رایس: من کاری را می کنم که بوش از من می خواهد، نه چنی یا دفترش!

رایس: من کاری را می کنم که بوش از من می خواهد، نه چنی یا دفترش!

تنها 19 ماه به پایان صدارت رایس بر وزارت خارجه آمریکا باقی مانده است. او چه کاری در این مدت در دستور انجام خود دارد؟


او در سر راه خود از برلین به مادرید برای انجام یک تور اروپایی طی مصاحبه ای، درخصوص میراث پس از خویش سخن گفته است که به شرح ذیل ارایه می گردد:


* خانم رایس، با توجه به اینکه تنها 19 ماه از مسؤولیت شما در وزارتخانه آمریکا باقی مانده، برای رئیس جمهور آینده و دولت بعدی چه میراثی را به یادگار گذاشته اید؟


** راه طولانی مبارزه با افراط گرایی و تروریسم. فکر می کنم آنچه اتفاق افتاده، در حال وارونه شدن است. چنانکه مشاهده می کنید، آنها (افراطیون و تروریستها) تازه شروع به بسیج کردن نیروهایشان در سراسر جهان کرده اند. فکر می کنم، بهترین مثال در حال حاضر همان القاعده باشد که تلاش دارند در لبنان و اردوگاههای درون آن راه پیدا کنند. ما برای خنثی نمودن شبکه القاعده تلاش زیادی نمودیم، اما آنها اقدام به تکثیر سلولهای شبکه ای خود به صورت غیرمتمرکز و در قالب سلولهای انفرادی نموده اند تا جایی که روند مبارزه را تغییر و چالش جدیدی را پیش روی ما قرار داده اند.


لذا، فکر می کنم زمانی که آنها را به حال خود رها کنیم، به سوی شبکه بین المللی اطلاعاتی پیش خواهند رفت. اینجاست که فشارهای قانونی قویتری برای برخورد با این معضل بلافاصله باید وارد عمل شود.


در مرحله بعد، نیاز مبرم به وجود بنیادی برای مبارزه با اماکنی است که آنها آموزش می بینند و مکان اصلی سرشاخه ها و هدایت کنندگان عملیات آنهاست؛ و آن بدین معناست که بتوانیم دولت یا دولتهای ضعیف را که به طور نسبی مکانیزم ضعیفی دارند، تقویت و حمایت کنیم تا آنها بتوانند به شکل مسؤولانه به تروریستها پاسخ بدهند. درست مانند آنچه در عراق و افغانستان داریم. اما با دولتهایی که با آنها روابط بسیار قوی داریم، مثل اندونزی، یمن، و حتی دولتهایی در شاخ آفریقا و شرق آفریقا مانند کنیا، نیز باید درخصوص مبارزه با تروریسم کمک و همکاری و مساعدت شود.


بنابراین اگر فکر می کنید این امر به عنوان چارچوبی است که ایالات متحده و جامعه جهانی بهترین مکان برای مبارزه با آن در درازمدت می باشد، باید بگویم دقیقاً همین طور است.


* میراث بر جای مانده از وزرای خارجه قبل از شما، تا جایی پیش رفت که به پیمان سازش کمپ دیوید منجر شد. آیا میراث شما برای آیندگان ساختاری تر از گذشتگان خواهد بود؟


** البته من از ساختارگرایی و اساس به وجود آمدن مسایل ساختاری بسیار خوشحالم و معتقدم مردم به خوبی می توانند جهت توسعه و بهبود را تخمین و نسبت به سیاستهای دولت ارزیابی درستی داشته باشند، حتی اگر از نظر ما این ارزیابی اشتباه باشد. آنها حتی راههای مقابله با معضلات را هم به خوبی می شناسند. لذا در نظر من، هیچ چیزی بهتر از طرح مارشال نیست.«طرح مارشال مسلح کردن کشورهای اقماری آمریکا در مقابل نفوذ کمونیسم بود» پس از آن، چارچوب دموکراسی را به عنوان دستور کار جامعه آمریکا مفید می دانم، زیرا هنوز در زمان خودش به درستی و به خوبی پیاده نشده است. اما آنچه در کانون سیاست خارجی آمریکا وجود ندارد، ساختارگرایی و نهادینه شدن رفتارهای سیاسیون می باشد، زیرا برای کسانی که در آینده قرار است با تفکرات جدید سر کار بیایند بنیادهایی را بنا کرده ایم.
ظاهر خوب است، اما هنوز خودمان در بسیاری از موارد از جمله در خاورمیانه لنگ می زنیم؛ از جمله، مسأله اسراییل و فلسطین که هنوز نتوانسته ایم آن را کاملاً حل کنیم.


* اما گویا به یک پیروزی قاطع چندان امیدی ندارید؟


** بستگی دارد که منظور شما از پیروزی کامل و قاطع چه باشد. البته، در حال حاضر همگی از تشکیل دو دولت در یک سرزمین صحبت و دفاع می کنند؛ یعنی اسراییل و فلسطین. ما خود نیز همیشه خواهان آن هستیم. البته ما در سال 2001 نبودیم. لذا من این مرحله را به عنوان پیروزی دیدگاهها می نامم. علاوه بر آن، پیروزی روانی را که رهبران اسراییلی - فلسطینی به سوی آن گام بر می دارند، به وضوح می بینیم.موضوع مهم دیگر، جبهه غیر تکثرگرایی است، به طوری که ما همگی برای جلوگیری از تکثیر هسته ای به ایران فشار وارد می کنیم، در عین حال توافقی درباره هسته ای زدایی درخصوص کره شمالی حاصل شده است.


* بسیاری از مردم در واشنگتن می گویند شما تغییرات بسیاری را در خود نسبت به دوره اول به وجود آورده اید. نظر شما چیست؟


** من فکر می کنم زمان عوض شده و من تغییر نکرده ام. همچنین، نقش من تغییر یافته است. اما واقعاً از سپتامبر 2001 تاکنون کارهای بسیاری برای انجام دادن داشته ایم، به طوری که کشور آماده پذیرش واقعه 11 سپتامبر نبود. حتی جهان نیز برای چنین حادثه ای آمادگی لازم را نداشت. لذا ما مجبور بودیم جهان را سازماندهی کنیم و ائتلاف بین المللی را به وجود آوریم.


مجبور شدیم به جنگ با افغانستان برویم، هر چند افرادی با ما مخالف بودند. در عین حال، باید مراقب تهدیدهای صدام نیز می بودیم، اما اعتقاد راسخ داشتیم که انجام چنین کاری، نیاز مبرم به نوعی همفکری نزدیک و به نوعی گردآوری همگان کنار یکدیگر برای آینده مبارزه با تروریسم و صدام و طالبان داشت.


* بویژه درخصوص ایران، اعضای دفتر چنی، معاون رئیس جمهور بوش در مسیری فراتر از شما گام بر می دارند که با دوره اول حضور شما در کاخ سفید تفاوت دارد. این سیاست چنی، روشهای دیپلماسی شما را تحت تأثیر قرار نمی دهد؟


** تنها یک مسأله در آن وجود دارد و نظر رئیس جمهور ایالات متحده در آن مهم و مطرح است. لذا من همان کاری را انجام می دهم که بوش از من می خواهد و از من انتظار انجام آن را دارد نه چنی یا دفترش و یا هر کس دیگر. به آن مفهوم، ما سالهاست با یکدیگر کار کرده ایم. من و بوش حتی در بسیاری از لحظات و کارهای سخت و دشوار و چالش برانگیز در کنار هم بوده ایم. لذا وقتی من صحبت می کنم، در واقع از جانب او نیز حرف می زنم.


دوست دارم درباره معاون بوش، یعنی دیک چنی نیز چیزهایی بگویم. اگر او با من موافق نباشد، شروع به صحبت می کند؛ درست مانند این است که اگر وزیر دفاع موافق نباشد، سرانجام می نشینیم و درباره آن بحث و مذاکره می کنیم و چنانچه ضرورت ایجاب کند، حتی با حضور بوش بحث خود را ادامه می دهیم و تصمیم می گیریم. تا جایی که من چنی را می شناسم، او کسی نیست که بخواهد در حاشیه و پشت پرده کار کند. واقعاً او این گونه نیست.


* حتی نه در آن موقع که دونالد رامسفلد در قدرت بود؟


** شما درخصوص چیزی سؤال می کنید که در آن موقع من وزیر خارجه بوده ام. لذا به عنوان وزیر خارجه به شما می گویم که ما روابط بسیار باز و شاید بازترین روابط را داشته ایم. در واقع، نوعی روابط صادقانه دوستانه داشتیم. زمانی که حتی من سر به سر او می گذاشتم و می گفتم تو هرگز با دیپلماسی میانه خوبی نداری؛ بویژه وقتی که او حتی در مقطعی در دوران بوش پدر، نیز وزیر دفاع بود، و من می دانم که او زمانی که از جانب ما به خاورمیانه سفر می کرد، دیپلمات خوبی بود. وقتی که او دو هفته پیش به خاورمیانه می رفت، به بوش گفتم، آیا زمان برای فرستادن به خاورمیانه مناسب است تا او به عراق و عربستان سعودی سفر کند؟ و وقتی که با خود چنی صحبت کردم، گفت: بله.


* از نگاه دیگر، آیا درخصوص مسأله صلح خاورمیانه، این مسأله صحت دارد که اخیراً، معاون مشاور امنیت ملی کاخ سفید، الیوت آبراماس، در دیداری که با گروهی از یهودیان آمریکا داشته گفته است شما و بوش به طور شتابزده و احساسی در حال انجام یک معامله با فلسطینیان هستید و فشاری بر اسراییل نمی آورید؟ و آیا کسانی در دولت آمریکا هستند که سعی دارند مذاکرات شما را با حماس و دیگر فلسطینیان تحت تأثیر قرار دهند؟


** من تنها کسی هستم که از الیوت آبراماس، این مطلب را دقیقاً شنیدم. در بسیاری از موارد، مشاور امنیت ملی، استیو هادلی، الیوت آبراماس، دیوید ولش و من با یکدیگر مذاکره و به راه حلهایی می رسیم.الیوت این حرفها را در حضور دو نفر از کسانی که در آن جمع بودند، به میان آورد. اما آنها نیز گفته های وی را چندان جدی نگرفته اند.


* در این خصوص، گفته می شود شما و چنی و رامسفلد، دوستان بسیار نزدیک و همپیمانانی صمیمی بودید و به سختی می شد تفاوتی میان شما پیدا کرد. آیا چنین رابطه ای در حال حاضر کار شما را آسانتر نکرده است؟


** تفاوت اساسی میان مرحله اول و مرحله دوم این است که در آن موقع من مشاور امنیت ملی در دور اول بودم. لذا وضعیت یک طراح را در اصول صلح خاورمیانه نداشتم. اکنون نیز مسؤولیت من به گونه ای است که باید با شرایط و افراد و موقعیتهای جدید کار کنم، لذا هم وظیفه هدایت و هم اجرا را برعهده دارم که فقط در هماهنگی با آنها از جمله گیتس و چنی عملیاتی خواهد شد.


* گیتس گفته است آمریکا مدت طولانی را در عراق خواهد ماند؛ این بدان معنا نیست که ما همچنان با توافق با سایر گروهها در حال اعمال فشار علیه دولت عراق هستیم؟


** نه، فکر می کنم گیتس درخصوص خروج فوری اما برنامه ریزی شده صحبت کرده است تا بتوانیم دولت عراق را در برخورد با مسایل امنیتی آن کمک کنیم. ما به دنبال اجرای مسؤولیتهایمان برای اطمینان در واگذاری مسؤولیتها و آموزشهای کامل به عراقیها هستیم.


* این به معنای پیروی و نتیجه بخش بودن طرح «بیکر - همیلتون» است؟


** نه، زیرا فراتر از آن چیزی است که براساس «استراتژی پیش رو» در نظر گرفته ایم، زیرا هنوز مطمئن نیستیم تا چه حد توانسته ایم شورشیان را سرکوب و یا به تعهداتمان عمل کنیم.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.