گرچه گرایش به همجنس نیز در ادب پارسی بیان شده، مخاطب غالب عشق، زن بوده و زن است که مرکز بیشتر نگاههای اروتیک ادبا را بهخود گرفته. زن را از موضوع سکس بهسادگی نمیتوان جدا کرد.
نگاه به زن در ایران امروز چه خاستگاههایی دارد؟ به عبارتی آبشخورهای اصلی فکری این دید کجاست؟ در نوع نگرش کلی به زن، آنچنانکه در بستر عرف نقش بسته، از سهم متون مهم فرهنگساز نمیتوان چشمپوشی کرد. جامعهشناسان ادبیات و دین را از پایههای اندیشهی یک جامعه میشناسند و معتقدند این دو، بنیاد اخلاق، رفتار و در مجموع، روش زندگی یک اجتماع را شکل میدهند و یا آینهی شمایل عمومی یک مردماند.
بر این اساس بر زن در متون کهن ادبیات فارسی و قرآن، متن مکتوب آیین اکثریت و دین رسمی کنونی ایران نظری اجمالی اندازیم.
ماهمنیر رحیمی هستم و نخست از دکتر محمد موسوی کاظمی، استاد اسلامشناسی دانشگاه مریلند میخواهم از زن و اسلام برای ما بگوید:
دکتر محمد موسوی کاظمی: «شما میدانید که پیغمبر گفته است من از دنیای شما اگر سه چیز را دوست داشته باشم یکی زن است. الطیبات که در دنیا وجود دارد، بعد از نماز، زن و عطر است؛ بوی خوش.
دکتر موسوی میافزاید ابراز علاقهی شخصی پیامبر اسلام به زن، اما سوای جایگاه حقوقی زن براساس قرآن است. وی اضافه میکند:
«همهی اینها برمیگردد به اینکه زن در عینحال، در اجتماع چه جایگاهی شما میخواهید داشته باشد. این جایگاهش از نظر حقوقی در اسلام تعیین شده و متأسفانه آنطور که در قرآن اولش آمد، در احادیث طور دیگری تفسیر شد و تدریجاً از نظر اجتماعی محدود و محدودتر شد».
آقای کاظمی موسوی میگوید ولی بهرغم دشواریهای عرفی و محدودیتهای شرعی، کوشش خود زن در تاریخ جامعهی اسلامی ما هم چندان بینتیجه نماند.
«زنانی که مجتهد شدهاند داریم از دورهی صفویه به اینطرف. زنان صوفی که کتاب داریم از رابعه عدویه شروع میشود، میرسد به زنان دیگر. طبق آنچه ما داریم در اسلام خدیجه اولین کسی بوده که اسلام را قبول کرد. نه تنها قبول کرد، که حمایت صددرصد کرد با تمام اموالش و تمام وجودش. و اولین کسی بود که به خود پیغمبر هم گفت شما پذیرفتنی هستید. دختر امام حسین اسمش سکینه بوده و یکی از مفاخر ادبی زمان بوده و ایشان وقتی با پسر امام حسن ازدواج کرد، جدا شد، در ازدواج دومش خودش حق طلاق برای خودشان قائل شدند و خودش گفت که من محل اقامت خودم را تعیین میکنم. ایشان کسی بوده که شعرای زمان به منزلشان میرفتند. سکینه بنت حسین».
شب زفاف در زمان قدیم - اثر استاد حسن اسماعیلزاده
محمد موسوی برای تأکید بر حضور انکارناپذیر زن، حتا در جامعهای در سیطره و حکومت مردان، از نمادین بودن زن در یکی از پایهایترین متون ادبی پارسی زبان نیز یاد میکند:
«شما در شعر فردوسی میبینید که: شبی در برت گر بیاسودمی/ سر فخر بر آسمان سودمی. در واقع بر آسمان وقتی که افتخار میبرد، زن را به آسمان میبرد و ما میدانیم که فردوسی وقتی به زن میرسد، همیشه بسیار با ادب و نزاکت خاصی صحبت میکند».
اما دکتر موسوی بیدرنگ رویهی دیگر ذهنیت یک ادیب مرد در آن جامعه را هم یادآور میشود:
«با آنکه بعضی اشعاری هست، و بعضیهایش منسوب به فردوسیست، که علیه زن است و تا حدی به زن میتازد: زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان زین دو ناپاک پاک به. اما خب بیشتر اشعار فردوسی طوریست که خیلی با ظرافت و زیبایی از زن یاد میکند؛ از نمادین بودن زن در جامعه. در شاهنامه زن نماد شرم است، سمبل وحدت خانواده، نماد زیبایی و ظرافت. در قرآن نماد آرامش است؛ سکینه».
محمد موسوی کاظمی از زیربنای دینی فرهنگ ایران، یعنی اسلام، شروع و ما را وارد قلمرو ادبیات فارسی کرد؛ بازتاب نگرش مرد در متون ادبی دیگر. همین موضوع را در همان دانشگاه مریلند با دکتر احمد کریمی حکاک، رئیس مرکز مطالعات فارسی هم در میان میگذارم:
دکتر احمد کریمی حکاک: «زن در ادب فارسی بیشتر حالت معشوق یا ابژهی عشق و کشش مردانه را دارد. چهرهی زن را بهراحتی میشود دید، گیرم در بعضی جاها نتیجهی تصور و تخیل شاعر است و در بعضی جاها حضور قاطع و مسلمی دارد، مثلاً در شاهنامه یا زنان ویس و رامین یا زنان منظومههای عاشقانهی نظامی. در غزل عاشقانه حالت وسوسهگر و فریبدهندهی مرد را بهخودش میگیرد و در غزل عرفانی صورتی میشود زمینی از جمال آسمانی که خودش قابل دسترس نیست».
آمدن خسرو و شیرین به دیدن فرهاد - اثر استاد حسن اسماعیلزاده
سوای توجه یا ابراز تمایل ادبای قدیم ایرانی که نزدیک بههمهشان از جنس مرد بودند، آیا در ادبیات فارسی جایی هست که زن ستایش شود. استاد کریمی حکاک در پاسخ به این پرسش میگوید، دستکم در ادب دوران پیشامدرن ما علیالعموم از زن بهعنوان موجودی ستودنی یاد نشده:
«ستودهشدن در حقیقت میشود گفت به وظیفهی خاص زن بستگی دارد. مادر ستوده میشود، پیرزن مورد ستم در نظامی ستوده میشود، ولی زن بهصورت مطلق نمیشود گفت موجودی ستودنیست، بلکه چهرههای خاصی از زن هست که ستوده میشود. تا زمانیکه میرسیم به دوران مدرن و شاعران تجددگرا کوشش میکنند چهرهی زن را از شکل نمادین ظهورش در غزل و قصیدهی فارسی بهدربیاورند، که در حقیقت اجزای منفرد بدن معشوق، چشم و ابرو و لب و گیسو و اینها موضوع نظاره و خیرهشدن شاعر در چهرهی زن بود، و بهعنوان یک بخشی از بدنهی جامعه ببینند. در شاعرانی مثل عشقی، ایرج، لاهوتی و دیگر شاعران اوایل قرن بیستم ایران ما این چهرهی زن را بهعنوان نیمی از پیکرهی یک جامعه میبینیم و در آنجاست که برای اولینبار زن به صحنه میآید، ولی باز آن هم خارج از نامگذاری و ردهبندی اجتماعی مشخصی نیست. یعنی زن جوان باید تحصیل بیاموزد و آن توجهی را که زیبایی ظاهری او در شاعران گذشته برمیانگیخته پشت سر بگذارد و بهعنوان یک محصل علم، کسی که میتواند علم کسب بکند، برای اینکه بعداً در فرزندان خودش این علم را به جای بگذارد به صحنه میآید. و آن چهره ستوده میشود که اگر علم بیاموزد، مادر ارزندهای میشود و به قول لاهوتی: مثل اقبال وطن/ از تو شود زر عیار».
و بعد به شهوتی برمیخوریم که خود را عاشقانه، اما از راه توصیف شاعرانهی تن معشوق بیان میکند. استاد احمد کریمی حکاک، زن چه اندازه تم یا دستمایهی ادبای کهن ما بوده و آیا بر این ادبیات سیطرهای داشته؟
«سیطره که خب ندارد، ولی دستمایهی ادبیات هست. یعنی دستکم در تخیل شاعران که بیشترشان از جنس نرینه بودند، تصوری از زن وجود داشته که صورت بیان بهخودش گرفته در ادبیات فارسی و میشود گفت به یک شکلی، بسته به اینکه ایدئولوژی آن ادبیات خودش چه بوده، یا یک چهرهی مقدس شریف مادرانه ازش ترسیم شده یا با یک چهرهی شهوانی وسوسهگر و عامل گمراهکردن مرد جلوه کرده. ولی طیف گستردهای را دربرمیگیرد که باید اثر به اثر، دوران به دوران و مقال به مقال پیگرفت که در بیان هر شاعر یا نویسندهای و در هر اثری چه صورت بیانی مشخصی بهخودش میگیرد».
با همه این تفاسیر و در یک معدل کلی، دکتر کریمی بر این باور است که زن بهصرف موضوع سکس یا رابطهی جنسی کمتر در ادبیات کهن ما بهچشم میخورد:
«خیلی کم. یعنی زن بهعنوان یک موجود خب هست در ادب فارسی، ولی مفاهیم دیگری که گفتید سکس و جنسیت، اینها مفاهیم متفاوتی هستند».
وارد تصویر میل جنسی در داستانهای فارسی میشویم. از جمله کسانی که تمرکز اصلی مطالعاتش ادبیات داستانی فارسی بوده و هست، دکتر حسن ذولفقاریست؛ پژوهشگر فرهنگ عامه در حوزهی ادبیات داستانی و استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران. وی علاوه بر انتشار ۲۵ جلد کتاب در زمینههای یادشده از بانیان دایرةالمعارف ادبیات داستانی فارسیست. وی بر این باور است که عشق در ادبیات ما، سوای ابراز تمایل به معنای صرف کشش جنسیست.
لیلی و مجنون - اثر استاد حسن اسماعیلزاده
دکتر حسن ذولفقاری: «عشقی که در این نوع غزلها و در این نوع ادبیات مطرح بوده متفاوت است با عشقی که ما از سکس تعبیر میکنیم».
تفاوتش چه هست آقای دکتر ذوالفقاری؟
«تفاوتش این است که اگر هم زمینی هست از نوع بسیار عفیفی است».
دکتر ذوالفقاری، پس اینهمه که در ادبیات ما از فراق و هجران و دوری یار گله و شکایتهای سوزانی شده و در آرزو و حسرت "وصل" آنهمه نوشته و سروده شده، تصویر و توصیفی از وصل به معنای باهمبودن جسمانی و بیان آشکار میل جنسی به تن یار را نمیبینیم؟
«کم ما داریم. حتی صحنههایی که شاعران از زفاف عاشق و معشوق میگویند، خیلی پیچیده و عفیف است. حتا نظامی عفیف صحبت میکند. اصلاً ما یک بخشهایی در ادبیات داریم که وصف اندام معشوق است که به آن میگوییم "سراپا نامه". که بهطور مستقل یا درون یک منظومه که سرتاپای معشوق را وصف میکند. منتها وقتی به اندام جنسی میرسد، بسیار عفیف و خیلی گذرا و خیلی زیبا البته.
باز بین صحبتهای شما این سؤال برایم پیش آمد که بههرحال آیا این امر در ادبیات فارسی طبیعی محسوب میشود یا نمیشود؟ آیا این پدیدهی منحوسیست، باید دور ریخته شود، یا بهعنوان یک امر طبیعی انسانی- بشری به آن پرداخته شده؟
«حتماً اینطوریست. ببینید، اگر اینطوری نبود که چنین داستانهایی شکل نمیگرفت. این مسائل هست، در کنارش آن نوع مبارزات هم هست. اصلاً من برایتان نمونهی واضح بیاورم. داستان خسرو و شیرین نظامی. تمام کوشش نظامی این است که از چهرهی عفیف شیرین را نشان بدهد؛ اصلاً محور آنجا شیرین است بیشتر. خسرو یک آدم عیاشیست که میخواهد از شیرین کام بگیرد، همین. اما شیرین نه. شیرین یک زن عاشقیست که تن به این خواستهی خسرو نمیدهد و اصلاً گره داستان همین است و از او میخواهد که اول او را به ازدواج خود دربیاورد. در یک جایی خسرو، ناشناخته، یک خانمی را میبیند که در چشمه دارد آبتنی میکند که او در واقع شیرین است. همانجا هم چشم خود را میگیرد و میرود و این را دور از جوانمردی میداند. یعنی نیمهعریان بدن شیرین را حاضر نیست ببیند. اینها در واقع بیان یک مسأله است؛ درست است که در طبیعت انسان یک غریزهای بهنام شهوت وجود دارد، اما این باید در یک مجرایی قرار بگیرد؛ در یک عشق پاک و حقیقی».
از دکتر حسن ذوالفقاری استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران سپاسگزارم
ماه منیر رحیمی