شهوت نزد اعراب - جنسیت و جامعه(۶)

شهوت نزد اعراب

ماه‌منیر رحیمی

جنسیت و کشش‌های جنسی به گفته‌ی ادبا، چه آشکار و چه در پرده‌ی بیان‌های عشقی، چون غزل، در دوره‌‌های مختلف ادبیات فارسی کم یا بیش دیده می‌شود. از آن‌جا که عربی به دلایل تاریخی و به گواه صاحب‌نظران، جای‌گاه ویژه‌ای در زبان فارسی داشته است، در این قسمت از سلسله‌ برنامه‌‌ی «جنسیت و جامعه» نگاهی سربسته اندازیم بر ادبیات اروتیک عرب‌زبان‌ها.

باری، اعراب که این همه به فرهنگ عمومی ایران نزدیک شدند، در عالم خصوصی خود یا آشکارتر بگویم، در روابط جنسی‌شان چگونه‌اند؟ ایرانی‌ها چه اندازه آن‌ها را می‌شناسند؟ آن‌ها ما را به چه چشمی می‌بینند؟ اجازه دهید این‌جا، من ماه‌منیر رحیمی، دست‌کم دید یک عرب را برایتان بیاورم. بشنویم توصیف یک عرب‌تبار را از فرهنگ جامعه‌ی خود؛ از عراق؛ همسایه‌ای که طولانی‌ترین مرز مشترک را با ایران دارد.

 


باسم الرسام

 

بدون مقدمه‌ای بیش از این، میهمان‌مان را برای شما شنونده‌ی رادیو زمانه معرفی کنم. باسم الرسام، نقاش و نویسنده‌ی عراقی‌الاصل مقیم ایران. وی پیش از روایت شخصی خود از اروتیسم، وصف مختصر روزگار خود و بازتاب آن در نقش‌هایی که زده، از بیان‌های اروتیک در ادبیات عرب می‌گوید:
قبل از این‌که بگویم اروتیک در ادبیات عرب، باید بگویم در جامعه‌ی عرب. خود این مبحث اروتیک، باید جدایش کنم از پورنو. ببینید در یک شعر یادی از دو پستان زن اروتیک نیست به تنهایی، ولی اگر بپذیریم و فقط بگوییم سکس، فکر می‌کنم بهتر است که یک توضیح کلی پیدا بکنیم. در جامعه‌ی عرب، یعنی آن دوره‌ی جاهلیت به تعبیر اسلام که بعدش می‌آید، این یک رابطه‌ی کاملاً آزاد تعریف‌شده‌ای بود؛ شبیه آن‌چه الان در اکثر کشورها وجود دارد.

من شنیده‌ام زن‌های عرب زمان فوت حضرت محمد می‌روند در گوشه‌ای و جشن می‌گیرند حتی، به این دلیل که بین خودشان اعلام می‌کنند آزادی ما دوباره از سر گرفته می‌شود. این چه‌قدر حقیقت دارد؟

چنین روایتی را بله خودم هم خوانده‌ام و شنیده‌ام، ولی کاملاً به‌عنوان یک سند نمی‌توانم اسم ببرم. منتها چون فرهنگ عرب را خوب می‌دانم و خودم هم عربم، بعید نمی‌دانم. وقتی می‌گویند زن در شعر و ادبیات عرب در واقع این آینه‌ی جامعه‌ی اعراب بوده،‌ این‌که زن درخواست خودش را راحت مطرح می‌کند، واقعیت این است درخواست سکس مطرح می‌کند و حتی نوعش را و شیوه‌اش را و از آن کسی که می‌تواند ارضایش کند این را می‌طلبد. همراه با وصف، وصف فقط عضو مردانه نیست یا عضو زنانه تنها نیست. نه، نه فراتر از این...

زن عرب این سکس را خیلی عریان طلب می‌کند و بیان می‌کند یا مرد عرب یا هر دو؟

هردو.

از پیش از اسلام صحبت کردی. بعد از اسلام چه تغییری کرد؟

تغییر کلی کرد؛‌ خصوصاً بعد از نزول سوره‌ی نور. یقیناً این آزادی از زن کاملاً گرفته شد، نه این‌که کم شد. خانه‌هایی به این مناسبت، با شماره‌های گوناگون، با علامت‌های گوناگون به هر حال، منظورم همان پرچم قرمزیی‌ست که آن‌زمان‌ها روی بعضی چادرها زده می‌شد و مرد آزاد بود در ورود به این چادرها و زن، هر زنی، آزاد بود در ورود این چادرها که برای ارضای خودش یا حالا به هرغایت دیگر...

منظورت قبل از اسلام است؟

قبل از اسلام، آره... آره... آره. به این دلیل. آن چیزی که هست، بعد از اسلام تعریف دیگری پیدا کرد. یعنی پرچم برداشته شد از بعضی چادرها و زن برای این‌که بتواند آزاد باشد، یک محدودیت دیگری برایش قائل شدند و آن هم همان که بعداً شد ازدواج المتعه، صیغه. ببین چیزی نیست که عرب ازش استنکاف کند؛ عرب غیرمسلمان فعلاً. شاید بعد از سیصد سال کم‌کم حرام شدن این موضوع جا می‌افتد برای مردم عرب. ما حتی تو روایت‌ها هم داریم، سکینا، دختر امام حسین، شب شعر داشتند هر سه‌شنبه. جمیل یک شاعر معروفی‌ست و داستان‌های عشقی‌اش و عشق‌اش نسبت به حسینه معروف است. این دو نفر بیشتر در آن خانه دیدار می‌کنند و آن‌هم به اجازه‌‌ی سکینا. به این دلیل می‌گویم همچین تقبیح نشده بود در درون جامعه‌ی عرب، ولی به‌عنوان یک قانون و یک شرع، چرا دیگر مطرح بود.

به هرحال می‌خواهم این را بگویم یک فرهنگ است در واقع. در ادبیات عرب هم کتاب‌هایی داریم. شاید گاه‌گداری مثلاً با مخالفت الازهر یا یک‌جای دیگر قرار بگیرد، ولی همچنان چاپ می‌شود. مثلاً نهصد سال پیش جامعه‌ی بغداد را به تصویر می‌کشد،‌ شمال آفریقا را به تصویر می‌کشد. یک استنباطی برای خواننده‌ی عرب حداقل، یا حتی غیرعرب، خواهد داشت این کتاب، اینکه چه جامعه‌ی آزادی بوده! این تاریخ تاریخ درون مردم است، یعنی روزمره‌ی یک منطقه‌ است، یک قلمروست در واقع. این که بعداً بخواهیم این را تحریف‌شده قلمداد کنیم،‌ نه نیست. چون مدون است و شواهد هم دارد، سند هم دارد. برای عرب‌ها بحث اروتیک از این گذشته، یک بعد رمانتیک‌ هم همیشه همراهش بود. حتی من از دوره‌ی جاهلیت هم دارم می‌گویم الان. زن عرب دنبال یک حالت رمانیتک بود که به این‌جا می‌رسید و آزادی‌اش را اتفاقاً فقط توی همان رابطه پیدا می‌کرد. در ادبیات عرب خیلی رک سکس را می‌خواهد، بدون حشمت، بدون چادر، بدون قناء، بدون ماسک، بدون توجیه.


ببینید به هرحال ادبیات عرب چند دوره می‌گذارند: مهم‌ترین‌اش هم این است، قبل از اسلام و بعد از اسلام است؛ اگر خلاصه‌اش کنیم. بعد از اسلام چون شرایط دیگری، یک‌سری محدودیت‌هایی برای آزادی زن به‌وجود می‌آید، صدای مرد است که خواهان این است. صدای زن بلند نیست،‌ در خفاست، در متن برگه است، در متن واژه‌ است، در متن یک کلمه است و آن چیزی‌ست که ادبیات عرب را بعداً شکل خواهد داد، یعنی تأثیرش را روی مرد هم می‌گذارد. شعر زیاد داریم، نثر زیاد داریم، کتاب زیاد داریم در این‌باره؛ داستان‌های اروتیک، تحلیل‌های اروتیک، نمی‌دانم، داروهایی که مفید است برای این موضوع.

باسم، حالا این‌جا یک پرانتزی باز کنیم؛ بین این موضوع ادبی و آن‌چه بین مردم شایع است. حتماً شنیده‌ای که عرب‌ها را مردمانی، به‌خصوص مردهایشان را، انگلیسی‌زبان‌ها «هات» می‌دانند یا تمایل جنسی‌شان را خیلی شدید می‌دانند. در ادبیاتشان هم که می‌گویی این‌قدر آشکار بیان می‌کنند این تمایل‌شان را، به نظر می‌رسد ریشه در یک فرهنگ دارد. این‌طور است؟

من اتفاقاً این را برخلاف آن‌چه گفته می‌شود می‌دانم. یعنی صراحت و رک ‌بودن است در واقع نزد عرب که باعث می‌شود این را مطرح کنند، نه آن‌چه شما می‌گویی یا آن‌چه برداشت شده. آن‌چه در ایران گفته می‌شود یک مقدار به جاهای دیگر هم کشیده می‌شود. یعنی من فکر می‌کنم کلاً عرب در این‌جا محبوب نیست.
می‌گویم یعنی ادیب عرب خیلی راحت‌تر می‌تواند بیان کند خواسته‌اش را. حتی نیاز مجهول، نیاز ناشناس‌اش را به دیگری آشنا می‌کند. خودش را خیلی آزاد می‌داند و حق خودش می‌داند...

باسم الان حضور ذهن داری یکی‌، دو تا مثال بیاوری از این عریان‌گویی‌های ادبای عرب؟

خیلی هست، ولی الان توی ایران زندگی می‌کنم، ماه‌منیر، راحت نیست این موضوع برایم. یعنی حتی می‌تواند،‌ نمی‌دانم،‌ یک ایراد قانونی بر من صورت بدهد. اگر جای دیگر بودم، حتماً نمونه می‌آوردم؛ حتا از خودم. در ادبیات عرب چند تا کتاب اروتیک و سکسی داریم، می‌دانید که شروع‌اش با "به‌نام خدا"ست؛ به‌نام آن‌چه این موضوع را آفریده. فکر می‌کنم هیچ کتابی نیست که کمتر از ده صفحه مقدمه نداشته باشد، که فقط برای مدح و شکرگزاری از این موضوع.

باسم من بعضی از نقاشی‌هایت را یادم هست. یادم هست حتی یکی‌، دو بار نمایش‌گاه گذاشته بودی، اما به‌طور خصوصی. نمایش‌گاه عمومی نمی‌توانستی بگذاری.

درست است.

از طرح‌ها و نقاشی‌های اروتیک‌ات برایمان بگو.

البته خب یک مقدار حالا این موضوع تو نقاشی متفاوت است. هر نقاشی این اجازه را به خودش می‌دهد که آدم را بدون لباس ببیند. یعنی بدون لباس دیدن، صرفاً اروتیک نیست. آره، یک جاهایی از کارها، از تابلوها، چرا قبول دارم؛ کلاً اصلاً ایده‌ی اروتیکی بود.

باسم تو الان شاید به عنوان یک شاهد بیرونی بهتر بتوانی جامعه‌ی ایران و به‌خصوص تهران را پیش چشم خود ما ایرانی‌ها بیاوری. از زاویه‌ی روابط جنسی به‌خصوص جوان‌ها، زمانی‌که تو آمده بودی، آن سال‌های اول با الان تغییری حس می‌کنی؟

تغییر ظاهراً بسیار زیاد است. ظاهراً می‌گویم. به نظر من ایرانی‌ها به‌شدت و عمیقاً مذهبی‌اند.

چی دیدی که این‌طوری می‌گویی؟

ببین در برخوردم با آدم‌های گوناگون. خودتان می‌دانید من کجا کار کردم.

از جمله در طیف روشنفکری دینی.

دقیقاً منظورم این‌ها هم هستند. ولی خود مردم هم مایل هستند که نشان بدهند روشنفکرند. نمی‌خواهم بگویم ریاکاری. نه، نه.

باسم شاید می‌خواهی بگویی که الان عده‌ی زیادی می‌خواهند بگویند روشنفکر هستند و به یک آزادی رسیدند یا به فردیت خودشان می‌خواهند توجه بکنند، شاید ناآگاهانه، و به موضوع سکس می‌پردازند. چون من سؤالم راجع به سکس بود!

نه من کل حرفم این نیست یقیناً. برای این‌که از روز اول هم که آمدم یک جوری باید نشان می‌دادند که "من روشنفکرم" و روشنفکری یک جور تحصیل‌کردگی‌ست بیشتر توی ایران تا تأثیرگذار در جامعه. حتی اگر تأثیرش روی ده نفر هم باشد، بازهم من می‌گویم "تأثیرگذار روی جامعه".

چندسالگی آمدی ایران باسم؟

من بیست‌وپنج‌سالم نشده بود هنوز.

پس دوران جوانی عراق بودی.

بله.

از فضای آن‌جا بگو. به‌خصوص زمان صدام حسین. جوان‌ها...

ببین، این دو بحث دارد: یکی اینکه شخصی خودم هست، یکی هم جامعه‌ی جوان‌های آن‌جاست. آن لذتی که شاید هر جوانی می‌برد از جوانی‌اش من شاید نبردم، ولی امروز بازهم می‌گویم آن سهم من بود از زندگی‌ام. آخر سر باز هم خودم را قاطی دیگران می‌کنم، نه این‌که نه. ولی خب به هرحال یک زندگی دیگری داشتم واقعاً. من از ۱۶ سالگی دیگر تحت تعقیب بودم تا سه ‌سال بعدش که دستگیر شدم و نمی‌دانم،‌ زندان رفتم و...

آن‌چه در کوچه و خیابان بغداد می‌دیدی...

نه می‌دانی... من از دوره‌ای می‌گویم که پانزده‌سالگی‌ام بود. به‌هرحال جامعه‌ی آزادی داشتیم یا حداقل به نظر من این‌جوری می‌رسید.

از آزادی‌های سیاسی نمی‌گویی، از آزادی‌های فردی می‌گویی لابد.

به هرحال این دوتا یک جورهایی به هم ربط داشتند. شاید آن روزها حزب بعث یا کلاً سیستم حاکم یک سری آزادی‌های اجتماعی هم خودش تزریق کرد. ولی چون این جامعه مهیا بود برای این موضوع و پذیرایش بود و خودبه‌خود خیلی از شرایطش را داشت،‌ مشکلی نداشت با این آزادی‌های جدید؛ مثل بعضی دیسکوها، بعضی نمی‌دانم...
سیاسی هم نمی‌توانم منکر بشوم. دهه‌ی هفتاد برای ما، یعنی از 1975 تا ۷۷ شاید بهترین دوره‌ی کل تاریخ عراق واقعاً به حساب بیاید. اگر هم نگویم باز ِکامل سیاسی، ولی ما که برای نفس‌کشیدن هم تشنه بودیم، این نفس کشیدن زیبایی بود. و شاید هم همین بدبخت‌مان کرد.

مثل دهه‌ی چهل ایران، یعنی یک دوره‌ی کوتاه آزادی‌های ادبی و...

شاید. خیلی با آن آشنا نیستم، ولی درباره‌اش خوانده‌ام. اما تو همان دوره هم یک اتفاقات عجیبی می‌افتاده (تو ایران). ولی واقعاً آن دوره‌ای که ازش می‌گویم، یعنی در بغداد حداقل، آن‌جا که زندگی می‌کردم، اتفاقات خاصی نمی‌افتد. اصلاً. این‌که لکه‌دار کند این فضا را. ابداً.

تو خودت از زندان...

آخر ۷۷ بود که شروع شد.

باسم تو خودت از زندانی‌های ابوغریب بودی.

اصلاً دفاع‌ کردن نیست؛ یک بیان است. بعد یادتان نرود که من یک جوان بودم. شاید اگر با این سن و سالم آن‌جا بودم یک ایرادهای دیگری می‌گرفتم، ولی برای یک جوان حداقل توی آن دوره که کمونیست هم بودم خیلی خوشایند بود. رابطه‌های آزاد با دختر برای من که پسرم، رابطه‌های آزاد با هر عنصرسیاسی بود، با کردها با نمی‌دانم قومی‌ها با عبدالناصری‌ها و... راحت بود.

پس چرا افتادی زندان؟

این که گفتی جالب است. من گفتم کمونیست بودم، اعتقاد خودم بود. من توی حزب کمونیست نبودم، ولی حزب کمونیست آن‌روزها که آزاد بود، یک سری عناصر داشتند و بعضی آدم‌هایی که بیرون از حزب بودند و تأثیرگذار هم بودند، جزء آن آدم‌های انشعابی می‌دانستند، در واقع. و من شاید از معدود جوان‌هایی بودم که راضی به آن وضع واقعاً نبودیم. اصلاً. به این دلیل هم عناصر حزب کمونیست به سازمان امنیت کمک می‌کرد از این بابت که آدم‌هایی مثل من دستگیر بشوند و جامعه از ما پاک بشود. و این بود...
از زمانی داشتم تعریف می‌کردم که من تحت تعقیب بودم اتفاقاً. هتلی نبود توی بغداد که دیگر پذیرای من باشد. یعنی باز آواره بودم و وضعیت افتضاحی هم داشتم. ولی خب الان این‌جوری ازش می‌گویم. اگر بخواهم خودخواهانه نگاه کنم، نه. باید بگویم آه، خیلی وضع بدی بود، جای خوابیدن نبود و... خب چون دارم فقط از خودم می‌گویم، ولی این دیگر واقعیت نیست؛ این حقیقت نیست.

+2
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.