جامهی شاهزادهی مغول
هیچ جای دیگری را توی لندن نمیتوان به راحتی مرکز اسماعیلی پیدا کرد. به محض اینکه از ایستگاه مترو میآیید بیرون، یک عالمه پیکان و نشانه است که همینجوری راهنمایی میکند تا دم در مرکز. یک تابلوی بزرگی است که آدمها دارند میروند، میآیند، و درست روبهرویش میایستند و نگاه میکنند. نوشته: «روان و زندگی، شاهکارهای هنر اسلامی از کلکسیون موزهی آقاخان» و «این موزه از ۱۴ ژوئیه باز است تا ۳۱ اوت...»
در مرکز اسماعیلی، آن ترجمهای که از عنوان این نمایشگاه دم در کردیم، غلط از آب درآمد! برای اینکه "Spirit and Life" یا همان "روان و زندگی" که ما گفتیم، اینجا اسمش «دین و دنیا» است. در ورودی نمایشگاه، تابلوی آقاخان، رهبر اسماعیلیهای جهان را میشود دید با فرازی از گفتههایش که میگوید: «این نمایشگاه راهنمای هنر اسلامیست در دنیای امروزی، در غرب بهویژه دربارهی جهان اسلام یک عالمه از پرسشها مطرح میشود و متأسفانه در هر دو جامعه از یکدیگر سوءتفاهمهایی وجود دارد. ولی من امیدوارم که این نمایشگاه بتواند برای روشنگری در میان باورها و فرهنگهای مختلف اهمیت ویژهای داشته باشد.»
من حسابی سرگرم ساختمان مرکز اسماعیلی شدم، در حالیکه یکی از کارمندهای این مرکز همهی روزنامهنگارها را، بهجز من که از شما نمایندگی میکنم، به نمایشگاه «دین ودنیا» راهنمایی کرده و دارد در مورد اشیاء نمایشی آن داد سخن میدهد. یکی از خدمهی مرکز به من میگوید، "نگران نباش. جمعیت تازه لحظاتی پیش وارد نمایشگاه شدند."
آقای راهبلد در حالیکه به کشکول منقش برنجی اشاره میکرد، گفت، یکی از لوازم درویشها همین کاسههای گدایی بود که به فارسی "کشکول" گویند. و درویشان آن را به گردن میانداختند و سفر میکردند و صوفی که این کشکول را داشته، در حاشیهی آن یک دعای معروفی را هم نگاشته که از حضرت علی امام نخست شیعهها مدد میخواهد. این از دعاهای معروف رایج در میان شیعهها و کلاً سنت اسلامیست.
کشکولی که این آقا بهش اشاره میکرد برنجیست و شکل قایق را دارد و واقعاً بسیار سنگین به نظر میآید. این کشکول متعلق به نیمهی دوم سدهی شانزده میلادیست و گفته میشود صاحب آن پیر یک خانقاه درویشهای ایرانی بوده است. سنگینی کشکول به اندازهای نمودار بود که یکی از روزنامهنگارها تحمل نکرد و پرسید، بابا فکر نمیکنید این کشکول برای حمل توسط یک درویش خیلی سنگین باشد.
آقای راهبلد میگوید، آره، راست میگویی. خیلیها تعجب میکنند که یک درویش که تصور میرود باید آدم بینوایی باشد، چه جوری یک چنین چیز گرانبها و گرانوزنی را حمل میکرده، ولی این کشکول اهمیت سنت تصوف را نشان میدهد. و توی این تصاویر بالا میتوانید صحنهای را از گفتوگوی درویش با نمایندههای قشر حاکم را ببینید. یعنی یک گفتمان مدامی جریان داشت بین آنها و در واقع در دورهی حکومت مغول حکام دنبال درویشها و اهل تصوف میگشتند که معماهای زندگیشان را حل بکنند.
کتاب قانون ابن سینا
راهبلد میگوید، توی جعبه بعدی ما کوشیدیم نشان بدهیم که در قرآن "باغ" در واقع بعدی را از "پردیس" نشان میدهد. توی این جعبه میشود تصاویری را از گلها و پرندهها، بخوردانها، مینیاتورها را دید که اهمیت پردیس در زندگی روزمرهی مسلمانها را نشان میدهد. همینطور که راهبلد اسماعیلیها مفهوم پردیس را توضیح میداد، من یاد پردیسی افتادم که بنا بر روایت گذشته حسن صباح و سایر پیشواهای اسماعیلیهها در سدههای دوازده و سیزده میلادی توی کوهستان الموت درست کرده بودند که خیلیها آنها را تمثالی از بهشت میدانستند. و آن پردیس به دست هلاگوخان مغول، نوهی چنگیز، ویران شد.
راهبلد میگوید، اینجا روبهرویتان دو جعبه را میبینید که اشیایی را از ایران قاجاری نشان میدهد. سلسله قاجار در دههی نوزده در ایران حکومت میکرد و با قدرتهای غربی روابط استوار فرهنگی و بازرگانی داشت. برای نمونه: توی این تابلوی دربار فتحعلیشاه میشود سفیرهای فرانسه و انگلیس را دید، در کنار سفیرهای هند، ترکیه و عربستان. همهی آنها چهرههای تاریخیاند. میگوید، فتحعلیشاه قاجار خودش را خوشنویس آماتور میدانست و اینجا میشود نمونهای از خطاطی فتحعلیشاه قاجار را دید.
راهبلد ما از کنار این خطاطی فتحعلیشاه قاجار با همین یک جملهی کوتاه رد شد، ولی من پشت آن قفسه گیر کردهام. چون برایم واقعاً تازگی داشت که فتحعلیشاه قاجار به چه زیبایی میتوانسته خوشنویسی بکند. یک لوحهی دو رویه، یکسو تابلوی خود شاه را داشت و توی روی دیگرش خط فتحعلیشاه را که نوشته بود: کان را نه ز پی مخامت دی، که فکر میکنم منظورش مفهوم بخصوصی نبوده، بلکه هدف فقط خوشنویسی بوده.
راهبلد میگوید، و این پشت دو سند را میشود دید که یکیاش نامهی رسمی ولیعهد ایران قاجاریه به ناپلئون بناپارت است و سمت چپ آن یک سند دیگر است که فتحعلیشاه آن را به سفیر بریتانیا داده بود که در اوایل سدهی نوزده میلادی به ایران رفته بود. اسمش هم اینجا هست: هارفورد جونز. نکتهای که جالب است اینکه وقتی هارفورد جونز به انگلیس برگشت، او از نشانی که در ایران بهش داده بودند بهعنوان جزئی از نشان شخصی خودش در نامهنگاریهایش استفاده میکرد.
گفتنیها زیاد بود و راهبلد اسماعیلیها همه را گفت. با تمام جزئیات تابلوی بازمانده از دربار کریمخان زند، مینیاتورهای قرون وسطایی، صندوق ابزار حکاک از اسپانیا دورهی امویان، صفحاتی از کتاب قانون ابن سینا بازمانده از سدهی یازده میلادی، تصورش را بکنید! که در واقع قدیمیترین نسخه است که از این کتاب توی دنیا وجود دارد. کوزههای پزشکی که از سوریه به ایتالیا صادر شده بود و نشان شهر فلورنس رویشان حکاکی شده بود. لوازم شکار و عیش و عشرت شاهها، نسخههای متعدد قدیمی از قرآن، سازهای موسیقی افغانستان و آسیای میانه، و شاهنامه.
راهبلد میگوید زیباترین دستنویسی که در جهان اسلام تا کنون وجود دارد، همین شاهنامه طهماسبیست. شاهنامه کتابیست که حدود هزار سال پیش توسط فردوسی شاعر پارس نوشته شده بود. این تنها مینیاتوریست که ما از آن دستنویس داریم. خود دستنویس حاوی حدود ۲۵۰مینیاتور است. این کتاب به دستور شاه طهماسب صفوی تهیه شده است و تهیهی آن حدود ۲۰ سال طول کشیده است. موزهی آقاخان این صفحه از شاهنامه طهماسبی را همراه با هشت صفحهی دیگر چندین سال پیش توی مزایده بهدست آورده است.
راهبلد ادامه میدهد، آخرین چیزی که برایتان معرفی میکنم در واقع نخستین چیزیست که موقع ورود به نمایشگاه به چشمتان میخورد. این جامه خیرهکنندهی شاهزادهی مغول است که از سدهی چهارده میلادی برای ما رسیده است و این از نمونههای نادر جامهی آن دوران است که در این حالت تا به ما رسیده. من به آن جامه خیرهکننده خیره شدم، و با خودم فکر کردم که خشکشویی در دورهی مغول چقدر خوب کار میکرده که یک جامه را به این خوبی نگهداشته!
تا راهبلدمان دور نشده ازش خواستم که خودش را معرفی بکند:
النور مرچانت، از مؤسسهی مطالعاتی اسماعیلیه لندن.
داریوش: آیا همهی اشیاء متعلق به کلکسیون خصوصی آقاخان است؟
مرچانت: نه، این بخشی از کلکسیون موزهی آقاخان است که سال ۲۰۱۰ توی شهر تورنتو کانادا گشایش خواهد یافت. این موزه برای نگهداری از همین اشیاء و اشیای دیگر ساخته شده است. طی پنجاه سال اخیر عموی خدابیامرز شاهزاده آقاخان چهار، پیشوای اسماعیلیها اشیای تاریخی را جمع میکرده و توی ده سال اخیر خود آقاخان چهار اشیاء و مینیاتورهای بیشتری را جمع کرده است. این کلکسیون بیانگر همهی دورههای جهان اسلام است. هدف هم تنها نمایش اشیای برجسته و زیبا نبوده، بلکه هدف این است که از این اشیاء بشود در زمینهی فرهنگ و آموزش استفاده کرد.
داریوش: چرا این اشیاء را توی لندن به نمایش گذاشتهاید؟
مرچانت: چون تا چند سال دیگر این کلکسیون به کانادا منتقل خواهد شد. این یک نمایشگاه سیار است و قبل از لندن توی شهر پارمای ایتالیا برگزار شد، حدود دو ماه پیش. آقاخان چهار بر این نظر بود که این فرصتی خواهد بود برای معرفی اشیاء به جماعات لندن. این نمایشگاه در ترکیبی یکخرده متفاوت ماه اکتبر به موزهی لوور پاریس برده خواهد شد و سال آینده به شهر بن آلمان میرود و هدف معرفی فرهنگ اسلامیست.
گشتوگذاری بود در نمایشگاه دین و دنیا که اینروزها توی مرکز اسماعیلی لندن برپاست و تا روز ۳۱ اوت درش به روی عموم باز خواهد ماند.
تنها پرسشی که پس از تماشای این نمایشگاه توی ذهنم من باقی ماند، این بود که گذشتهی ما واقعاً هم درخشان است، ولی امروز ما چه چیزی داریم که بهش افتخار بکنیم؟