۱۰جواب منتشر نشده از محضر مرحوم علامه طباطبایی

10 سؤال و جواب فلسفی و عرفانی منتشر نشده از محضر مرحوم علامه طباطبایی

اخیراً یکی از دوستان فاضل و گرامی، متن ذیل را که حاوی 10سؤال فلسفی و عرفانی است که یکی از علاقمندان به این گونه مباحث، به محضر علامه‌ی جلیل القدر مرحوم علامه طباطبایی تقدیم کرده و آن مرحوم به صورت مکتوب پاسخ داده است، به این جانب داد تا با انتشار آن، زمینه‌ی استفاده‌ی عموم علاقمندان به این مباحث فراهم آید.

ضمن تشکر از این برادر ارجمند، این مطلب را که تا کنون در هیچ رسانه‌ی فراگیر‌ی منتشر نشده است، به حضور علاقمندان به این گونه مباحث و ارادتمندان علامه‌ی جلیل‌القدر (قدس سرّه الشریف)، تقدیم می دارم و ضمن آرزوی علوّ درجات آن مرحوم، امیدوارم که همه‌ی ما از برکات انفاس قدسیه‌ی این بزرگان بهره‌مند شویم.

1. فرق بین علم النّفس و معرفت النفّس را بیان فرمایید.

● معمولاً علم النّفس به فنّی گفته می شود که از نفس و مسائل مربوط به آن و خواصّ آن بحث می کند و معرفت النفس به شناسایی واقعیّت نفس از راه مشاهده و عیان گفته می شود. شناسایی نفس از راه علم النفس،«شناسایی فکری» است و از راه معرفت النّفس، «شناسایی شهودی» است.

2. آیا مراد از معرفت النّفس، این است که انسان، نفس(روح) خویش را مجرد از مادّه و صورت، بالشهود و العیان مشاهده نماید، یا این که مراد، غیر از این می باشد؟ در هر صورت، مستدعی است غرض از «شناخت نفس» را که در آیات و اخبار به آن امر شده است، بیان فرمایید.

● مراد از معرفت النفس، همان معنی اوّل است، یعنی شناخت شهودی نسبت به نفس مجرد از مادّه و این که نوشته‌اید «نفس مجرد از مادّه و صورت» اشتباه است؛ زیرا نفس انسان، خود، صورت اوست و غرض از «معرفت نفس»، «ربّ» است که در روایات وارد است.

3 . در معنای حدیث معروف «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَف رَبَّه»، در حدود 12 قول در «کتاب مصابیح الانوار مرحوم سیّد عبدالله شبر» بیان شده است، چه ارتباطی بین عرفان نفس و شناسایی ربّ است، وجه ارتباط را بیان فرمایید.

● اصل روایت، این طور است «مَن عَرَفَ نَفسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ» و دوازده معنی که برای این روایت ذکر شده، به طوری که یادم می آید، هیچ کدام، معنی دقیق روایت نیست، فقط وجهی را که از راه «فقر» توجیه شده می توان معنی ظاهری روایت قرار داد و ارتباط مابین عرفان نفس و شناسایی ربّ در این راه است که نفس، موجودی است معلول حق تعالی، و در مقابل‌حق‌تعالی هیچ استقلالی ندارد و هر چه دارد از آن خداست و مشاهده ی چنین موجودی، بی مشاهده ی حق صورت نمی گیرد.

4. احادیث بسیاری در «اصول کافی» و «بصائر الدّرجات»، راجع به خلقت ائمّه ی اطهار علیهم السلام و مقام ولایت ایشان رسیده که از بعضی از آن ها بر می آید [که] نخستین مخلوقات پروردگار، ایشانند و همچنین از احادیث دیگر و زیارت جامعه، چنین مستفاد می شود که آن حضرات(علیهم السلام) «اَسماء الله» ، «وجه الله»، «یدالله»، «جنب الله» می باشند، با توجه به این احادیث، آیا می توانیم بگوییم مراد از معرفت و لقاء پروردگار، همان معرفت معصومین(علیهم السلام) است که فرمودند، «مَعرِفَهُ بالنُّورانیه، مَعرِفَه الله»، تقاضا می شود این احادیث و احادیثی را که صریح در معرفت پروردگار است، بیان فرمایید.

● مقام نورانیّت حضرات، مقام کمال ایشان است، که بالاترین کمال ممکن می باشد و در این که وارد شده که آن حضرات، «اسماء الله»، «وجه الله»، «یدالله»، «جنب الله»، می باشند که عمیق ترین بحث های توحیدی است و بیان تفصیلی آن در این مختصر نمی گنجد، آنچه به طور خلاصه، در لفّافه‌ی اصطلاح علمی می توان بیان کرد، این است که آن حضرات، مظهر تامّ اسماء و صفات خداوندی بوده، دارای ولایت کلیّه و مجردی فیض الهی می باشند، شناختن ایشان، شناخت خدای (عَزّ اسمه) است.

5. چنان که در«رساله ی لقائیه»‌ی مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، مسطور است، فکر در معرفت النفس، مفتاح‌«معرفت الرّب» است، با توجه به این که نفس از مجرّدات است، آیا فکر می تواند به مجردات، راه پیدا نماید یا خیر؟ در صورت امکان آن، مستدعی است طریق فکر را واضح تر از آنچه در آن رساله ضبط شده بیان فرمایید.

● فکر در مجردات، راه پیدا می کند، چنان که در مادّیات، پیدا می کند، در فلسفه در بخش مجردات، مسائل زیادی در مجردات، حل شده است، ولی مراد از فکر در این جا غیر از معنی معروف آن است و آن این است که انسان در جایی خلوت و بی سر و صدا آرام نشسته و چشم ها را پوشیده به صورت خود توجّه می کند و از هر صورت خیالی که به ذهن او خطور می کند اعراض نموده، فقط به صورت خود نگاه کند.

6. دو مطلب در رساله ی «لقائیّه» ذکر شده است، اولاً در ص 188در باره‌ی فکر در معرفت النفس می فرماید: «اشتَغل المتفکّر تاره لتجزیه نفسه و اخری لتجزیه العالَم حتّی یتحقّق لَهُ اَنّ ما یَعلمه من العالَم لیس الّا نفسها و عالَمه لا عالَم الخارجی و انَّ هذه العوالم المعلومه له، انّما هو مرتبه من نفسه»، مستدعی است منظور از این دو عبارت را به طور واضح تر بیان فرمایید.

● مراد از عبارت عربی این است که انسان همان طور که برهان قائم شده، پیوسته به خود تلقین کند و بداند که آنچه از خود و عالم بیرون از خود درک می کند، درخود، درک می کند و می یابد نه این که عالم خارج از خود را یافته باشد، و مراد از نفی صورت های خیالی، اعراض از آن ها و منحصر بر نگاه قلبی به صورت خود می باشد و مراد از فکر در عدم به صورت خود است که وجودش مجازی است و در حقیقت عدم است.

8. آیا کسانی که خارج از مذهب تشیّع و نیز خارج از دین اسلام هستند، می توانند با عبادات و ریاضات مخصوص به مذهبشان به مقام«خودشناسی» نائل شوند؟ در صورت امکان، مسلّم است کسی که خود را شناخت، خدا را شناخته و در نتیجه به غایت و هدف دین مقدس اسلام که توحید است، نائل شده و از راهی غیر از دستورات اسلامی به هدف رسیده است، آیا این فرض امکان پذیر است یا خیر؟

● جمعی از دانشمندان، این فرض را امکان پذیر می دانند، ولی ظواهر و مدارک اصلی از کتاب و سنّت، نسبت به این فرض، روی موافق نشان نمی دهند، مگر این که همچون مجاهدی را مستضعف در مقدّمات فرض کنیم.

9. منظور از یاد خدا بودن که در آیات قرآن به آن امر شده است، چیست؟ آیا یاد خداوند، یا اولیای حق و یاد نعمت های حق است یا خیر؟ غرض از «ذکر الله» را بیان فرمایید.

● معنی یاد خدا کردن، واضح است و مراد از یاد کردن خدا ابتدا یاد کردن اوست در هر فعل و ترکی از اعمال و آوردن فعل یا ترک آن، آن طوری که خدا می خواهد و بالاتر از آن دیدن خود است در برابر خدا و بالاتر از آن دیدن خداست در برابر خود به نحوی که مناسب ساحت مقدّس اوست.

10.چنان که روشن است، «فاقد شیء معطی شیء نخواهد شد» اگر این قاعده، کلیّت داشته باشد و استثنا پذیر نباشد، پس چگونه پروردگار، جسمیت به اشیا بخشیده و خود منزّه از آن می باشد.

● قاعده‌ی«فاقد شیء معطی شیء نمی شود»،‌ قاعده ای است فلسفی و استثنا ناپذیر و طبق این قاعده، هر علتی باید واجد همان معلول باشد که ایجادش نموده است و چنان که در مبحث جعل، مقرّر شده، اثری که علّت در معلول می گذارد، در وجود است فقط، ماهیّت معلول، ارتباطی با علّت ندارد، بنابراین، علّت، کمالی را که به معلول می دهد، کمال وجودی است. و امّا ماهیّت، نه علّت، واجد آن است و نه اثر علّت، مرتبط به آن است.

خداوند (عَزَ اسمُهُ) آنچه به جسم می دهد، وجود و کمالات وجودی آن است و امّا مفهوم جسم، ماهیّت است و خداوند نه ماهیّت دارد و نه ماهیّت ساز است.

● دکتر رحمت‌اله بیگدلی
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.