یاران و همکارانِ «آن روزها» از مهستی میگویند.
یاران و همکارانِ «آن روزها» از مهستی میگویند.
پژمان اکبرزاده
برنامه را بشنوید
حدود سه دهه از پیروزی انقلابی که موسیقی ایران را دچار محدودیتها و ممنوعیتهای بیشماری ساخته میگذرد.
هایده، پوران، فرزین، ویگن، سوسن... و بامداد دیروز هم مهستی به دور از ایران درگذشت. ظاهراً تنها کشوری هستیم که بسیاری ازخوانندگانمان اجازهء زندگی در بین مردم خودشان را ندارند و یکی پس از دیگری در غربت میمیرند.
مهستی خوانندهای که بیش از چهل سال برای ایرانیان خواند، بامداد دوشنبه، ۵ تیر (۲۵ ژوئن) پس از چهار سال پیکار بینتیجه با بیماری سرطان درگذشت. مهستی ۶۱ سال داشت.
مهستی (عکس از کیومرث حجتی، پارس تایمز)
مهستی تا مدتها بیماری خود را پنهان کرده بود، ولی پس از شایعات زیادی که در اینباره بر سر زبانها افتاد، در بهمن ماه سال گذشته همراه با پزشکاش در چندین برنامهء تلویزیونی ظاهر شد. هم خودش و هم پزشکاش بیماری را رایج در میان بسیاری از آمریکاییان و کماهمیت جلوه دادند، ولی درنهایت هیچکدام از تلاشها برای درمان سرطان رودهء پیشرفتهاش نتیجهای نداد. منوچهر بیبییان بنیانگذار تلویزیون جام جم در لوسآنجلس و مدیر کمپانی موسیقی آپلون در ایران (ناشر آثار مهستی در سالهای پیش از انقلاب) از جزییات درگذشت این هنرمند ایرانی میگوید:
«چهار سال پیش به سرطان [روده] مبتلا شد. تقریباً معالجه کرده بود. البته به او گفته بودند معالجه شدهاید، ولی اگر واقعاً معالجه شده بود این سرطان سرایت نمیکرد به ریه و بعد هم بزند به مغز. ایشان بدون اینکه بداند این بیماری دارد حرکت میکند به ریه و جاهای دیگر، چهل شب در دبی برنامه گذاشت. پس از چهل شب، یکدفعه حالش بهم خورد. وقتی او را بردند به بیمارستانی در دبی، گفتند که سرطان بسیار پیشرفتهای دارد و نمیتواند تکان بخورد. دخترش از اینجا حرکت کرد و با چه مکافاتی او را به آمریکا آورد.
منوچهر بی بیان، بنیانگذار تلویزیون جام جم در لوس آنجلس و از ناشران آثار مهستی در ایران
در آمریکا مراقب وضعیت جسمیشان بودند، یا اینکه همچنان به فعالیتشان ادامه میدادند؟
نه. اینجا وقتی که مجدداً آزمایش کردند فهمیدند سرطان بسیار پیشرفته است و دیگر کاری از دستشان برنمیآید. کسانی که سرطان پیشرفته دارند را همیشه به منزل میفرستند. ایشان هم به این حد رسیده بود. من یک ماه و شاید ده روز پیش که رفتم به خانهاش قدری چاق شده بود. دراز کشیده بود و کمی هم نفس تنگی داشت. وقتی با او حرف میزدم بعضی چیزها را آره یا نه میگفت و بعضیها را هم کوتاه جواب میداد. من فکر کردم میگذراند و ممکن است حالش بهتر بشود. قرار شد وقتی بهتر شد دخترش، سحر به من زنگ بزند و من بیایم یک مصاحبه با او بکنم که دیگر خدا نخواست.
به سالهای دور برمیگردیم. فکر میکنم در اواخر یا اواسط دههی ۱۳۴۰ بود که شما همکاریتان را با مهستی آغاز کردید...
بله. حدوداً شاید ۱۴ سال پیش از انقلاب. آن زمان من با اکبر گلپایگانی کار میکردم. گلپایگانی روزی گفت: «دخترخانمی هست که در سلمانی کار میکند و صدای خیلی قشنگی دارد، خودش هم دختر خوشگل و برورو داری است. میتواند خوانندهء خوبی بشود.» گفتم، خب بیارش. در آن زمان پنجشنبهها برنامهای به نام «هنر برای مردم» پخش میشد که خوانندگان در آن میخواندند و از رادیو سراسری پخش میشد. مهستی در این برنامه ترانهای خواند که شعرش از هما میرافشار بود، «دل میگه دلبر میآید» با موسیقی عماد رام. این ترانه را که خواند دیگر گل کرد.
فکر میکنم شما هم تقریباً بهطور همزمان با مهستی از ایران خارج شدید...
بله. من یک روز پیش از اینکه بختیار بر سر کار بیاید از ایران خارج شدم و مهستی هم حدوداً در همان زمان خارج شد. مهستی کارهای بسیار قشنگ و ماندگاری دارد که متاسفانه در غربت از آنها استفاده نشد و چند آهنگ که اصلاً در سطح ایشان نبود خواند. کارهای زیبایی دارد از اسدالله ملک، همایون خرم، جهانبخش پازوکی و ... که از اینها در خارج از کشور متاسفانه استفاده نشد. میدانم که در آینده از آن کارهای گذشتهاش استفاده خواهد شد.
منظورتان این است که کارها در آرشیوهای ایران ماند؟
خیر! من آن کارها را هم آوردم، مانند ترانهء «دگر چه خواهی». کارهای بسیار زیبایی دارد که در ردیف این کارهایی که در آمریکا خواند نبود.
مهستی در یکی از گفتوگوهایش با تلویزیون خود شما، «جام جم لوسآنجلس»، اعلام کرد که مدتی پس از اینکه به آمریکا آمد، همسرش در ایران تیرباران شد...
بله، پدر سحر. او در آبادان پمپبنزین داشت و بعد بهعلت اینکه در دورهء جنگ رفت و آمد داشت به آنور، نمیدانم چه [اتهامی] به او بستند و اعدامش کردند. ما فردای آن، در تلویزیون یک برنامه داشتیم. مهستی و حسن شماعی زاده، برنامهای دونفره داشتند برای اجرای ترانهای به نام «میریم ایران دوباره» که با گریه میخواند و یادگار همان دوره است. با وجود اینکه گفت، «اشکم را چه کار کنم؟» گفتیم قشنگیاش به همین حالت است. ضبط کردیم و پخش شد.
فعالیتهایتان در غربت چطور ادامه پیدا کرد با مهستی؟
اوایل با مهستی و هایده زیاد کار کردیم، مثلاً اگر دیده باشید، یک برنامه در سیزدهبدر است که تمام خوانندگان روی زمین نشستهاند. یا زمانی که هما میرافشار در ایران بود برای مهستی شعر فرستاد. اشعاری را که او فرستاده بود، ما اینجا دادیم آهنگ رویش گذاشتند. ولی این اواخر دیگر همکاری به آن صورت نداشتیم، ولی دوستیمان همانطور صمیمانه بود. به دلیل اینکه من دیگر کار [نشر] نمیکردم. گرفتار تلویزیون بودم. من مهستی را جاهایی میدیدم که دوستان دور هم جمع بودند.
در گفتگوهای مهستی با رادیو و تلویزیونهای ایرانی همیشه این سوال از او پرسیده میشد که آیا کارهایش با هایده جنبهء رقابتی داشته یا نه؟ و او هم همیشه منکر میشد و میگفت هرکدام راه خودشان را میرفتند. ولی در بین مردم معمولاً شنیده میشد که میانهء خوبی ندارند. شما بهعنوان کسی که با هردو رابطهء نزدیکی به لحاظ کاری داشتید و در جریان برنامههایشان بودید، در اینباره چه صحبتی دارید؟
خدا هردو را بیامرزد، ولی من حدود سه سال زودتر با مهستی کار میکردم. پس از سهسال، معینی کرمانشاهی، هایده را آورد پیش من. آن زمان ما نمیخواستیم مهستی بفهمد که ما داریم با هایده همکاری میکنیم. البته حرفی هم نزده بود. اینها شایعات بود. بعداً ما آهنگی به هایده دادیم خواند؛ همان «علی گویم، علی جویم» که زمانی اینجا خاکش میکردند هم همین «علی گویم» را پخش کردند. بعدها هر وقت که ما با هایده مصاحبه کردیم، در خانهء مهستی بود. پس از انقلاب روابط اینها خیلی صمیمانه بود و از مادرشان هم مهستی نگهداری میکرد. هایده دائماً خانهء مهستی بود. اوایل شایعاتی بود و ما قدری سعی کردیم مسئله را مسکوت بگذاریم. ولی بعد دیدیم نه؛ هایده که راه افتاد، ایشان هیچ اعتراضی ندارد.
چیزی که به خود مهستی، یک ماه و ده روز پیش گفتم، الان به شما میگویم. به او گفتم: « کاش وقتی از ایران آمدی دیگر آهنگهای جدید نمیخواندی. همان کارهای گذشتهات را میکردی.» تنها حرفی که میتوانم بزنم همین است. این را البته به بعضی از خوانندگان دیگر هم میگویم. داریوش این مسئله را حفظ کرد و دارد از گذشته میخواند و مردم هم تحویلشان میگیرند. چون همه چیز روی حساب و کتاب بوده، یعنی تلفیقی بوده بین شعر، آهنگ و خواننده. در خارج از کشور دیگر رعایت نمیشد.
با توجه به اینکه مهستی در خارج از ایران دیگر به آن آهنگسازان و ترانهسرایان دسترسی نداشت، فکر میکنید چنین کاری ممکن بود؟
ببینید، هم دسترسی داشت و هم دسترسی نداشت، ولی خود آن آهنگسازان و شاعران هم انقلاب آنقدر تکانشان داده بود که نمیتوانستند مانند گذشته کارهایی خلق کنند. اگر هم میتوانستند یار میخواستند. آهنگساز بود، شاعرش نبود، شاعر بود آهنگسازش نبود! یا کسی که تنظیم میکرد نبود. یک عدهای در ایران مانده بودند و یک عدهای آمده بودند در خارج از کشور. گیج بودند، هنوز نمیتوانستند کار بکنند.
در قلب جامعهء مهاجر ایرانی هستید، در لوسآنجلس. چه واکنشی نشان دادند به درگذشت مهستی؟
همه ناراحت بودند. ما نمیدانستیم امروز فوت میکند. ولی برای پنجشنبه [به مدت سه ساعت] برایش برنامهی فوقالعاده گذاشته بودیم که پیش از مرگش این برنامه پخش بشود. یکباره دیدیم که دخترش تلفن کرد و گفت: مامان مُرد. من فکر میکنم او را بیاورند در کنار هایده و مادرش در گورستان وستوود جاییست که الیزابت تیلور و کلارک گیبل خوابیدهاند.
* * *
مهستی در دوره فعالیت خود با ترانهسازان بسیاری همکاری داشت. از علی تجویدی، پرویز یاحقی، همایون خرم و پرویز یاحقی در برنامههای موسیقی کلاسیک ایرانی گرفته تا انوشیروان روحانی، منوچهر چشمآذر و محمد حیدری در برنامههای موسیقی پاپ. جهانبخش پازوکی اما ترانهساز و ترانهسرایی بود که کارهایش مورد علاقهء ویژهء مهستی بود. پازوکی از همکاریهایش با مهستی میگوید:
مهستی، جهانبخش پازوکی و پوران. روی جلد مجله اطلاعات هفتگی، چاپ تهران، دهه 1350
من تقریبا مدت ۴۳ـ ۴۲ سال با خانم مهستی همکاری داشتم، من آهنگسازی و ترانهسرایی میکردم و ایشان هم کارهای مرا به بهترین نحو اجرا میکردند. جوری اجرا میکردند که به اثر جاودانگی میبخشیدند. ایشان از هر کس، از هر آهنگسازی، حتا از هر ترانهسرایی اثری را اجرا میکردند، مهر جاودانگی پای آن اثر بود. سالهای بسیار، مردم با این خاطرهها زندگی کردند و سالهای سال هم زندگی خواهند کرد.
جنس صدای مهستی فکر میکنید چه تاثیری میگذاشت در کار ترانهسازان یا ترانهسرایانی که با او کار میکردند؟
صدایی بسیار لطیف داشت؛ رسا با آن بهاصطلاح تحریرهای مخصوص خودش. اینگونه بگویم که زمانی الگو شده بود و کسانی که مراجعه میکردند میگفتند یک آهنگی بساز که مانند فلان آهنگ خانم مهستی باشد تا ما اجرا کنیم. من هم به آنها تذکر میدادم که صدای خانم مهستی یک صدای مخصوص به مهستیست و شما باید خودت یک شیوه تازهای داشته باشی نباید تقلید کنی.
تفاوتی حس میکنید بین ترانههایی که مهستی در سالهای پیش از انقلاب اجرا میکرد و ترانههایی که در سالهای پس از انقلاب در آمریکا خواند؟
بله. فرق میکرد. بسته به محیطیست که آدم در آن زندگی میکند و مردمی که اطرافش زندگی میکنند. فضای کار در ایران فرق میکرد. موسیقیها سنگینتر و ملایمتر بودند. اینجا، حرکت زندگی و تحرک بیشتر است. تپش زندگی بیشتر است و اثر میگذارد روی ضرب پایهای که آدم انتخاب میکند برای ساختن آهنگ. این است که بله، میتوانم بگویم فرق آهنگهای قدیمی که مهستی اجرا میکرد با حالا همین است؛ عمده در ضربپایهایست که انتخاب میشد برای اینکه یک ملودی را سوار بکنند بر آن.
از بابت ارزشهای هنری کارها چطور؟
ارزشهای هنری کارها هم خب نوسان دارد. در اینجا هم کارهای خیلی خوبی شده است. الان ترانهسرایان جوان پیدا شدهاند، آهنگسازان جوانی که کارهایشان بسیار بسیار زیباست و اصلا آدم نمیتواند کتمانشان بکند. حرکتهای قشنگی کردهاند. امیدوارم کارهای خوب و حسابشدهای تحویل گوشهای اجتماع بدهند.