راسل کرو هنرپیشه موسیقیدان
راسل کرو هنرپیشه موسیقیدان
شاید ما (راسل کرو) را بیشتر با فیلمهای (گلادیاتور) و (ذهن زیبا) بشناسیم. راسل کرو، هنرپیشهای نیوزیلندی است که آینده خود را در هالیوود یافت. کرو روز هفتم آوریل 4691 در (ولینگتون) پایتخت نیوزیلند به دنیا آمد. مادرش (ژاکلین ومیس) و پدرش (جان الکساندر کرو) در کار تدارک فیلم بودند. او یک برادر به نام (تری) دارد. پدربزرگ مادریاش (استن ومیس) آپاراتچی سینما بود و بنا به گفته کرو در زمان جنگ جهانی دوم به همراه دوست نیوزیلندیاش (جف مورفی) اولین فیلم کشور خود را ساختند. جد مادری کرو یک (مائوری) (از قبایل بومی زلاندنو) بود و به همین خاطر نام کرو در لیست خانوادههای نیوزیلندی قرار دارد. کرو اصلیت نروژی، اسکاتلندی، ایرلندی و ویلزی نیز دارد.
وقتی کرو چهار ساله بود خانوادهاش به استرالیا نقلمکان کردند و پدر و مادرش در آن جا نیز به شغل تدارکات ادامه دادند. یکی از تهیهکنندگان مطرح سینمای استرالیا پدرخوانده مادر کرو بود و همین نسبت سبب شد کرو در سن پنج یا شش سالگی در یک اپیزود کوتاه بازی کند. او از دوران دبستان در تئاترهای مدرسه حاضر میشد و از همان زمان فهمید به بازیگری علاقه خاصی دارد. در کریسمس 0791 یعنی زمانی که شش سال بیشتر نداشت یک گیتار از پدر و مادرش هدیه گرفت. او میگوید (آن گیتار از خودم بزرگتر بود. بعد مرا به کلاس آموزش گیتار که نزدیک خانهمان بود فرستادند. من همیشه دوستانم را جمع میکردم و برایشان گیتار میزدم و آواز میخواندم.)
وقتی یازده سال داشت به اولین گامهای شهرت دست یافت. در آن زمان عکسش در مجله (نشنال جیاگرافیک) چاپ و همین موضوع سبب شد شناختهتر شود. در چهارده سالگی خانواده کرو دوباره به نیوزیلند بازگشتند. در آن جا کرو به همراه پسر عموهایش (مارتین) و (جف) در مدرسه گرامر اوکلند ثبتنام کرد ولی دوره راهنمایی را تمام نکرد زیرا میخواست کار کند و از نظر مالی به خانوادهاش کمک نماید. در اواسط دهه 0891 (راسل) با راهنمایی دوست خوبش (تام شارپلین) به موسیقی روی آورد و با نام مستعار (راس لروک) روی سن رفت و آهنگ (میخواهم مارلون براندو باشم) را اجرا کرد. کرو در 12 سالگی به استرالیا بازگشت چون میخواست در انستیتو ملی هنرهای دراماتیک تحصیل نماید. او میگوید (من تئاتر کار میکردم. در همان جا با رییس بخش فنی این انستیتو آشنا شدم و با او مشورت کردم. از او پرسیدم درباره من چه فکر میکند و آیا خوب است سه سال در آنجا درس بخوانم. او گفت: وقت هدر دادن است. تو همه آن چیزهایی را که قرار است آن جا یاد بگیری، همین الان بلدی و قبلا هم آنها را اجرا کردهای. به همین دلیل در آن انستیتو هیچ چیزی به جز عادات بد را یاد نمیگیری.) کرو در سال 7891 مدتی هیچ کاری برای خود نیافت و به همین خاطر به مدت شش ماه کار تدارکاتی میکرد.مدتی بعد برای بازی در دو سریال تلویزیونی به نامهای (همسایهها) و (زندگی با قانون) قرارداد بست و همین سریالها سبب شد در اولین فیلم سینمایی خود به نام (تقاطع0991 ) و پس از آن (پیمان خونی) بازی نماید. او در سال 2991 در نخستین قسمت از سری دوم (پلیس، گروه نجات) به ایفای نقش پرداخت.
کرو و القاعده
کرو روز نهم مارس سال 5002 خبری جالب را به مجله (QG) داد. او اعتراف کرد که ماموران اداره تحقیقات فدرال (IBF) پیش از اجرای هفتاد و سومین مراسم اسکار و در روز 52 مارس 1002 پیش او رفتند و به او گفتند اعضای القائده قصد دارند او را بربایند. کرو به این مجله گفت آن زمان نخستین باری بود که نام القائده را میشنیدم. او میگوید: (وقتی به لوسآنجلس رسیدم دیر وقت بود. ماموران افبیآی به من تلفن زدند و گفتند قبل از اینکه هر کاری انجام بدهی باید با تو صحبت کنیم. باید در مورد موضوعی حرف بزنیم. فکر میکنم یک پلیس زن فرانسوی در لیبی یا الجزایر یک نوار کشف کرده بود که نشان میداد اعضای القائده میخواهند به قصد ایجاد نوعی ناآرامی فرهنگی چند آمریکایی را بربایند.) کرو ماهها توسط چند مامور مخفی محافظت میشد و آنها همه جا چه در هنگام فیلمبرداری و چه در زمان حضور در مراسم مختلف اعطای جوایز همراه او بودند و در این مدت کرو هیچ وقت نفهمید واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است و چه خطری او را تهدید میکند. افبیآی هم مدتی بعد ادعای کرو را تایید کرد.
اخلاق تند
در سالهای اخیر (کرو) بارها در درگیریهای مختلف حضور داشته است و همین موضوع سبب گشته که به بداخلاقی معروف شود. او در زمان مراسم اعطای جوایز آکادمی سینما و تلویزیون انگلیس (ATFAB) با (مالکوم گری) تهیهکننده دعوا کرد. در زمان فیلمبرداری فیلم (ذهن زیبا) در محوطه دانشگاه پرینستون، کرو که از دست دانشجویی به نام (مردیت مورونی) که بدون اجازه از او فیلم گرفته بود ناراحت شده بود، حرکت بسیار ناشایستی انجام داد و همین عمل توجه رسانهها را به او مبذول داشت. این دانشجو از پشت پنجره خوابگاه دانشگاه فیلمبرداری میکرد زیرا مسئولان به او گفته بودند مزاحم کار فیلمبرداری نشود. با وجود این کرو از دست او عصبانی شد. راسل کرو در سال 9991 در رستورانی در استرالیا دعوا به راه انداخت و این نزاع توسط یک دوربین مخفی فیلمبرداری شد. در نوامبر 2002 کرو در یک رستوران ژاپنی در لندن با (اریک واتسون) تاجر نیوزیلندی دعوای سختی کرد و حسابی داد و بیداد به راه انداخت. به گفته شاهدان، آن دعوا (خیلی جالب) بود. راسل کرو در ژوئن 5002 به جرم حمله درجه دوم دستگیر شد. او متهم شده بود که در هتلی در نیویورک تلفن اتاقش را به سوی کارمند هتل پرتاب کرده است چون سیمکشی تلفن اتاقش خراب بود و کارمند در این مورد نمیتوانست کاری برای او انجام دهد. او به جرم استفاده از اسلحه درجه چهار (تلفن) محکوم شد. او برای آزاد شدن مجبور شد صد هزار دلار آمریکا بپردازد. ماجراهای دعوای کرو آنقدر زیاد است که از روی آن کارتونی به نام (راسل کرو و جنگ در دور دنیا) ساختهاند. در این کارتون کرو با قایق خود به جاهای مختلف دنیا میرود تا با غریبههایی از کشورهای مختلف دعوا کند. ولی باید بگوییم راسل کرو در مواقع دیگر اتفاقا مردی عاطفی و مهربان بوده است. او پس از مرگ دوست مستندسازش (استیوا روین) درباره او گفت (او کسی بود که همه ما استرالیاییها آرزو داشتیم مثل او باشیم.) او شایعه حضور خود در فیلمی درباره زندگی (استیوا روین) و در نقش او را تکذیب کرد و گفت(من از این کار وحشت دارم و بازی در نقش او عمیقا مرا غمگین میکند. خیلی بد است که میلیونها نفر پیش خود فکر کنند من دارم بر سر قبر دوستم جشن میگیرم.