جام ملتهای آسیا - خوش خیالی هم حدی دارد

خوش خیالی هم حدی دارد

یکی از گرفتاری های دوملیتی شدن، بخصوص برای طرفداران فوتبال، این است که آدم صاحب دو تیم ملی می شود. حالا اگر کسی در آن واحد شهروند برزیل و ایتالیا باشد غمی ندارد. چون هردو تیمش مرتب می برند و قهرمان می شوند و او کیف می کند. اما اگر کسی مثل من بیچاره ایرانی باشد و در انگلستان زندگی کند باید مرتب غصه بخورد. چون هردو تیمش متخصص زجر دادن طرفدارانشان هستند، البته گناهی ندارند، زحمت هم می کشند ولی کار از جای دیگر خراب است.

بازیکنان تیم ملی انگلستان بعد از شکست برابر پرتغال و حذف از جام جهانی 2006 آلمان
حد انگلستان در جام جهانی و جام ملتهای اروپا همان یک چهارم نهایی است
فکر می کنم که اشکال اصلی هر دو این است که هم ایرانی ها و هم انگلیسی ها در گذشته زندگی می کنند و حاضر نیستند قبول کنند که دنیا تغییر کرده و وضع عوض شده. مثلا به نظر من بزرگترین خیانتی که به فوتبال انگلستان شد، قهرمان شدن آنها در جام جهانی ۱۹۶۶ بود. خوب خودشان میزبان بودند، تیمشان بد نبود، تیمهای درجه یک جهان مشکل داشتند و خلاصه همه چیز دست بدست هم داد و آنها توانستند جام را ببرند.

از آن به بعد دیگر مردم انگلستان به کمتر از قهرمانی جهان راضی نیستند. هر چهار سال یک بار با اینکه با فلاکت و مشقت برای شرکت در جام جهانی انتخاب می شوند، فکر می کنند که کار تمام است و جام صددرصد مال آنهاست. بنگاههای شرط بندی انگلیسی همیشه کشورشان را یکی از دو سه تا بخت اصلی قهرمانی قلمداد می کنند و مطبوعات و رسانه ها هم به کمتر راضی نیستند. هوادارن بیچاره فوتبال هم پولی خرج می کنند و بار سفر می بندند تا در پیروزی تیمشان سهیم باشند.

بعد بازیها شروع می شود و انگلستان معمولا، البته باز هم با فلاکت و مشقت، از گروهش بالا می آید و باز هم معمولا به یک چهارم نهائی می رسد. اما این دیگر آخر خط است. جز یک بار که انگلستان به نیمه نهائی رسید، در سایر موارد اگر به یک چهارم برسد همان جا هم شکست می خورد و حذف می شود. در مسابقات جام قهرمانی ملتهای اروپا هم همینطور است و معمولا حد انگلستان، با یک یا دو بار استثنا، همان یک چهارم نهائی است.

رسیدن به مرحله یک چهارم نهائی جام جهانی فوتبال آرزوی غیرقابل دستیابی خیلی از کشورهای جهان است. اما مردم و مطبوعات انگلستان بجای آنکه به خود ببالند که تیم ملی کشورشان جزو هشت تیم برتر جهان است، مربی و بازیکن و فدراسیون فوتبال را به باد انتقاد و فحش و فضیحت می گیرند و گاهی کار به جاهای باریک می رسد، مربی ها پشت سرهم عوض می شوند، بازیکنان را بی آبرو می کنند و خلاصه زمین و زمان را بهم می بافند و همه جور بهانه می‌ آورند، ولی حاضر نیستند اعتراف کنند که تیمشان لیاقت قهرمان شدن را ندارد. حاضر نیستند اعتراف کنند که به سبب اتکای بی حساب باشگاههای انگلیسی به بازیکنان خارجی، آموزش بازیکنان جوان انگلیسی رفته رفته فراموش می شود. چرا؟ چون پیروزی سال ۶۶ بدعادتشان کرده است.

بازیکنان تیم ایران بعد از شکست مقابل کره
وقتی به تک تک بازیکنان تیم ملی نگاه می کنیم یکی از یکی بهتر است، اما وقتی دور هم در تیم ملی جمع می شوند کار خراب می شود.

فوتبال ایران هم چنین وضعی را دارد. سه بار پیاپی قهرمان آسیا شده که آخرینش ۳۱ سال پیش بود. از آن به بعد هر چهار سال یکبار با سر و صدا و بوق و کرنا و قول قهرمانی، تیم را به مسلبقات آسیا می فرستیم، اما قبل از رسیدن به فینال دممان را روی کولمان می گذاریم و دست از پا درازتر بر می گردیم تا داغ قهرمانی برای چهار سال دیگر بر دل هواداران بی تقصیر فوتبال ایران باقی بماند.

اگر توقعمان را کم کنیم و عادلانه بنشینیم و فکر کنیم که چرا آن موقع قهرمان می شدیم و حالا نمی شویم شاید راه حلی پیدا کنیم یا دست کم کمتر غصه بخوریم. اما جار و جنجال و هیاهو و عوض کردن پشت سرهم مربی و انداختن تقصیرها به گردن بازیکنان تنها اثری که دارد تضمین کردن شکست بعدی است.

واقیت این است که از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۷۹ میلادی در آسیا دو قدرت فوتبال وجود داشت: ایران و اسرائیل، که بین این دو هم ایران همیشه برنده بود. یعنی در واقع فوتبال آسیا در ایران خلاصه می شد. سلطه ایران بر فوتبال آسیا به حدی بود که در جام جهانی ۱۹۷۸ که سهمیه آسیا و اقیانوسیه فقط یک تیم بود، ایران با وجود داشتن رقیبی چون استرالیا با سهولت این سهمیه را به دست آورد و در آرژانتین هم آبروداری کرد. این موفقیتها الکی بدست نیامده بود، سالها برنامه ریزی شده بود، پول خرج شده بود، مربی خوب درجه یک خارجی استخدام شده بود و مربی های خوب ایرانی تربیت شده بودند تا فوتبال ایران در آسیا بی رقیب شود.

از آن موقع تا حالا اوضاع خیلی فرق کرده. اسرائیل به سبب مخالفت کشورهای عرب از کنفدراسیون فوتبال آسیا خارج شد و به اتحادیه فوتبال اروپا پیوست که در واقع بزرگترین خدمتی بود که عربها به فوتبال اسرائیل کردند. در مقابل خروج فوتبال اسرائیل از آسیا، رفته رفته فوتبال در این قاره گسترش پیدا کرد و کشورهائی مثل ژاپن، کره جنوبی، عربستان سعودی و این اواخر جمهوری خلق چین با برنامه ریزی صحیح و خرج کردن پول، البته با حساب، تبدیل به قدرتهای منطقه ای فوتبال شدند. به جمع اینها باید ازبکستان، عراق و کشورهای کوچک حاشیه خلیج فارس چون قطر، کویت، امارات، بحرین و عمان را هم افزود که با سرعت پیش می آیند. حتی در این میان کشوری مثل ویتنام هم حرفی برای گفتن دارد.

در مقابل ایران چه کرد؟ چند سالی که فوتبال به علتهای مختلف تعطیل بود و بعد هم که دوباره راه افتاد هیچ برنامه و استرتژی درست و حسابی نداشت. همه حرف زیاد می زنند و راه حلهای مدبرانه ارائه می دهند اما در زمان عمل خبری ازشان نیست. فدراسیون فوتبال صاحب ندارد، باشگاهها حرفه ای نیستند، فوتبال مدارس و دانشگاهها که در تمام کشورهای پیشرفته زیربنای فوتبال است در ایران در حد صفر باقی مانده، مربیهای تیم ملی مرتب جایشان عوض می شود و هیچ مربی ای نتوانسته با برنامه جلو برود چون برنامه نداشته؛ و خلاصه اینکه فوتبال ایران اگر عقب نرفته باشد، درجا زده است. هروقت هم کسی پیدا شده که می توانسته یا می خواسته کاری بکند چنان زیرآبش را زدند که رفت همانجا که عرب نی انداخت.

وقتی به تک تک بازیکنان تیم ملی نگاه می کنیم یکی از یکی بهتر است و همه شان در باشگاههایشان، اکثرا در خارج از ایران، درخشش فوق العاده داشته اند. اما وقتی دور هم در تیم ملی جمع می شوند کار خراب می شود و فوتبالی ظاهر می شود که نه برنامه دارد، نه استراتژی و نه تاکتیک. یعنی فوتبال دیمی. اضافه برآن مسائل حاشیه ای و اختلافات و بدجنسی ها و بزن بزن ها هم قوزبالاقوز شده.

حالا با این وضع ما می خواهیم قهرمان آسیا هم بشویم. عجب! خوش خیالی هم حدی دارد. ما اگر بتوانیم تصمیم بگیریم که زن ها را به استادیوم راه بدهیم یا نه شاهکار کرده ایم. بله، ورزش و فوتبال ایران هنوز گرفتار این مشکلات بچگانه است.

در هرحال من که کم کم دارم بجائی می رسم که هم از فوتبال انگلستان و هم از فوتبال ایران قطع امید کنم و فکر می کنم که شاید بهترین راه دیدن فوتبالی که زجرم ندهد، تغییر ملیت و عوض کردن محل سکونتم باشد.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.