گفتگو با یک معتاد در حال ترک (قسمت دوم)

گفتگو با یک معتاد در حال ترک (قسمت دوم)


پس از قطع مصرف شما تلاش هایی را در روند درمان روحی و روانی خود انجام داده اید آیا تصور می کنید به آنچه که می خواستید دست یافته اید؟

- من باید نهایت دقت را داشته باشم تا به تدریج به حالت تعادل برسم و مرتب کارهایم را مرور کنم اگر آنچه را که می خواهم به دست بیاورم در صورت به دست آوردن باید به یاد داشته باشم که هنوز کامل نشده ام و بایستی به تلاشم ادامه بدهم.

کسانی که مصرف کننده هستند به هنگام مصرف از یک خودباوری نسبت به داشتن قدرتی خارق العاده برخوردار می شوند ؟

- بله. با شما موافقم. قبل از آشنایی با انجمن( NA ) اینگونه فکر می کردم. تصورم این بود که از همه داناترم، با تمام نادانی که به خرج می دادم، عاجز از حل ساده ترین مشکلم بودم و همیشه به خودم می گفتم نمی توانم. اما اگر مصرف کنم حتماً می توانم. من حتی باورها و اعتقادات مذهبی ام کم رنگ شده بودند و فرایض دینی خود را به درستی انجام نمی دادم و شاید هم اصلاً انجام نمی دادم.

اشتهای سیری ناپذیر من نسبت به مصرف مواد این باور را از من گرفته بود که روزی می توانم آن را کنترل کنم . اما خداوند مهربان ،همان قدرتی است که به من کمک کرد تا این بیماری را بشناسم و نیز اشتهای سیری ناپذیر را از من بگیرد و کمتر بترسم . ترس از اجتماعی که در آن زندگی می کردم، ترس از عدم امنیتی که نمی دانستم از کجا شکل گرفته است !

آیا این ترس به قضاوت مردم نسبت به شما برنمی گردد؟

- من در زمان مصرف ترس در تمام وجودم ریشه داشت، ترس یکی از ریشه های اصلی بیماری من است. من از آینده، از مردم حتی چیزهایی که به ظاهر خنده آور است می ترسیدم جز مواد! من در یک برزخ بودم، ترس از نرسیدن به آرزوهایم، ترس از تنها ماندن، امروزم می ترسم...

من از ترس می ترسم! ترس از برگشت به گذشته، ترس از خود محوری و خودخواهی هایم.

آیا قدرت تشخیص این خودخواهی را دارید؟

- بله! اما برخی از آنها را ، قبلاً 90% آنچه که متعلق به خانه و خانواده ام بود به تمامی از آن خود می دانستم، من همه آنها را می گرفتم و حق خودم می دانستم. مثلاً وسایل شخصی برادرم را می گرفتم، استفاده می کردم ولی نمی گذاشتم او از وسایل من استفاده کند. گرچه هنوز هم درصدی از این خودخواهی ها در من وجود دارد.

آیا این تشخیص؛ به کنترل خود منجر نمی گردد؟

- من در گذشته هیچ کنترلی نداشتم، نه شادی، نه غم، نه خواب، نه خوردن و... من امروز کنترل احساسات، افکار و اعمال خودم را دارم. این که چگونه بخورم، بخوابم و به هنگام شادی و غم کنترل داشته باشم در پول خرج کردن، تعادل داشته باشم و خیلی چیزهای دیگر... به عبارتی یاد گرفتم چگونه مسئول اعمال و رفتار خودم باشم.

آیا این عدم تعادل که می گویید شما را به دردسر هم انداخته است؟

- بله خشم، انتقام، حسادت، غرور - سرزنش کردن دیگران - افسوس خوردن، تعصب و... وقتی از خشم می گفتم یعنی با تمام دنیا جنگ داشتم و نمی توانستم خشم خود را کنترل کنم، سر کوچکترین موضوعی داد و بیداد راه می انداختم .

غرورم، مال زمانی بود که در چله زمستان، اگر از سرما قندیل می بستم، حاضر نبودم به خانه بروم، چون می دانستم خانواده ام به خاطر مصرفم با من برخورد می کنند و باز مورد سرزنش قرار می گیرم و این همان غرور کاذب بود که مرا به حد خودخواهی رسانده بود.

و تعصب؟

- به نظرم تعصبی وجود ندارد. تعصب ساخته ذهن بیمار است، تعصب بیجا و بی مورد مثلاً کسی اگر در محل زندگی من، عملی انجام می داد که به نظرم نادرست بود، سریعاً واکنش نشان می دادم و حتی درگیر می شدم. افسوس می خوردم نه برای این که چرا این رفتارها از من سر می زند افسوس من برای این بود که چرا من فلان ماشین فلان کس را ندارم. اما امروز خدا را شکر می کنم از خودم دیگر غافل نمی شوم! و تعصب را کنار گذاشتم.

امروز که پاک ماندن را تجربه می کنید احساس مثبتی از خود دارید؟

- بله. همین که امروز پاک هستم و دیگر به کسی خسارت وارد نمی کنم و بیماریم را شناختم و دارم روی نواقص خودم کار می کنم و رفتارهای معتادگونه خود را کنار گذاشته ام، تمامی اینها احساس مثبتی است که مرا تبدیل به یک آدم مثبت کرده است.

یعنی دیگر از آن شخصیت کاذب خبری نیست؟

- شخصیت کاذب؟ به نظرم همان کلمه ای که دو رو دارد، روی اول آن خود واقعی است و روی دیگر آن خود غیرواقعی است، مثلاً کیف سامسونت به دست می گرفتم و خودم را یک دانشجوی سال آخر رشته... معرفی می کردم، یا خودم را یک بازاری می نامیدم.

آیا به شخصیت واقعی یا همان خود واقعی تان رسیده اید؟

- بله، با اعتقاد به این که روی نواقص خودم شناخت پیدا کردم و برای رفع هر یک تلاش می کنم، دیگر به خودم دروغ نمی گویم و آنچه که هستم را پذیرفته ام.

این نگرش مثبت شما، بسیار نکته حساس و ظریفی است. شما که در لابه لای سخنان خود بدان اشاره کردید در کدام بخش از زندگیتان مثبت هستید؟

من دیگر به کسی خسارت عاطفی، روانی، مالی وارد نمی کنم، همانگونه که اشاره کردم بیماریم را می شناسم و دارم روی نواقص اخلاقی ام کار می کنم، دیگر از آن رفتارهای معتادگونه خبری نیست و من اینها را نشانه مثبت بودن می دانم. به عبارتی عجز من دلیل بر منفی بودن من بوده، عجزهایی که موجب خسارت به خانواده و جامعه ام می شد.

آنچه که به مثبت و منفی بودن شما باز می گردد، به عبارتی بیان کننده شخصیت درونی شماست، این شخصیت درونی واقعی خود را چگونه تشریح می کنید؟

- به نظرم یک آدم صادق، احساساتی، زودرنج، کینه ای، در مواقعی لجباز، بدبین، گاهی عصبانی، گاهی خونسرد، تأیید طلب، لذت جو، راحت طلب و عجول هستم. با تلاشی که امروز می کنم، کمی توانستم بر آنچه که ذکر کردم غالب شوم. امروز می توانم عاقلانه رفتار کنم، مواد استفاده نکنم و با دوستان خوب و خانواده ام مرتب مراوده داشته باشم.

تداوم بهبودی شما به چه چیز بستگی دارد؟

- اول: قطع مصرف، دوم: حرکت به سوی این عمل، سوم: حضور در جلسات خودیاری (NA)چهارم: راهنمایی گرفتن bbپنجم

در آخر به خوانندگان این مطلب بگویید، که به عنوان یک بیمار در حال بهبودی چه برداشتی از حرکت آغازین خود دارید و خود را در کجا می بینید؟

- این سؤال خیلی کلی به نظر می آید، من در این حرکت با ترس هایم آشنا شدم و این که این ترس ها را با کمک گرفتن از خداوند متعال می توانم از بین ببرم، این حرکت که حرکت دوم یا همان قدم دوم است به من یاد داد که گذشته را یادآوری کنم، خودخواهی هایم را و این که انتظارات بی مورد و غیرمنطقی از اطرافیانم و خانواده ام داشتم. یاد گرفتم در پس هر بهانه ای به دنبال مصرف مواد نروم و این که دیوانگی تکرار یک اشتباه را کنار بگذارم. به یاد داشته باشم که با مرور زمان من نیز دستخوش تغییری خواهم شد و هرچه ایمانم به خداوند قوی تر باشد از گذشته ام فاصله می گیرم. با این وصف که آن را فراموش نمی کنم، اما در آن زندگی نمی کنم و فقط برای امروز حرکت می کنم تا بهبودیم ادامه یابد، در یک کلام :امید در این قدم ، حرف اول و آخر را می زند.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.