علی دایی بزرگ است
+0
رأی دهید
-0
علی دایی بزرگ است
علی دایی در میان اهالی فوتبال یک خصوصیت کمنظیر دارد. وقتی در یک برنامه تلویزیونی از او بخواهند از بین اعداد یک تا نودهزار یک عدد را انتخاب کند، خیلی راحت و بدون معطلی میگوید 39975. این ویژگی را اصلاً دستکم نگیرید.
وقتی عادل فردوسیپور برای اولینبار بساط قرعهکشی را در برنامه 90 به راه انداخت، با گرفتاریهای فراوانی روبهرو بود. مثلاً در انتهای برنامه از کارشناس بازی میخواست از بین اعداد یک تا پنجاههزار، پنج عدد را انتخاب کند. کارشناس مربوطه، انگار که از او خواسته باشند فهرست جاسوسان درگیر در پروژه واترگیت را اعلام کند، سریعاً میگفت «یک». فردوسیپور میگفت حالا یک عدد دیگر انتخاب کنید، طرف میگفت «دو». آقای مجری میگفت لااقل یک عدد چندرقمی را هم بگویید، آقا میفرمود «ده». اعصاب فردوسیپور که یک فازش را از دست میداد، تشر میزد که دوست عزیز تا «پنجاههزار» جا داریم، کارشناس مربوطه میگفت «شصتهزار».
بعدها که کار به انتخاب دونفره رسید، اوضاع بیریختتر شد. کارشناس بازی میگفت «یک»، کارشناس داوری میگفت «دو». انگار قرار است «هب» بازی کنند و به مضرب پنج که رسیدند دست بزنند.
آوانگاردهایشان که میخواستند اندکی خودنمایی کنند و بگویند ما هم اینکارهایم، باد در گلو میانداختند و میگفتند: «صد و سی و هفت هزار و دو هزار و دویست و...» و اینجا بود که معلوم میشد نمیتوانند عدد مورد نظر را به اتمام برسانند که یکان و دهگان و صدگانش را به باد داده بودند.
این گرفتاری مختص فردوسیپور نبود. در یکی از برنامههای تلویزیونی، قرار شد کارشناس اخلاق و مشاور خانواده، از بین اعداد یک تا نه، عددی را انتخاب کند؛ با این شرط که یک و هفت و نه را انتخاب نکند. سریعاً گفت همین «یک» خوب است. مجری بیچاره گفت: آقای عزیز، یک را که نمیشود انتخاب کنید، گفت هفت عدد مقدسی است، همان هفت. گفت آقاجان هفت استثناست، طرف گفت یا نه یا سه. مخاطبان ارجمند برنامه هم زیر بار این پرسش مردافکن خرد شدند که وقتی کسی نمیتواند از بین اعداد یک تا نه، یک عدد انتخاب کند، چگونه میتوان به مشاورههای خانوادگی و توصیههای اخلاقیاش اعتماد کرد.
بیسوادی در سرزمین ما بیداد میکند. ضمن تقدیر از همه تلاشهای نهضت سوادآموزی برای آشنایی بیسوادان با مبادی خواندن و نوشتن و حساب و کتاب، متاسفانه باید اعلام کرد، کار که کمی فراتر از محاسبات اولیه میرود، خیلیها کمیتشان لنگ میزند.
در همان برنامه 90، حساب حاجرضایی و مجید جلالی و چند نفر دیگر را که جدا کنید، احتمالاً بقیه باید به کمک فردوسیپور عدد انتخاب کنند و بگذریم که روزهای اول رنگ و رویشان میپرید وقتی با چنین پرسش سهمگینی روبهرو میشدند؛ کم مانده بود بگویند آقا جان ما کارشناس فوتبالیم نه هانری پوانکاره.
علی دایی این شانس را داشت که نه در عنفوان جوانی بلکه در بیست و چهار سالگی به بازیکن محبوب سرزمینش بدل شود. این اتفاق اگرچه شاید باعث شد فوتبال کشور ما از حضور او در سنین نوجوانی محروم بماند، اما یک مزیت عمده داشت. دایی توانست سر فرصت درسش را بخواند و از دانشگاهی فوقالعاده معتبر فارغالتحصیل شود.
اینکه بگوییم تحصیل در رشته متالوژی و مهندسی مکانیک باعث رشد و ارتقای سطح فوتبال بازیکنان میشود را کسی نخواهد پذیرفت، اما فراموش نکنیم که در دنیای جدید، به هر حال تفاوتهایی میان آنکه ساحت آکادمی را درک کرده و دیگران وجود دارد. مجید جلالی جایی درباره دایی گفته بود، اینکه او میتواند از موقعیتهای مرده فرصتهای گل بسازد، مستقیماً به فراستی برمیگردد که به عنوان یک انسان تحصیلکرده کسب کرده است. دانشگاه رفتن، حتی در رشته تربیتبدنی، شاید نتواند قدرت دریبلزنی بازیکنان را افزایش دهد، اما باعث میشود آنها در محیطی متفاوت از کوچه و بازار و خیابان قرار گیرند و در نگاهشان به جهان، تغییری بنیادین رخ دهد.
اگر علی دایی هیچوقت خودش را نباخت، اگر با دیدن رنگ اولین تراول چک سبز، فیلش هوای هندوستان نکرد، اگر با خریدن اولین پرشیا و نوکیا به فکر جردنگردی و smsبازی نیفتاد، بهخاطر این بود که در جایی دیگر آموخته بود ستارهشدن اقتضائات خودش را دارد و با یک دل نمیشود مخلص و چاکر هزار دلبر بود؛ لااقل در عالم فوتبال حرفهای.
احتمالاً دایی تا پایان عمرش نیز سراغ رشته مهندسیاش نخواهد رفت؛ شاید هم برود، مهم نیست. اما فراموش نکنیم که با همین مدرک به ظاهر ساده، یک سر و گردن از بقیه فوتبالیستها بالاتر است و بقیه هم این را به رسمیت شناختهاند. قصد توهین ندارم اما شاید اگر هر کس دیگری جای دایی بود و هنگام حرف زدن دچار مشکل جسمی اندکی بود که دایی ناخواسته با آن دست به گریبان است، هرگز نمیتوانست به این خوبی عادل را محاکمه کند و ما هفتاد میلیون نفری را به دادگاه بکشد که روزی روزگاری برایش sms ساخته بودیم و حرمتش را شکسته بودیم.

دایی نهتنها بهراحتی عدد انتخاب میکند، بلکه هنگام ارائه آمار بهخوبی میداند که مجموع درصدهای ارائهشده از یک بازی آماری نباید از صد فراتر رود و به نیکی دریافته است که به کار بردن «کل یوم» به جای «کلهم اجمعین» بهسادگی میتواند دودمان یک کارشناس را به باد دهد. اینها مزیتهای کمی نیستند در سرزمینی که از صبح علیالطلوع تا بوق شغال، اهالی فرهنگ و مطبوعات و ورزشش گاف میدهند و سوتی.
اینها مزیتهای کمی نیستند در سرزمینی که مدیران ورزشیاش در برنامههای تلویزیونی با قسم حضرت عباس و گرو گذاشتن ریش و سبیل حرفشان را پیش میبرند. اینها مزیتهای کمی نیستند در سرزمینی که مردمی بودن، تعریفی جز هرهر و کرکر و همه چیز را به شوخی گرفتن و در یک کلام خاکی بودن ندارد.
موفقیت دایی در عرصههای مختلف زندگی، غروری منحصربهفرد به او بخشیده است؛ غروری که خیلیها را آزار میدهد. غروری که تکتک ما در مافیالضمیرمان داریم و میترسیم ابرازش کنیم.
بههمین خاطر مجبوریم چپ و راست بگوییم خاک پای مردم این مرز و بومیم و در عمل، هیچ ارزشی برای همین مردم قائل نباشیم. فردوسیپور در برنامه 90 این هفته اصرار داشت به دایی بفهماند که در یکی دو سال اخیر تغییر کرده و در سالهای پیش امکان نداشت از کسی عذرخواهی کند. درست میگفت. دایی هم پذیرفت. شاید این هم از اقتضائات همان غرور باشد.
اما بهراستی غرور صمیمانه علی دایی آزاردهندهتر است یا تواضع گنجشکرنگکنان و قناریفروشانی که سالهاست تکلیفشان با مردم روشن است و کسی هم برای سجایای اخلاقیشان تره خرد نمیکند؟
اینکه دایی را باید اسطوره فوتبال دانست یا نه، مردم تعیین خواهند کرد. اینکه قهرمان ملی ما باید در چه جایگاهی بنشیند و پس از این چه کند هم به خودش مربوط است و نصحیتهای کارشناسان خبره.
از من اما اگر بپرسند، میگویم علی دایی نباید از فوتبال کنار برود. نه به خاطر اینکه آقای گل فوتبال جهان است و پرافتخارترین بازیکن ایران. نه به خاطر اینکه یکتنه از پس هفتاد میلیون نفر برآمد و خودش را اثبات کرد. بلکه به این خاطر که بهراحتی بر صندلیهای شبکه سه تکیه میدهد و میگوید 39975. فکر کنم فردوسیپور هم موافق باشد.
حمید رضا ابک