اما کسانی که پیرو تئوریهای فوکو هستند میگویند در روانپزشکی یا در نرمهای جامعه کاملاً میشود شک کرد و بیماریای وجود ندارد. یعنی هموسکسؤالیته را نوعی از بیماری قلمداد نمیکنند، اینها را نوعی از گرایش و طبیعی هم میدانند.
البته آنهایی که به اصطلاح در مرحلهی فالیک میمانند، دست خودشان که نبوده، طبیعت این بازی را با اینها کرده. بنابراین اینها مقصر نیستند و نمیشود گفت که اینها بیمارند. چون این بهصورت مریضی نیست که ما علاجش کنیم. در کشورهای بسیاری در اروپا میبینیم که این مسألهی همجنسبازی را آزاد کردهاند و میگویند اینها گناهکار و مریض نیستند؛ اینها هم مثل دیگران باید بتوانند از آن روشی که لذت میبرند استفاده کنند.
شما در طول مدتی که مراجعاتی داشتید، کسانی که میآمدند با شما مشورت روانشناسی بکنند، به مواردی برخوردهاید که مشکلاتی داشته باشند که از سکس برخاسته و بعد در زندگیشان راه یافته؟
مطمئناً. چون فروید میگوید پشت همهی بیماریهای روانی محرومیت جنسی وجود دارد. خب وقتی مراجعه میکنند ما یکی از سؤالاتی که ازشان میکنیم راجع به زندگی جنسیشان است. اگر کسی از نظر جنسی متعادل باشد، کمتر گرفتار مشکل میشود.
این تعادل چه هست، آیا معیار خاصی دارد؟
معیار خاص بسته به خود شخص است. اگر شخص ۵ روز یکبار ارضا میشود، این شیوه برای او نرمال است و ممکن است برای فرد دیگری نرمال نباشد. ولی اگر شخصی احتیاج دارد ۵ روز یکبار ارضا بشود و جلوی ارضایش گرفته شود، اینجا محرومیت بهوجود میآید و اینجا بیماری ایجاد میشود.
شخص از کجا باید بفهمد که الان نیاز دارد؟
خب این همان میلیست که در شخص بهوجود میآید و حالتهاییست که آلت تناسلی نشان میدهد. وقتی در مرد مثلاً حالت ایرکشن یا نعوز بهوجود میآید. خب در مورد مردها اینطور است، زنها از کجا باید بفهمند؟
زنها هم صحنههایی از رابطهی جنسیای که داشتهاند برایشان مجسم میشود. میل و هوسش را دارند و دلشان میخواهد آن بهوقوع بپیوندند برایشان و اینجاست که معلوم میشود او اکنون احتیاج دارد.
فرض کنید یک کسی هست که جنس مخالف میطلبد، اما مثلاً اگر مرد است زن در اختیارش نیست یا اگر زن است مرد در دسترساش نیست، خب میتواند فرض کنید مستربیشن یا کارهای دیگر بکند. چه جوریست که یک شخصی را میتوانیم بگوییم محروم است از سکس؟
محرومیت یعنی برآوردهنشدن احتیاج. در جوامع مذهبی که حتماً بایستی ازدواج اول انجام بگیرد و بعد رابطهی جنسی برقرار بشود، شخص به خودش تلقین میکند که رابطهی جنسی برقرار نکند. رابطهی جنسی برقرار نکند، چون گناه بزرگیست، چون گناه کبیره است. در اثر این تلقین و خودداری فرد دچار اختگی روانی میشود. نمونهاش این که یک بچهای که پدرش او را میبرد به تکیه. آقای معممی وقتی روضه میخواند میگفت، زنا گناه کبیره است و هر کسی مرتکب زنا بشود، تا ابد در آتش جهنم میسوزد. این بچه همانجا شروع کرده بود به دعا که خدایا به من هیچوقت میل جنسی نده که مبادا من دچار این گناه بشوم. در اثر این تلقین مداوم دچار اختگی روانی شده بود و هیچوقت میل جنسی پیدا نکرد. ولی آنهایی که حالا اینقدرها هم خودشان را نگه نمیدارند و متوسل به مستربیشن و خودانگیزی میشوند، درست است که به اندازهی واقعی لذت بهشان نمیدهد، ولی بالاخره رفع فشار میشود و اینها دچار اختگی نمیشوند. اما باز یک محرومیتی در آنها ایجاد میشود، چون واقعیت در دسترسشان نیست و در عالم خیال خودشان را ارضا کردهاند. از نظر فیزیکی عمل همان بوده، اما خب یک چیزی از نظر روحی کمبود بوده است. آن است که ناراحتشان میکند.
و بعضیها که این کار را میکنند احساس گناه شدید میکنند؟
این احساس گناه هم در اثر آموزشهاییست که دارند. میگویند اینهایی که این کار را میکنند، مثلاً فرض کنید، نور چشمشان کم میشود یا اعصابشان خراب میشود و دچار، چه میدانم، لرزش دست میشوند. خب وقتی این اعتقاد در شخص بهوجود بیاید، مطمئناً همین بیشتر باعث این ناراحتی میشود. شخص معقتد میشود که این کار باعث کمشدن سوی چشم میشود، خب این تلقین است دیگر و همین تلقین یک وقت میبینی همان مسأله را هم بهوجود آورد. ولی بهطور کلی تحقیق علمی نشان داده که مستربیشن از نظر جسمی صدمه ایجاد نمیکند و تنها از نظر روحیست که این شخص دچار احساس کمبود میشود.
خود این احساس گناه آنوقت چه تاثیری روی بچهها دارد؟
خب احساس گناه وقتی شدت داشته باشد، مطمئناً وسواس ایجاد میکند. مثلاً فرض کنید چندینبار دست خودش را میشوید، چندینبار یک کار را انجام میدهد و همهی اینها بهخاطر این است که در درون خودش دارد خودش را تنبیه میکند و اینقدر این کار را انجام میدهد که این تنبیه برابری بکند با آن گناهی که مرتکب شده و وقتی به آن حد تقریباً رسید، دیگر آن کار را نمیکند. یا میترسد گناهی را مرتکب بشود و برای کنارآمدن با آن، شروع میکند خودش را تنبیهکردن و این تنبیه بهصورت تکرار رفتار بهوجود میآید، اضطراب دارد و دارای آرامش نیست.
عوارض یا بیماریهای دیگری از این جنس، یعنی از اینکه در اثر محرومیت یا نابسامانی تأمین مسائل جنسی بهوجود آمده، چه نوع دیگرش را مثال میزنید؟
وقتی میل جنسی برانگیخته میشود، غدد جنسی شروع میکنند هرمون جنسی ترشح کردن و توی خون ریختن. این هرمون جنسی راه میافتد میرود توی مغز، میرود به غدهی هیپوفیز. غدهی هیپوفیز شروع میکند میل را ایجادکردن. شخص دلش میخواهد آن را بهدست بیاورد و اگر توانست پیدا بکند، بعد ارضای جنسی بهوجود میآید و آن هرمونها توی خون خنثی میشوند و از بین میروند. وقتی این کار را نکرد، این هرمونها توی خون میماند و خون را مسموم میکند. خون را از حالت عادی خارج میکند. یعنی همین خون میرود توی مغز میچرخد و مغز را تحت تأثیر قرار میدهد و ناراحتیهای روحی بهوجود میآید به شکلهای مختلف.
جنون جنسی اصطلاح انگلیسیاش sexmaniac است. البته این علل مختلفی میتواند داشته باشد. فعالیت فوقالعاده و بیش از اندازهی غدد جنسی یا مسألهی روانیست، محرومیتهایی که در بچهگی شخص کشیده یا محرومیتهایی که بعد از بلوغاش کشیده. گاهی اینها اصلاً قاتل میشوند. یعنی اینهایی که جنون جنسی دارند اگر توأم با سادیسم باشد، نه تنها از شخص استفادهی جنسی میکنند، بلکه شخص را میکشند. یکی از آنها اصغرقاتل بود که بچههای ۱۲-۱۰ ساله را بهطریقی گول میزده و میبرده بهشان تجاوز میکرده و بعد هم میکشته. یا کسی که در مشهد زنهای بهاصطلاح روسپی را، با اینکه خودش زن داشت، میبرد و ازشان استفادهی جنسی میکرد و بعد هم میکشت. بهطور کلی جنون جنسی را نمیشود گفت که یک چیز عادیست، یعنی همهی اشخاص اینجوری نیستند.
تفاوتش با اعتیاد جنسی چه هست؟
اعتیاد میدانید در اثر تکرار یک کار بهوجود میآید. اینهایی که اعتیاد جنسی پیدا میکنند، یعنی عمل جنسی را مرتباً و به مقدار زیاد انجام میدهند معتاد میشوند. این هست که باید حتماً آن کار را بکنند. بنابراین این اعتیاد جنسی به آن جنون جنسی فرق میکند. همانطور که اعتیاد را میشود ترک کرد، یعنی در اثر انجام ندادن و یادگیری معکوس میشود اعتیاد را از بین برد.
تنوع خواهی، تنوعطلبی که در بعضی مردها و زنها وجود دارد در مورد رابطهی جنسی، از چی هست؟
آن همان حالت sexmaniac است، همان حالت جنون جنسیست و باید علتهایش را در زندگی شخص جستوجو کرد. یا علت فیزیکی دارد و یا بهخاطر انگیزههای روانیست که کشش پیدا کرده. آن انگیزه را اگر علتش را پیدا کنیم، این مسأله حل میشود.
بعضیها میگویند مونوگامی بودن یا نبودن را نمیشود گفت بیماریست؛ یک چیز طبیعیست و هر کسی یکجور است.
خب اینکه هر کسی یکجوریست، یعنی شخص اینجوری خلق شده و اکتسابی نبوده و فرد را گناهکار یا مجرم اجتماعی یا مجرم قانونی حساب نمیکنند.
دکتر من اینجا، بهخصوص در اروپا، زیاد دیدهام که جوانها خیلی از این شاخه به آن شاخه میشوند، از نظر بوی فرند و گرل فرند عوضکردن و پارتنرعوض کردن و اینها. چه جوری تحلیل میکنید؟
خب قبلاً خیلی بیشتر متداول بود. به قول گفتنی برایشان آسان است یا به قول خودشان نعمت فراوان است. روانشناسی میگوید همانطور که همهی قیافهها باهم فرق دارند، همهی اخلاقها و شخصیتها هم باهم فرق دارند؛ این دختر آن دختر، این پسر آن پسر. میخواهند مدام امتحان کنند، امتحان کنند تا یک کسی که مورد پسندشان هست، دیگر با او ثبیت بشوند. ولی از وقتی که این بیماری ایدز پیدا شد، دیگر اینها ترسیدند و سعی میکنند کمتر این کار را بکنند.
توی هلند سکسولوژیست هست؟ کسانی که از این زاویه به زوجها یا به افراد کمک کنند؟
اینجا بایستی هر فردی در مورد سکس آموزش داشته باشد. بچه خواهناخواه میخواهد این را یاد بگیرد، منتها اگر شیوهی درست را یادش ندهند، پدر و مادرش یاد ندهد، توی مدرسه معلم یاد ندهد، اینها میخواهند از همدیگر یاد بگیرند و آنجا بهخاطر چیزهای غلطی که بهم یاد میدهند دچار هزار اشتباه میشوند. چه بسا که هیچوقت هم یاد نمیگیرند.
دیدهاید توی کیسهایتان زن و شوهر یا پارتنرها یا زوجهایی بیایند پیشتان که مشکل جنسی داشته باشند و بعد توی رفتارشان ببیند که باهم نمیسازند؟
صددرصد. بیشتر بیمارهای ما همینجوریاند. آنهایی که مشکل جنسی دارند در روابط زناشویی اکثراً یا باعث خیانت و یا باعث جداییشان میشود. مثلاً بعضی زنها سردمزاجاند، یعنی ازخودشان میل نشان نمیدهند. مرد اینجا کاملاً ارضا نمیشود و بهتدریج از آن زن زده میشود، یا اینکه مرد ضعف جنسی دارد یا انزال سریع دارد. انزال زن دیرتر از مرد است. زن یک مدتی روی خط مستقیم میرود، بعد منحنی را شروع میکند. مردها از همان ابتدا میروند روی منحنی. در حالیکه وقتی مردها به اوج رسیدند، زنها هنوز دارند روی آن خط راست میروند یا در نیمهراه خط سربالاییاند.
دکتر میخواهم یکیـ دوتا از کیسهایتان به ما بگویید که مسألهی جنسی داشتند و به چیزهای دیگری کشیده شده.
مردی به من مراجعه کرد. مرد خوشاندام و خوشهیکلی بود و زن بسیار جوان و زیبایی داشت. منتها وقتی با زنش همخوابه میشد، حالت نعوزش از بین میرفت و نمیتوانست دخول انجام بدهد. بنابراین اینها با اینکه سالها با هم ازدواج کرده بودند، نمیتوانستند بچه تولید کنند و هم زنش از نظر جنسی محروم بود و هم خودش. و اینجا مرد چندبار تصمیم به خودکشی گرفته بود و از زنش میخواست طلاق بگیرد. زندگیشان واقعاً داغان بود. من در روانکاوی متوجه شدم که این مرد در بچهگی پدرش ژاندارم بوده و دائماً در مأموریت بوده. مادر جوانش میرفته شاطر سر کوچه را میآورده و جلوی این بچهی ۴ساله لخت میشدند هردو و عمل جنسی انجام میدادند. این صحنه در ذهن این بچه مانده بود، طوری که وقتی بزرگ هم شده بود از نظر خودش این مسأله را بد میدانسته. همین باعث شده بود که وقتی زنش لخت میشد، آن صحنه ناخودآگاه جلوی چشمش میآمد و میل جنسیاش را از بین میبرد.
اگر الان کسی با این مشکل برخورد کند، یعنی در هیچ حالتی تحریک نشود، از هیچ چیزی برانگیخته نشود...
باید دید علت چه هست. اگر از نظر فیزیکی هیچ مشکلی ندارد، اگر از نظر روحی به اصطلاح ترمزهایی ایجاد شده، بهتر این است که به کمک روانشناس این ترمزهای روانی را از بین ببرد. یعنی خودش به تنهایی شاید نتواند بهخودش کمک بکند. اگر زن است و در اثر اینکه شوهر با او رفتار درستی انجام نداده و بهتدریج در او مثلاً این مسأله به فراموشی سپرده شده، متخصص میآید معاینه میکند که ببینید او تحریکپذیر هست یا نه. اگر تحریکپذیر است، شوهرش را باید بیاوریم و یادش بدهیم تا دوباره آن میل خاموششده یا ضعیفشدهی این زن را بتوان تقویت کرد و او را به حالت سلامتی بازگرداند. ولی اگر بهطور کلی از بین رفته باشد، واقعاً دیگر بهصورت عقیم درآمده باشد، دیگر کاری نمیشود کرد.
اهمیت سکس برای یک فرد را مروری کردیم. در قسمت بعد به رابطهی سکس و سن خواهیم پرداخت.