بازبینی پرونده های جنایی- نمک نشناس-
نمک نشناس
(خسرو) یک بار دیگر به ستوان یکم (محمدعلی فرجی) رییس پاسگاه، جریان را میگوید:
- روز بیست و نهمماه، (فرزانه) برای رفتن به دانشگاه از خونه خارج شد تا به دانشگاه بره. اون روز میخواست پایان نامهاشرو برای مدرک کارشناسی بده اما تا امروز که اول برجه برنگشته. هر جایی رو که سراغ داشتیم، سرزدیم اما از فرزانه خبری نیست که نیست.
سروان به مرد که مضطرب و خسته است نگاه میکند و ناگهان میپرسد:
- ساعت چند از خونه بیرون رفت؟
مرد بیهیچ درنگی میگوید:
- ساعت هفت صبح جناب سروان.
ستوان عکس فرزانه را از خسرو میگیرد. روی فرم فقدانی میچسباند و همراه با یک گزارش جهت اخذ دستور قضایی به خسرو میدهد و او را روانه دادگستری میکند. سپس از دانشگاه، استعلام میکند که آیا فرزانه دانشجوی آن دانشگاه بوده و فارغالتحصیل شده یا خیر و پاسخ دانشگاه مثبت است و خسرو با دستور قاضی (زوارهای) بازپرس شعبه اول دادگاه عمومی مراجعت میکند که در این دستور، اداره آگاهی ماموریت مییابد تا بهطور محسوس و نامحسوس فقدان خانم فرزانه را پیگیری و نتیجه را به بازپرسی شعبه اول دادگاه عمومی اعلام کند.
سرهنگ (کریم قاسمی) رییس پلیس آگاهی مراتب را طی گزارشی همراه با دستور قضایی بازپرس شعبه اول بازپرسی دادگاه عمومی به اطلاع سرهنگ (حسین بصیرت)، فرمانده انتظامی میرساند. طبق دستور سرهنگ بصیرت، سرهنگ قاسمی به ستوان یکم (الیاس کوهی) ماموریت میدهد تا در راس اکیپی از ورزیدهترین کارآگاهان، به بررسی پرونده پرداخته و نسبت به یافتن فقدانی اقدام کند. سروان (مهدی نمکی) رییس تشخیص هویت آگاهی نیز ماموریت مییابد تا ضمن همکاری با اکیپ، در موارد لزوم با توجه به تجارب خود در بررسی صحنهها نسبت به بررسی موارد و اشیاء مشکوک اقدام کند.
تحقیقات، آغاز میشود. ابتدا تیمهای اطلاعاتی، ماموریت مییابند تا افرادی که به هر نوعی با فرزانه ارتباط داشتهاند را شناسایی و تحت نظر قرار دهند و در مورد آنان نیز تحقیقات کامل انجام شود. به موازات همین عملیات تیمهای تجسس نامحسوس به سرپرستی سروان (نیکرو) ماموریت مییابند تا درباره خانواده فرزانه و رفتارهای شخصی و مراودات خصوصی او بهطور محسوس تحقیق کنند. نتیجه تحقیقات این تیمها نشان میدهد:
اول: فرزانه دختری بسیار مبادی آداب، دارای رفتار منطقی و از نظر رفتار و کردار، هیچگونه مشکلی ندارد.
دوم: خانواده فرزانه کاملا مقید به اصول اخلاقی و مذهبی بوده و مشکلات درون خانوادگی و رفتاری با اطرافیان، به هیچوجه ندارند.
سوم: با توجه به اینکه هیچگونه تماس از طرف فرد یا افرادی گرفته نشده تا اعلام کنند که فرزانه را ربوده یا در قبال او پولی خواسته نشده پس مورد آدمربایی نیز منتفی میشود.
در رابطه با دوستان خارج از منزل فرزانه نیز تحقیق به عمل میآید. این تحقیقات نیز نشان میدهد که دوستان ناباب و وبا ضعیت نامساعد به هیچوجه نداشته است. افسر پرونده شخصا تحقیقاتی را آغاز میکند تا بداند آیا بهطور کلی فرزانه به شهر رسیده و اگر رسیده آیا به دانشگاه رفته یا خیر؟
در اینمورد تحقیقات نشان میدهد که فرزانه به دانشگاه مراجعه نکرده. این مسئله نشان میدهد که هر اتفاقی برای فرزانه افتاده، بین خانه تا دانشگاه بوده، علاوه بر اینکه وضعیت اخلاق و رفتار فرزانه و خانوادهاش، فرضیه فرار از خانه را منتفی میکند. حال برای کلیه اعضای اکیپ مشخص است که از فاصله خانه تا دانشگاه محل تحصیل او برای فرزانه اتفاقی افتاده. با توجه به اینکه تیمی از اکیپ، ماموریت داشته تا در مورد حوادث احتمالی تصادف یا درگیری بررسی کند، مشخص میشود که فرزانه تصادف نکرده و موردی برای رجوع به هیچکدام از بیمارستانهای شهر و اطراف آن نداشته و در سردخانه پزشکی قانونی هم اثری از او دریافت نمیشود. برای همین، فقط یک فرضیه که فرزانه توسط فرد یا افرادی ربوده شده و بعید نیست به قتل رسیده باشد، میماند و با جدیت تمام پیگیری میشود.
_
از این رو جلسهای در محل فرماندهی انتظامی شهرستان و در اتاق فرمانده انتظامی تشکیل میشود. در این جلسه که سرهنگ بصیرت، سرهنگ قاسمی، سروان نمکی، ستوان کوهی و کلیه اعضای اکیپ شرکت دارند، تمامی گزارشات مربوط به فقدان فرزانه بررسی میشود. در این جلسه فرضیههای مختلف پلیسی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
یکی از این فرضیهها، دلالت دارد بر ربوده شدن فرزانه توسط زورگیران با خودرو در پوشش مسافرکش و مسافر که در این حالت امکان قتل او بسیار است. بنابراین با ایجاد گشتهای بیشتر توسط پاسگاهها و کلانتریهای حوزه استحفاظی، قرار بر این میشود که افراد مشکوک شناسایی شوند.
فرضیه دیگر اینکه ممکن است فرزانه توسط فرد یا افراد یا حتی خواستگارانی که جواب رد شنیدهاند، طبق نقشه قبلی ربوده شده باشد که در این وضعیت ممکن است زنده و اسیر آنان باشد یا به عللی به قتل رسیده باشد که در این وضعیت امکان زنده ماندن او سی درصد و امکان قتل او هفتاد درصد داده میشد. این دو فرضیه از فرضیات دیگر پررنگتر و احتمال وقوع آن، ملموستر به نظر میرسید. به همین دلیل دستور طرح مهار به تمام کلانتریها و پاسگاههای ساوه داده میشود تا در صورتیکه زورگیرانی در منطقه هستند، دستگیر شوند. جهت فرضیه دوم نیز با پدر و مادر و خانواده فرزانه تماس گرفته میشود تا همکاری کرده و افرادی را که با آنان رفت و آمد دارند دقیقا مشخص کنند و اگر فردی در بین آنان هست که امکان دارد فرزانه را ربوده باشد، شناسایی شود. در این شناسایی افرادی مشخص میشوند. تحقیق درباره آنان و حتی تعقیب با استفاده از پوششهای اداری و شخصی توسط ماموران اکیپ انجام میشود. در این بررسیها یکی از همسایگان آنان که تکنسین دامپزشکی است به نام (سیامک) اولا به علت همسایگی و ثانیا به عنوان تکنسین دامپزشکی برای گاوهای خسرو که با آنان رفت و آمد داشته و در مواردی نیز به عنوان کمک درسی، با فرزانه برخورد داشته است زیر ذرهبین قرار میگیرد. سیامک نیز مانند سایر مظنونین مورد بررسی، تجزیه و تحلیل و حتی تعقیب نامحسوس قرار میگیرد. چند نکته در مورد او روشن میشود. نکته اول اینکه درست در روز قبل از فقدان فرزانه، همسر و دو فرزندش را به تهران و خانه پدرش برده و در روز بیست و نهم یعنی روز فقدان فرزانه در محل دیده شده و مضطرب بوده و سپس چند روزی در محل نبوده و بعد، با خانوادهاش برگشته. اینکه روز قبل از فقدان فرزانه، همسر و فرزندانش را به تهران برده، عادی و ممکن است اتفاقی بوده، همچنین اینکه در روز فقدان فرزانه دیده شده و مضطرب بوده هم بعید نیست اتفاقی باشد ولی این دو اتفاق شکبرانگیز است. این موارد به قاضی زوارهای بازپرس پرونده گزارش و اجازه احضار سیامک به دادگاه برای بازجویی از وی درخواست میشود. این دستور از طرف زوارهای صادر میشود. به همینخاطر سیامک احضار و در بازجویی اظهار میدارد:
- من تکنسین دامداری هستم و چون خسرو گاودار است و من هم همسایهشان هستم به خانهشان رفت و آمد دارم. فرزانه را هم میشناسم و در موارد درسی به او کمک میکردم. از گم شدنش خبر دارم و در این مورد بسیار متاسفم.
وی در جواب سئوالی که از او میپرسند:
- با او چه نوع تماسی داشتید؟
میگوید: من، هم به صورت تلفنی با او تماس داشتم و هم به صورت حضوری. ولی در مورد فقدان و اینکه چه اطلاعاتی از فرزانه دارد اظهار میکند که هیچ اطلاعی ندارد، دوستان او را نمیشناخته و از علت گم شدن او نیز بیاطلاع است. با توجه به اینکه جوابهای سیامک در سه بازجویی مکرر بسیار قانعکننده و منطقی است اما حس غریبی در تمام اکیپ حاکم است و آن اینکه ممکن است سیامک از سرنوشت این دختر اطلاع داشته باشد، بنابراین قبل از اینکه اجازه دهند سیامک آگاهی را ترک کند، درجلسه اکیپ، با حضور سرهنگ قاسمی، سروان نمکی و ستوان کوهی، سروان نمکی پیشنهاد میکند قبل از این که سیامک اجازه پیدا کند به خانهاش برود، حکم بازرسی خانه او گرفته شود شاید شواهدی وجود داشته باشد. با توجه به اینکه در روز فقدان فرزانه، خانواده سیامک در منزل نبودهاند ولی او در همان روز با حالتی مضطرب دیده شده، شاید همین سرنخی برای این پرونده باشد. این پیشنهاد مورد قبول قرار میگیرد و بر همین اساس گزارشی جهت قاضی زوارهای تنظیم و درخواست اجازه بازرسی از منزل سیامک را میکنند و سروان نمکی، خود، این گزارش را نزد قاضی برده و با اقامه دلایلی که دارد، بازپرس پرونده دستور بازرسی از منزل سیامک را در حضور خودش میدهد. منزل سیامک در حضور خودش بازدید و سروان نمکی با استفاده از تخصص خود، سانتیمتر به سانتیمتر خانه را مورد بازدید قرار میدهد و بالاخره در اتاق خواب، آثار کمرنگ خون را مییابد و با تفحص بیشتر در یک قسمت بین فرش و دیوار، قطرهای کوچک از خون خشک شده مییابد. او این آثار را در کیسه پلاستیکی مخصوص ضبط میکند و وقتی از سیامک میپرسند این خون مربوط به چیست، او اظهار میدارد:
- چند ماه قبل دستم برید، اما پریدگی رنگ او از چشم ماموران و افسر پرونده که حضور دارند مخفی نمیماند و در اینجا سیامک دچار حالت اضطراب میشود.
_
و سرانجام با این یافته سیامک به آگاهی منتقل و آثار به دست آمده را سروان نمکی، شخصا به آزمایشگاه تشخیص هویت استان میبرد تا وضعیت آن مشخص شود. طی یک گزارش در همین مورد توسط آگاهی از بازپرس درخواست میشود تا اجازه تحقیقات بیشتری از سیامک داده شود. زوارهای شخصا در آگاهی حاضر شده و سوالاتی از سیامک میپرسد که در جواب سئوالات قاضی، سیامک به علت اضطراب شدید به ضد و نقیض گویی میپردازد. بازپرس، سیامک را با قرار بازداشت موقت جهت تحقیقات در اختیار کارآگاهان قرار میدهد. آزمایشاتی نیز از فرزانه به دست میآید که قبلا انجام شده است. خوشبختانه در این آزمایشات، اطلاعات خونی فرزانه وجود دارد. سیامک همچنان مصر است که فرزانه را از چند روز قبل از فقدان ندیده است، تا اینکه نمکی جواب آزمایشات قطره کوچک خون خشک شده را میگیرد و با تطبیق آن توسط آزمایشگاه تشخیص هویت استان، مشخص میشود که قطره خون با مشخصات خونی فرزانه مطابقت دارد و فقط نتیجه قطعی میماند که آن هم با آزمایش دی.ان.ای باید مشخص شود. در این مورد نیز نمکی چند تار مو را که روی برس سر فرزانه مانده است با یک گزارش برای تشخیص تطابق دی.ان.ای به آزمایشگاه استان میفرستد. افسر پرونده در حضور سرهنگ بصیرت، سرهنگ قاسمی، سروان نمکی و چند تن از اعضای اکیپ، با نشان دادن جواب آزمایشگاه تشخیص هویت استان از سیامک میخواهند که بالاخره راست بگوید.
_
سیامک دهان باز میکند:
من و فرزانه از سال 1378 با یکدیگر آشنا بودیم. او در رابطه با جواب سوالات دانشگاهی به منزل ما میآمد که از این وضعیت همسر من نیز اطلاع دارد. چون برای واکسیناسیون و معاینه گاوهای پدر فرزانه نیز میرفتم، خانواده او هم نسبت به من هیچ شکی نداشتند، اما روابط ما در سال 85 نزدیکتر شد. او با توجه به اینکه میدانست من همسر و فرزند دارم، در جواب احساس علاقه من، او هم خود را به من علاقهمند نشان داد. روز حادثه، من میخواستم بروم روستا که دیدم او هم دارد به طرف جاده میرود تا ماشین بگیرد. من میدانستم که او به دانشگاه میرود، برای همین، تصمیم گرفتم که او را هم سر راهم برسانم. خواستم یک شوخی هم با او کرده باشم بنابراین تصمیم گرفتم یک ویراژ بدهم و بترسانمش اما متاسفانه با او تصادف کردم. او را به داخل خودرو منتقل کردم دیدم فوت کرده. او را به خانه بردم و در یک ملحفه پیچیدم، پشت خودرو گذاشتم. بردم به روی پل رودخانه... از همان جا، در رودخانه انداختم. با این اعتراف و با هماهنگی قضایی، محلی که سیامک اعلام میکند، مورد بازدید و توسط نیروهای آتشنشانی وجب به وجب جستجو میشود، ولی جنازهای پیدا نمیشود. سیامک ادعا میکند که جنازه را آب برده. چندین روز متوالی اعضای اکیپ و آتشنشانان به جستجو ادامه میدهند ولی جنازه پیدا نمیشود. بررسی بیشتر توسط افسر پرونده نشان میدهد سیامک نمیتوانسته در آن موقع روز جسد را از پل رودخانه پایین انداخته باشد. چون محال است توسط خودروهای عبوری دیده نشود. در ضمن دو طرف پل نیز روستا است و لااقل روستائیان متوجه میشدهاند. ضمن اینکه از او میپرسند:
- تو، برای چه خانم و بچههایت را به تهران فرستادی و چرا به تهران رفتی و برگشتی.
او جواب میدهد:
- زن و بچههایم به خانه پدرخانمم رفته بودند، ولی پدر و مادرم در خانه ما بودند، برگشتم، بلیت گرفتم و آنها را به مشهد بردم.
از پدر و مادر سیامک سوال میشود:
- جریان مشهد رفتن را تعریف کنید.
پدر سیامک میگوید:
- خانمش و بچههایش تهران بودند. آمد به ما گفت که برایمان بلیت مشهد گرفته تا به مشهد برویم. بعد هم به تهران رفتیم. بعدازظهر هم حرکت کردیم به سمت مشهد.
- وقتی در تهران بودید، سیامک نزد شما بود؟
- خیر، او طلوع صبح از خانه خارج شد و ساعت حدود ده و نیم آمد.با این اطلاعات مجددا در حضور فرمانده انتظامی شهرستان و مدیر آگاهی از سیامک بازجویی و به او تفهیم میشود که در ساعت پرتاب جنازه در رودخانه تهران بوده و اینکه چرا هنگام طلوع صبح به شهرستان برگشته در صورتی که تا ساعت 10/30 کاری نداشته و بالاخره سیامک میگوید:
- من مدتها بود که نقشه میکشیدم تا فرزانه را به خانهام ببرم و... با این نقشه، همسر و دو فرزندم را به خانه پدر همسرم در تهران فرستادم. بعد در تهران برای پدر و مادرم بلیت مشهد گرفتم. به آنها گفتم که بلیت مشهد برایشان گرفتم و قصد دارم ببرمشان مشهد. آنها را به تهران بردم. طلوع صبح برگشتم. پلیس راه به علت یخبندان، خودروها را نگه داشته و بالاخره سپیده صبح بود که راه باز شد و من به شهرستان برگشتم. فرزانه به همراهم زنگ زد که میخواهد به دانشکده برود. من رفتم او را سوار کردم و از او خواستم چند دقیقهای به خانه برویم. او که نمیدانست خانه خالی است، همراه من آمد. وقتی به خانه رفتیم او شروع کرد به سر و صدا. دیدم الان با سر و صدای او همسایهها و خانوادهاش که دیوار به دیوار خانه ما هستند به خانه میریزند. با یک جسم سنگین به سرش کوبیدم و او افتاد. بلافاصله با روسریاش، خفهاش کردم. دست و پایم را گم کرده بودم، نمیدانستم چه کنم. میخواستم او را در حیاط دفن کنم که منصرف شدم، یکی دو ساعت جسد در منزل بود. بالاخره او را پشت خودرو انداختم و به طرف رودخانه رفتم تا جسد را در آب بیندازم اما به علت اینکه دیدم پل از طرف روستائیان و خودروهای عبوری کاملا دیده میشود، به روستا برگشتم و جسد را در یک قنات خشک قدیمی انداختم.
با این اعتراف، ماموران به طرف چاه که دو کیلومتر از جاده اصلی فاصله داشت حرکت میکنند. به آتشنشانی نیز اطلاع میدهند. چاه هشت متر عمق داشت که حدود چهار متر آن را سیامک خاک ریخته بود. توسط افراد آتشنشانی خاک خارج شده اما در محل، کولاک شدید اجازه ادامه کار را نمیدهد تا بالاخره در ساعت شش عصر با کم شدن کولاک، جسد کشف میشود. پس از کشف جسد و بازسازی صحنه قتل و عکسبرداری از محل جسد و فیلمبرداری از تمام مراحل بازسازی صحنه توسط سروان نمکی، سیامک به اتهام قتل فرزانه 22 ساله با قرار بازداشت موقت روانه زندان میشود.
چــــــرا جــــــرم؟
سرهنگ حسین بصیرت فرمانده انتظامی در مورد این پرونده عقیده دارد : متاسفانه دختری که در آستانه گرفتن مدرک کارشناسی بود، به علت رفت و آمد با فردی، به کام مرگ کشیده شد. در اینجا دو خانواده گرفتار مصیبت شدند. خانواده مقتول و زن و فرزندان قاتل. ما در این پرونده میبینیم خانواده دختر بسیار مقید به اصول اخلاقی هستند و خود دختر هم همینطور بود، اما در ایجاد ارتباط اولیه که به صورت حل سئوالات دانشگاهی بوده نباید اجازه داده میشد که مردی نامحرم، هر چند متاهل، هر چند همسایه دیوار به دیوار، هر چند کسی که به عنوان تکنسین دام با پدر خانواده رفت و آمد داشته، به حریم خصوصی دختر خانواده وارد شود. نمیدانم مثل قدیمی پنبه و آتش را شنیدهاید یا نه؟باید عرض کنم این مثل برای رفت و آمدهای این چنینی مصداق دارد.
بالاخره در اثر مرور زمان و ازدیاد ملاقات، بعید نیست یک علاقه به وجود بیاید. در این موارد واقعا دختران حساس هستند و زود دل میبندند و همین دل بستن آن هم به یک مرد زندار و جواب اظهار محبت او را دادن، فاجعه میآفریند. آیا میشود از ظاهر به باطن کسی پی برد؟ مسلما نه. این دختر که تا حد مشروع دوست داشتن پیش آمده، ناگهان مواجه با فردی میشود که با دستاویز قرار دادن همین محبت او را به خانه آورده و حالا قصد دارد نیت شوم خود را عملی کند! اینجاست که دختر بیدار میشود اما بسیار دیر است. او که تا اینجا آمده، دیگر نمیتواند به سادگی بازگردد و اینجاست که بالاخره در یک ناباوری به قتل میرسد. عفیف مانده اما جان خودش را از دست داده. متاسفانه عاقبت چنین دوستیهایی چنین است؛ یا باید دختر از عصمت و عفت و همهچیز خود بگذرد یا این چنین سرنوشتی پیدا کند.
پس چرا آشنایی اینگونه؟ چرا وقتی سیامک برای درس دادن میآمد آنها تنها بودند؟ چرا یکی از اعضای خانواده حضور نداشت؟ جواب شاید اطمینان باشد اما آیا واقعا باید اطمینان میکردند؟در مورد سیامک هم لازم است نکاتی را متذکر شوم. چرا باید یک زن شوهردار اجازه بدهد شوهرش تا این حد به دختری نزدیک شود؟ مرد هم نباید اجازه بدهد همسرش تا این حد به مردی نزدیک شود هر چند که به همسرش اطمینان داشته باشد. مسائل احساسی، اطمینان نمیفهمد و بالاخره مراقبت و پیشگیری، بهتر از تاسف خوردن و پایان غمانگیز یک ماجراست و سیامک هم باید قدر اطمینان همسرش و خانواده فرزانه را میفهمید. از اطمینان آنان سوءاستفاده نمیکرد، نمکدان نمیشکست و فاتحه به هر چه اطمینان است نمیخواند تا امروز به عنوان قاتل زیر چوبه دار قرار گیرد. باید از این اتفاقات عبرت گرفت. اینها تجربه است، باید به کار برد، چرا که این اتفاق برای من، شما و همه ممکن است بیفتد. چرا که نه! پس درس بگیریم و مراقب باشیم.