نرمک نرمک نسیم زیر گلان میخزد / غبغب این میمکد، عارض آن میمزد / گیسوی این میکشد، گردن آن میگزد / گه به چمن میچمد، گه به سمن میوزد / گاه به شاخ درخت، گه به لب جویبار
پس از گرگانی و نظامی بسیاری از سرایندگان منظومههای عشقی به توصیفهای تنکامهگی پرداختهاند، ولی کارشان چنگی به دل نمیزند؛ خالقی مطلق میگوید. برای مثال کار گل و نوروز کار خواجوی کرمانی، که در آن شاهزادهی نوروز میرود که با گل عشقبازی کند، ولی با دیدن او بیهوش نقش بر زمین میگردد.
پس از نظامی در میان منظومههای عشقی تنها فرهادنامه، اثر عارف اردبیلی، از این بابت در یک مورد مستثناست. از مقالهی خالقی مطلق نقل میکنم: به عقیدهی عارف اردبیلی در خسرو و شیرین نظامی، خسرو و فرهاد بیشتر زناند تا مرد و شیرین او بیشتر مرد است تا زن. عارف بر خسرو نظامی ایراد میگیرد که این چه مردیست که در هنگامیکه او شیرین را لخت در چشمه میبینید بهجای آنکه چستی کند، سستی میکند. ولی حقیقت کار این بوده که چون کاری از دست خسرو ساخته نبوده، فرهاد بهجای او تلافی کرده است. به گمان شاعر زنان شوخ و شنگ در پی الفیه و شلفیهاند و اگر لازم باشد از خود شبی دهبار دوشیزه میسازند. اما خالقی مطلق میگوید: پیداست که از شاعری تا این اندازه گرفتار تنشیفتهگی با چنان نظری سخیف دربارهی زن و عقیدهی سبک دربارهی داستان عاشقانه، که لطف آن را صرفاً در شرح عمل جنسی میبیند، نه داستانی همتا و همعرض خسرو و شیرین برمیآید، و نه داستانی همسنگ و همچند ویس و رامین ساخته است.
دکتر خالقی مطلق مینویسد: از میان داستانهای کلاسیک ادب فارسی، چه حماسی و چه عشقی، در آن دسته که به اصلی کهن برمیگردند، زنان چه در نقش مادر چه در نقش همسر و چه در نقش معشوق، خواه باوفا و فداکار و خواه بیوفا و خیانتکار، همه در یک صفت شریکاند و آن برخورداری از خودآگاهی و کوشاییست. برعکس در آن دسته داستانها که اصل کهن ندارند و بیشتر ساختهی تخیل داستانسراست، زنان بیاراده و فقط وسیلهی ارضای هوس جنسی مرداناند. این نظر نه تنها دربارهی منظومهها، بلکه دربارهی منثورها نیز درست است. وی در این باب مثالی از دارابنامهی طرسوسی میآورد.
به گفتهی خالقی مطلق، یکی از منظومههای عشقی در ادب فارسی داستان پدومات از ملاعبدالشکور بزمیست که به سال ۱۰۲۸ هجری سروده شده. به باور خالقی مطلق در این داستان نکته آنکه: دختر برای آنکه آتش عشق و شهوت شوهر را تیز کند، نخست خود را پنهان میکند. و نکتهی نوی دیگر نازکردن دختر است که تا شوهر ناز او را نمیکشد، تن بدو نمیسپارد.
خالقی میگوید: در منظومههای عاشقی، از این چند نمونه که بگذریم، دیگر به توصیفهای تنکامهگی قابل توجهی برنمیخوریم تا میرسیم به روزگار ما، به زهره و منوچهر، سرودهی ایرج میرزا.
اما در قصاید؛ جلال خالقی مطلق میگوید: بیشتر قصاید فارسی آغازی غزلگونه دارند. وی مثالی میآورد از قطران تبریزی که دلدار خود را آراسته و بهسراغ شاعر رفته، ولی میان شاعر و او هیچ اتفاقی نمیافتد، مگر گلهی شاعر از بیوفایی یار. بسیاری از قصاید امیر معزی دارای آغازههایی هستند در توصیف عشق، ولی مایهی تنکامهگی آنها اندک است و دلدار نیز در بیشتر آنها پسر است.
در دیوان خاقانی بیتهای بسیاری در شرح گازگرفتن اعضای تن دلدار است؛ و هم اشعاری در هزل. ولی توصیفهای تنکامهگی در دیوان او یافت نمیشود، مگر بیتهایی تک و توک.
شاعری داریم بهنام ابولمحامد محمود متخلف به جوهری زرگر که در سدهی پنجم هجری میزیسته. از دیوان این شاعر تنها اشعاری چند در تذکرهها و جنگها برجا مانده و از جمله یکی هم، که اگرچه توصیفهای تنکامهگی در آن مایهی چندانی ندارد، شاعر آن را بدون آلودن به الفاظ رکیک خوب به پایان رسانده.
جلال خالقی مطلق در بخشی دیگر از این مقاله میگوید: آنچه دربارهی قصیده گفتیم دربارهی غزل نیز درست است، چون در غزل نیز میتوان نمونههای چندی نشان داد که شاعر توصیفی تنکامه را آغاز کرده، ولی به انجام نرسانده. او مثالی از منوچهری میآورد.
و مثالی هم از عثمان مختاری میآورد که به اعتقاد جلال مطلق همچنان مطلب ناتمام است. او میگوید: گویا شاعر پنداشته است که اگر بیش از این اندازه به توصیف خود ادامه دهد، باید به شرح جزئیات عمل جنسی بپردازد.
به همینگونه، وی مثالی هم از عبدالواسع جبلی میآورد.
و حافظ... جلال خالقی مطلق میگوید: حافظ نیز غزلی مشابه دارد که آن را بسیار زیبا آغاز کرده، ولی پس از سه بیت موضوع را عوض کرده است:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگساش عربدهجوی و لبش افسوسکنان / نیمهشب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فراگوش من آورد و به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینهی من خوابت هست؟
غزل سعدی هم کوتاه هست و مایهی تنکامهگی آن اندک. ولی مطلب ناتمام نیست و بهویژه بیت دوم آن شاهکار صنعت تشبیه در توصیفهای تنکامهگیست:
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس / عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس
خالقی مطلق غزلی هم از حبیب خراسانی میآورد که به باور او با غزل سعدی پهلو میزند.
استاد در قسمت دیگری از مقالهی خود میگوید: ولی شاهکار توصیفهای تنکامهگی در غزل، این غزل از بانو سیمین بهبهانیست:
شبی همرهت گذر، بهطرف چمن کنم / ز تن جامه برکنم، ز گل پیرهن کنم
بستن این بخش بدون اشارهای به شعر فروغ فرخزاد روا نیست. خالقی مطلق پس از این میگوید: اگر اشعار نخستین فروغ اعتراض برخی از مردان را برانگیخت، نه از اینرو بود که زنی ادعای شاعری داشت، چرا که ادبیات ما زنان شاعر کم نداشت، بلکه از اینرو بود که زنی بیپرده از احساسات جنسی یک زن سخن میگفت. البته نمیتوان گفت که تنها بهعلت این شجاعت، اشعار او هنرمندانه است، ولی این شجاعت، که از نگاه کسانی جسارت بهشمار میآمد، بند استعدادهای زنان ایران را گسست. خالقی مطلق نمونهای میآورد از دومین مجموعهی فروغ، بهنام دیوار؛ قطعهای با عنوان «آبتنی»:
لخت شدم تا در آن هوای دلانگیز / پیکر خود را به آب چشمه بشویم
وسوسه میریخت بر دلم شب خاموش / تا غم دل را به گوش چشمه بگویم
در بخش چهارم این مقاله، خالقی مطلق از رباعی یاد میکند. میگوید: در رباعی نیز غالباً موضوع تنکامهگی از همان توصیف اعضای چهره و بهندرت پستان و میان، بیرون نمیرود و اگر برود، فوراً به هزل میانجامد. و مثالی در این باب از کمالالدین اصفهانی میآورد.
با اینهمه، در میان رباعیهای فارسی نمونههای جالبی نیز با توصیف تنکامهگی یافت میشود؛ از جمله در آثار خاقانی.
خالقی مطلق همچنین از جمالالدین اصفهانی و فرزند او، کمالالدین یاد میکند و همینطور از ابولفرج رونی.
در بخش رباعی، خالقی مطلق از مفهوم نارسیسم (narcissism) هم یاد کرده و معادل آن را «عشق نرگیس» خوانده یا «خوددلباختهگی» (autoerotik) و مثالی از سعدی برای آن آورده است.
همچنان در بخش رباعی، یک رباعی از عثمان مختاری نقل کرده که میگوید، جزو نمونههای اندکیست که در آن زن شوهردار موضوع توصیف تنکامهگیست.
یک رباعی هم از مهستی آورده که به شوهرش، پسر خطیبه گنجه خطاب کرده است. او میگوید در برخی از این اشعار میتوان چنین حدس زد که شاعر نفر سومی بوده که در این همخوابگی شرکت داشته.
خالقی مطلق با اشارهای رد میشود از موضوع بیتهای رودکی و موضوع رباعی مهستی؛ یعنی همخوابگی یک زن با دو مرد. و گذرا یاد میکند از مثالی در دارابنامه؛ یعنی همخوابگی دو زن با یک مرد.
خالقی مطلق در پایان مقالهاش از شعری محلی یاد میکند در وصف سرین یار سروده شده و میگوید آن را به اقلیدس، هندسهدان یونانی که در سدهی سوم پیش از میلاد میزیسته، نسبت میدهند که گفته بود: زیباترین خط هندسی، خط سرین زن است.
گرایش به همجنس نیز، به نظر دکتر سیروس شمیسا، در آغاز ادب پارسی مسلط بوده. و استعارههای مردانه مانند "تیر نگاه" و "کمان ابرو" و "کمند زلف یار" نشانگر این است که معشوق ادیب مرد، مرد است. بعدها نیز معشوق مرد هرگز از ادب فارسی ره برنبسته، اما مخاطب غالب عشق در این ادب، زن بوده.
بر اروتیسم، یا تنکامهسرایی در ادبیات، بویژه در ادب کهن پارسی، نگاهی گذرا انداختیم. اکنون میرسیم به چهگونگی تصویرشدن میل جنسی در داستانهای امروزی فارسی.
اروتیسم را از جمله در آثار رضا قاسمی میتوان دید؛ نویسندهی ایرانی مقیم فرانسه که در هر دو عرصهی موسیقی و رمان کار کرده و توجه خاصی به مسألهی اروتیسم دارد. چاه بابل از رمانهای بنام او، گواهی برای توجه است.
در «دوات» سایت اینترنتی رضا قاسمی بهکرات با عبارت "تصویر ژنتیک" روبهرو میشویم. وی خود در اینباره میگوید: آدمی در طول حیاتش فوقش دهتا حرکت داره که اینها، مثل یک ژن تمام خصوصیات فردی این آدم را در خودش حفظ کرده. مثلاً من خودم هروقت به مادرم فکر میکنم، همیشه مادرم رو با شتاب در حال رفتوآمد برای یا شستن ظرف یا انداختن سفر میبینیم، یعنی در حال حرکت. خاطرهی نشسته از این مادر ندارم و فکر میکنم همین، تصویر ژنتیکی مادر من است؛ مادری که یک عمر فقط معنای زندگیاش را در فداکردن زندگیاش پیدا کرده بود. و این خیلی دردناک است. این تصویر خیلی گویاست. من وقتی به پرسوناژ رمانهام فکر میکنم، از طریق تصویرهای ژنتیکی نگاه میکنم. میبینم هر پرسوناژ مثلاً دوتا، سهتا، چهارتا تصویر ژنتیکی دارد و کار من بهعنوان نویسنده این است که این تصویرها را بیاورم و به اصطلاح ظاهرشان کنم، مثل فیلم عکاسی، اینها را باز بکنم. در طول رمان کار من این است.
یعنی کاراکتر اصلی را از آنجا میگیرید؟
آره. اینجوری هست. یعنی کاراکتر... اصلاً معتقدم که اگر یک کاراکتر را آدم با چیزی غیر از تصویر ژنتیکیاش بخواهد بیان بکند، کار مهمی نکرده.
میتوانم بپرسم تصویر ژنتیکیای که برای واژهی "سکس" در ذهنتان هست چیست؟
ببینید، شما الان از من تصویر ژنتیکی برای یک واژه میخواهید...
یا مفهوم ...
من به این فکر نکردم. ولی میتوانم جوابت را طور دیگری بدهم که به آن حرفمان هم ادامه داده باشیم. ببین: من متوجه شدم که بعضی از کاراکترها، ممکن است که اصلاً این تصویرهای ژنتیکیشان را در لحظههای عشقبازی نشان بدهند. یک زوجی را در نظر بگیر؛ در پایان یک رابطه هستند؛ حالا این یکی از مثلاً آخرین عشقبازیهایشان هست: برهنه هستند، مرد نشسته لبهی تختخواب. بعد زن میآید بهطرفش. مرد دلش میخواهد او را از پشت بغل کند، همانطوری که نشسته. بعد وقتی از زن میخواهد برگردد، او یکهو با یک ژستی برمیگردد، یک طوری، مثلاً کج میکند کمرش را و میایستد، که این میشود تصویر ژنتیکی او؛ یعنی تمام دلخوریهایش، تمام مطالبههای پرداختنشدهاش از این مرد را در این حرکت بیان میکند. این تصویر، ممکن است تصویری باشد که تو هیچوقت درهیچ حالتی از همین آدم ندیده باشی.
اینهاست، این چیزهاست که باعث میشود من به خودم اجازه ندهم که اصلاً مانع تجلی اروتیسم در کارم بشوم؛ حتا اگر به قیمت این باشه که این کار غیر قابل چاپ باشه در ایران.
این بخش از برنامهی "جنسیت و جامعه" را که در بارهی اروس در ادبیات فارسی بود، شاید بتوان چنین چکیده کرد که تمایل جنسی، چه به همجنس و چه به جنس مخالف، خاصه در ادبیات کهن فارسی، بیشتر به زبان یا در پردهی عشق آمده است. یعنی آن خصلتی که در فرهنگ و ادبیات همسایه، عرب، کمتر دیده میشود. این البته موضوع برنامهی بعدی ماست.