چرا از هم می گریزیم؟
چرا از هم می گریزیم؟
ما مهاجران ایرانی پس از مدتی که از اقامتمان در کشورهای میزبان می گذرد، معمولا اشتیاق اولیه ای را که به همنشینی و مجالست با هموطنان داشتیم بتدریج از دست می دهیم. این پدیده در بعضی مواقع چنان ابعادی می یابد که تا متوجه وجود یک هموطن در حول و حوش خود می شویم، یا ساکت شده و یا به زبان خارجی حرف میزنیم چرا که نمی خواهیم او متوجه ایرانی بودن ما گردد. این عمل حتی باعث شده است که بچهها نیز هنگامی که در یک مکان عمومی از وجود یک هموطن مطلع میشوند، درست مثل اینکه چیزی را کشف کرده باشند، به سوی والدینشان دویده و با هیجان و التهاب آنها را از این جریان مهم! مطلع می کنند، و پس از آن بلافاصله همگی یا تاکتیک سکوت را پیشه میکنند و یا از منطقه (خطر!) دور میشوند.
علت این پدیده هموطن گریزی را می توان در ویژگی های خاص اخلاقی و رفتاری رایج در بین ما جستجو نمود. توضیح اینکه خصوصیاتی چون زود آشنائی و زود جوشی در ما باعث می شود که وقتی یکدیگر را در جایی در خارج از کشور برای اولین بار ملاقات می کنیم، نتوانیم فقط به یک سلام و خداحافظی بسنده نماییم، بلکه هر یک خود را مقید به پرسش سؤالاتی چون: کجا زندگی میکنید، چند وقت است به خارج آمده اید، چند تا بچه دارید و غیره از یکدیگر بدانیم. بسیار اتفاق می افتد که در همان چند دقیقه اول، حرفها به چگونگی خروج از کشور، ورود به کشور میزبان و نوع اقامت و غیره می کشد. عدم امکان بیان تمامی این ماجراها در یک ملاقات کوتاه مدت از یک طرف، و تقید به نشان دادن مهمان دوستی و مهربانی و دست و دلبازی مان از طرف دیگر، باعث می شود که هر یک خود را ملزم به دعوت دیگری به منزل خود بدانیم. اصرار و انکار شروع میشود تا بالاخره یک جناح موفق میشود میزبانی اول را به عهده بگیرد. رفت و آمد آغاز می گردد و در مدت زمان کوتاهی با هم صمیمی و یکدل می شویم. در اوایل، اگر ناهماهنگیهای اخلاقی و رفتاری داشته باشیم، یعنی به اصطلاح با همدیگر جور نباشیم، به دلیل وجود ویژگی دیگری بنام رودربایستی، به تحمل و سکوت روی آورده و دلخوریها را بدلیل وجود ویژگی عدم صراحت بیان که خود از ویژگی عدم تحمل انتقاد در ما نشات می گیرد، در پشت سر یکدیگر مطرح کنیم، همان عملی که به غیبت کردن معروف است. اما گاه اتفاق می افتد که یا این تحمل از حد می گذرد و انتقاد رو در رو مطرح می شود و یا حرفهای پشت سر گفته شده، به دلیل وجود ویژگی دیگری در بین ما بنام عدم رازداری به گوش طرف مقابل می رسد و آنگاه است که ناگهان به تیپ هم زده و جیک و پک هم دیگر را روی دایره ریخته و دشمن خونی یکدیگر می شویم. بهطوریکه اگر پس از آن برحسب تصادف یکدیگر را در خیابان دیدیم راهمان را کج میکنیم و بهاصطلاح سایة همدیگر را با تیر میزنیم. و چنین است که ما ایرانیان یا رفیق شفیقیم و یار غار یکدیگر و یا اگر این رفاقت بههمخورد دشمن خونی یکدیگر میشویم.
بسیاری از ما مهاجران حداقل یک تجربه از این نوع را داریم. با توجه به اینکه همة ماجرا از همان یک سلام و علیک شروع میشود، بهتر میبینیم که از همان اول جلویش را بگیریم و فرار را بر قرار ترجیج داده و از منطقه خطر دور شویم!
دلیل دیگر که اهمیت آن از دلیل نخست اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، باید و نبایدهائی است که ما مردم بنا به عادت و تحت نام فرهنگ به یکدیگر تحمیل می کنیم. این باید و نباید ها که می توان از آن بعنوان فشار اجتماعی نام برد، حاصل فقر و بی عدالتی و ناامنی است که در طول تاریخ بر جامعه ما حاکم بوده است.
توضیح اینکه اکثر کسانی که به مهاجرت دست می زنند، معمولا از فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه خویش فرار می کنند. این افراد پس از ورود به یک کشور آزاد، به آسانی از فشار سیاسی و اقتصادی رها می شوند، اما متاسفانه رهایی از فشار اجتماعی به راحتی ممکن نمی شود، چرا که فشار اجتماعی همان ویژگی های اخلاقی، آداب و رسوم و باید و نباید هایی است که او آنرا با خود بنام فرهنگ و هویت ملی بهر کجا می برد و خود و دیگران را مجبور به اطاعت از قوانین و قواعد آن می داند. همین الزام باعث می شود که ایرانی نتواند در کنار هموطن خویش احساس امنیت و آرامش کند و بعبارت دیگر "خودش باشد". به دیگر سخن، یک ایرانی در جمع غیر ایرانی خود را آزاد از بند و زنجیرهای فرهنگی-سنتی خویش احساس می کند، چرا که او به تجربه دریافته است رفتار و گفتارش تا آنجا که به آزار دیگری منجر نشود، مورد قضاوت و تفسیر قرار نمی گیرد و انگ و برچسبی به خاطر آنها بر او نمی خورد. اما همین که ایرانی دیگری به جمع وارد شود، به خصوص که شناختی قبلی از یکدیگر نداشته و صمیمتی بین آنها وجود نداشته باشد، هر دو بگونه ناخودآگاه تغییر رفتار داده و به بیان ساده تر ماسک فرهنگی خود را بر چهره می زنند و دیگر نمی توانند آنگونه که می خواهند رفتار کنند.
نا گفته نماند که پدیده گریز ازهموطن فقط در میان ما دیده نمی شود، بلکه متعلق به تمامی مردمی است که از جوامع سنتی به جوامع آزاد وارد می شوند.