یک الگوی مردمی برای ترک اعتیاد
به حل نشدن مشکل مواد مخدر، معتاد شده ایم- 3 یک الگوی مردمی برای ترک اعتیاد یک شماره گزارش نه، صدشماره گزارش باید به همت، غیرت و اراده این جوانها و مثل آنان اختصاص داده شود. این ها خلاف ضرب المثل معروف «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» را عینیت بخشیده اند. تصمیم خودجوش این گروه جوان را از جهات مختلف می توان معنوی ترین و مردمی ترین شیوه ترک اعتیاد موادمخدر ذکرکرد و درعین حال موثرترین، سریع ترین و ساده ترین روش نسبت به هر اقدام دولتیان متولی امر درمان مواد خانمانسوز اعتیاد قلمداد نمود. به دلیل اینکه آنها خود خواسته اند به مواد و اعتیاد «نه» بگویند. بدون هیچ کمک مالی و درمانی هیچ سیستم پزشکی، بدون هیچ قرص و دارو، بدون هیچ امکانات و تجهیزات رفاهی کلاسیک درمانگاهی متداول و معمول، بدون هیچ اجبار و بگیر وببند قانونی به انگیزه مبارزه با مواد، بدون درمانگرایان متخصص و... و... آنان در یک محیط سرشار از صفا و صداقت در یک چاردیواری گردهم آمده اند. تنها داروی شان «گفتار درمانی» یکدیگر است. آنان با دست خالی دور هم جمع شده اند که این بار مواد و اعتیاد را درسیطره خود بگیرند و ضربه فنی کنند و دراین مبارزه ظرف حدود ده ماه تاکنون بیش از هزار نفر از مرداب اعتیاد بیرون آمده اند... ساعت هشت و نیم صبح دوشنبه سی و یک شهریورماه به اتفاق آقایان هاشمی عکاس و شهوند راننده روزنامه، راهی ورامین شدیم. «شهوند» پیشتر درباره این سوژه صحبت کرده بود و نشانی های محل را می دانست. حدود یک ساعت و نیم بعد جلوی یک مغازه حوالی کارخانه روغن کشی ورامین از ماشین پیاده می شویم. سراغ کسی می رویم که بانی گردآمدن «دوستان بهبودی» شده است. این اسم را خود این جماعت انتخاب کرده اند. گفتار درمانی پیش از آنکه مبتکر این امر انسانی را ببینم، تصور می کردم او باید یک مرد جاافتاده که سردی و گرمی روزگار را چشیده است، باشد. اما وقتی «مهدی » را معرفی کردند، جا خوردم. یک جوان بیست و چندساله شاداب که شغل آزاد دارد. به اتفاق برادر مهدی و یکی دونفر دیگر از آشنایانش به خانه شان می رویم... از مهدی می پرسم انگیزه کار «گفتار درمانی» ایجاد فرصت خود درمانی و کلا برنامه های گردهمایی داوطلبانه افرادی که برای ترک مواد آمده اند، چه بوده است؟ او تعریف می کند محل ما پاتوق معتادان شده بود. پارک محله پر از معتادان بود. برادرم هم در چنان محیطی روی به اعتیاد برد و حسابی معتاد شد. شنیدیم که درتهران کمپ فرهنگسرای بهمن، معتادان را تحت درمان قرار می دهد کارش هم مردمی است و تحت عنوان «تولد دوباره» فعالیت می کند. سه ماه بعد برادرم ازطریق همین مرکز ترک اعتیاد کرد و به خانه آمد. یکی از اقوام مان که او نیز معتاد شده بود را به تهران بردیم. او هم طی بیست و هفت روز در آنجا تحت درمان مردمی قرارگرفت و بازگشت. زیرزمین خانه عمه خانم پس از این اتفاقات یک روز یکی از بچه های معتاد به من مراجعه کرد و گفت: به منهم پول بده بروم ترک کنم. او از معتادان کارتون خواب بود. من او را به زیر زمین خانه عمه ام بردم. از او پذیرایی کردیم. سیگار، غذا، وسایل خواب و استراحت در اختیارش می گذاشتیم. چند روز گذشت. بروبچه های معتاد دیگر توسط دامادمان به همان زیرزمین خانه عمه خانم راهنمایی شدند. کم کم سایر جوانهای معتاد که باخبر شدند، داوطلب این نوع ترک اعتیاد شدند تا جایی که حدود 60-50 نفر که اکثراً کارتن خواب بودند، در همان محل زیرزمین اسکان داده شدند. ازهمه آنان با بهترین امکانات و سرویس موردنیاز مثل غذا، آرایشگاه، سیگار، حمام، وسایل خواب پذیرایی می کردیم. هرکدام از این عده به مدت 2تا 3 ماه در همان محل نگهداری می شدند و ازطریق گفتار درمانی یعنی بیان مشکلات، درد دل کردن، مشورت کردن، استفاده از تجارب مفید گذشته خود، این مدت را می گذراندند و ترک می کردند. به لحاظ استقبال دیگر افراد معتاد از این شیوه کار و عدم گنجایش محل، طبقه همکف خانه ای را اجاره کرده ایم. برخی از افراد معتاد هم که وسعشان می رسد کمک مالی می کنند.» شروع این روش بازپروری در ورامین، آنطورکه «مهدی» می گوید از آبان یا آذرسال گذشته است. هنوز هفته ای حدود 15 نفر در آن خانه به طریق گفتاردرمانی ترک اعتیاد می کنند. تاکنون حول و حوش 1600 نفر ترک اعتیاد داشته اند. بالغ به 1500 نفر «پاک» شده اند. افرادی که کاملا ترک اعتیاد می کنند، «پاک» می نامند که شامل نود درصد مراجعه کنندگان می باشند. کسانی که درمان شده اند، خود به عنوان درمانگر سایرین عمل می کنند. برنامه و کار، بانی و سایر عوامل این امر انسانی، فراتر از منطقه ورامین رفته است و در روستاهای موسی آباد، خالدآباد، آجربست، کهنه گل، اسفندآباد و احمدآباد از توابع شهر ورامین، افراد معتاد نیز تحت این شیوه بازپروری و سالمسازی قرار گرفته و از مهلکه مواد، رها شده اند. نکته جالب دیگر آنکه هرکدام از افراد ترک اعتیاد کرده، در محله های خود، به کار جذب معتادان و راهنمایی آنها به خانه مذکور مشغول می شوند. «مرتضی» یکی از جوانانی است که پس از ده سال اعتیاد، ماه هاست که به همین شیوه ترک استعمال موادمخدر کرده است. او تا سوم راهنمایی درس خوانده است. به دلیل اعتیاد، نامزدش او را ترک کرده. از وی می پرسم چرا به موادمخدر روی بردی: «قبل از اعتیاد به همه چیز به چشم منفی نگاه می کردم. همین موجب فشار روحی می شد. سیگار می کشیدم، بعد الکل، بعد حشیش، تریاک، هروئین و سرانجام تزریق. ده سال گرفتار اینها بودم. به حد فلج شدن رسیدم. اختیار از دستم در رفته بود. برای تهیه پول مواد، راه خلاف پیش گرفتم: خرید و فروش مواد. او که به «آخر خط» رسیده بود چطور شد ترک کردی با آنهمه آلودگی مخدر؟... بارها ترک کرده بودم، به خاطر نگرانی های مادر و به خاطر آنکه ازدواج کنم، اما موفق نبودم. بار آخر از زور خستگی و ناتوانی عاجز شدم در برابر مواد ذله شده بودم. طب سوزنی رفتم. خونم را عوض کردم. بستری شدم. زندان رفتم. بازپروری رفتم... طی آن ده سال اعتیاد، به طور متناوب در زندان بودم. یک روز خوش نداشتم. همانطورکه «مهدی» گفت، مرا به تهران، فرهنگسرای بهمن بردند. نحوه درمان، گفتاردرمانی بود. از بدبختی ها صحبت می شد. مشکلات و... خلاصه روح و روانم را شستشو دادند. الان نه ماه و هفت روز است که ترک کرده ام. پاک پاک شده ام. ورزش می کنم، مغازه می روم. می گفت روز اول از سر خوشی به سمت مواد رفته است. بعد حالت نشئگی را حس کرده است. «نشئه می شدم، حالت خودبرتری، خودبینی، خودمحوری داشتم...» در اینجا برادر او می گوید: مرتضی آنچنان آلوده به مواد و ضعیف و بی رمق شده بود که ما منتظر به «آخر خط» رسیدنش بودیم. حالا آن معتاد سال گذشته، قامت کاملا آراسته و محکمی دارد و به سلامت زندگی می کند. عمه طوبا در جمع آن روز، خانم سالمندی هم حضور داشت. اطرافیانش او را معرفی کردند: «عمه طوبا» هم از اولین اعضای این فامیل بود که برای کمک به کسانی که تصمیم به ترک اعتیاد داشتند، زیرزمین خانه خود را در اختیار گروه گذاشت. او می گوید: «به خاطر نجات جوانها از اعتیاد، زیرزمین منزلم را در اختیارشان گذاشتم و این نیز به دلیل آن بود که جوان 22ساله ام در اثر اعتیاد به مواد، فوت کرد. پسرعمه طوبا از 13-12 سالگی معتاد شده بود. چندبار ترک کرده بود. مادرش بسیار زحمت می کشید تا او را نجات دهد. فایده نداشت. آخر سری ها تزریق می کرد. یک شب خبر آوردند روی ریل قطار نزدیک ایستگاه ورامین در اثر تزریق مواد، فوت کرده است. در زیرزمین خانه، عمه خانم امکانات رفاهی برای معتادان که برای ترک اعتیاد آمده بودند، تهیه می کرد. می گوید: کسانی که برای ترک به زیرزمین می آمدند، حق خروج نداشتند. حدود سه ماه در همانجا بودند. از آنها پذیرایی می شد. آنها فقط برای استحمام از خانه خارج می شدند. محله پاکسازی شد به گفته «مهدی» آلودگی محیط، تمام جوان های محل را به سمت اعتیاد می کشانید که با همت همین معتادان اینک محل پاکسازی شده است. مهدی می گوید: الان یک نفر معتاد جرئت نمی کند به این محل پا بگذارد. چند وقت پیش یک مورد نیروهای انتظامی برای پاکسازی محله های ورامین آمده بودند، یکی از مسئولین منطقه گفته بود که خود بچه های «این محل» برای ترک اعتیاد معتادان، فعالیت می کنند و کاری به کار این بچه ها نداشته باشید. به گفته او، در نقشه محله های شهری ورامین در کلانتری، محل ما بدون خطر اعتیاد، نشان و اعلام شده است، در حالیکه پیش از این اقدام، آلوده ترین محل بوده است. آن موقع حتی سرقت از مغازه ها صورت می گرفت و حتی در یک چشم بهم زدن، لنگه کیسه برنج از مغازه سرقت می شد. اما الآن امنیت کامل برقرار است.» دیگر راهی نمانده بود «علی» یک جوان بلندقد و سرحال و پرتحرک است. او هم شغل آزاد دارد سیزده سال به مواد معتاد بوده است. می گوید: «دیگر راهی نمانده بود. به آخر خط رسیده بودم... اما الآن بدون هیچ دارو، ترک اعتیاد کرده ام.» می گویم: چرا شروع کرده بودی؟ پاسخ می دهد: «شانزده ساله بودم. هفته ای یک نخ سیگار آنهم پنجشنبه به پنجشنبه دود می کردم. بعد به طرف مشروب وسپس تریاک رفتم. بعد برای ترک تریاک، قرص مصرف می کردم. بعد قرص و تریاک با هم. بعد آمدم اینها را ترک کنم، «دوا» (هروئین) کشیدم که درد فیزیکی کمتر داشته باشم. یک ماه و نیم ادامه یافت. تا آنکه با این برنامه ترک اعتیاد آشنا شدم.در این شیوه هیچ گونه داروی درمان نداشتیم ... به گفته او، درد فیزیکی بدن، ظرف 20-15 روز رفع می شود، اما درد روحی-روانی است که می ماند. حالا به طور مداوم به جلسات «پاک» می آیم. هر روز یک ساعت و نیم در جلسه شارژ می شویم؛ با صحبت های بچه ها و تجارب گذشته. «علی» که خود ظاهراً سرگروه عده ای از همین بروبچه های «خانه بهبودی» است، می افزاید: اسم برنامه مان «12 قدم 12 سنت» (تولد دوباره) است... در حین صحبت های او برخی از اهالی این مجموعه در حال رفت و آمد و رتق و فتق کار روزانه شان هستند. یک نفر با سینی و استکان های کمرباریک چای می آورد. نگاهی به کاغذ روی دیوار مقابل می کنم. آنجا برنامه غذایی طول هفته ساکنان این خانه نوشته شده است. در حیاط این خانه از هفت صبح تا ده -یازده شب به روی همه باز است. علت بازبودن صبح تا شب در خانه، آنطور که گفتند این است که در اینجا هیچ نوع مواد پیدا نمی شود. بچه هایی که«پاک» شده اند، به این خانه رفت و آمد دارند، به جلسات می آیند و به سایرین سرویس می دهند. همچنین برخی از پدران و مادران، فرزند معتادشان را به اینجا می آورند تا ترک اعتیاد کند. دکتر نشانی داد یکی دیگر از ساکنان این خانه، از سالن مقابل در ورودی که اکثر بچه ها در آنجا هستند، به اتاق پهلویی می آید و کنار «علی» می نشیند. جوان است. اول چندان مایل نیست از خود بگوید. آرام به بغل دستی اش می گوید «راهنما»یم نیست. (هر 5-4 نفر یک گروه تخصصی تشکیل داده اند.) دوستش به نیابت، این فرصت را به او می دهد. می گوید: «4-3 بار ترک کرده بودم. پیشتر به زندان رفته بودم. حدود 15 روز بعد از آزادشدن، باز به طرف اعتیاد رفتم... یکروز به اتفاق خانمم رفتیم بیمه. از دکتر درخواست قرص کردم. دکتر گفت برو «خانه بهبودی».نمی دانستم این خانه وجود دارد. از همانجا به اینجا آمدم. 24 روز در این خانه هستم. درمان با گفت وگو و تعریف سرگذشت ها و درددل هاست.. توصیه های راهنما «کاظم» در همان دو سه روز اول تصمیم می گیرد از این خانه خارج شود. اما خردخرد تصمیمش عوض می شود. دیگر مثل روزهای نخست، احساس دلتنگی و غریبگی نمی کند.«علی»: مشکل اصلی معتادان در بیرون آن است که همدرد ندارند. مشکل اصلی بیمار را من می دانم. درد کاظم را می دانم. آنها با حرف زدن و گپ و تعاریف، از آن حالت درد بیرون می آیند. کاظم به شغل فیلترسازی اشتغال داشته است. سه چهار کلاس درس خوانده: «دوست دارم اینجا بمانم. راهنمایم پیشنهاد می کند که مثلاً به مجلس عروسی و یا ختم نروم. در خانه بهبودی همچنین مراسم شکرگزاری برپامی شود. معمولاً بعدازظهرها جلسات گفت وگو و تبادل خاطرات دارند. اکثر بچه ها مشکل بیکاری دارند: از صدنفر نودنفرشان این مشکل را دارند. «علی» می گوید تا زمانی که تحت این شیوه درمانی هستند خودشان را در معرض عموم قرار نمی دهند و نکات پیشنهادی راهنماها را رعایت می کنند. او نیز این تکرار را دارد که درد معتاد سه درصد فیزیکی و نودو هفت درصد روحی است، مثل منیت، خودمحوری و... ما این نودو هفت درصد را می شناسیم. سعی می کنیم آنها را کمرنگ تر کنیم. علی می افزاید: ما از درد بی خدایی آمده ایم اینجا. ما اینجا یاد می گیریم راه هایی را که بعد از درد فیزیکی، از این درد بیرون برویم، بدانیم چگونه پاک بمانیم. «پاک» ماندن شرط است.
منبع خبر: روزنامه کیهان صفحه گزارش روز 5-6-84
|