قم به روایت من و به روایت حاج خانم
قم به روایت من و به روایت حاج خانم
از اینجا بشنوید.
حاج خانم هر وقت دلش میگرفت چادر و چاقچور میکرد و میزد خیابون و راست اتوبوسهای شمسالعماره و قم، شبهای جمعه بقچه نون و پنیر را میزد زیر بغل و همان قم جلوی حرم مینشست و دعا میخوند. همیشه میگفت: چشمش به اون گنبد و گلدسته میافته دلش باز میشه. کار شبهای جمعهاش همین شده بود. از وقتی که حاج آقا عمرش رو داد به شما این زیارتها رو ترک نمیکرد. از قم فقط همون خیابونهای اطراف حرم رو بلد بود. همیشه کارش این بود: اول سلام به بیبی معصومه، یه دور تو بازار و خریدن خنزرپنزر برای نوهها و نتیجهها، زیارت و بعد تا صبح رو زیلو کهنه نشستن و دعا خوندن. دم رفتن کله صبحی یه فاتحه تو قبرستون «شیخان» و بعد ماشین یاعلی تهران. یه بار برافروخته آمده بود تهران هی فحش میداد. دم صبحی داشته تو قبرستون فاتحه میخونده که یه پسره تهریش مخملی با پیراهن سفید و دمپایی راست آمده تنگ دلاش و گفته که حاج خانم «صیغه» میشه؟ حاج خانم میگفت: خاک بر سرش من جای ننهبزرگش بودم... به نظر حاج خانم قم یعنی حرم و مدرسه فیضیه و بازار و قبرستون شیخان. والسلام.
یک فروشگاه سوهانفروشی مجاور مسجد جمکران.
اینجا فیضیه است
دوربین عکاسی را تا در میآورم به چند ثانیه نمیکشد که سه چهار سرباز وظیفه، هراسان به سمتم یورش میآورند. اول دوربین را یکیشان که قدبلندتر از بقیه است میگیرد و بعد میپرسد: «چرا اینجا عکاسی میکنی؟ از کجا عکس گرفتی؟» و راستش کمی هاجوواج میمانم. میپرسم مگر جرم است؟ میگوید: «در مدرسهی فیضیه کسی حق عکاسی ندارد.»
مدرسه بزرگ است با چند در که از اطراف صحن بزرگ باز میشود. با حجرههایی که در برخی استاد تدریس میکند و برخی دیگر چند طلبه با ظروف غذاخوری و از آن خارج میشوند و یا در بعضی دیگر هم میبینی طلبهای عبا را بر صورت کشیده و خوابیده است. گذارم به حجرهی بیست میافتد جایی که در کنار ورودی آن عکسی از آیتالله خمینی را چسباندهاند. این حجره محل تدریس او در خلال سالهای 1305 تا 1325 بوده است. دیدن این حجره مرا به هیجان میآورد اما ظاهراً برای طلبهها عادی شده است. بر تابلوی اعلانات که در دو طرف صحن قرار دارد پر از آگهیهایی است که دعوت به مجالس روضه و مناسبتها است آن هم با گرایشهای جغرافیایی «مجلس عزاداری طلبههای بجنوردی» یا «جلسات سخنرانی تبریزیهای مدرسه» و کاشانی و اصفهانی و غیره و آگهیهای فروش ماشین، موبایل ایرانسل، دولتی، و اجارهی اتاق به قیمت مناسب در نزدیکی مدرسه.
کلی دلیل و منطق میآورم که بعد از دو ساعت دوربینم را پس میدهند و متعهد میشوم با دوربین این طرفها پیدایم نشود.
محلهای موسوم به سهراه سرگردانی یکی از فقیرترین محلات قم است.
پاردوکسی به نام قم
شک نکنید اگر به دنبال پارادوکس در قالبهای مختلف ساختاری، فلسفی، یا اجتماعی میگردید و مایل هستید عینیت آن را ببینید، فرصت زیارت و سیاحت قم را نباید از دست بدهید. شهری تشکیل شده از چند قشر مشخص اجتماع با تفاوتهای فاحش در مشی زندگی. «آندریاس» دانشجوی حقوق بینالملل، جوانی با ریش بور که اطراف حرم حضرت معصومه میگشت به قم میگفت: «واتیکان ایران». دیدن قم برایش از هر تجربهای جالبتر بود. او فکر میکرد جایی که خاستگاه آدمهایی مثل آقای خمینی و رهرواناش و کسانی که به نوعی خط فکری و سیاسی ایران را میدهند حتماً جای دیدنی است. سالیانه تعداد زیادی از این قبیل توریستها کنجکاوانه میآیند تا دقیقاً ببینند جایی که هر از چند گاهی پیام و یا نظری از آن صادر میشود که تأثیرش بر بسیاری از اتفاقات جهانی است چگونه جایی است و جالبتر این که برای مردم عجیب نیستند و قمیها برایشان دیدن این قبیل توریستها عادی شده است.
برای آمدن به قم اولین جرقهای که در ذهنم زده شد با خواندن یک خبر از خبرگزاری دانشجویان در فروردین امسال بود که اشاره میکرد در قم به دلیل مصرف مشروب الکلی سمی بیش از هفتاد نفر مسموم شدهاند. من دو بار خبر را خواندم چون برایم تازه بود. شنیده بودم قم خبرهایی در مورد صیغه هست و یا جدالهای فکری در حوزهی علوم دینی ولی فکر نمیکردم قم هم «عرق خور» دارد. یعنی کار روحانیان است؟ خوب من راستش فکر میکردم عموم مردم این شهر را فقط روحانیان تشکیل میدهند. اما وقتی رفتم سراغ قم دیدم موضوع کمی تفاوت میکند.
مرقد حضرت معصومه و مرکزیت زوار در قم.
توریستهای اعتقادی
هتلهای قم؛ که کم هم نیست (حدود سی هتل و هتل آپارتمان رسمی و تعداد نامعلومی غیررسمی) جا ندارند. اکثر آنها در اختیار «بعثه مقام رهبری» است که روحانیان عراقی و لبنانی را برای بازدید به قم میآورند. این کار تقسیم شده است آقای فاضلی روحانیهای لبنانی و آقای رحمانی روحانیهای عراقی را هماهنگ و هدایت میکند (این اطلاعات را رانندهی یک ماشین کرایه که کارمند فکر میکنم اوقاف هم هست میدهد). فکر کنید با زور خودم را میهمان یک هتل آپارتمان میکنم. در لابی هتل آپارتمان «صفا» از همین روحانیها غلغله است. ریسپشن هتل فقط برای یک شب میتواند یک اتاق دوتخته بدهد، یک گروه لبنانی مهمان بعثه فردا میرسند. این رفتوآمدها در سالهای اخیر اقتصاد قم را زیرورو کرده است. همه و در هر جا در حال ساختوساز هستند در بسیاری از محلات نرخ زمین چندین برابر افزایش یافته است. بیشتر هتل آپارتمانها زمینهای بغل دست و حتا بغل دستتر را هم خریدهاند و مشغول اضافه کردن اتاق هستند. توریستهای «معمم» و غیرمعمم فرصتهای شغلی فراوانی را بهوجود آوردهاند. به قول یکی از کارمندان هتل: ما زندگیمان را مدیون علما هستیم...
قشرهای متضاد یک شهر
رفتن قم حالا خیلی ساده شده، اتوبان فاخر تهران— قم که از کنار فرودگاه بینالمللی امام و مرقد آیتالله خمینی میگذرد سرعت را افزایش داده. به نظر من که کاملاً منطقی است. وقتی نبض تپندهی یک نظام در این شهر باشد اتوبان و بسیاری از امکانات لازمه آن است. از کنار دریاچهی نمک که میگذشتم یاد مجلههای اول انقلاب افتادم که مینوشتند ساواکیها دستگیرشدههایشان را بعد از شکنجه در آن میانداختند. آن روزها خیلی ذهن نوبالغم را مشغول میکرد اما بعد من هم مثل خیلیها فراموش کردم.
اگر بخواهم یک تقسیمبندی کنم به نظر من ترکیب اجتماعی قم به این ترتیب است: روحانیون و طلاب که فکر میکنم با توجه به جایگاه ارزشی و دیالکتیک این گروه حتا اگر از نظر تعداد بیشتر از همه اقشار نباشند بی شک مهمترین قشر محسوب میشوند، مردم عادی که برای دیدن زندگی آنها باید به محلات دورتر مانند بلوار امین و میدان مفید سر بزنی و زوار که از قبرستان شیخان بگیری تا حرم و خیابانهای منتهی به حرم که پر از مغازه است، خیابانها را پر کردهاند.
برای دیدن، قم را اگر از مرکزش شروع کنی و احتمالاً از صبح، فقط کسانی را میبینی که عمامههای سیاه و سفید بر سر دارند و دفتر و کتاب به دست از این سو به آن سو میروند. با نعلینهایی که گاهی اصلاً رنگش تناسبی با تیپ لباسشان ندارد. خردلی تند و یا صورتی و قرمز پررنگ که بیشتر مرا یاد رنگ لباسهای گروههای هارد متال بر روی صحنه میاندازد. به نظرم این قسمت از تنپوش برای آنها تنها بخشی است که میشود به رنگ در پوشیدنیها پرداخت. چرا که عموم لباسها عباهای بلند مشکی و قهوهای با پیراهنهای سفید است.
در منطقهی مرکزی شهر در هر کوچهای یک مدرسه و کانون علوم دینی و یا مرکز تحقیقات دینی است. مدارس علمی متعلق به علما، مراکز تحقیقاتی مختلف و با عناوین مختلف که اسامیشان به نوعی حوزه فعالیتشان را نشان میدهد. «مهدویت»، «مرکز تحقیقات حقوق اسلامی»، «مؤسسه نور»، «بنیاد راه روشن فردا» و صدها عنوان دیگر که هزاران نفر در آنها شاغل هستند.
البته آیات عظام هم در اکثر موارد در کنار بیت خود تمامی این امکانات را یک جا دارند. مرکز پژوهشی، مدرسه و حسینیه و هم سایر دستگاههای ذیربط، آیتالله مکارم شیرازی در چهارراه شهدا، صافی گلپایگانی خیابان چهار مردان و یا سیستانی در خیابان معلم. البته دیگر علما که برخی چندان هم درگیر مسائل حکومتی هم نیستند مانند آیتالله بهجت که طرفداران بسیاری در بین جوانها دارد تا کسانی که معترض و یا منتقد هم هستند مانند آیتالله صانعی و آیتالله منتظری (البته وی با رایزنیهایی که شده اینک چندی است که دیگر در حصر نیست اما با توجه به دوربینهای مداربسته نصبشده در جلوی بیت و شیفتهای نگهبانی مداوم پیشنهاد میکنم برای طرح سؤال شرعی سراغ کس دیگری بروید) در این شهر دفاتر عریض و طویلی دارند. روحانیهایی با نگرش روز و یا وابسته به دیروز. اینجا میتوانید خشکترین اعتقادات را مانند برخی که حتا تلوزیون را هنوز حرام میدانند تا بازترین و گفتمانیترین تفکرها را مانند حجتالاسلام کریمنیا (که پایاننامهاش با گزارش «فرانسیس هریسون» از بیبیسی جهانی در مورد حقوق فقهی «ترانس سکشوالها» مورد توجه جهانیان قرار گرفت) را ببینید.
این هم قبرستان پرماجرای شیخان در مجاور حرم.
سرمایهگذاری دینی تأمین اقتصادی
من میخواستم ایمیلهایم را چک کنم. در لابی هتل با سرعت سرسامآوری به اینترنت متصل میشوم. پهنای باندی یک مگا بیتی که در بسیاری از شهرها با این پهنای باند یک سرویسدهندهی اینترنتی راه میاندازند. بسیاری از کتابهای ناشران از تهران برای نشر به اینجا آورده میشود. ماشینهای چاپ مدرن و مجهز، امکانات سختافزاری و اقلام مصرفی مانند کاغذ و زینک و غیره اینجا به وفور پیدا میشود. طراحی backbone اینترنتی این شهر مبتنی بر فیبر نوری است و اکثر دفاتر علما و مراکز تحقیقاتی با سرعتهای بسیار بالا و با کیفیت اتصال عالی به اینترنت متصل میشوند آن هم فکر میکنم بدون فیلترینگ چون من یکی دو جا دیدم که کاربران وارد سایتهایی میشدند که فیلتر بود. در قم به دلیل شوری آب لولهکشی همه محلهها دستگاههای تسویه آب دارند. استفاده از این دستگاهها با کارت اعتباری هوشمند است و این هم خودش از ویژگیهای قم به حساب میآید.
خوب به جرئت میشود گفت سرمایههای کلانی که در این بخش وارد چرخه اقتصادی شهر قم شده رقمی بسیار بالا است و شاید بشود گفت هر روز هم این رقم بیشتر میشود. کسی شاغل یکی از این مراکز تحقیقاتی بود که توسط دولت نهم مود حمایت مالی است، او میگفت که بودجهای که برای برگزاری یک کنفرانس سهروزه در مورد مهدویت به آنها پرداخت شده بیش از 300 میلیون تومان بوده است.
دخیل برای شفا، دخیل برای ادای قرض، دخیل برای نیاز.
اینجا از بدها نباید گفت
هیچ آمار رسمی از جرائم و بزهکاری در قم پیدا نمیکنید. بیخود وقتتان را هدر ندهید. اینجا بنا نیست که چیزی جز اخبار دنیای اسلام به جهان مخابره شود حتا مطبوعات محلی هم از حوادث و جرائم نمینویسند و یا به خلاصه خبری در این زمینه بسنده میکنند. یک راننده تاکسی در مورد خبر کشته شدن یک قاچاقچی در شهر صحبت میکرد و اطلاعاتی هم در مورد زمان و مکان و دیگر مسائل میداد و اشاره میکرد این قبیل اخبار را از طریق مسافراناش به دست میآورد.
وقتی میگویم از بدها نباید گفت یعنی از محلههای بدنامی چون «چاله کاظم» و «سه راه سرگردانی» هم نه باید نوشت و نباید خواند و نباید دید. عمده مواد مخدر قم در این دو محل تأمین و فروخته میشود. سر هر گذر میبینم چند جوان با موتور ایستاده و یا در در همان آفتاب تند کویری روی موتور لم دادهاند، کمی که شلتر حرکت کنی راحت میآیند جلو: «کم کسری هست؟ بفرما...» راننده ماشین که قبلاً خودش نیز اعتیاد داشته اما سه سال است ترک کرده از رنگ پریده من میفهمد که هول کردم. نمیدانم شاید به نظرم میآید این کارها در قم خطرناکتر از جاهای دیگر است. اما میگوید که راحت باشم. اینجا از مأمور خبری نیست و بازار مواد مخدر اینجا «اوپن» است. چاله کاظم هم اوضاع همین طور است. مشروب، سیگاری، تریاک و هر چیزی که در حوزهی نشئهجات به حساب میآید.
میخوری یا میبری؟
من نمیدانم چرا به این سه راه «سرگردانی» میگویند چون بعضی از آدمهایی که اینجا دیدم بیشتر بیچارگی از سر و کولشان میبارید تا سرگردانی. عصر به راننده میگویم به هتل نیاید و به خودم جرأت میدهم میروم سه راه. راست میروم جلوی یکی از موتور لم دادهها، قد و بالایم را نگاه میکند میگوید: هاوار یو مستر... میگویم مستر خودتی! کلی میخندد، مثل دوستان بغل دستیاش. دو تا دندان جلو ندارد. صورتش از آفتابسوختگی مثل چرم براق شده و یا شایدم این هم از عوارض مصرف مواد مخدر است. میگویم مشروب داری؟ نگاهی به سراپایم میاندازد و میگوید: ریشت مثل آخونداست کلات مثل خارجیا... کمی نگرانم از خیرش میگذرم. اما کنار میآید میگوید: بعد از جریان اون هفتاد تا خیلیها رو گرفتن دو تاشون مال همین سهراه بودند که بیچاره شدند. حالا ما هستیم خدمتتون، عرق سگی یه پلاستیک (حدود یک لیتر) دو و پونصد، ویسکی قوطی چهارونیم، شیشهای سی تومان. جا مکان ندارین خودمون ساقی هستیم. یه تریپ اش هم ده تومان خرج و مخارجشه...
به نظرم اوضاع اینجا کمی با خیابانهای صفائیه، امام، و سپاه فرق میکند. انگار در بیرون یک هسته هستم و این قسمتهای شهر متعلق به آن قسمتها نیست و شاید برعکس، نمیدانم.
دنبال مصدومان حادثهی مصرف مشروبات الکلی مسموم میروم چیزی دستگیرم نمیشود شاید زمان بودن من اینجا محدود است یا اینکه کسی حاضر به همکاری نیست. نه اسمی و نه آدرسی. شاید این هم مربوط به بخش «مگو»های قم میشود.
زائران خضر نبی و راهپیمایی طولانی برای وصل حاجت.
صفائیه میعادگاه عاشقان
حالا اگر بخواهیم همه اقشار مردم قم را ببینیم بهتر است سر شب سری به خیابان صفائیه بزنیم. اندک مانتوپوش قمی و جوانهای مد روز قم را میتوانید در راسته صفائیه ببینید. به نظر میآید این تنها راه گردش و تفریح است. بوستانهای شهر بسیاریاش این روزها زنانه و مردانه است. برخی هم که به تازگی راهاندازی شده و قابل بهرهبرداری نیست. در این شهر در بخشهای مرکزی شهر چیزی به نام سینما وجود ندارد و با توجه به فضای عمومی حاکم، بسیاری از امور که در شهرهای دیگر میتواند امری بدیهی و عادی محسوب شود، اینجا تا حد یک جرم میتواند به حساب بیاید.
در صفائیه شما میتوانید بوتیکهایی ببینید که لباسهای مختلف شب و میهمانی زنانه میفروشند و شلوارهای جین با مارکهای مشهور را پشت ویترین گذاشتهاند. در کنارش آنطرفتر خیابانهای منتهی به حرم بیشتر اجناس سوغاتی و مهر و جانماز میفروشند. خوردن نوشیدنی و بستنی و راه رفتن در این خیابان عمده تفریح جوانان قمی است.
از جوان ها که میپرسم کسی یادش نمیآید که در قم تا کنون کنسرتی برگزار شده باشد. این قبیل کارها در شهر ممنوعه غیرممکن است. فقط از یک جوان افغان؛ توضیح این که قم جزء شهرهایی است که بالاترین میزان مهاجر افغان را دارد، شنیدم که بعد از سقوط طالبان بنا شد کنسرتی در استادیوم شهر برای افغانها برگزار شود که به دلیل اعتراض برخی از علما به شکلی محدود اجرا شده است و رفت پی کارش و دیگر از این اتفاق ها پیش نیامده. به هر حال باید دانست که برگزاری کنسرت در این شهر جزء غیرممکنها به حساب میآید.
باور نمی کردم، مانتو؟
شهر خون و قیام و صیغه
در طبقات مرفه قم به نوعی روابط تعریفشدهی پسر و دختر از گذشته وجود داشته است. اما کمکم این امکان با تأسیس دانشگاه آزاد و دیگر تغییرات برای دیگر طبقات اجتماعی هم فراهم میشود. آنچه که مسلم است این روابط کاری با بحث شیرین صیغه که این روزها در مجامع و محافل مطرح میشود ندارد. بیشترین طرفداران «صیغه» به اتکای آماری که سازمان بهزیستی و دفتر ادارهی کل امور اجتماعی وزرات کشور میدهند از میان متأهلان است. شهرت دارد که در این شهر مراکزی وجود دارد که فرصتهای لازمه را فراهم میکند، در گذشته نیز یکی از مشهورترین این مراکز به صورت خودجوش «قبرستان شیخان» گورستانی مجاور حرم بوده که زنان بیوه و یا نیازمند در آنجا میآمدند و خود را برای صیغه عرضه میکردند. این قبرستان اینک با توجه به تغییری که در ساختار اجتماعی و امکانات بهوجود آمده شاید دیگر چنان که در گذشته شهرت داشت محل این داد و ستدها نیست.
به قول یک جوان قمی: «حالاها دیگه همه موبایلی شدن. هم قیمتش معلومه و هم کلاسش بالاست.» از یکی دو کاسب این محل پرسیدم که آیا هنوز هم زنان صیغهای در همین قبرستان گرد میآیند؟ یکی از آنها با خنده اشاره کرد که برخی بیش از اندازه این داستانها را در قم اغراقآمیز کردهاند وگرنه این روزها همه جا پیدا میشود. اما دیگری با تأیید اینکه هنوز هم گاهی بعضی زنهای مسافر میآیند و اهل معامله هستند اشاره کرد که مثل چند سال گذشته نیست و کمتر حالا کسی به این روش (آمدن به قبرستان شیخان) صیغه میشود.
اما یک روحانی که در بازار با او آشنا شدم نظریه جالبی داشت، او اشاره میکرد که اینکه اکثراً با رفتاری فسادآمیز و گاهی اجباری با کسی رابطه غیرمشروع برقرار میکند بهتر است یا ارتباطی در چهارچوبه اعتقادی و در قالبی که شرع آنرا مباح دانسته؟ او اشاره میکرد که برخی از بدخواهان نام صیغه را لکهدار کردهاند. وقتی از شنیدههایم در مورد اینکه هستند کسانی که به صورت سازمانیافته همسر موقت پیدا میکنند، گفتم، اظهار بیاطلاعی کرد و گفت اگر هم باشد چیز بدی نیست چون آدم با اطمینان از یک سوپر مارکت مایحتاجش را بخرد بهتر است یا یک گاری دورهگرد.
من در همین جای گزارش برای دانستن اینکه کم و کیف کار چیست تماسی به واسطه یک دوست با یکی از این سرویسدهندگان داشتم که شاید شرح آنرا در گزارشی جدا ارایه کنم اما چیزی که مسلم است. شاید یکی از تجارتهای پرسود در این زمینه همین شغل شریف «هماهنگی» باشد.
به هر حال در قم بسیاری از علما معتقدند که یکی از راهکارهای جلوگیری از فساد همین است و حتا به دنبال این هستند که از محدودهی خاص روحانیان و علما آنرا خارج کنند و شکلی عمومی به آن ببخشند.
پایتختی بزرگتر از تهران
قم هر روز گستردهتر میشود. شبهای چهارشنبه که میگویند روز زیارتی جمکران؛ زیارتگاهی در نزدیکی قم، است و یا شبهای جمعه و ایام ولادت و عزا موج عظیم مردم را با صفی طویل از ماشینها میبینید. در بلوار منتهی به مسجد جمکران که حال متصل به قم شده است جای سوزن انداختن نیست. دو طرف این بلوار که زمین مزروعی بوده است به واسطه بیت بزرگان تبدیل به میهمانسرا و مدرسه شده است و الباقی زمینهایش را هم در حاشیه تا متری 5 میلیون تومان بالا برده.
اینک در قم رونق داد و ستد خوب است و همه اهل خریدند و فروش. زمین، خانه و مغازه. بورس بنگاههای املاک جمکران و قم و رونق فروش زمینهایی که میگویند رهبر ایران وصیت کرده او را آنجا دفن کنند و حال به متری یک میلیون تومان خرید و فروش میشود. آپارتمان و هتل و بسیاری از چیزها و کسها که میشود خرید و فروخت. از چاله کاظم تا سه راه سرگردونی. اینک هر روز مدرسه فیضیه و مدارس دیگر تولید عالم میکنند و به جهان اسلام صادر میکنند، جوانان به دلیل خوردن مشروب سمی کور میشوند و میمیرند و بعدازظهر دختران با چادر به بلوار امین میآیند و به دوست پسرشان نامه میدهند. توریستهای اروپایی و آمریکایی میآیند تا این شهر را از نزدیک ببینند و من به قم که میاندیشم باز هم احساس میکنم قم واقعاً یک پارادوکس است. بینظیر و متفاوت، جایی برای تصمیمهای مهم که مردم شهروندان دست دومش محسوب میشوند. یک پایتخت بزرگتر از تهران.
اردوان روزبه