفت: در مدینه کسی ادعای پیامبری کرده است، آیا حاضری با هم نزد او رویم تا اگر دینش را بهتر یافتیم به آن ایمان آوریم؟ شاید او همان پیامبری باشد که حضرت عیسی آمدنش را بشارت داد و مردم در انتظارش هستند، ولی برای آشکار شدن حقیقت، باید هر کدام از ما سه مطلب را پیش خود در نظر بگیریم و حتی آن را از یکدیگر پنهان کنیم تا در هنگام دیدار از وی بپرسیم. چنانچه او بدون اظهارنظر ما، از سؤالات آگاه شد، به یقین پیغمبر است.
سلمه پیشنهاد دوستش را پذیرفت و با هم راه مدینه را در پیش گرفتند.
وقتی به مدینه رسیدند و حضور پیامبر رفتند، ابتدا جارود پرسید:ای محمد!پروردگارت تو را به چه چیزی مبعوث کرد؟
پیامبر فرمود: به گواهی دادن بر یگانگی خدا و این که من بنده و فرستاده اویم و دوری از سخن و دینی که به عبادت غیر خدا دعوت میکند و برپا کردن نماز در وقتش و دادن زکات و روزه ماه رمضان و حج خانۀ خدا بدون کفر، البته کسی که توانایی رفتن به آن را دارد.
آنگاه جارود گفت: ای محمد! اگر به راستی تو پیامبر خدایی، بگو ما هنگام حرکت از بحرین چه مطالبی را درنظر گرفتیم تا از تو بپرسیم؟
پیامبر فرمود: ای جارود! تو در نظر گرفتی از سه موضوع پرسش کنی:
اول، حکم خونی که در زمان جاهلیت ریخته شد،
دوم، حکم سوگندهایی که در آن زمان خورده شد،
سوم، بهترین صدقه و برترین هدیه.
اما خونهای زمان جاهلیت، به کلی برداشته شد و ملغی گردید.
پیمانها و قسمهای دوران جاهلی، پس از اسلام بی اثر است.
نیکوترین صدقه آن است که شخصی به برادر دینی خود، یک وسیلۀ سواری دهد و یا گوسفندی شیرده ببخشد که هر صبح و شام از شیر آن بهرهمند گردد.
آنگاه به سلمه رو کرد و فرمود: تو نیز در نظر گرفتی که سه موضوع را از من بپرسی:
حکم عبادت بتها، حکم روز سَباسِب (51) و عقل هجین. (52)
اما پرستش بتها، پروردگار من فرمود:
«اِنَّکُم وَ ما تَعبُدونَ مِن دُونِِِ اللهِ حِصِبَ جَهَنَّمَ» (53)
امّا روز سباسب، پروردگارمن در عوض این روز؛ شبی در میان امت من قرار داده که عبادت در آن از عبادت هزار ماه در غیر آن برتر است و آن شب را در دهه آخر ماه مبارک رمضان طلب کنید که شب نور و آمرزش است.
امّا عقل هجین؛ همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند و ارزش خونهایشان برابر است و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد و بهترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.
همین که سخن رسول خدا به پایان رسید، جارود و دوستش ـ که دیگر تردیدی در پیامبری حضرت محمد صَلّی اللهَ علیه وَ الِه نداشتند ـ به اتفاق گفتند:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انک عبده و رسوله» (54)
پس از این جارود مدتی در مدینه ماند و به فراگیری عقاید و احکام اسلامیمشغول شد و بعد از برگشت به تبلیغ اسلام پرداخت و هنگام پخش خبر وفات پیامبر، نقش مهمیرا درجلوگیری از ارتداد مردم ایفاء کرد. (55)
مدارا با زرتشتیان
عده ای از مردم «هَجَر» زرتشتی بودند. پیامبر شخصی را نزد آنان فرستاد و آنها را به دین اسلام دعوت کرد، ولی آنها از پذیرش اسلام خودداری کردند و پرداختن جزیه را پذیرفتند و از این رو هیأتی را برای اعلام نظر خویش، نزد پیامبر فرستادند. رسول خدا پس از گفتگو با نمایندگان زرتشتیان، پیام ذیل را برایشان فرستاد:
«به نام خداوند بخشنده و مهربان ـ از محمد پیامبر به اهل هَجَر
سلامت باشید. من ستایش خدایی را سویتان میفرستم که جز او خدایی نیست. من شما را به[عبادت] خدا و نیز حفظ جانتان سفارش میکنم و نیز این که بعد از هویدا شدن راه هدایت، گمراه نشوید و پس از آگاهی از راه رشد و تکامل، طریق جهاد نپویید، من از عملکردتان مطلع شدم و هر کس از شما کار نیک آنجام دهد با افراط خطاکار برابر نخواهد بود.
هنگامیکه نمایندگان من نزد شما آمدند از آنان اطاعت کنید و ایشان را در کارهای خداپسندانه و در راه خدا یاری نمایید. چه آنکه هر کس از شما عمل نیکی آنجام دهد کارش نزد خداوند و من گم نمیشود و بدون پاداش نخواهد ماند.
هیأت شما نزد من آمدند و در حقشان آنجام ندادم مگر کاری را که خرسندشان کند و اگر من تمام حق خودم را اعمال میکردم هر آینه شما را از«هَجَر» بیرون میراندم. ولی درباره غائبان شما شفاعت را پذیرفتم و بر حاضرانتان تفضل را. پس نعمتهای خدا را از یاد نبرید. » (56)
به این ترتیب بر خلاف نظر عدهای از قلم بدستانِِ مغرض، ـ که میگویند اسلام به زور شمشیر گسترش یافت ـ فقط آنهایی که اسلام را تضمین کنندۀ دنیا و آخرت یافتند به آن ایمان آوردند و کسانی که به هر دلیلی حاضر به پذیرش اسلام نشدند بر دین و عقیده خود باقی ماندند و در سایۀ حکومت اسلامیبا پرداختن مالیات در کمال آسایش زیستند.
بنی عبد الله
از جمله اشخاص سرشناس و حکومتی بحرین، فردی به نام «اِسحب بن عبدالله» بود که سمت مرزبانی داشت، او از همان ابتدای تبلیغ اسلام در سرزمینش به آن علاقمند شد و همراه طایفهاش مسلمان گشت و نامه ای برای پیامبر نوشت و از او خواست تا برای نزدیکانش طلب شفاعت کند و این که رسول گرامی اسلام از وی هدیه ای بخواهد.
حضرت محمد صَلَّی الله علیه واله با دریافت نامۀ«اسحب»مسرور گشته، برایش نوشت:
«اقرع» نامه و درخواست تو دربارۀ قومت را برایم آورد و من نیز آن را قبول و فرستاده ات را تصدیق کردم. بشارت باد تو را به برآورده شدن تقاضایت همانگونه که دوست داری ولی من مایل بودم آن را بدانم و با تو دیدار کنم. پس اگر به سویم آیی، گرامیت خواهم داشت و اگر نیایی باز مورد توحه و لطف من قرار خواهی گرفت.
اما دربارۀهدیه، باید بگویم که من از هیچ کس درخواست هدیه نمیکنم، ولی اگر هدیه ای بفرستی آن را خواهم پذیرفت.
کارگزاران من موقعیت تو را ستودند و تو را سفارش میکنم به بهترین عملی که میتوانی آنجام دهی، یعنی نماز، زکات و ارتباط نزدیک با مؤمنان.
من قوم تو را «بنی عبدالله»نامیدم، پس آنان را به نمازو عمل نیکو دستورده و درود بر تو و قوم مؤمن تو. 57
و به این ترتیب بحرین بدون جنگ و خونریزی پذیرای اسلام شد.
غائلۀ ارتداد
در سال یازده هجری، ماجرای غم انگیز و طاقت فرسا در جامعۀ اسلامیبوقوع پیوست، پیامبر اسلام پس از 23 سال تلاش برای نجات مردم از جها لت و ضلالت و نیز هدایت آنها به سوی سعادت، رحلت کرد و جهانی را درسوگش عزادار.
با انتشار خبر وفات پیامبر، منافقان که در پی فرصت بودند پرده از چهره افکنده، و کفر خود را آشکار کردند. آنگاه با ایجاد شبهاتی بین مردم، گروهی را با خود همراه کرده و در نقاطی به شورش دست زدند.
در بحرین نیز عده ای به سرکردگی «شُرَیح بن ضُبَیعه» معروف به «حُطَم» برای حاکم کردن فردی از خانوادۀ منذر بن ساوی، آشوبی به پا کردند.
مردم، سرگردان از حادثۀ وفات پیامبر گرامیاسلام بودند و فرصت طلبان با دسیسه سعی داشتند در ایمانشان تزلزل ایجاد کنند از جمله میگفتند: اگر محمد پیامبر است پس چرا مرد؟
در این میان «جارود»مسلمان متفکر، رسالت سنگینی را احساس کرد و برای از بین بردن شبهه ای که مردم را بر سر دوراهی اسلام و کفر قرار داده بود، آنان را به یک گردهمایی دعوت کرد و خطاب به آنها، سخنش را چنین آغاز کرد:
ای جماعت عبد قیس! من از شما سؤالی دارم تا اگر پاسخش را میدانید برایم بازگویید.
مردم گفتند: آنچه که میخواهی بپرس.
ـ پرسید:آیا میدانید که خداوند در گذشته پیامبرانی را فرستاد؟
ـ گفتند:آری.
ـ پرسید:آیا میدانید این مطلب را یا میبینید؟
ـ گفتند ندیده ایم، ولی میدانیم.
ـ پرسید:آن پیامبران چه شدند؟
ـ گفتند: مردند.
آنگاه جارود گفت: پس همانا محمد صَلَّی الله علیه و اله نیز مرده است همچنان که آنان مردهاند و من گواهی میدهم به یگانگی خدا و این که محمد صَلَّی الله علیه و اله بنده و فرستاده اوست.
مردم حاضر با شنیدن این استدلال محکم، بانگ برآوردند که:ما نیز گواهی میدهیم به یگانگی
خدا و این که محمد صَلَّی الله علیه و اله بنده و فرستاده اوست و تو سرور و بزرگ ما هستی. 58
به این ترتیب بسیاری بر ایمانشان ثابت ماندند و به همراه منذرین ساوی به مقاومت در برابر شورشیان پرداختند.
شکست دشمن
طولی نکشید که منذر بر اثر مریضی درگذشت و مسلمانان در محاصره آشوبگران افتادند.
با رسیدن این خبر به مدینه، «علاء بن حضرمی» مأمور رفتن به بحرین شد و با گروهی به آن سو حرکت کرد.
او و همراهانش در «جَواثا» ـ که یک دژ بود ـ به مسلمانان بحرین پیوستند، آنگاه نبرد بین دو لشکر درگرفت و هرازگاهی یکی به دیگری حمله میکرد و با وارد آوردن ضربه ای به مقر خود بر میگشت، جنگ و گریز یک ماه ادامه یافت و مسلمانان در محاصره سختی قرار گرفتند و گرسنگی کشنده ای بر آنان چیره گشت. تا این که «علاء»در یکی از شبها متوجه شد در لشکر گاه دشمن غوغایی برپاست، به اطرافیا نش گفت: چه کسی حاضر است به میان دشمن رود و خبری بیاورد.
عبد الله بن حَذَف گفت: من این کار را میکنم و با نفوذ به میان دشمن، خبر آورد که امشب افراد دشمن از بس شراب نوشیدند، همه مست هستند.
علاء تصمیم گرفت از این موقعیت استثنایی استفاده کنند و ضربۀ نهایی را بر دشمن وارد سازد. از این رو شبانگاهان نیروهایش را بسیج کرد و به آرامیاز خندقی که دشمن در اطراف لشگرگاهش کنده بود، گذشته، چون صاعقه ناگهان با شمشیرهای بران بر سر آنان فرود آمدند.
دشمن حیران از اینکه چه رخ داده؛ «حُطَم» سرکردۀ آنان که مات ومبهوت گشته و قدرت تصمیم گیری نداشت، فرار را برگزید ولی همینکه خواست سوار بر اسب شود شمشیری بر او فرود آمد و کارش را یکسره کرد.
به این ترتیب با کشته شدن جمعی از شورشیان و تنی چند از سران آنان از جمله«حطم»، آشوب به پایان رسید وگروهی نیز اسیر شدند و عدهای پا به فرار گذاشتند و دوباره آرامش به بحرین بازگشت. 59
سرزمین تشیع
این منطقه از صدر اسلام یکی از مراکز مهم شیعه بوده است. از سال یازدهم هجری که مسلمانان به دو گروه طرفدار اهل بیت علیه السلام و پیرو خلفا تقسیم شدند، مردم بحرین در اثر کوشش بعضی از یاران بزرگ رسول خدا مانند ابان بن سعید، عبد الله بن عباس عمربن امّ سلمه، به حقانیت علی علیه السلام پی بردند و همواره بر عقیدل خود پای فشردند.
ابان بن سعید مدتی نماینده رسول خدا در ناحیه ای از بحرین بود و پس از رحلت پیامبر با ابوبکر بیعت نکرد و از دوستداران امیرالمؤمنین علیه السلام بود و همچنین عبد الله بن عباس و عمر بن امّ سلمه از یاران نزدیک حضرت علی علیه السلام بودند و هر کدام مدتی در زمان خلافت علی علیه السلام حاکم بحرین بود.
این بزرگان با نشر حقایق بین مسلمانان و بیان ماجرای غدیرخم، حقانیت علی علیه السلام را بر مردم آشکار کردند و آنها را از سرگردانی نجات دادند. (60)
به این ترتیب شجرۀ طیبه اهل بیت در دل مردم بحرین ریشه دواند وآنجا یکی از مراکز ثقل تشیع در طول تاریخ گردید.
اصالت و کثرت شیعه در بحرین چنان است که نزد ساکنان غیر شیعی خلیج فارس، کلمۀ«بحرانی» مترادف با «شیعی» است و پیروان مذاهب دیگر بیشتر به هنگام سلطۀ پرتغال بر بحرین، به آن راه یافتند. زیرا پرتغالیها که از مبارزه شیعیان خواب راحت نداشتند، مهاجرت اهل سنت را به آن تسهیل و تشویق کردند تا درصد جمعیت شیعی را نسبت به کل جمعیت کاهش دهند و در نتیجه موازنۀ قدرت را به نفع خود تغیر دهند. (61)
آفرین بر بحرین
این سرزمین در بین کشورهای اسلامی دارای جایگاه بلندی است و امتیازات بسیاری را کسب کرده است از جمله:
بحرین نخستین جایی بود که پس از مدینه در آن نماز جمعه بر پا گردید. (62)
این سربلندی بحرینیها را بس که پیامبر در دیدار با نمایندگانش فرمود: آفرین بر نمایندگان مردمی که شرمنده و پشیمان نیستند. (63)
به دنبال اشتیاق مردم برای فراگیری دانش مدارس زیادی در سرتاسر بحرین بنا گردید و به چنان پیشرفتی نائل گشت که به عنوان یکی از مراکز عمده علمی شیعه درآمد و با «حلّه» جبل عامل و «بقاع» (64) همسان شدو اکنون نیز در جزیره «نبی صالح» مدرسه ای وجود دارد که هفتاد اندیشمند شهید در آن مدفون هستند که در نبرد با خوارج شهد شهادت نوشیدند. (65)
شیخ حسین عبدالصمد جباعی پدر شیخ بهائی، که اندیشمندی والا مقام بود در اواخر عمر عزم بر آن داشت که به سوی کوی عشق مکه سفر کند تا چند صباح باقی مانده از عمرش را در جوار کعبه سر کند اما شبی در عالم رویا می بیند که قیامت بر پا گشته ازجانب خداوند دستور رسید که بحرین واهلش را سوی بهشت رهنمون شوید.
شیخ حسین با دیدن این صحنه از خواب پرید و در تصمیم خود تجدیدنظر کرد و عزم را جزم که به بحرین برود و پس از چندی به این آرزویش رسید ودر جمع شیفتگان اهل بیت علیه السلام و جرعه نوشان چشمه سار زلال علوم ائمه جای گرفت و تا رسیدن ندای حق برای حضور در جوارش در بحرین به تدریس و تالیف پرداخت. (66)
شورش
بحرین در طول حیات پس از اسلامش شاهد تاخت و تازهای بسیاری بود که ستم و فساد حکام اموی و عباسی زمینه اصلی این حرکتها را فراهم کرد و شیعیان از این رهگذر رنجهای گرانی را تحمل کردند که در ذیل به نمونههایی از آن می پر دازیم:
ابو مدیک: عبدالله بن ثور معروف به ابو قدیک یکی از خوارج بود که پس از اختلاف خوارج با «نجده بن عامر» که رئیسشان بود به رهبری برگزیده شد او در سال 72 هجری قمری موفق شد به حاکم اموی بحرین پیروز گردد و آنجا را از حکومت اموی خارج سازد و خود بر آن حاکم براند امادیری نپایید که در سال 73 هجری قمری عبدالملک بن مروان خلیفه اموی عمر ابن عبیدالله را که ده هزار نفر از مردم کوفه و بصره او را همراهی می کردند به سوی بحرین حرکت داد این لشکر موفق شد ابو قدیک یک و شش هزار نفر از خوارج را بکشد و هشتصد نفر را اسیر کند و در نتیجه دوباره حکام اموی بر بحرین مسلط گشتند. (67)
زنگیان: در سال 255 هجری قمری، علی بن محمد، معروف به «صاحب زنج»، علیه حکام عباسی در سواحل شمال غربی خلیج فارس خوزستان امروز پرچم مخالفت برافراشت و جمع زیادی از ستمدیدگان و بردگان دورش را گرفتند که به قیام زنگیان شهرت یافت آنان نخست بر منطقه ای در حد فاصل اهواز و آبادانکنونی دست یافتند. آن گاه راه بصره را در پیش گرفتند و آن را تصرف کردند. پس از آن در خارج بصره در شهرکی به نام مختار اساس حکومت زنگیان را بنیان گذاشتند. سپس به سوی بحرین حرکت کردند و از آن جا که صاحب زنج خود را از سادات علوی معرفی می کرد، مردم بحرین، لحسا و قطیف دورش را گرفتند.
زنگیان در بحرین و دیگر نقاط گفته شده حکومت مستقلی را تشکیل دادند که همواره شش نفر به طور شورایی آن را اداره می کردند.
سرآنجام پس از پانزده سال درگیری با حکام عباسی، طومار زندگیشان در زیر سم اسبان لشکریان عباسی در هم پیچیده شد. 68
قرمطیان: رئیس این فرقه شخصی به نام حمدان اشعث معروف به «قرمط» و اهل خوزستان بود و او در کوفه به زهد و پارسایی شهره شد و جمعی به دورش گرد آمدند. آن گاه دعوتش را به سرعت انتشار داد. قرمط برای پیشرفت کارش به خرید اسلحه پرداخت و و گروهی جنگجو فراهم کرد.
قرمطیان در سال 278 هجری قمری محلی را در اطراف کوفه انتخاب کردندو اطرافش را بارو کشیده، خندق کندند و همگی درآن گرد آمده، نام دار الهجره بر آن نهادند. (69)
آنان معتقد به امامت محمد پسر اسماعیل و نوه امام صادق(ع) بودند و او را زنده و قائل آل محمد می پنداشتند.
«عبدان کاتب» داماد حمدان، یکی از داعیان چیره دست قرمطی بود او با تبلیغاتش توانست «ابو سعید گناوی» رابه جمع قرمطیان ملحق کند. (70)
ابو سعید از سال 281 هجری قمری، فعالیت خود را در بحرین و یمامه شروع کردو در سال 286هجری قمری، شهر «لحسا» را به تصرف در آورد و آن را مرکز حکومت مستقل قرمطیان قرار داد رفته رفته کار ابو سعید بالا گرفت و در جندین نبرد لشکر عباسیان را شکست داد و شهرهای هجر، حصار طویل یمامه و قسمتی از عمان را نیز به قلمروش افزود. 71
ابو سعید درسال 300 (یا 301 ق. ) به دست دو تن از غلامانش در حمام قصر کشته شد.
پس از او به دلیل این که پسرش، ابو طاهر شش سال بیشتر نداشت، به مدت ده سال حکومت به دست شواریی از نظامیان اداره شد و ابو طاهر در سن شانزده سالگی به حکومت رسید. (72)
ابو طاهر در سال 317 ق، به ننگ بزرگی دست زدو هنگام حج، به مکه حمله برد و زائران خانه خدا را در شهر مکه و حتی مسجد الحرام از دم تیغ گذرانده، پردة کعبه را پایین کشید و در آن را از جا کند، چاه زمزم را از کشتهها انباشت و حجرالاسود را با خود به «لحسا» برد. وی در این حمله وحشیانه حدود سی هزار نفر را کشت و زنان و بچههای بسیاری را اسیر کرد. (73)
سرانجام به دستور خلیفه فاطمی در مصر حجر الاسود را در سال 339 ق، به مکه برگرداندند.
خاندان ابو سعید تا سال 367 ق بر بحرین حکومت کردند و پس از آن دیگران جایشان را گرفتند. (75)
خوارج: یکی از بزرگترین رنجهایی که بر شیعیان بحرین رفت از سوی خوارج بود. آنان هر از چندی این سرزمین را صحنه تاخت و تاز خود قرار میدادند. گویا کینهای که از حضرت علی(ع) در جنگ نهروان بر دل سپاه خودگرفته بودند با شهید کردن او به پایان نیافته بود و از این رو تیغ انتقام بر سر شیعیانش فرود میآوردند. از جمله در حدود قرن دوازده هجری خوارج هجوم سختی را آغاز کردند که آنان را در این حملهها اعراب متعصب و غیر شیعی نیز یاری میدادند. خوارج در حمله اول و دوم نتوانستند بر بحرین دست یابند و هر بار با دادن تلفات بسیار عقب نشینی کردند. اما در مرتبه سوم شهرها را به تصرف درآورده، به قتل و غارت پرداختند تا آن جا که گروه بسیاری از جمله علما به ناچار عازم قطیف، ایران وعراق شدند و مدارس زیادی خراب گردید و این آغاز رکود حوزه علمی بحرین بود. (76)
یادگار دوران
بحرین آثاری از زمانهای گذشته با خود به همراه دارد که از تاریخ آن حکایت می کند واز آن جمله می توان آرامگاه صعصعه بن صوحان، مسجد سوق الخمیس، مسجد صفویه، قلعه نادری، قلعه پرتغالیها و صخره نور افکن را نام برد.
آرامگاه صعصعه: در فاصله نه چندان دور از شهر منامه در سمت جنوبی آن، روستایی است ک «عسکر» نام دارد. در این روستا یکی از یاران بزرگ و گرانقدر رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) مدفون است. صعصعه ابن صوحان پس از درگذشت پیامبر اسلام، دین به دنیا نفروخت و در صفت حامیان اندک حضرت علی (ع) قرار گرفت. او که سخنگویی بلیغ و جنگچویی توانا بود در جنگ صفین در رکاب امیرالمومنین علیه معاویه شمشیر زد و در همین جنگ بود که بردارش زید بن صوحان، (77) ابتدا دستش قطع شد و آن گاه به شهادت رسید.
با گسترده شدن سیطرة شوم معاویه به عراق «مغیره» حاکم کوفه، به دستور معاویه از «صعصعه» انتقام گرفت و او را به بحرین تبعید کرد تا در همآنجا در گذشت و شیعیان روی قبرش بارگاهی ساختند که بعدها خراب شد.
نزد مردم بحرین مشهور است که روستای عسکر در زمان شیوع بیماری طاعون هرگز گرفتار این بیماری نگشت، در حالی که بارها دیو سپاه طاعون اهالی روستاها، شهرها و کشورهای مجاور را قتل عام کرد و مردم این امر را از کرامات صعصعه می دانند. 78
مسجد سوق الخمیس(پنج شنبه بازار): این مسجد در جنوب غربی دماغه «رُمان» در منامه واقع گردیده و از آثار دوره اسلامی است و چون در منطقه «سوق الخمیس» واقع شده به این اسم معروف گشت.
مسجد دارای دو مناره هر کدام به ارتفاع 33 متر است که از ساحل به خوبی دیده می شود. (79) از نوشتههای روی دیوار آن بدست می آید که آخرین تغییر شکل مسجد در سال 740 هجری، صورت گرفته است اگر چه از نوشتههای روی درب مناره غربی به دلیل پوسیدگی قابل خواندن کامل نیست، ولی وجود اسامی ائمه علیه السلام روی آن از شیعه بودن سازندگان و نمازگزارانش خبر می دهد و همین طور می توان فهمید که بنای اولی آن حداقل به قرن پنجم هجری بر می گردد. 80
مسجد صفویه: در محله معروف به «بلاد قدیم» بین منامه و بدیع مسجدی واقع شده که به مسجد صفویه شهرت دارد و همان طور که از نامش بر می آید مربوط به دوران شاهان صفوی است، بر کتیبههای آن نام حضرت محمد(ص) و علی(ع) نقش بسته و سبک معماری مسجد «ری» در آن به کار رفته است. 81
قلعه نادری: در 9 کیلومتری شهر منامه قلعه ای قرار دارد که به دستور نادرشاه به عنوان یک دژ نظامی بنا گردیده است. اطراف قلعه، خندقی بزرگ و عمیق وجود داشته و تخته کشتیهای بزرگ و کوچک مربوط به زمان نادرشاه نیز در ان دیده می شده که اکنون همگی از بین رفته است همچنین تصاویری از پادشاهان ایران از جمله نادر که روی سنگها حجاری شده بود و در آن وجود داشته که البته امروزه اثری از آن نیست. 82
قلعه پرتغالیها: در شهر منامه قلعه ای که امروزه مخروبه ای بیش نیست و از دور به تپه ای سنگی می ماند، وجود دارد. این قلعه یادگار دوران سیاه حضور استعمال پرتغال در بحرین است و خبر از شکنجههایی می دهد که مسلمانان در سیاه چالهای آن تحمل کرده اند. قلعه در دره ای پوشیده از درختان نخل قرار گرفته، در قسمتی از دیوارهایش که هنوز سالم مانده، تخته سنگهایی به کار رفته که ارتفاع بعضی از آنها به ده متر می رسد و روی قسمتی از دیوار، آثاری از خطوط پرتغالی دیده می شود. (83)
بخش سوم
مشعلداران هدایت
بحرین به دلیل عشق مسلمانانش به اهل بیت پیامبر، از همان ا بتدا کانون شیفتگان علوم ائمّه بود. مساجد و مدارس فراوانی در جای جای آن برای گسترش علوم بر پا گردید و بزرگان بسیاری از آن در جهان دانش درخشیدند به طوری که گاه دریک مجلس چند نفر اندیشمند شرکت میکردند.
ولی در طول این تاریخ دو ضربه سخت بر پیکر حوزۀ علمیبحرین فرود آمد؛ یکی حملۀ خوارج به آن و تصرف این کشور که به دلیل قتل و غارت شدید آنان، دانشمندان بسیاری از روی ناچاری به دیگر مراکز شیعی هجرت کردند.
دوم، تکیه زدن آل خلیفه بر تخت سلطنت که به ایجاد جوّ وحشت وترور، جمع زیادی از بزرگان حوزۀ علمیبحرین را وادار به هجرت سوی عراق و ایران کردند. از جمله به منزل شهید «اَلعُصفُور» ـ که نزد بحرینیها به علامه شهرت داشت ـ وارد شدند و او را به شهادت رساندند و شیخ عبدالله عرب را که در محراب مسجد «اَبُوخُبَبع» به نماز ایستاده بود، ترور و شهید کردند.
اینک زندگی برخی از مشعلداران هدایت را که از این دیار، پرچم سعادت برافراشتند، مرور میکنیم.
1. رشید هَجَری
او از یاران گرانقدر و ثابت قدم حضرت علی علیه السلام بود و هیچ گاه از وی جدا نگشت و عشق به امام در وجودش زبانه میکشید و او را میگداخت و از رهگذر آتش عشق چون فولاد سخت گردید که هیچ تهدید و شکنجه ای نتوانست محبت علی علیه السلام را از دلش برکند.
قَنواء، دختر رشید میگوید، پدرم گفت:امیر مؤمنان به من فرمود:ای رشید! چگونه صبر خواهی کرد هنگامیکه عبیدالله بن زیاد تو را به حضورش بخواند و دست و پا و زبانت را قطع کند؟
پرسیدم:ای امیر مؤمنان! آیا سرآنجام کارم به بهشت است؟
فرمود: ای رشید! تو در دنیا و آخرت با من خواهی بود.
قنواء میگوید: سوگند به خدا، دیری نپایید که عبیدالله مأمور فرستاد و از پدرم خواست که از حضرت علی علیه السلام بیزاری جوید؛ ولی او از این کار خودداری کرد.
عبیدالله پرسید: علی از مرگ تو چگونه خبر داد؟
پدرم پاسخ داد: دوستم به من اطلاع داد که تو از من میخواهی تا از او بیزاری جویم، ولی من نمیپذیرم. آنگاه تو، دست و پا و زبانم را خواهی برید.
عبیدالله: به خدا سوگند، من سخن او را دربارۀ تو تکذیب میکنم.
آنگاه عبیدالله برای این که ثابت کند سخن علی علیه السلام دروغ است، دستور داد فقط دست و پایش را بریدند.
پرسیدم: پدر! آیا از آنچه که برای تو رخ داده، احساس درد میکنی ؟
پاسخ داد: نه دخترم.
هنگامیکه او را از قصر بیرون آوردند، مردم بر گردش حلقه زدند و پدرم گفت: قلم و کاغد بیاورید تا چیزی را برایتان بگویم که تا روز قیامت سودمند خواهد بود.
به عبیدالله خبر دادند که رشید، تصمیم دارد برای مردم سخن بگوید.
چون کار به اینجا رسید، آن ستمگر دستور داد تا زبانش را نیز بریدند. 84
به این ترتیب رشید نیز مانند بسیاری دیگر از یاران حضرت علی علیه السلام به مولایش پیوست و درستی سخن امامش برهمگان آشکار گشت.
2. نصربن نصیر بحرانی
نصر بحرانی از راویان حدیث و افتخار بحرین است. او در یک مورد از روایاتش، از پدرش و او از جابربن عبدالله انصاری، حدیثی بسیار گرانبها نقل میکند که پیامبر فرمود:
ای مردم! از خداوند بترسید و اطاعت کنید.
پرسیدند: ای رسول خدا! بعد از شما به سخن چه شخص باید گوش دهیم و از چه کسی باید پیروی کنیم؟
فرمود: پس از من، به سخن برادر، وصی و پسرعمویم، علی بن ابی طالب گوش فرا دهید و از او پیروی کنید.
جابر گوید: ولی مردم بعد از پیامبر از پیروی علی (ع) سرپیچیدند و با او دشمنی ورزیدند و دستوراتش را نافرمانی کردند و به رویش شمشیر کشیدند. (85)
3. محمد بن سهل بحرانی
او از یاران ائمه است و از آنان حدیث نقل میکند. محمد بحرانی به احتمال زیاد در زمان امام کاظم علیه السلام میزیسته. او از امام صادق علیه السلام با یک واسطه حدیث نقل کرده، چنانکه شیخ صدوق در کتاب «علل الشرایع» از طریق او از امام صادق علیه السلام حدیث نقل کرده است. (86)
4. آل عصفور
این خاندان از ساکنان اصیل و شیعی بحرین هستند که زمانی حاکمیت نیز از آنِ اینها بود. در سدۀ دوازده و سیزده هجری، شخصیتهای علمیبزرگی از میانشان قد برافراشتند که به آل عصفور، ابن عصفور یا عصفوری شناخته شده اند و به دلیل این که بیشترشان در روستای «دَرّاز» و «شاخُورِه» واقع در نزدیکی منامه، متولد گشته یا زندگی کرده اند به درّازی، شاخوری و بحرانی نیز مشهورند (87) و از این جملهاند:
5. شیخ احمد بن صالح
فقیه و نویسندۀ قرن یازده و دوازده هجری که به سال 1075 ق، در «شاخوره»دیده به جهان گشود و همآنجا به فراگیری دانش مشغول گشت. آنگاه به شیراز آمد و پس از مدتی به جهرم رفت و به امور دینی پرداخت و در کنارش به تألیف در فقه و تاریخ همت گماشت. ازآثار قلمیاو فقط کتاب «طب احمدی» باقی مانده است که نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ آیه الله مرعشی موجود است. (88). وی به سال 1124 ق. در جهرم، چهره در نقاب خاک کشید. (89)
6. شیخ احمد بن ابراهیم درّازی
وی در سال 1084 ق، در روستای درّاز متولد شد و همآنجا به تحصیل پرداخت و پس از گذراندن دروس ادبیات، نزد شیخ محمد بن یوسف به فراگیری ریاضیات مشغول شد و پیش شیخ سلیمان ماحوزی فقه، اصول و فلسفه را فرا گرفت.
آنگاه به عنوان شخصیتی فقیه، متکلم، محقق و نویسنده وارد مرحله ای دیگر از زندگانیش شد و علاوه بر تدریس و تألیف، در مقام امام جمعه و جماعت به امورعبادی و اجتماعی مردم رسیدگی میکرد.
شیخ احمد، فردی دقیق و پرحوصله در امور علمیبود به طوری که روزی بین او و یکی از اساتیدش به نام شیخ علی، بحثی پیش آمد که تا ظهر ادامه یافت و با فرارسیدن وقت نماز، برای اقامۀ نماز، بحث را قطع کردند وپس از نماز عصر، دوباره به بحث نشستند که تا غروب طول کشید.
از اخلاق نیکش این بود که هرگز در درس و بحث خشمگین نمیشد.
تألیفات فراوانی برایش برشمردند از جمله: رساله ای دربارۀ «زندگانی پس از مرگ»، رسالۀ «جوهر و عرض»، «جزء غیر قابل تجزیه»، «اذان»، «اقرار»، «شرح حمدیه»، «قرعه» و «تقیه»، در زمان او خوارج به بحرین حمله بردند و بسیاری را از دم تیغ گذراندند و اموال مردم را تاراج کردند. از این رو شیخ احمد به ناچار راهی قطیف شد و فرزندش، شیخ یوسف را در بحرین گذاشت تا کتابخانه اش حفظ کند و کتابهای به غارت رفته را نیز پیدا نماید، اما پس از چندی کتابخانه اش دچار تاراج شد و از بین رفت و از این قتل و غارت بیمار گشت و به سال 1131ق، در قطیف چشم از جهان فرو بست و در مقبره ای معروف به «حَباکِه» به خاک سپرده شد. (90)
7. شیخ یوسف بحرانی
وی فقیه، متکلم، رجال شناس، حدیث دان، محقق و نویسنده و نامیترین شخصیت علمیخاندان عصفور است که به سال 1177 ق. در روستای ماحوز متولد شد و در کودکی تحصیل علم را نزد پدرش، شیخ احمد بن ابراهیم درّازی، آغاز کرد.
مهمترین استادش، شیخ حسین ماحوزی بود که از درسش بهرهها برد.
هنگامیکه بحرین صحنۀ تاخت و تاز خوارج بود، اواز سوی پدرش موظف شد که همآنجا بماند تا باقیماندۀ کتابخانۀ پدر را حفظ کند و کتابهای از دست رفته را پیدا نماید.
او پس از مدتی به قطیف، نزد پدرش رفت، اما با درگذشت پدر، مسؤولیت سنگین خانواده بر دوش او قرار گرفت و از این رو مجبور بود، گاهی برای اصلاح درختان نخل و جمع آوری محصول به بحرین برود.
بارهایی وطنش از چنگال خوارج، دوباره به آنجا برگشت و پنج سال نزد شیخ احمد بن عبدالله بلادی به کسب علم پرداخت و پس از مدتی به کرمان سفر کرد وآنگاه به شیراز رفت و سرآنجام در «فسا» ساکن شد و به تدریس و تألیف مشغول شد و برای تأمین هزینۀ زندگی به کشاورزی پرداخت.
اما با آشوبی که بعدها در آن نواحی رخ داد، کتابها و اموال شیخ یوسف به غارت رفت و او بعد از این حادثه، توقفی چند در اصطهبانات کرد وآنگاه راهی کربلا شد و در آنجا به تدریس و تألیف خود ادامه داد.
وی ابتدا از اخباریهای (90) متعصب بود، ولی پس از مدتی به اشتباه خویش پی برد و از آن راه برگشت و بسیار معتدل گردید تا آنجا که در کتابهایش به اخباریهای متعصب حمله برد و آنان را محکوم کرد.
او کتابهای بسیاری در طول زندگی علمیاش به رشته تحریر درآورد که از جمله آنهاست:
«الحدائق الناضره» در حدیث، «الدرر النجفیه»، «لؤلوًة البحرین» در شرح حال اندیشمندان «سلاسل الحدید» در نقد بر شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، «انیس المسافر و جلیس الخواطر» به صورت کشکول و «النفحات الملکوتیة» در ردّ بر صوفیه. (91)
شیخ یوسف پس از عمری تلاش و تحمل رنج و سختی در راه کسب و نشرعلم، به سال1186 ق، در کربلا درگذشت. (92)
8. شیخ عبد علی بن احمد
فقیه و حدیث دان شیعی که نزد برادرش، شیخ یوسف و شیخ حسین ماحوزی به تحصیل پرداخت (93) و کتاب«احیاء معالم الشیعه» را در فقه نوشت و در سال 1177 ق وفات کرد. (94)
9. شیخ خلف بن عبد علی عصفوری
او دانشمندی بزرگ وفقیهی گرانقدر بود. در بحرین متولد شد و همآنجا از حلقۀ درس اساتید حوزه استفاده برد و از مراجع تقلید گردید، آنگاه به قطیف و سپس بصره رفت که به سال 1208 ق. درآنجا وفات کرد و پیکرش را برای خاکسپاری به نجف اشرف بردند. او تألیفات با ارزشی از خود بجا گذاشت که از جمله آنها «مجموعه رسائل» در فقه است. (95)
10. شیخ حسین آل عصفور
فقیه، متکلم و شاعر شیعی قرن سیزده هجری است.
پدرش، شیخ محمد بن احمد، نیز از دانشمندان بحرین بود که به دانش و عمل و پارسایی ستوده شده و تألیفات با ارزشی دارد که از آن جمله است کتاب: «مرآه الاخبار فی احکام الاًسفار». (96)
شیخ حسین از اندیشمندان بزرگ زمانش و رهبر فرقۀ «اخباری» بود. (97)
او از حدیثدانان زبردست و رجال شناسان بزرگ دورۀ اخیر بود و در قدرت حافظه ضرب المثل، همواره به مطالعه، تدریس و تألیف اشتغال داشت.
وی در سفر برای حج به قطیف رفت و آنجا با سید محمد صندید (یکی از دانشمندان قطیف) دیدار کرد و کتاب نایابی را در زمینۀ علم حدیث نزد سید دید و از او خواست که آن را به وی امانت دهد ا در ضمن سفر، نسخه ای از روی آن بنویسد. اما چون از آن کتاب تنها یک نسخه موجود بود، سید نپذیرفت که شاید در سفر از بین برود.
از این رو شیخ حسین، آن کتاب را برای چند روزی که در قطیف بود به امانت گرفت و هنگام ترک شهر، آن را برای سید بازآورد.
در بازگشت از حج، دوباره به قطیف آمد و نسخه ای تازه از آن کتاب را بیرون آورد تا با نسخۀ سید مقایسه کند و از سید خواست کتابش را بیاورد.
سید محمد پرسید: آیا نسخه ای دیگر از کتاب را بدست آورده ای؟
شیخ پاسخ داد: نه، ولی در چند روزی که همین جا کتاب را مطالعه کردم حفظ نمودم و در ضمن سفر از حفظ، آن را با همان ترتیب، فصلها و سندهایش نوشتم.
سید و اطرافیانش سخت در شگفت شدند و هنگامیکه آن را با نسخۀ اصلی مقابله کرد جز در چند مورد اختلافی نیافتند.
حافظه اش چنان قوی بود که کتاب«النفحة القدسیة» را سه روز پی درپی از حفظ برای شاگردش، شیخ محمد شویکی بیان کرد.
شیخ حسین تألیفات بسیاری از خود بجا گذاشت که از آن جمله است:
«اِلاِِنوارُاللَّوامِع» در فقه در چهارده جلد، «الرَّواشِح السبحانیة» در فقه در پنج جلد، «السِّوانح النَّظریة» در دوجلد، «مفاتیح الغیب و التّبیان» در تفسیر قرآن، کتابهایی در ارتباط با چهارده معصوم علیه السلام و بسیاری کتب دیگر. 98
او در ماه شوال سال 1216 ق. بر اثر ضربۀ شمشیر مزدوران آل خلیفه در شاخوره به شهادت رسید و همآنجا به خاک سپرده شد. 99
11. شیخ علی بن سلیمان بحرانی
وی از فقها، متکلمان و فیلسوفان قرن ششم و هفتم هجری است. در بحرین دیده به جهان گشود و همآنجا به تحصیل علم پرداخت و پس از مدتی از شاگردان کمال الدین احمد بن علی بحرینی گردید و در فلسفه و کلام شهرت بسیار کسب کرد100و در این زمینه به تألیفاتی دست زد که از آن جمله است:
کتاب «مِفتاحُ الخَیر» در شرح دیباچه «رِسالَة الطَّیر» ابن سینا، «شرح قصیدۀ ابن سینا دربارۀ نفس» و «الاشارات».
علامۀ حلی در توصیف او مینویسد:وی در علوم عقلی و نقلی، دانشمندی گرانمایه و آشنا به قواعد علمیحکما بوده است و نیز دارای تألیفات نیکوست.
خواجه نصیر الدین طوسی پس از آن که رسالۀ استاد وی، کمال الدین دربارۀ «علم باری و اوصاف الهی» را به درخواست او شرح داد، در ابتدایش اشعاری با این مطلع نوشت.
اتانی کتاب فی البلاغة منیة
الی غایة لیست تقارب بالوصف
«کتابی دریافت داشتم که در بلاغت به درجه ای رسیده که نمیتوان آن را توصیف کرد. »
آنگاه خواجه آن اثر و مؤلف و فرستنده اش را به نام دو دانشمند محقق و دقیق با رساترین عبارت ستود.
برجسته ترین شاگرد وی، شیخ میثم بحرانی است که خود گوهری کمیاب به شمار میرود.
شیخ علی سرآنجام در بحرین زندگی را بدرود گفت و در «سِترَه» مدفون گردید. 101
12. شیخ میثم بن علی بحرانی
وی به سال 636ق، در بحرین متولد شد و همآنجا به تحصیل پرداخت و به عنوان برجستهترین شاگرد شیخ علی بن سلیمان بحرانی درخشید و در فقه، حدیث، کلام و فلسفه به جا یگاهی بلند دست یا فت تا آنجا که مورد ستایش خوا جه نصرالدین طوسی و میرصدرالدین شیرازی قرار گرفت و به «عالم ربانی» شهرت پیدا کرد. اما با این حال در بحرین، گوشه عزلت گزیده بود تا این که بر اثر اصرار دانشمندان عراق، به آن سو سفر کرد و به تدریس و تألیف همت گماشت وآثار گرانقدری را به زیور قلم آراست که از آن جمله اند:
شرح نهج البلاغه، بویژه شرح بزرگ به نام «مِصباحُ السّالِکین»، «شَرح المِائِةِ الکَلِمَة»، «الاِستغاثةُ فی بَعِ الثَّلاثَة»، «اَلقواعد» در علم کلام، «شرح الاشارات»، «المعراج السّماوی» و «البحر الخِضَم» در الهیات.
وی سرآنجام به سال 679 (یا 699) هجری، وفات کرد و در روستای «هلتا» از توابع «ماحوز» به خاک سپرده شد. (102)
جد او، شیخ میثم بن معلی، از اندیشمندان بزرگ دوران خویش بود. (103)
13. ابن مُتَوَّج
احمد بن عبدالله بحرانی معروف به «ابن متوج» از فقهای نامدار شیعه در قرن هشتم و نهم هجری است که آراء وی در میان اندیشمندان، بسیار مورد توجه قرار گرفت. او در«حله» از اساتیدی چون علامه فخرالدین، فرزند علامه حلی، بهرهها برد و به هنگام تحصیل، بارها بین وی و شهید اول، محمد بن جمال الدین مکی عاملی، بحث علمیدر میگرفت و اغلب موفقیت با ابن متوج بود. آنگاه او به بحرین بازگشت و به تصدی امور حسبی و حل و فصل مشکلات مردم مشغول شد و بعد از مدتی برای زیارت خانه خدا به مکه رفت و در آنجا مجدداً با شهید اول روبرو شد و با وی به بحث علمینشست ولی این بار موفقیت با شهید یار شد!که ابن متوج در تعجب ماند و این امر از آثار اشتغال اوبه امور حسبی و دور ماندن از امور علمیبود، درحالی که شهید در این مدت به تدریس و تحصیل علم سرگرم بود104ابن فَهد، (105) ، سبعَی و شیخ ناصر، فرزندش، از حلقه درس او خوشهها چیدند. از تألیفات اوست:«رسالة الایات النّاسخة و المنسوخة»، کتاب «تفسیر قرآن» و. . . (106)
حافظه ای بسیار قوی داشت و مقام علمیاش بدان مرتبه بود که بعضی به او لقب «خاتم المجتهدین» و «شیخ الاسلام» داده اند. (107)
ابن متوج پس از عمری تحصیل، تدریس، تألیف و حل و فصل مشکلات مردم دار فانی را وداع کرد ودر جزیره«نبی صالح» به خاک سپرده شد. (108)
14. شیخ محمد بحرانی
فقیه و محدث شیعی که درفقه سرآمد اهل زمانش بود و علامه سید ماجد صادقی و شیخ علی بن سلیمان قِدَمیاز او به بزرگی یاد کرده اند. او شخصیتی زاهد و الهی بود که با تصدی امر قضاوت، ریشه ظلم را بر کند و در قلوب همگان جای گرفت و علمای عصرش جملگی وی را بر دیگران مقدم داشتند وقتی که شیخ محمد به شیراز آمد، شیخ علی جزائری ـ که خود دانشمندی گرانمایه بود ـ پس از ملاقات با او گفت: او را دریایی لبریز از علم یافتم و اگر پیش از این که نزد دیگران درس بخوانم از وی اطلاع داشتم، نزد کسی جز شیخ محمد درس نمیخواندم. وی سرآنجام در شیراز زندگی را بدرود گفت. (109)
15. علامه سید حسین غُرَیفی
وی در زمرة بزرگ دانشمندان زمانش ونسبت به دنیا بسیار بیاعتنا بود و کراماتی از او نقل شده است. کتاب «الغنیه» در فقه، شرح بر رسالة «شمسیه» و«المائه العامل رساله» در علم «عروض وقافیه» و حاشیه بر کتاب «ذکری» شهید اول، آثار رو است.
علامه سید حسین به سال 1001ق. وفات یافت و در روستای «ابواصبع» بحرین به خا ک سپرده شد. (110)
16. شیخ ایوب بوری
او از بزرگ اندیشمندان بحرین بود که علا وه بر تسلط در فقه شیعی، در فقه مذاهب اهل سنت، به ویژه فقه شافعی، مهارت داشت. وی در سال 1009 ق. برای کاوش بیشتر در فقه مذاهب اهل سنت به مصر هجرت کرد ودر آنجا با پنهان کردن مذهب شیعی خود، کرسی تدریس در فقه شافعی را به دست آ ورد؛ ولی پس از یک سال از لابلای نظراتش به تفکر شیعی او پی بردند و شبی او را در اتا قش به شهادت رساندند. اثری نیز از تألیفا ت وی به دست نیامد. (111)
17. شیخ داود بن ابی شافیز
ادیب و حکیم، شیخ داود، یگانة عصرش در فنون مختلف بود. او در ادبیات بسیار چیره دست و شعرش در نهایت جذابیت بود وقصیدههایش مشهور. در جدل و مناظره مهارت بسیار داشت، به طوری که با هرکس به مناظره میپرداخت، پیروزی را از آن خود میکرد. چنانکه گفته اند؛ بین او و سید حسین غریفی بحثهای بسیاری واقع میشد و همواره، حتی زمانی که حق با «سید» بود، شیخ داود پیروز میگشت ودر چنین مواردی شیخ داود، شب هنگام به در خانة سید حسین میرفت و پس از عذر خواهی، میگفت امروز حق با شما بود. زمانی که علامه شیخ حسین عاملی، پدر شیخ بهایی به بحرین رفت، بین وی وشیخ داود بحث علمیرخ داد که شیخ حسن از قدرت بیان او در شگفت ماند.
شیخ داود رساله ای در علم منطق نوشته است وشرحی بر کتاب «الفصول النصیریه» دربارة توحید دارد. (112)
او در سال 1020ق، دعوت حق را لبیک گفت و سوی جهان باقی شتافت. (113)
مدرسه اش، مسجدی بود که به مدرسه شیخ داود شهرت داشت و قبرش نیز در اتاقی، در کنار مسجد قرار دارد. (114)
18. سید ماجد صادقی
سید ماجد بنهاشم در بحرین متولد شد و در کودکی در اثر سانحهای یکی از چشمانش صدمه دید وبینایی اش از بین رفت. پدرش، حضرت رسول اکرم (ص) را در خواب دید و از این رخداد ناگوار شکوه کرد و خواست که بینایی فرزندش برگردد که خداوند او را شفا داد و چشمش دوباره دیدِ خود را به دست آورد. او پس از طی مدارج علمی، یگانه زمانش در علوم گردید و در زمان صفویه به شیراز سفر کرد و ریاست دینی یافت و برای نخستین بار علم حدیث را در شیراز به طور وسیعی منتشر کرد و دانشمندان گرانقدری از درسش بهره بردند که از آن زمره اند:
علامه فیض کاشانی، شیخ محمد بن حسن بحرانی، شیخ محمد ابن علی بحرانی، سیخ علی بن سلیمان قدمی، علامه عبدالرضا بحرانی و شیخ احمد بن جعفر بحرانی.
مقام علمیاش چنان بود که شیخ بهایی در دیدار با او از آن درشگفت شد.
«اَلرَساله الیوسفیه» در زمینۀ اصول دین و فقه، از آثار اوست. وی در شعر نیز مهارت داشت.
سید ماجد در سال 1028 ق شیراز وفات کرد و در جوار حرم سید احمد بن موسی، معروف به شاه چراغ، دفن گردید. (115)
19. شیخ علی بن سلیمان قَدمی
وی در بحرین متولد شد و همانجا به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی چون سید ماجد صادقی و شیخ محمد بن حسن برای کسب دانش زانو زد و با سفر به ایران از شیخ بهایی علم حدیث آموخت و پس از بازگشت به بحرین بر کرسی تدریس نشست واستادش، شیخ محمد نیز در حلقۀ درسش شرکت جست و وقتی عده ای بر او خرده گرفتند که شیخ علی دیروز شاگرد تو بود، چطور امروز تو شاگرد او هستی ؟ شیخ محمد ـ که در نهایت تقوا و انصاف بود ـ پاسخ داد: شیخ علی به واسطۀ آنچه که از علم حدیث کسب کرده، بر من و غیر من برتری یافته است.
به این ترتیب شیخ علی برای انتشار علم حدیث در بحرین، گوی سبقت را از دیگران ربود. او علاوه بر امور علمی، امور حسبی بحرین را نیز عهده دار گردید و در مدت مسئولیت خویش دست دولتمردان ستمگر و فاسد را کوتاه کرد و به گسترش عدالت در جامعه همت گماشت.
ازآثار او است: رسالهای در نماز، رساله ای در جواز تقلید و حاشیه بر کتاب «مُختَصرَ النّافِع».
او همواره به تدریس و تألیف و حل و فصل مشکلات مردم مشغول بود تا این که در سال 1064 ق پیک اجل او را سوی حق فراخواند. (116)
شیخ علی دارای سه فرزند به نامهای شیخ صلاح الدین، شیخ حاتم و شیخ جعفر بود که همگی در زمرۀ اندیشمندان بودند.
شیخ صلاح الدین شخصیتی گرانمایه، به ویژه در علم حدیث و ادبیات، بود و بر کتاب «تهذیب» شیخ طوسی حاشیه نوشته است. او بعد از مرگ پدر، عهده دار امور حسبی شد و در قضاوت، تدریس و اقامۀ نماز جمعه و جماعت بر جای پدر نشست. ولی دیری نپایید که به دیدار حق شتافت. (117)
پس از درگذشت او، برادرش، شیخ جعفر که بسیار به امربه معروف و نهی از منکر اهمیت میداد، جایش را گرفت.
بعد از شیخ جعفر، فرزندش شیخ علی که دانشمندی پارسا بود به این مقام رسید. او در راه اجرای وظایفش از هیچ کس بیم نداشت و از هیچ سرزنش و تحقیری سست نمیگشت و با هر گونه خلافی از هر کسی برخورد میکرد.
روش وی بر عده ای از دولتمردان گران آمد و نامههایی برای شاه سلیمان صفوی نوشتند و اتهاماتی بی اساس به او بستند. شاه نیز در تصمیمیعجولانه، شیخ علی را از سرپرستی امور حسبی و قضاوت برکنار کرد.
20. شیخ سلیمان بن صالح درّازی
او در کودکی پدرش را از دست داد و برادر بزرگش، حاج احمد، سرپرستی وی را به عهده گرفت.
حاج احمد، سلیمان را در ابتدای جوانی روی یکی از کشتیهایش به کار گماشت. اما او مریض شد و از کار غوص و صید صدف دست کشید. پس از بهبود به توصیۀ برادرش، نزد شیخ محمد بن سلیمان به فراگیری علم پرداخت. او سپس به حلقۀ درس شیخ علی بن سلیمان پیوست. آنگاه به تدریس مشغول شد و ضمن آن به تجارت نیز میپرداخت.
انصاف، بخشندگی و دستگیری او از نیازمندان چنان بود که وقتی کشتیها از «غوص» برمیگشتند، تمام صدفهای جمعآوری شده را به شیخ سلیمان میفروختند.
شیخ سلیمان به سال 1085ق. در کربلا به ندای حق لبیک گفت و به سوی معبود خویش شتافت. (118)
21. شیخ جعفر بن کمال بحرانی
وی پس از سالها تحصیل در بحرین، عازم شیراز شد و مدتی آنجا ماند، آنگاه به هند رفت و در حیدرآباد به تدریس و ارشاد مشغول گشت. چندی نگذشت که در امور علمیو اجتماعی، مرجع مردم گردید و سرانجام در سال 1088 ق. در همانجا چشم از جهان فرو بست. (119)
او در زمینۀ تفسیر، حدیث و ادبیات عرب، تألیفات مختلف و زیادی از خود به جا گذاشت.
22. شیخ صالح کرزکانی
او پس از رسیدن به درجات بالای علمی واخلاقی در بحرین، به شیراز آمد و مشغول نشر علوم اسلامی شد. بسیار به امربه معروف و نهی از منکر مقید بود. ازاین رو به ریاستی عام دست یافت. مقام علمیاش چنان بود که هر کس کتابی را به رشتة تحریر در می آورد افتخارش این بود که شیخ صالح آن کتاب را دیده و مرور کرده است.
هنگامی که مسئولیت امور قضایی ازطرف شاه سلیمان صفوی به او واگذار شدولباس مخصوص قضاوت را از طرف شاه برایش آوردند، از پوشیدن آن خوددداری کرد ولی پس از اصرار واحساس خطر از سوی شاه، آن را بر خلاف معمول مانند عبا بر دوش انداخت.
از تألیفات او میتوان از: رساله ای در تفسیر (اسماء الله الحسنی) و رسالة (خمریه) نام برد. (120)
23. سید عبدالرؤوف موسوی
او که نسبش به امام کاظم(ع) می رسد در سال 1013 هجری قمری در «جد حفص» بحرین دیده به جهان گشود و پس از سپری کردن دوران تحصیل، در ردیف دانشمندان بزرگ بحرین قرار گرفت و سمت شیخ الاسلامی یافت. وی در سال 1060 هجری قمری وفات کرد و در مقبرة شیخ راشد، واقع در بلاد قدیم بحرین، به خاک سپرده شد. (121)
24. شیخ احمد مقابی
وی در بحرین متولد شد و همانجا به تحصیل پرداخت و جایگاهی بلند در جهان دانش کسب کرد و در فقه اصول و کلام و فلسفه به درجات بالایی دست یافت. وی در تألیف، قلمی رسا داشت و در بیان، زبانی گویا.
در سفری که به اصفهان داشت فقیه توانا، محمد باقر خراسانی (122) (نویسنده کتاب الکفایه و الذخیره در فقه) دو روز در هفته به حضورش رفت و با وی به بحث می پرداخت تا از دانش او بهره مند گردد.
مرحوم مجلسی در توصیف شخصیت وی می گوید: او از غرائب روزگار است. من او را دریایی بی ساحل و لبریز از علم و دانشمندی بی نظیر و صالح یافتم.
وی سرانجام به عراق رفت و در کاظمین به تدریس و تالیف مشغول شد. از جمله تألیفات اوست:
کتاب ریاض الدلائل و حیاض المسائل در فقه، رساله ای در وجوب عینی نماز جمعه، رسالة المشکات المضیئه و الرموز الخفیه فی المسائل المنطقیه در منطق.
وی به سال 1102 هجری قمری در اثر طاعونی که در عراق شیوع یافت وفات کرد و در کاظمین (ع) دفن گردید. (123)
25. شیخ محمد بن یوسف خطی
او در علوم ریاضی هیئت و هندسه وا دبیات مهارت داشت.
وی به سال 1103 هجری قمری در روستای مقابی درگذشت. (124)
26. محمد بن ماجد ماحوزی
در روستای دونج متولد گشت و با پشت سر گذاشتن تحصیلات، به عنوان فقیه و محققی دقیق مطرح گردید و به امامت جمعه و جماعت رسید و ریاست امور حسبی را نیز بر عهده گرفت. وی رساله ای به نام الصوفیه و رساله ای دربارة نماز دارد.
او به سال 1105 هجری قمری در روستای بلاد قدیم درگذشت و در مقبره مشهد دفن گردید و روی قبرش گنبدی بنا کردند. (125)
27. علامه سیدهاشم بحرانی
فقیه، محدّث و محققی توانا بود که کتابهایش به عمق تحقیق و گستردگی اطلاعاتش گواهی میدهد. او در شدت تقوا زبانزد عام و خاص بود؛ چنان که نویسندة کتاب جواهر الکلام در بحث عدالت می گوید: عدالت عبارت است از: حسن ظاهر نه داشتن ملکة آن؛ وگرنه ممکن نیست به عدالت کسی حکم کردن مگردر مثل مقدس اردبیلی و سیدهاشم بحرانی، بنابر آن چه که از احوالشان گفته شد. (126)
او پس از محمد بن ماجد ماحوزی، عهده دار امور حسبی و قضاوت شد و به کوتاه کردن دست ستمگران و احیای امر به معروف و نهی از منکر پرداخت.
از تألیفات اوست:
کتاب البرهان فی تفسیر القرآن در شش جلد که در آن احادیث مربوط به تفسیر را گردآوری کرده است، کتاب الهادی و ضیاء النادی در دو جلد در موضوع تفسیر قرآن، معالم الزلفی فی النشأه الاخری، مدینه المعجزات فی النص علی الائمه الهداه در دو جلد، الدر النضید در فضائل امام الحسین(ع)، سلاسل الحدید که انتخابی از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در برتری امیرالمؤمنان و دیگر ائمه است؛ ترتیب التهذیب در دو جلد که در آن تمامی احادیث کتاب تهذیب شیخ طوسی را در ابواب مناسب مرتب کرده است؛ الرجال و العلماء الذین رجعوا الی الحق دربارة افرادی که به تشیع گرویدند؛ البهجه المرضیه در اثبات خلافت امامان شیعه، مولد القائم.
او با داشتن مراتب علمی والا، به دلیل تقوای فوق العاده اش از نوشتن کتاب فتوا(رسالة علمیه) خودداری ورزید و در سال 1107 (یا 1109) هجری قمری در روستای نعیم درگذشت. پیکرش را به تویلی منتقل کردند و به خاک سپردند. (127)
28. سید عبدالله بلادی
وی که نسبش به امام کاظم(ع) می رسد به سال 1065 هجری قمری در بحرین دیده به جهان گشودو پس از سالها خوشه چینی نزد استادانی چون شیخ عبدالله سماهیجی و خودسازی به مقام بلندی دردانش و تقوا دست یافت. او بعد از اشتغال بحرین توسط خوارج، به بهبهان هجرت کردو بسیاری از سادات اندیشمند بهبهان و بوشهر از جمله آیت الله سید عبدالله بهبهانی - از رهبران مشروطه - فرزندان و نوادگان او هستند. قبر پاکش در بهبهان زیارتگاه عموم است.
29. شیخ سلیمان بن عبدالله ستراوی
وی به سال 1075 هجری قمری در ماحوز بحرین متولد شد و هنوز بیش ازهفت سال و چند ماه نداشت که قرآن را حفظ کرد و از ده سالگی شروع به تحصیل علوم رایج زمان خود کرد. (128) پس از مدتی، در ردیف شاگردان مرحوم مجلسی و سیدهاشم بحرانی قرار گرفت (129) و چنان رشد کرد که در بسیاری از رشتهها مهارت به دست آورد و ریاست امور حسبی به او منتقل گردید.
شیخ سلیمان، علی رغم پرداختن به امور حسبی، در صحنة تدریس خوش درخشید و شاگردان برجسته ای را پرورید که عبارتند از: شیخ احمد ابن ابراهیم درازی، شیخ عبدالله بن صالح بحرانی، شیخ حسین ماحوزی و شیخ احمد بن عبدالله بلادی.
او در مدت کوتاه عمرش که 46 سال بیش نبود، علاوه بر پرداختن به اموراجتماعی و تدریس، کتابهای فراوانی را به رشتة تحریر در آورد که از آن جمله می توان از: کتاب الاربعین دربارة امامت، با استفاده از احادیث اهل سنت؛ ازهار الریاض که کشکول مانندی است در سه جلد؛ الفوائد النجفیه در فقه؛ العشره الکامله در اصول فقه؛ الشافی در حکمت نظری و. . . نام برد.
وی همواره در نهایت انصاف، فروتنی و تقوا و ساده زیستی بود. (130) به سال 1121 هجری قمری چشم از جهان فرو بست و در مقبرة شیخ میثم بن معلی، واقع در روستای دونج، به خاک سپرده شد. (131)
30. شیخ احمد ماحوزی
او اهل ماحوز و از شاگردان علامه شیخ سلیمان ستراوی بود. شیخ حسین پس از هجوم خوارج به بحرین راهی قطیف شد. از شاگردان به نام شیخ حسین، می توان شیخ یوسف بحرانی رانام برد وی به سال 1181 هجری قمری در قطیف چهره در نقاب خاک کشید. (132)
31. شیخ یاسین بلادی
محقق و فقیه شیعی در قرن دوازدهم هجری به مقام امامت جمعه وجماعت در بحرین رسید و امور قضایی و حسبی را بر عهده داشت؛ تا این که بحرین صحنة تاخت و تاز دشمنان گردید و او مانند بسیاری از مردم بحرین مجبور به هجرت شد و در شیراز ساکن گشت. از تألیفات اوست: کتاب الروضه العلیه، و معین النبیه و الفوائد العربیه. (133)
32. شیخ احمد بن محمد اصبعی
محقق فقیه و اصولی بزرگ شیعی که عالمان گرانقدری از حلقة درس او برخاستند. او علاوه بر تحقیق و تدریس، تصدی امور قضایی را نیز بر عهده داشت و کراماتش مشهور است. از جمله گفته اند: هیج کس نزد وی سوگند دروغ یاد نکرد مگر این که به کوری یا بیماری دیگری مبتلا گشت و شیخ احمد نیز هنگام قضاوت، سریع به سوگند دادن متهم اقدام می کرد و مردم به همین دلیل از سوگند خوردن دروغ نزد وی می ترسیدند. (134)
33. شیخ سلیمان بن علی اصبعی
او اهل اصبع، بزرگ شدة شاخوره، فقیه و متکلم بود. از تألیفات اوست:
رسالة تحریم صلاه الجمعه فی زمن الغیبه، تحلیل التتن و القهوه در رد برعلمای اخباری که آن را حرام می دانستند و رسالة اصول الدین.
34. شیخ عبدالله بن علی بلادی
شهرتش در حکمت و علوم عقلی است. از آثار او است. رساله در علم کلام، رساله ای در ادبیات، رساله ای در وجوب جهاد با دشمن در زمان غیبت و رساله ای در عدم ثبوت دعوی بر میت به واسطة شاهد و قسم.
شیخ یوسف بحرانی از شاگردان برجسته وی است.
پس از تسلط عده ای از اعراب آشوبگر بر بحرین، شیخ عبدالله به شیراز امد تا کمکی فراهم کند واین سرزمین را ازچنگال دژخیمان نجات دهد ولی به دلیل همکاری نکردن حاکم شیراز موفقیتی به دست نیاورد.
وی به سال 1148 هجری قمری در شیراز زندگی را بدرود گفت و در جوار سید احمد بن کاظم (ع) دفن گردید. (135)
35. سید محمد آل شبانه
دانشمند بزرگ، ادیب توانا، سید محمد بن سید حسین بحرانی از سادات آل شبانه است که نسبشان به امام کاظم(ع) می رسد و در روستای زنج بحرین سکونت داشتند و اندیشمندان بزرگی از این خاندان در جهان دانش درخشیدند.
سید محمد که از دانشمندان قرن دوازدهم هجری است، دریایی از علم و ادب بود. زیبایی و جذابیت از نثر و نظم وی تلألو میکرد. او پس از آمدن به اصفهان بسیار مورد توجه قرار گرفت و به مقام شیخ الاسلامی نایل آمد. (136)
فرزندش سید عبدالله نیز در زمرة علمای بحرین بود. (137)
36. سید علی آل شبانه
سید علی بن سید ابراهیم از دانشمندان قرن سیزده هجری است و کتابهایی را به زیور قلم خویش آراست ولی افسوس که بیشر این آثار در حوادث سهمگین بحرین از دست رفت. از او شرحی بر کتاب لمعة شهید اول در چند جلد باقی مانده است. (138)
37. شیخ عبدالله ستری
او در فقه و حدیث مهارت کامل داشت و به تدریس و تالیف بسیار مشتاق بود.
وی در اواخر عمر به یک بیماری مبتلا شد که در اثر آن بینایی هر دو چشمش رااز دست داد ولی همچنان به تدریس و تالیف ادامه داد تا این که در سفری به مکه برای زیارت کعبه به پزشک ماهری برخورد و در نتیجه مداوای او یکی از چشمانش بینایی خود را دوباره به دست اورد.
شیخ عبدالله در طول حیات علمیاش، کتابها و رسالههای فراوانی را به رشته تحریر در آورد؛ از جمله: کتاب نزهه الناظرین در تفسیر قرآن، الخلافیات دربارة مسائل اختلافی در فقه، معتمد السائل و شرح مختصر النافع در فقه. (139)
وی در حدود سال 1270 هجری قمری وفات کرد و در روستایی خارجیه، واقع در جزیرة ستره، دفن گردید. (140)
38. شیخ حسن دمستانی
او از دانشوران کم نظیر بحرین بود که در دانش، تقوا و محبت اهل بیت علیه السلام شهره گشت و نظم و نثرش به غایت زیبا مینمود. از تألیفات اوست:
کتاب «الانتخاب الجیدّ» در علم روایان حدیث، رساله ای در اصول فقه، منظومه ای در اصول دین و کتاب «اوراد الابرار فی مأتم الکرار»، مشهور به «اسفار» دربارۀ حضرت علی (ع).
او به سال 1281 ق. در«قطیف» چشم از جهان فرو بست و در مقبرة «حباکه» به خاک سپرده شد. (144)
39. سید شُبُّر غّرِیفی
وی در سال 1230 ق. در بحرین متولد شد. نسبش به امام کاظم (ع) میرسد. (145) تحصیلات خود را در بحرین نزد شیخ عبداللّه ستری آغاز کرد، آنگاه به سفر رفت و بر اندوختههای علمیاش افزود و سر آنجام در بصره و سپس درخرمشهر ساکن گردید و رسالههای «معراج التحقیق» و «مهذب الافهام» دربارۀ اصول فقه را به زیور قلم خود آراست. سید شبّر در اواخر عمرش به فکر نجات بحرین از دست حاکمان ستمگر افتاد و به جمع آوری نیرو پرداخت و برای کمک گرفتن از پادشاه ایران، نامه ای به ناصر الدین شاه نوشت. همین که حاکمان ستمگر بحرین از جریان سید اطلاع یافتند، هدایایی برای حاکم شیراز فرستادند تا او از شبّر حمایت نکند. این رشوهها مؤثر واقع شد. از این رو وقتی که سید شبّر به شیراز رفت، حاکم آن از دیدار با وی و یاری کردنش خود داری کرد. و شبّر چهار ماه در شیراز ماند (146) و سرآنجام با غم ستمهایی که بر مردم بحرین میرفت به سال 1288 ه. ق. در شیراز (یا بصره) چشم از جهان فرو بست. (147)
40. شیخ احمد آل طعان
او به سال 1251 ه. ق. در «ستره» به دنیا آمد و پس از مدتی همراه پدرش، شیخ صالح، به منامه سفر کرد و در آنجا نزد سید علی بن اسحاق، صرف، نحو، معانی، بیان، تجوید و منطق را فرا گرفت. پدرش برای سیراب کردن وجود تشنۀ شیخ احمد، او را به نجف اشرف برد. وی د ر جوار حرم مطهر حضرت علی علیه السلام، با استمداد از آن امام، به کنکاش سخت دست زد و توانست در دایرۀ درس استادان بزرگی چون شیخ انصاری و شیخ رضی نجفی راه یابد و خوشهها بر چیند.
وی پس از وفات شیخ انصاری و پدرش، به بحرین برگشت و سه سال به تدریس و تألیف پرداخت. آنگاه به قطیف رفت و فعالیت علمیخود را ادامه داد وهر از چندی نیز به درخواست مردم، برای تبلیغ به بحرین میرفت.
کتاب «زاد المجتهدین» دربارۀ راویان حدیث، «سلّم الوصول الی علم الأصول» در اصول فقه، «ازاله السِّجف عن موانع الصّرف» در نحو، «ملاذ العباد فی احکام التّقلید و الاجتهاد» در فقه و «الدّرر الفکریة فی اجوبه المسائل البشریه»، در فقه به قلم اوست.
وی در عید فطر سال 1315 ه. ق. به سوی حق شتافت و در مقبرۀ شیخ میثم بحرانی دفن گردید. (148)
41. سید محمد بن شرف بحرانی
او در بحرین متولد شد و همانجا تحصیل خود را نزد داییاش، شیخ سلیمان بن احمد، آغاز کرد و پس از مدتی به نجف رفت و در حلقۀ درس میرزای شیرازی و علامه محمد حسین کاظمیحاضر گردید.
آنگاه برای زیارت حرم امام رضا علیه السلام به مشهد سفر کرد و سرآنجام در «بندر لنگه» ساکن شد و به ارشاد مردم پرداخت و مرجع آنان در حل و فصل مشکلاتشان گردید و نزد خاص و عام منزلتی والا کسب کرد و در سال 1319 ه. ق. از این جهان رخت سفر بر بست. (149)
42. شیخ علی ستری
او پس از جرعه نوشی از علوم اهل بیت علیه السلام و سیراب کردن وجود تشنه اش، از بحرین به «مسقط» سفرکرد و به ارشاد مردم پرداخت و با روحیۀ خستگی ناپذیری که داشت، نقش مهمیرا در رشد فکری و دینی مردم ایفا کرد.
وی در اواخر عمرش به «بندرلنگه» سفر کرد و به سال 1319 ه. ق. همانجا در گذشت. از جمله تألیفات او است:
کتاب «لسان صدق» درردَ بر مسیحیت؛«منار الهدی فی اثبات النص علی الائمه الأمناء»؛ «قامعه اهل الباطل» درردّ بر بعضی از علمای حنفی که عزاداری بر امام حسین علیه السلام را حرام میدانستند. (150)
43. سید محمد بن علی آل شبانه
او از فقها و ادبای بزرگ بحرین است که نزد استادان مانند شیخ یوسف بلادی و شیخ حسین ماحوزی به کسب دانش پرداخت و کتاب «تتمه الأمل» را در تکمیل کتاب «الأمل الامل» شیخ حرّ عاملی، به نگارش در آورد و کتابی دیگر نیز که به منزلۀ کشکول است و در آن بسیاری از اشعارش جمع آمده، از او به جا مانده است. وی به سال 1331 ه. ق. بدرود حیات گفت. (151)
44. شیخ علی بلادی
شخصیت علمیو اجتماعی او به دلیل دانش فراوان و تقوایش چنان بود که همگان خود را موظف به پیروی از وی میدیدند و دستورهایش را چون رهبری مصلح اطاعت میکردند و اموال بسیاری را به او هدیه میدادند. شدت زهدش سبب گشت که اموال فراوانی را بر او و فرزندانش وقف کنند.
او توان ادبی خود را صرف خدمت به اهل بیت (ع) کرد. از تألیفات او ست:
کتاب «انوار البدرین» در شرح حال علمای بحرین، اِحساء و قطیف و «اَلنّعِیمُ السَّابغَهُ و النَّقَمُ الدّامِغِه» که در آن به اثبات امامت امامان شیعه پرداخت.
وی در سال 1340 ق. در قطیف وفات کرد و مردم از بحرین و احساء و نقاط دور و نزدیک در قطیف گرد آمدند تا در تشیع پیکرش شرکت کنند. (152)
بخش چهارم
سایههای شوم
در طول تاریخ بشری، حضور استعمار در انواع خود، جز تاراج، بد بختی و ویرانی برای کشورهای زیر سلطه اش به ارمغان نیاورد و صفحات سیاه تاریخ استعمار بر این گفتار گواهی میدهد.
بحرین از سرزمینهایی است که رنج سلطۀ استعمار را فراوان به خود دیده است و هنوز هم مردمش در تلاش برای نجات از این سایۀ شوم هستند.
پرتغالیها
شهرت شرق، از جمله هندوستان و کشورهای خلیج فارس، دررونق اقتصادی و تجاری، از مدتها پیش طمع استعمار پرتغال را بر انگیخته بود. پرتغالیها در صدد بودند تا تجارت بین آسیا و اروپا را تحت کنترل در آورند و در سواحل شرق آفریقا، جنوب هند و کرانههای خلیج فارس، مراکز تجاری و پایگاههای دریایی تأسیس کنند. از این رو، در ابتدای قرن شانزدهم میلادی، دریانوردی پرتغالی به نام «آلبوکرک» به فرمان «امانوئل»، پادشاه پرتغال، با شانزده فروند کشتی راهی اقیانوس هند شد و سه سال بعد، جزیرة «سوکرترا» - واقع در جنوب غربی شبه جزیره عربستان – را در دریای عمان به تصرف در آورد. آنگاه در 913 ق. به خلیج فارس رو کرد و سرزمینهای بسیاری را در حاشیۀ خلیج، از جمله بحرین، اشغال کرد و به چپاول پرداخت. (153)
مردم مسلمان که تاب تحمل سلطۀ بیگانه را نداشتند، چند بار علیه پرتغالیها قیام کردند و هر بار به پیروزیهایی دست مییافتند؛ ولی دوباره استعمار بر آنان غلبه میکرد تا این که در سال 1012 ق. قیام مردم به کمک خواجه معین الدین- که از سوی الله وردی خان، حاکم فارس مأمور شده بود- به ثمر نشست و سایۀ شوم استعمار پرتغال ازسر مسلمانان بحرین کنار رفت. (154) خواجه معین الدین و بسیاری از مردم در این راه به شهادت رسیدند.
آغازی نامیمون
با رهایی بحرین از چنگال خونخواران پرتغالی، مردم نزدیک به دو قرن دور از سلطۀ خارجی به سر بردند.
با مرگ آغا محمد خان قاجار، سید سلطان- که حاکم مسقط و بنادر جنوب ایران بود- به یکه تازی درمنطقۀ خلیج فارس پرداخت.
استعمار پیر از مدتها قبل به دنبال فرصتی مناسب بود تا جای پایی محکم در این منطقه پیدا کند و در این راستا با استعمار فرانسه مسابقه میداد. از این رو، انگلیس در سال 1177ش. قرار داد دوستی با سید سلطان منعقد کرد و او را وادار به جنگ با فرانسویان نمود و در گام بعدی برای رسیدن به هدف، آتش اختلاف را بین شیوخ منطقه دامن زد. به این ترتیب چندی نگذشت که خلیج فارس شاهد درگیریهای شدید گردید. (155)
درسال 1193 ش، کاپیتان «بروس» 156به بحرین رفت و با شیخ عبدالله بن احمد- که در این اوضاع آشفته بر بحرین مسلط گشته بود- دیدار و گفتگو کرد. شیخ عبدالله حاضر گردید در برابر حمایت انگلستان از وی در مقابل ایران، خواستههایش را بر آورد و اجازه ندهد دزدان دریایی – که از اتباع او بودند- به کشتیهای با پرچم انگلستان حمله کنند و زیانی به جان و مال اتباع آن وارد آورند. (157) این مقدار، انگلیسیها را قانع نمیکرد و از آنجا که دولت ایران در این زمان درگیر جنگ با روسیه بود و نمیتوانست بر اوضاع خلیج فارس تسلط یابد، کاپیتان بروس، فرمانده ناوگان انگلیسیی درخلیج فارس، در سال 1198ش، با حسن علی میرزا، والی فارس، قرار دادی را به این مضمون امضا کرد: تا زمانی که دولت ایران، توان حفظ امنیت در منطقۀ خلیج فارس را ندارد، این کار به عهدۀ دولت انگلیس باشد.
به دنبال این قرار داد، ناوگانی متشکل از شش کشتی جنگی و سه هزار نیروی نظامیاز بمبئی راهی منطقه شد.
فرماندة ناوگان، ژنرال «ویلیام گرانت کایر»، (158) ابتدا مقاومت «راس الخیمه» را به کمک نیروی توپخانه شکست. آنگاه دیگر مناطق را به آسانی تصرف کرد. سپس با یکایک شیوخ خلیج فارس، از جمله شیخ بحرین وارد مذاکره شد و درسال 1199 ش. قراردادهایی را با آنها امضا کرد که شیوخ متعهد شدند از درگیری دست بردارند و از دزدی دریایی خودداری کنند. (159)
طوق حقارت
پس از حضور انگلیسیها در خلیج فارس، آنها به بهانۀ جلوگیری از فروش برده، حق بازرسی کشتیهای ایرانی را در سال 1230 ش. به دست آوردند و با استقرار ناوگانی به طور دائم در بحرین، نفود خود را گسترش دادند.
درسال 1124 ش. به دنبال ادعای سیاسی ایران و عثمانی دربارۀ حاکمیت بر بحرین، فرصتی طلایی به انگلیسیها دست داد و «فیلکس جونز» (160) نمایندۀ سیاسی انگلیس، با شیخ محمد بن خلیفه قرار دادی امضا کرد که انگلیس از او در برابر هر گونه تهاجمیحمایت کند و در مقابل، بحرین نیز از درگیری، دزدی دریایی و تجارت برده در خلیج فارس دست بردارد. به این ترتیب بحرین، به طور رسمیتحت حمایت انگلیس قرار گرفت. (161)
پس از آن، انگلیس به غارت منابع پرداخت و در این راستا نخستین گام اساسی را در سال 1259 ه. ش. برداشت و عیسی بن علی با امضای قرار دادی ننگین، کشور را تقدیم انگلیسیها کرد و متعهد شد که خود و جانشینانش از هر نوع مذاکره و انعقاد پیمان با هر کشوری، بدون موافقعت بریتانیا خودداری کنند و به هیچ دولتی اجازه تأسیس نمایندگی سیاسی در سرزمین خود، بدون رضایت دولت انگلیس ندهند. (162)
درسال 1271 ش. قرار داد دیگری بین دولت انگلیس و شیخ بحرین منعقد شد که عیسی بن علی متعهد گردید، هیچ بخشی از سرزمین خود را جز به دولت انگلیس نفروشد یا اجاره ندهد و یا به هر طریق دیگر واگذار نکند ود ر نتیجه استعمار پیر گامیدیگر برای تضمین منافع خود دردراز مدت برداشت. (163)
جرقۀ امید
انگلیسیها با امتیازاتی که به دست آورده بودند بر تمام امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم مسلط گشتند و از حاکمیت حاکمان بحرین جز نامیباقی نمانده بود و مردم در سر نوشت خود هیچ نقشی نداشتند و روز به روز اوضاع بدتر میشد و چکمه پوشان انگلیسی هر اعتراضی را وحشیانه پاسخ میدادند و اختناقی سخت بر همه جا حکم فرما بود.
در سال 1290 ش. گروهی از بحرینیها، به ویژه شیعیان، علیه حضور شوم انگلیس، زبان به اعتراض گشودند و خواستار دخالت در ادارۀ امور جامعۀ خود و محدود شدن دامنۀ نفوذ انگلیس و ایجاد کمیتۀ داوری برای حل اختلافات بر سر صید مروارید شدند.
استعمار پیر که حاضر نبود گامیبه عقب بردارد، این اعتراض را سر کوب کرد و برای خاموش کردن صدای عدالت خواهان و استقلال طلبان، رهبران آنها را دستگیر و به هندوستان تبعید کرد. (164)
استخراج نفت
با موفقیت آمیز بودن اکتشاف نفت در ایران، احتمال وجود منابع نفتی در بحرین قوت گرفت. از این رو، غارتگران انگلیسی برای در انحصار گرفتن نفت آن، شیخ بحرین را وادار کردند که آشکارا و به طور رسمیمتعهد شود به هیچ شرکت غیر انگلیسی اجازه اکتشاف و استخراج نفت را نخواهد داد. شیخ عیسی نیز- که از خود اراده ای نداشت- در سال 1293 ه. ش. طی نامه ای به نمایندۀ سیاسی انگلیس در بحرین نوشت که بدون مشورت با وی و رضایتش به هیچ عملی در این زمینه اقدام نخواهد کرد. (165)
آشوبی ساختگی
انگلیس، امتیازات بسیاری را به دست آورده بود، اما خواهان نفوذ و دخالت بیشتر بود. از این رو برای آماده کردن زمینۀ آن، به اختلافات و آشوبهایی دامن زد.
از بهار سال 1302 ه. ش پیوسته حوادثی در بحرین رخ داد که منشأش انگلیسیها بودند. آنان با ایجاد اختلاف بین ایرانیان و اعراب نجد و شیعه و سنی در پی رسیدن به مقصودشان بودند.
اعراب نجد که مسلح شده بودند به کوچکترین بهانه با ایرانیان به زد و خورد بر میخاستند؛ به طوری که درماه رمضان همان سال، چندین درگیری خونین بین اهل سنت منطقۀ «بدیع» و شیعیان منطقۀ «عالی» رخ داد.
انگلیسیها در هر دو طرف دست نشاندگانی داشتند که آتش بیار معرکه بوند؛ در بین اعراب نجد «عبدالله قصیبی» و در میان ایرانیان «محمد شریف» معروف به «خان بهادر» مجری نقشه بودند. (166)
در گیریها هم چنان ادامه داشت تا این که روزی در شهر منامه یک نفر ایرانی متهم شد که ساعت یک نجدی را دزدیده است. به دنبال این اتهام، ایرانیان از این افترا بر آشفتند و از هم وطن خود حمایت کردند. در مقابل، اعراب نجد نیز شورش نمودند و زد و خورد سختی به راه افتاد و این فرصتی بود که استعمار به دنبالش میگشت.
نمایندۀ سیاسی انگلیسی دخالت کرد و بر اوضاع مسلط شد و محمد شریف را- که نمایندۀ ایرانیان مناطق ساحلی خلیج فارس در انجمن حکومتی بود- مقصر اصلی معرفی کرد و شیخ عیسی را نیز به دلیل نداشتن تدبیر کافی برای حکومت، مسئول این گونه اختلافات دانست. (167)
آنگاه او را به پاس خدمتش، پس از 55 سال نوکری از تخت به زیر کشید و پسرش، «شیخ حَمَد» را در سال 1302 ه. ش. به جای او نشاند و برای افزایش نفوذ خود «چارلز بلگریو»28 را به عنوان مشاور «شیخ حَمَد» انتخاب کرد و پس از چندی با انتقال پایگاه دریاییاش از بندر «با سعید» در قشم و همینطور نماینده سیاسی اش در خلیج فارس از بوشهر به بحرین، ثبات بیشتری را برای خود فراهم کرد. (168)
«بلگریو» فردی کهنه کاربود. از این رو دیری نگذشت که مسؤولیت سازمان امنیت و دادگستری بحرین و ریاست ادارۀ امور مالی و آموزش و پرورش را را در دست گرفت. همسرش، ماری کوری، نیز پُست ادارۀ آموزش دختران را برعهده گرفت.
بلگریو با تمام توانش به ترویج فرهنگ غرب در بحرین پرداخت و در این راستا به بر پایی چند مدرسه دست زد که معروف ترین آن «مدرسه قلب مقدس» نام داشت که توسط کلیسا اداره میشد.
«بلگریو» در سال 1314 ه. ش. برای افزایش توان نظامیانگلیس در منطقه، پایگاه دریایی جفیر را تأسیس کرد. (169)
صدای عدالتخواهی
«بلگریو» درمدت چند سال تمام شریانهای حیاتی باقی مانده کشور را نیز در دست گرفت و مردم بحرین هیچ حقی در امور مربوط به خود و کشورشان نداشتند و استعمار انگلیس با چنگال خون آلود خویش هم چنان گلوی آنان را میفشرد. مسلمانان، در روز پانزدهم آبان 1317 ه. ش. در مسجد جامع منامه اجتماع کردند، آنگاه به خیابانها ریختند و صدای عدالتخواهی سر دادند (170) و خواستار تغییر نمایندۀ سیاسی انگلیس، اخراج کارگزاران خارجی از صنایع نفت، ایجاد دیوان داوری، ادارۀ آموزش و پرورش توسط بومیان، ایجاد شورای قانونگذاری و تشکیل سازمانهای صنفی شدند.
چنین تظاهراتی با این گونه درخواستها که تا آن زمان در مستعمرات انگلیس سابقه نداشت، آنان را سخت سراسیمه و نگران کرد. از این رو چکمه پوشان تا بن دندان مسلح خود را به مقابله فرا خواندند و صدای عدالتخواهی مردم را با گلوله پاسخ دادند و رهبران قیام را دستگیر و تبعید کردند و پس از پنچ روز جوّ اعتصاب را شکستند و دوباره بر اوضاع مسلط گشتند. (171)
حربۀ استعمار
یکی از سیاستهای استعمار، ایجاد تفرقه بین اعضای ملت یا گروه مبارز بود تا آنان را به یکدیگر مشغول سازد و خود از این رهگذر با خیالی آسوده به چپاول بپردازد و درعمل نیز با استفاده از این حربه موفقیتهای بسیاری به دست آورد.
از جمله شیطنتهایی که «بلگریو» در بحرین به دنبال آن بود ایجاد اختلاف بین ایرانیان و اعراب و همین طور بین شیعه و سنی بود تا آنان را از مبارزه با غارتگری انگلیس باز دارد. در اثر این تفرقه افکنی بر خوردهایی نیز به وقوع پیوست و نیروهای بسیاری به هدر رفت.
در این زمان که مردم حرکتی تازه را علیه استعمار پیر در پیش گرفته بودند، دشمن نیز بیش از پیش به ایجاد اختلاف دامن زد و تلاش کرد بین صفوف انقلابیون شکاف ایجاد کند.
این بار هوشیاری علمای بحرین، دشمن را در رسیدن به آرزویش ناکام گذاشت و در سال 1324 ه. ش. یک گروه هشت نفری به نام «کمیته عالی اجرایی» انتخاب کردند که مرکب از چهار نفرعالم شیعی و چهار نفر عالم سنی بود و این کمیته رهبری مبارزه با سلطه بیگانه را بر عهده گرفت. (172)
تداوم قیام
«کمیته عالی اجرایی» مدتی خواستههای مردم را به حکومت گوشزد کرد تا شاید یک نوع دگرگونی به نفع مردم ایجاد گردد؛ ولی این گوشزد کرد تا شاید یک نوع دگرگونی به نفع مردم ایجاد گردد؛ ولی این شیوۀ بر خورد کاری از پیش نبرد تا این که با به وجود آمدن بحران کانال سوئز173و سفر «سلوین لوید»؛174 وزیر امور خارجه وقت انگلیس به بحرین، اوضاع بحرانی شد و در صبحگاه نوزدهم آبان 1335 بزرگترین تظاهرات تاریخ بحرین بر پا گردید. در «مُحَرّق»، راههای ارتباطی به «منامه» و خیابانهای ورودی به ساختمانهای دولتی مملو از جمعیت گشت، به طوری که «سلوین» به ناچار با قایق و از راه آبی به قصر حاکم رفت.
تظاهرات پانزده روز ادامه یافت و درگیری شدیدی بین مزدوران امنیتی و مردم رخ داد. تعدادی از تظاهر کنندگان مجروح و شهید شدند و گروهی از جمله تنی چند از رهبران قیام دستگیر و تبعید گشتند و چند دستگاه ماشین پلیس به آتش کشیده شد و عده ای از مزدوران نیز هلاکت رسیدند.
به علت همراه نبودن بعضی از اعضای کمیته با قیام، نتیجۀ مطلوب از آن گرفته نشد و فقط به برکناری و تبعید «بلگریو» و تعویض چند تن از مسؤولان دولتی انجامید. در پی این حرکت مردمی، انگلیس در بحرین حالت فوق العاده اعلام کرد و طی بیانیه ای گفت که هر گونه حرکت انقلابی را سرکوب خواهد کرد. با تداوم و تشدید سرکوب مردم ستمدیده، آنان بار دیگر قیامیگسترده را آغاز کرد ند که یک هفته ادامه یافت. به دنبال این قیام، استعمار پیر، قانون شدیدتری «قانون امنیت عمومی» را به اجرا گذاشت.
این قیام آن قدر بزرگ بود که روزنامۀ «اکونومیست» چاپ لندن، در مقاله ای دربارة اوضاع بحرین نوشت: اگر تمام نیروهای نظامیبه خیابانها سرازیر نمیشدند و کلیه راههای شهرها را به کنترل درنمیآوردند، بدون تردید حکومت آل خلیفه سقوط میکرد. (175)
گامیعقب نشینی برای پیشروی
اوضاع بحرین دیگر قابل کنترل نبود. مردم بیدار شده و به میدان آمده بودند. از این رو استعمار پیر سراغ سوپاپهای اطمینان رفت تا بتواند هم چنان چنگالش را بر منابع بحرین بگستراند و با فریب مردم، بیش از پیش ثروتشان را تاراج کند، به همین دلیل دست نشانده خود را وادار کرد از 1336 ش. تا 1339 به یک سری اصلاحات دست بزند، از جمله: مخالفت با اعمال رویه حقوقی انگلیس درمورد ملیتهایی مختلف، انتشار تمبرهای پستی خاص، انتشار پول رایج جداگانه و تقسیم اراضی روستایی بین دهقانان در سطحی محدود. (176)
آنگاه به انعقاد قرار داد اجاره و واگذاری زمین برای ایجاد تأسیسات نظامیبا حکومت بحرین پرداخت و در سال 1347 ه. ش. پایگاه دریایی اصلی خود را از «عدن» درشبه جزیره عربستان به بحرین انتقال داد و آن را به صورت مرکز جدید فرماندهی نیروهایش در خاورمیانه در آورد.
این پایگاه حلقۀ ارتباطی میان نیروهای انگلیسی مستعمرات از قبرس تا سنگاپور و هنگ کنگ بود و نیز برای رساندن کمکهای احتمالی درآینده به رژیمهای دست نشانده در منطقه نقش اساسی داشت؛ چنانکه در سرکوب نیروهای استقلال طلب «برونئی» در سالهای 1340- 1346ه. ش. پایگاه بحرین یکی از نقاط تسهیل کننده در رساندن تسلیحات و نیروی نظامیانگلیسی به کشور «برونئی» بود. (177)
فریبی دیگر
پس از گذشت چند سال از این ماجرا، دیگر جایی برای حضور فیزیکی انگلیسیها در بحرین نبود و مردم خواستار استقلال بودند. بنابراین، استعمار انگلیس صلاح خود و دست نشانده اش را در این دید که از خاک بحرین بیرون رود. به همین دلیل نیروهایش را در سال 1350ش. از این کشور فراخواند و به ظاهر استقلال بحرین را اعلام کرد. اما دستگاه امنیتی و پلیسی آن هم چنان در اختیار انگلیسیها باقی ماند که تمامیعملیاتهای ترور، بازداشت و شکنجۀ مبارزان را رهبری میکند. (178)
جزایر بحرین به لحاظ دارا بودن لنگرگاههای مناسب برای کشتیهای بزرگ و ناوها، از دیر باز اهمیت ویژۀ نظامیداشت.
از این رو ابر قدرتها هیچ گاه نتوانستند از آن چشم بپوشند و همواره سعی داشتند از آن به عنوان پایگاهی مطمئن بهره بجویند. به همین دلیل، یک سال پیش از خروج انگلیسیها، امریکا مقر فرماندهی نیروهایش در خاورمیانه را به آنجا منتقل کرد و پس از انگلیس، پایگاه دریایی «جُفِیر» را در اختیار گرفت و قرار دادی را نیز با دولت بحرین در آذر1350 امضا کرد. (179)
مردم از ابتدای حضور امریکا به یک سری اعتراضها و فعالیتهای سیاسی دست زدند که با بروز جنگ بین اعراب و اسرائیل در مهر 1352 و حمایت آمریکا از اسرائیل، شدت گرفت.
آل خلیفه که از پایگاه مردمیبی بهره است، همواره نگران از دست دادن تاج و تخت است و به همین دلیل سعی دارد که با تکیه بر قدرتهای بزرگ، همچنان حکومت را در خاندان خود حفظ کند. از این رو، روزبه روز امتیازات بیشتری به آمریکا داده است، به طوری که اکنون آمریکا علاوه بر پایگاه دریایی «جفیر»، دو مرکز نظامیدیگر دربحرین به نامهای پایگاه «محرّق» و «همله» دارد که «نیروهای واکنش سریع» در پایگاه اخیر مستقرند. (180)
بخش پنجم
بارقۀ امید
وضعیت سیاسی – حقوقی کنونی
نوع حکومت بحرین، سلطنتی مطلقه و امیر آن شیخ عیسی بن سلمان است. شهرها توسط شوراهای شهرداری که نیمیاز اعضایش توسط مردم و نیمی دیگر از طرف «امیر» انتخاب میشوند، اداره میگردند. رؤسای این شوراها باید از اعضای خاندان حاکم باشند. روستاها نیز زیر نظر «کدخدا» که «امیر» تعیین میکند، اداره میشوند. (181)
مقر حکومتی امیربحرین «رُفاع غربی» است که در پی نا آرامیهای سال 1335 ه. ش. از «منامه» به آنجا منتقل شد و تنها، خاندان آل خلیفه و محافظین آنها اجازه سکونت در آن دارند. (182)
به دنبال بیرون رفتن نیروهای انگلیسی و استقلال ظاهری بحرین، مردم به خیابانها ریختند و خواستار تغییراتی در روش سیاسی- حقوقی کشور شدند که در نتیجه برای نخستین بار در خرداد 1352 قانون اساسی بحرین در 108 ماده به تصویب رسید و در آن به تساوی مردم در حقوق، آزادی بیان، مطبوعات و عقیده و تشکیل مجلس ملی از نمایندگان مردم و «امیر» تصریح شد. اگر چه به هیچ یک از این موارد عمل نمیشود و مجلس ملی نیز پس از تشکیل، در مرداد 1354 به دستور امیر بحرین منحل گردید. (183)
نظام حقوقی آن بر فقه اسلامیمبتنی است ولی از منابع حقوقی انگلیسی نیز متأثر گشته و عالیترین مقام قضایی آن، امیر بحرین است. (184)
در احوال شخصیه مانند؛ ازدواج، طلاق، ارث و. . . . ، شیعیان تابع فقه شیعه و اهل سنت تابع فقه خودشان هستند.
در طول دوران حکومت آل خلیفه، ستمهای بسیاری بر شیعیان رفته است؛ از جمله با وجود بیش از 75 درصد جمعیت شیعه، مذهب رسمیکشور، تسنن است.
به نظر کارشناسان بین المللی، هراس از اکثریت شیعه، همواره حکومت سلطنتی را از مراجعه به آرای عمومیباز داشته است؛ زیرا در صورت بر پایی انتخابات، شیعیان موازنۀ سیاسی را به نفع خود تغییر خواهند داد. (186)
مطبوعات
طبق قانون اساسی بحرین، فعالیت مطبوعاتی آزاد اعلام گردید، ولی آنچه که مسلم است هیچ یک از مخالفان حکومت آل خلیفه به طور رسمیحق انتشار روزنامه یا مجله ای را در داخل کشور ندارند و بیشتر مطبوعات در دست شرکت نفت بحرین- انگلیس و وزارت اطلاعات است که نزدیک به نیمیاز آنها به زبان انگلیسی منتشر میشوند.
در بحرین چهار روزنامه، 9 نشریة هفتگی و پنج نشریه دوره ای ماهانه، فصلی و یا سالانه انتشار مییابد که محل نشر اکثر آنها، شهر منامه است. (187) از جمله آنهاست:
روزنامۀ «اخبار البحرین» که به زبان عربی توسط وزارت اطلاعات منتشر میشود.
روزنامۀ «اخبار الخلیج» که به زبان عربی است.
روزنامۀ AWali daily news( اخبار روزانۀ خلیج) که به زبان انگلیسی است.
نشریۀ «اَلاضواء» به زبان عربی
نشریۀ «البحرین الیوم» (بحرین امروز) که به زبان عربی و توسط وزارت اطلاعات منتشر میشود.
نشریۀ gulf mirror(آیینۀ خلیج) به زبان انگلیسی.
نشریۀ bapco news ( اخبار شرکت نفت بحرین- انگلیس) که به زبان انگلیسی و توسط شرکت نفت انتشار مییابد.
نشریه «المواقف» که به زبان عربی است و اخبار سیاسی، هنری و مذهبی جهان را بیان میکند. (188)
حمایت از جمهوری اسلامی
در 22 بهمن 1357 مبارزۀ پیگیر مردم ایران علیه طاغوت به بار نشست و با برقراری جمهوری اسلامیدل جهانی شاد و متوجه ایران شد و این پیروزی را موفقیتی برای خود دانستند و از این رو با شروع جنگ تحمیلی، از دورترین نقاط جهان به حمایت از جمهوری اسلامیبر خاستند.
دراین میان مسلمانان بحرین، به جهت دارا بودن ریشه ای ایرانی، نقش ویژه ای ایفا کردند. آنان با آغاز جنگ تحمیلی، مدت سه روز در جلوی سفارت جمهوری اسلامیتجمع کردند و ضمن محکوم نمودن تجاوز رژیم بعثی عراق، آمادگی خود را برای شرکت در جنگ علیه عراق اعلام داشتند. (189)
مسلمانان بحرین در پی اعلام روز جهانی قدس از سوی امام، به خیابانها ریختند وعلیه اسرائیل غاصب به راهپیمایی پرداختند.
آنچه که در اینجا نقش ویژ ه ای به آنان میدهد، مخالفتهای حکومت آل خلیفه است که مبارزه ای سخت را علیه مسلمانان آگاه آغاز کرد که از آن جمله است:
برخورد شدید و خشن با هر فرد و گروهی که از انقلاب اسلامیهر نوع حمایتی بنماید؛ چنان که در ابتدای پیروزی انقلاب، هفتاد نفر را به همین جرم زندانی کرد و تظاهرات روز قدس و سالهای 1358 و 1359 ش. را وحشیانه مورد هجوم قرار داد؛
پاره کردن و سوزاندن عکس امام خمینی «ره» و ممنوع کردن داشتن عکس امام؛
ایجاد اختلال در پخش رادیویی جمهوری اسلامیایران؛
دستگیری عده ای از روحانیون مجاهد بحرینی که به تأیید امام برخاسته بودند و دستگیری نمایندۀ امام در بحرین؛
پس گرفتن گذرنامه و شناسنامۀ بسیاری از خانوادههای بحرینی به جرم اعلام بیعت با امام. (190)
تمام این تهدیدها و اعمال فشارها نتوانست مسلمانان بحرین را از جمهوری اسلامیایران جدا کند. چنان که پس از گذشت سالها، هنوز دل در گرو مهر امام و انقلاب اسلامیدارند و به دور از چشم مأموران امنیتی، از ایرانیها عکس امام و مقام معظم رهبری را تقاضا میکنند و با دیدن عکس، آن را غرق در بوسه مینمایند، آنگاه درگوشه ای پنهان میکنند تا هر از گاهی با نگاهی برآن، وجود خویش را آرام و امیدوار سازند. (191)
جنبشهای اسلامیبحرین
قیام مردم بحرین علیه حکومت آل خلیفه از سالها پیش آغاز گشته ولی با احیای مجدد اسلام در جهان به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، این قیام وارد مرحلۀ تازه ای گردید و رنگ مذهبی بیشتری به خود گرفت و مبارزان شعارهایی مانند: «لا شرقیه، لا غربیه، جمهوریه اسلامیه» «کَفا حُنا حسینی، قائدنا خمینی»51 و «بِالرّوحِ بِالدَّمِ نَفدیکَ یا اِمام»52 سردادند و مساجد و حسینیهها مرکز تجمع و حرکت راهپیماییی آنها شد. (192)
سازمانهای اسلامی که این جنبشها را حمایت کردند عبارتاند از:
1. المنتدی الاسلامی(انجمن اسلامی): این انجمن با اهداف فرهنگی - اجتماعی در حدود سالهای 1330 ش. فعالیت خود را آغاز کرد و د ر طول حیات خویش نقش فعال و اساسی در مبارزه با موج غربگرایی و احیای حس میهن و فرهنگ دوستی و مبارزه با تفکر بی دینی ایفا کرد و حرکتهای انقلابی بسیاری را رهبری کرد.
فعالیتهای انجمن اسلامی، سبب نگرانی آل خلیفه گردید و سرآنجام دستگاه حاکم دستور انحلال آن را صادر کرد و به فعالیت علنی آن پایان داد. 193
2. الصندوق الحسینی الاجتماعی: در حدود سالهای 1350 ه. ش. این صندوق با شعار «خدا، عدل، انسان» پا به میدان مبارزه گذاشت و به پرورش گروهی از جوانان و دانشجویان علوم دینی همت گماشت. صندوق حسینی در راستای هدفش به برپایی سخنرانیها، کلاسهای دینی و اجتماعی و جشنها مبادرت میورزید که رنگ سیاسی داشت و دامنۀ فعالیت آن علاوه بر منامه، بسیاری از شهرها و روستاها را نیز در بر میگرفت.
با اوج گیری کار صندوق، دست اندر کاران آن به انتشار یک سلسله کتاب و جزوه دربارة «هدف انسان در زندگی»، «وظیفة فرد مسلمان» و «امر به معروف و نهی از منکر» همت گماشتند.
گسترش دامنۀ فعالیت صندوق نگرانی شدید نظام حاکم را بر انگیخت و سرآنجام به اتهام تحریک مردم و ایجاد نا آرامی، در سال 1359 ه. ش. منحل شد و بسیاری از اعضای آن دستگیر و دارائیش مصادره گردید.
هنوز هم با وجود تمام مراقبتهای دستگاه امنیتی، نشریههای دیواری صندوق حسینی روی دیوار شهرها و روستاهای بحرین به چشم میخورد. 55
3. جمعیه التوعیه الاسلامیة (جمعیت آگاهی بخش اسلامی): این گروه به تبلیغ فرهنگ اسلامیدر بین مردم پرداخت و در این راستا، علاوه بر دایر کردن کلاسها، از نوار، کتاب و جزوه نیز بهره برد.
آل خلیفه که از گسترش فعالیتهای «جمعیت آگاهی بخش» به وحشت افتاده بود، به دنبال بهانه ای میگشت تا آن را منحل کند و سرآنجام در دی ماه 1364 اعلام کرد به نقشههای خرابکارانه ای که از سوی عناصر مشکوک طراحی شده، دست یافته است و در پی این خبر ساختگی، موجی از دستگیری را به راه انداخت و دهها نفر از اعضای این جمعیت را بازداشت و به زندان محکوم کرد. (194)
4. جبهة اسلامیآزادیبخش بحرین: این جبهه از سال 1355 ه. ش اعلام موجودیت کرد و مشغول فعالیت شد و هدفش را سرنگونی رژیم آل خلیفه و بر پایی حکومت مستقل اسلامی، مبارزه با سلطۀ بیگانه و ریشه کنی فقر و بی سوادی بیان داشت و دبیر کل آن «شیخ محمد علی محفوظ» است.
جبهۀ اسلامی، برای رسیدن به هدف خود، نشریۀ «الثوره الرسالیه»، «الشعب الثائر»، «البینه» و «بحرین» را منتشر میکند.
این جبهه از همان آغاز، مبارزه ای سخت را علیه رژیم حاکم بحرین شروع کرده و تا کنون در این راه، گروهی از بهترین اعضایش را از دست داده است. (195)
سازماندهی راهپیماییهایی چون پشتیبانی از جمهوری اسلامیایران، روز قدس سال 1358 شمسی و اعتراض به شهادت آیه الله صدر و خواهرش، بنت الهدی در عراق، از جمله فعالیتهای این جبهه است. (196)
بر خلاف تمام فشارهای دستگاه امنیتی بحرین، جبهۀ اسلامیهیچ گاه از پا ننشسته و هم چنان در راه رسیدن به هدف خود ثابت و استوار است.
پینوشتها:
*. کارشناس ارشد حقوق جزا و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.
1. تاریخ سیاسی خلیج فارس، صادق نشأت، ص 443؛ سرزمین بحرین، علی زرین قلم، ص 7.
2. مقالة سرزمین بحرین، محیط طباطبائی، مجموعۀ «خلیج فارس»، احمد مستوفی و دیگران، ص 86
3. جهان اسلام، مرتضی اسعدی، ج 1، ص 364.
4. خلیج فارس، احمد اقتداری، ص 194.
5. جهان اسلام، ص 364 و منتخب التواریخ، محمدهاشم خراسانی، ص350.
6. دائره المعارف الاسلامیه الشیعه، حسن الامین، ج2، ص434.
7. مجمع الجزایرمالدیو در اقیانوس هند، در جنوب غربی هندوستان واقع شده است.
8. کشورها ومرزهادرمنطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، پیروزمجتهدزاده، ترجمۀ حمیدرضاملک محمدی نوری، ص198.
9. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص444.
10. اوضاع معاصرکشورهای اسلامی، جاسم مرغی، ص137.
11. جهان اسلام، ص363.
12. سرزمین اسلام، غلامرضاگلی زواره، ص161 و اوضاع معاصرکشورهای اسلامی، ص8.
13. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص445 و 446 .
14. دائره المعارف الاسلامیه الشیعه، ج2، ص440.
15. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص445و446.
16. جغرافیای نظامیایران، علی رزم آرا، ص109 و سرزمین بحرین، ص25.
17. سرزمین اسلام، ص28.
18. سرزمین بحرین، ص28.
19. مقالۀ زمینههای انقلاب اسلامیدربحرین، مجلۀ پاسدار انقلاب، جمعی از نویسندگان، ش14، ص24.
20. کشورها و مرزها در منطقۀ ژئوپلیتیک خلیج فارس، ص198.
21. خلیج فارس، ص198.
22. همان.
23. تاریخ البحرین، ص91.
24. همان، ص 91 و 92.
25. جهان اسلام، ص365.
26. مقالۀ سرزمین بحرین، ص102-104.
27. جهان اسلام، ص365.
28. مجلۀ پاسدار انقلاب، ش14، ص25.
29. مجله صوت البحرین، ش13، ص2.
30. تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص292.
31. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص457و458.
32. همان، ص462.
33. همان، ص458 و 459.
34. vittorio winspeare.
35. جهان اسلام، ص367 و 368.
36. علاءبن حضرمییکی ازیاران پیامبراسلام بودوازهنگامیکه نامۀ پیامبر را به بحرین برد، به ادارۀ امور آنجا مشغول شد و در این راستا با منذربن ساوی همکار شد و پس از وفات پیامبر، چند بارعزل و نصب شد؛ از جمله ابوبکر او را از کار برکنار کرد که مردم با جدیت خواستار برگشت وی شدند و علاء دوباره به بحرین بازگشت. عمر نیز او را برکنارکرد و به جایش ابوهریره را گماشت که طولی نکشید ابوبکر او را از کار بر کنار کرد که مردم با جدیت خواستار برگشت وی شدند و علاء دوباره به بحرین بازگشت عمر نیز که او را برکنار کرد و به جایش ابوهریره را گماشت که طولی نکشید ابوهریره در بیت المال خیانت کرد و عمر او را به مدینه فرا خواند و اموالش را گرفت. (محمد و زمامداران، احمد صابر همدانی، ص 128 و 129).
37. فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا (کهف، آیه 6)
38. محمد و زمامداران، ص 108.
39. السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی شافعی، ج 3، ص 252.
40. همان
41. محمد و زمامداران، ص 107.
42. جزیه، مالیاتی است که اهل ذمه ( یهودیان، مسیحیان و زرتشتیانی که در قلمرو حکومت اسلامی زندگی می کنند) به دولت اسلامی می پردازند و در مقابل، دولت اسلامی از جان و مالشان حفاظت میکند.
43. السیره الحلبیه، ج 3، ص 252.
44. ماههای حرام عبارتند از ماه ذیقعده، ذیحجه، محرم و صفر. جنگ کردن در آن ماهها نزد اعراب جاهلی حرام بود. اسلام نیز آن راتایید کرد.
45. باء، حنتم، نقیر و مزقت، ظروفی بودند که مردم بحرین در آن شراب درست یا نگهداری میکردند. منظور پیامبر، ممنوع کردن انواع شرابی بود که در بحرین رواج داشت.
46. السیره الحلبیه، ج 3، ص 221 – 223.
47. همان، ص 223.
48. همان.
49. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 283.
50. یکی از عیدهای مسیحیان است که در آخرین یکشنبة قبل از عید فصح برگزار میشود.
51. هجین کسی را گویند که از طرف نسب مادری، پست باشد. منظور از عقل هجین، دیة چنین افرادی است.
52. انبیاء، آیة 98. شما کافران و آن چه که از غیر خدا می پرستید، همه هیزمهای جهنم هستید.
53. السیره الحلبیه، ج 3، ص 221.
گواهی می دهم که خدایی جز پروردگار نیست، یگانه و بی همتاست و این که تو بنده و فرستادة اویی.
54. تاریخ الطبری، محمد بن جریر الطبری، ج 3، ص 301 و 302.
55. همان، ص 125 و 126.
56. همان، ص 114 و 115.
57. همان ص 302.
58. همان، ص 304 و 308 و فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذری، ص 94 و 95.
59. انوارالبدرین، علی بلادی بحرانی، ص 28 و 29 و 31.
60. دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 2، ص 438 و 439.
61. منتخب التواریخ، ص 467 و 468
62. انوار البدرین، ص 37 و 38
63. همان، ص 24
64. حله (از شهرهای عراق) و جبل عامل و بقاع (از شهرهای لبنان) در گذشته از مراکز علمی شیعه بود.
65. انوار البدرین، ص11.
66. همان، ص 44.
67. دائره المعارف، بطرس بستانی، ج 2، ص 300.
68. ر. ک: الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 411 532.
69. ر. ک: تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، ج 5، ص 601 - 603 پنج جلدی.
70. مقاله قرامطه در تاریخ اسلام، محمد شهری برآبادی، مجله مشکوه، شماره 18 و 19، ص 58 و 59.
71. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، شمس الدین محمد الذهبی، ج 21 و ص 27 و 28.
72. تحلیلی بر نهضتهای سیاسی – دینی ایران، سید کاظم روحانی، ص 26 – 29.
73. تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج 22 ص 380 و 381.
74. بنا به نظری، انقراض کامل قرامطه در سال 371 ق. بوده است. (تاریخ البحرین، ص 92)
75. مقاله قرامطه در تاریخ اسلام، ص 59 و 60.
76. انوار البدرین، ص 143.
77. پیامبر درباره زید بن صوحان فرمود: کسی از امت من که دستش قبل از بدنش وارد بهشت میشود. (تاریخ البحرین، ص 39 و 40).
78. تاریخ البحرین، ص 39 و 40.
79. سرزمین بحرین، ص 22.
80. دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 2، ص 436 و 437.
81. سرزمین بحرین، ص 22.
82. همان، ص 22 و 23
83. همان، ص 18 و 22.
84. اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، میرداماد استرآبادی، ج 1، ص 290 و291.
85. انوار البدرین، ص 53.
86. همان
87. دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظرکاظم موسوی بجنوردی، ج 2، ص 171.
88. همان
89. اعلام الثقافه الاسلامیه فی البحرین، سالم النویدری، ج 2، ص 43
90. انوار البدرین، ص 133 – 136 و مستدرکات اعیان الشیعه، حسن الامین، ج 2، ص 19
91. اخباریها، فرقه ای از علمای شیعه امامیه هستند که فقط احادیث اهل بیت را مأخذ و اساس عقاید و احکام دین میدانند و به سایر مدارک در صورتی که با احادیث ائمه تأیید شده باشد استناد میکنند. در مقابل آنان، اصولیها قرار دارند که احکام را از کتاب، سنت، اجماع و عقل استنباط میکنند و معتقدند تنها اخبار نمیتواند مصدر همه احکام و جوابگوی تمام نیازهای جامعه در همه عصرها باشد. مؤسس مکتب اخباری و قدیمیترین مدافع این عقاید نخستین مؤلف این فرقه، میرزا محمد امین استرآبادی بود پس از مرگ میرزا محمد نیشابوری، آخرین مدافع این فرقه، اخیاریگری مضمحل شد و کربلا و کاظمین که مرکزآنان بود به دست اصولیها افتاد. هنوز هم بقایای اخباریگری در بعضی شهرها دیده میشود. (دائره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران، ج 2، ص 7 و 8 و 12).
92. لؤلؤه البحرین، شیخ یوسف بحرانی، ص 442 – 446.
93. انوار البدرین، ص163
94. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 72
95. دائره المعارف تشیع، ج 1 ص 199.
96. لؤلؤه البحرین، ص 4 (پاورقی).
97. شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص 461 و 462.
98. انوار البدرین، ص 168 – 173.
99. همان ص 172 و مجله صوت البحرین، ش 13، ص 2.
100. لؤلؤه البحرین، ص 264.
101. مفاخر اسلام، علی دوانی، ج 4، ص 79 و 80.
102. انوار البدرین، ص 57 و 58.
103. منتخب التوایخ، ص 349.
104. انوار البدرین، ص 63 – 65.
105. همان.
106. لؤلؤه البحرین، ص 177 – 180.
107. منتخب التواریخ، ص 350.
108. لؤلؤه البحرین، ص 177 – 180.
109. انوار البدرین، ص 99 و 100.
110. همان، ص 72.
111. مستدرک اعیان الشیعه، ج 2، ص 69.
112. انوار البدرین، ص 70 و 71.
113. اعیان الشیعه، سید محسن الامین، ج 6، ص 383.
114. همان، ص 75 – 77 و 79.
115. لؤلؤه البحرین، ص 14.
116. همان، ص 15.
117. همان، ص 86 – 88.
118. همان، ص 70.
119. همان، (پاورقی).
120. همان، ص 68 و 69.
121. اعیان الشیعه، سید محسن الامین ج 7 ص 368.
122. انوار البدرین، ص 88.
123. وی در یکی از روستاهای سبزوار متولد شد و تحصیلاتش را در مشهد به پایان برد و به مقام والایی از علم دست یافت آنگاه به اصفهان سفر کرد و به مقام شیخ الاسلامی رسید و به سال 1090 ه ق در همآنجا درگذشت و پیکرش را برای خاکسپاری به مشهد بردند و از شاگردان به نام وی شیخ بهایی را می توان نام برد (فقهای نامدار شیعه، عقیقی، بخشایشی، ص 230).
124. همان، ص 36 – 39.
125. همان، ص 39.
126. همان، ص 61 و 62.
127. منتخب التواریخ، ص 349.
128. انوار البدرین، ص 114 – 116.
129. لؤلؤه البحرین، ص 92.
130. انوار البدرین، ص 126.
131. منتخب التواریخ، ص 349.
132. لؤلؤه البحرین، ص 7 و 8.
133. انوار البدرین، ص 126 – 128.
134. اعلام الثقافه الاسلامیه فی البحرین، ج 2، ص 106.
135. لؤلؤه البحرین، ص 6 و 7.
136. اعلام الثقافه الاسلامیه فی البحرین، ج 2، ص 89.
137. انوار البدرین، ص 179 و 181.
138. همان، ص 102.
139. لؤلؤه البحرین، ص 13 و 14.
140. همان، ص 72 – 74.
141. شیخ الاسلام لقبی است که در نیمه دوم قرن چهارم هجری بر علما و شیوخ متصوفه اطلاق میشد و در زمان عثمانی بر مفتی اعظم عثمانی اطلاق گردید و جنبه رسمی پیدا کردو در قرن هفتم این لقب بر متیان متنفذ نیز اطلاق میشد و در ایران زمان صفویه به کسانی که در رأس قوه قضاییه قرار داشتند و از طرف صدر اعظم منصوب میشدند اطلاق می گردید.
(دائره المعارف الاسلامیه، احمد السنتاوی و دیگران، ج 13، ص 471 – 473)
142. انوار البدرین، ص 82 – 84.
142. همان، ص 84.
143. همان مدرک.
144. همان، ص 188 – 190.
145. اعلام الثفافه الاسلامیه فی البحرین، ج 2، ص 441.
. 146. انوار البدرین، ص176 - 179.
147 اعلام الثقافة الاسلامیة فی البحرین، ج2، ص377.
148. انوار البدرین، ص194و195.
149. اعلام الثقافة الاسلامیة فی البحرین، ج2، ص379.
150. همان، ص561.
151. انوار البدرین، ص 176-179.
152. همان، ص196-197.
153. همان، ص190-192.
154. همان، ص86-87.
155. اعیان الشیعه، ج 9، ص 433.
156. انوار البدرین، ص 14 و 15.
157. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص 96 و 97.
158. همان، ص 469 و مجلۀ پاسدار انقلاب، شماره 14، ص 25.
159. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 293.
160. bruce
161. تاریخ سیاسی خلیج فارس، ص 460 و 461.
162. wiliam granteir
163. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 294.
164. felix jones
165. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 294 و 295.
166. اگر چه دولت ایران توسط «معین الملک» وزیر مختار خود در لندن، از این قرار داد شکایت کرد، ولی «لرد کلارندون» وزیر امور خارجه وقت انگلیس، همان دستاویز ساختگی خود، دزدی دریایی را بهانۀ امضای قرارداد عنوان کرد. (تاریخ رابط خارجی ایران، ص 295)
167. خاورمیانه؛ نفت و قدرتهای بزرگ، بنجامین شوداران، ترجمه عبد الحسین شریفیان، ص 248.
168. جهان اسلام، ج1، ص 365.
169. کشورها و مرزها در منطقۀ ژئوپلیتیک خلیج فارس، ص 194.
170. خاورمیانه؛ نفت و قدرتهای بزرگ، ص 348 و 349.
171. سرزمین بحرین، ص 171 و 172 و 175.
172. جغرافیای خلیج فارس، غلامعلی بایندر، ص 96.
173. belgrave
174. کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، ص 194 و 195.
175. مقاله جنبش اسلامیآزاد ی بخش بحرین، مجلۀ بقیع، ش 28، ص 17 و 18.
176. مقالۀ زمینههای انقلاب اسلامیدر بحرین، مجلۀ پاسدار انقلاب، ش 14، ص 26.
177. کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، ص 195.
178. مقالۀ جنبش اسلامیآزاد ی بخش بحرین، مجلۀ بقیع، ش 28، ص 18.
179. به دنبال ملی اعلام شدن کانال سوئز از سوی جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، انگیس و فرانسه درصدد حمله به مصر بر آمدند. در هفتم آبان 1335 اسرائیل با چراغ سبز انگلیس و فرانسه، صحرای سینا را اشغال کرد و روز بعد انگلیس و فرانسه از مصر و اسرائیل خواستند که نیروهای خود را تا ده مایل از دو طرف کانال سوئز عقب بکشند وگرنه به حمله نظامی دست خواهند زد، ولی دولت مصر اعتنایی نکرد. از این رو در نهم آبان هواپیماهای انگلیس و فرانسه فرودگاههای مصر را بمباران و سپس نیروهای خود را در بندر «پرت سعید» پیاده کردند و راه قاهره را در پیش گرفتند که سبب بر افروخته شدن خشم جهان اسلام گردید و سرانجام با واکنش نشان دادن آمریکا و شوروی عقبنشینی کردند. (صد سال پا به پای حوادث خاورمیانه عربی، عبدالصاحب یادگاری، ص 137-139).
180. selwynloid
181. مقالۀ جنبش اسلامیآزادی بخش بحرین، مجلۀ بقیع، ش 28، ص 18.
182. جهان اسلام، ج 1، ص366.
183. همان، ص 367.
184. مقالۀ زمینههای انقلاب اسلامیبحرین، مجلۀ پاسدار انقلاب، ش 14، ص26.
185. کشورها و مرزها در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس، ص 196.
186. روزنامۀ رسالت، 6/8/1369، ش 1388، ص3.
187. جهان اسلام، ص370 و 371.
188. همان، ص 366.
189. همان، ص 370.
190. همان، ص 366.
191. روزنامۀ اطلاعات، مورخه 19/7/1371، ش 19737، ص12.
191. جهان اسلام، ص 394.
192. همان، ص 394 و 395.
193. مقالۀ زمینههای انقلاب اسلامیدر بحرین، مجلۀ پاسدار انقلاب، ش 15، ص 36.
194. همان، ص 34 و 35.
195. روزنامۀ رسالت، مورخ 15/1/1370، ش 1510، ص 3.
196. نهضت ما حسینی است، رهبر ما خمینی است.
197. جسم وجان ما، فدای تو ای امام.
198. مقالۀ زمینههای انقلاب اسلامیدر بحرین، مجلۀ پاسدار انقلاب، ش 15، ص 36.
199. مقالۀ جنبش اسلامیآزاد ی بخش بحرین، مجلۀ بقیع، ش 27، ص 20.
200. همان.
201. همان، ش 27، ص 20 وش 29، ص 22.
202. همان، ش 29، ص20و 21.
203. همان، ص 371 و 372.
منبع: سایت خودکار