اعتماد نکن، به هیچکس! نقدی بر فیلم نگهبان خوب
اعتماد نکن، به هیچکس! نقدی بر فیلم نگهبان خوب
نگهبان خوب، دومین ساخته رابرت دنیرو، فیلمی است درباره تولد CIA (سازمان جاسوسی– امنیتی آمریکا) و در واقع، برشی از تاریخچه تشکیل CIA از سازمانهای کوچک را، از طریق نشان دادن لحظهبه لحظه زندگی شخصی و کاری یک جاسوس CIA به تصویر میکشد.
فیلم سعی دارد واقعگرایانه و وفادار به تاریخ باشد در حالیکه سازمان CIA را بسیار ملایمتر و پیشپا افتادهتر از آنچه در واقعیت است به تصویر میکشد (هرچند در صحنههایی شاهد شکنجه یا قتل آدمها توسط ماموران سازمان CIAهستیم.)
نام فیلم «نگهبان خوب» درست برعکس آنی است که اتفاق میافتد، ویلسون که جاسوس CIA است از همان ابتدا به انگیزه حفظ منافع کشور آمریکا وارد سازمان میشود و هدف اصلی او خدمت به مردم آمریکاست، اما در پایان به این نتیجه میرسد که نگهبان خوبی نیست و هر که را که دوست دارد و در زندگی برایش مهم است به نوعی در معرض تهدید و آزار قرار داده است و این شاید در وجهی کلان اشاره به سیاستگذاران جامعه آمریکاست که در واقع و در عمل نگهبانهای خوبی برای مردم آمریکا نبودهاند.
بیشتر وقایع فیلم در حال و هوای ناامن و پارانوییدی جنگ سرد میگذرد. در فضای بیاعتمادی که هر کس به هر کس میرسد توصیهاش این است که به کسی اعتماد نکن!و در جایی نیز از تمهید خوبی هم استفاده میکند: در بخشی از فیلم زنی به مردی میگوید که با بودن تو احساس امنیت میکنم، اما این حقیقت ندارد چون درست به همین دلیل زن کشته میشود و هر جایی که به ظاهر این امنیت در فیلم برقرار میشود، به دلایل مخصوص سیستم جاسوسی– امنیتی سیا، مرگی اتفاق میافتد تا جایی که ویسلون پس از کشته شدن منشیاش به دست افراد CIA تنها راه نجات دوست دوران جوانیاش را در قطع رابطه کامل با او میداند.
فیلم با شخصیت ویلسون همراه میشود و زندگی او را از کودکی دنبال میکند. ویلسون از همان 6 سالگی ثابت میکند که آدم رازداری است و استعداد جاسوس شدن را دارد. او در حادثه خودکشی پدر، راز مرگ پدر را به همراه نامهاش از همه پنهان میکند تا زمانی که به عضویت سازمان درآمده و به عنوان یک راز به داستان خودکشی پدرش اعتراف میکند.
در شروع فیلم ویلسون را در زمان حال و مشغول کشف راز نواری ویدئویی میبینیم که به نوعی به شکست در یکی از ماموریتهای CIA مربوط است. سپس با فلاشبک به گذشته ویلسون میرویم و از همان لحظات اولیه تماشاچی بین فلاشبکهای بسیار و اغلب غیرضروری در گذشته و حال سرگردان میشود و تدوین آشفته فیلم، حوصله تماشاچی را سرمیبرد. به طور موازی با زمان حال، گذشته ویلسون در دوران دانشجویی و نحوه انتخاب او برای عضویت در سازمان را میبینیم.
در دوران دانشگاه مدام گفته میشود که ویلسون با هوش است اما، فیلم خود را ملزم نمیکند مخاطب را قانع کند که چرا این شخصیت شایسته توجه و تقدیر استادان خود قرار گرفته و مدام برهوش و ذکاوت استثنایی او تاکید میشود و هیچ نوع اتفاق یا تصویری که این مفهوم را به تماشاچی ثابت کند، نمیبینیم.
تصاویر مراسم ورود ویلسون به انجمن اولیه موسس CIA، (با آن طراحی لباس و صحنه) تداعیگر مراسم شیطانپرستان است به خصوص مردانی با شنلهای کلاهدار سیاه و آتشدانهایی در اطراف و تازه واردین که در وسط زانو زدهاند.
چیدمان وقایع فیلم، هیچ جذابیتی در مخاطب ایجاد نمیکند و حتی نمیتوان گفت خوشساخت است، قرار است فیلم تمی جاسوسی داشته باشد (آن هم سوژه جاسوسان سازمان مخوفCIA) اما برخلاف چنین دستمایهای (که در صورت پرداخت و کارگردانی خوب میتوانست جذاب باشد) ماجرای فیلم ظرافت و پیچیدگی داستانهای جاسوسی را ندارد و فاقد هر نوع ترس و تعلیق فیلمهای جاسوسی است.
فیلم ملغمهای از همه چیز است، میخواهد حرفهای بزرگی بزند، میخواهد تاریخی باشد و حتی کل تاریخچه CIA را در زمان دو ساعت و خردهای تعریف کند. (و حتی اشارههای آشکار و با تاکید به جنگ در کوبا و یا جنگ نازیها و تصاویری از هیتلر دارد) اما به تصویر کشیدن حرفها و عقاید بزرگ بستری مناسب میخواهد که فیلم فاقد آن است و اتفاقات فیلم مثل قطعات پراکنده پازلی است که یکپارچگی و انسجام ندارد.
شخصیت اصلی فیلم که قرار است از طریق او CIA را بشناسیم و با او همراه شویم، بیشتر کاریکاتوری از یک جاسوس است و تاکید مضحک روی سکوت و رازداری او با چهره و نگاهی ثابت و سنگی نمیتواند ثابت کند جاسوس خوبی است.
ویلسون در بسیاری از مواقع آدمی آسیبپذیر و شکننده نشان داده میشود (در برابر جاسوس قدیمی روسی یا در برابر استاد سابق خود یا حتی در مقابل حسد و...) و این ویژگیها از فردی که تربیت شده سیستم جاسوسی سازمانCIA است، اصلا پذیرفتنی نیست.
پرداخت شخصیت همسر ویلسون بسیار سطحی است و اغلب رفتارهایش منطق خاصی ندارد مثل توجه او به ویسلون و حتی درخواست ازدواج از ویلسون و یا برآشفتن او پس از آگاهی از خیانت شوهر و تا جاهایی از فیلم، حتی این تصور ایجاد میشود که این رفتار عجیب، محبتآمیز و نمایشی همسر ویلسون ( با بازی آنجلینا جولی)، جزئی از نقشه سیستم جاسوسی CIA است.
فیلم ریتمی کند دارد و وقایعی که میخواهند تاثیرگذار باشند کاملا سطحی تصویر شدهاند(مثل کشته شدن همسر پسر ویلسون در حالیکه او منتظر او در جلوی کلیساست به دست ماموران CIA) و...
نگهبان خوب آنقدر جذاب نیست که تماشاچی را در زمانی طولانیاش تا به انتها با خود همراه کند.
هر چند فیلمی با این مضمون سیاسی– تاریخی به همراه گروهی از بازیگران و ستارگان هالیوود میتوانست حداقل تماشاگرپسند باشد.