مصاحبه با مردی که دو دختر خود را وحشیانه کشت

گفتگو با مردی که دو دختر خردسال خود را وحشیانه کشت

پدری که در اقدامی جنون آمیز و با ضربات چاقو دو دختر خود را به قتل رسانده بود، علت آن را شک بیمورد به خانواده اش عنوان کرد. Go to fullsize image

به گزارش پلیس، هشت صبح هفتم اردیبهشت به اتفاق دو تن از همکاران به زندان دلیجان رسیدیم قصد داشتیم تا با مردی که در یک اقدام جنون آمیز دو بچه خود را به قتل رسانده و همسر و یکی از فرزندان خود را به شدت مجروح کرده بود مصاحبه کنیم.

قبل از ورود برایم خیلی جالب بود که این مرد قسی القلب آیا قادر به تکلم است یا نه؟ بعد از انتظار چند دقیقه ای در مقابل در به منظور هماهنگی با رئیس زندان، بلافاصله درهای بزرگ زندان به روی ما گشوده شد و یکراست به دفتر رئیس رفتیم قبل از ورود ما، سرهنگ «ویسمه ای» به همراه معاونش سرگرد حیدری هماهنگی لازم را انجام داده بودند، خلاصه بعد از پذیرایی مختصری، بی صبرانه منتظر گفتگو با پدری بودیم که در اوج خشم اقدام به قتل نزدیکترین کسان خود کرده بود.

به دستور رئیس زندان، قاتل را به اتاق او آوردند در نگاه اول انگار که اتفاقی نیفتاده باشد، مانند یک روبات سخت و محکم سلامی کرد و روی صندلی مقابل دوربین نشست، از او پرسیدم اسمت چیست و چطور شد که این اتفاق افتاد؟  گفت که اسمش قربانعلی است، از فقر، از بی پولی، از اعتیاد و توهمات خود و سوءظن به همسر خودش گفت، به دقت به حرفهایش گوش کردم تا اینکه بعد از یک ساعت به اصل موضوع رسیدیم.

قربانعلی گفت: شب حادثه خانه پدر زنم مهمان بودیم دچار سر درد شدید شدم، وسط مهمانی خانه پدر زنم را ترک کردم و به خانه خودم برگشتم، مدام سیگار می کشیدم و مرتب به خودم می گفتم که امشب باید کار را یکسره کنم، فکر می کردم همسرم موضوعی را از من پنهان می کند و این فکر مرا بیشتر تحریک می کرد، ساعت 11 و نیم شب بود که برادر زنم همسر و سه فرزندم را به خانه آورد برای اینکه عادی جلوه کنم، به برادر زنم اصرار کردم بیاید تو، ولی چون آخر شب بود رفت بچه ها خسته بودند.رختخوابها را پهن کردیم. صبر کردم کاملاً همه بخوابند، قبل از ورود همسر و فرزندانم یک عدد چاقوی قالیبافی و یک عدد درفش به همراه چند تکه چادر را آماده کرده بودم. ساعت 12 و نیم بود که با یک رشته از چادر زنانه، سعی کردم ابتدا همسرم را خفه کنم، ولی مقاومت کرد وقتی دیدم نمی توانم خفه اش کنم، با چاقو دو ضربه به شکمش زدم که دختر 6 ساله ام با صدای مادرش از خواب بیدار شد بی درنگ با ضربات چاقو او را از پای در آوردم که به دنبال آن دو دختر سه ساله و 11 ساله ام بیدار شدند آنها را هم به همین نحو مورد حمله قرار دادم در آن لحظه چیزی نمی فهمیدم و به سرعت از خانه بیرون رفتم و همسرم هنوز به هوش بود، به من گفت که با ما چه کردی؟ گفتم دیدار ما به قیامت و رفتم.

چهره قربانعلی هیچ تغییری نکرد برایم خیلی جالب بود، سؤالم را طور دیگری مطرح کردم قصد داشتم واکنش قربانعلی را بسنجم.گفتم: رابطه بچه ها با تو چطور بود؟ با خونسردی گفت: اگر پفک می خریدند اول باید به من میدادند بعد خودشون می خوردند!

به سراغ همسر قربانعلی که از معرکه جان سالم به در برده و در بیمارستان دلیجان بستری بود رفتم و شرح ماجرا را از او پرسیدم.گفت: وقتی متوجه شدم قربانعلی مرا با چاقو زده که به هوش آمدم صدای خر خر دختر 6 ساله ام توجه منو به خودش جلب کرد وقتی به سراغش رفتم دیدم دهانش بوسیله یک تکه پارچه بسته شده و شکمش پاره شده. به سختی خودم را به ایوان جلوی اتاق رساندم و با زدن ضربه به دیوار خانه مادر شوهرم، از او کمک خواستم و با آمدن او دیگر چیزی نفهمیدم. زن بیچاره که خبر مرگ دو دخترش را تازه شنیده بود، به شدت گریه می کرد، وقتی دیدم حالش مساعد نیست، به مصاحبه ادامه ندادم. در ادامه سفر به دلیجان و بررسی این جنایات هولناک گفتگویی با سرهنگ «ویسمه ای» فرمانده انتظامی این شهر داشتیم. از وقوع این حادثه متأسف شده بود، راست می گفت، گویی این جنایت هولناک تمام شهر را تحت تأثیر قرار داده بود.

وی گفت: نیمه شب بود که خبر این جنایت توسط مردم روستای «درب جوقا» به مرکز فوریتهای پلیسی 110 مخابره شده و بلافاصله مأموران کلانتری 13 شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان به همراه پرسنل آگاهی و قاضی کشیک و پزشکی قانونی به محل اعزام شدند.

سرهنگ ویسمه ای اظهار داشت، کمتر از یک ساعت مأموران خود را به محل جنایت رساندند و قاتل را که قصد فرار از طریق بیابانهای اطراف روستا را داشت، دستگیر کردند.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.