رضا صادقی: دوست دارم با معین همصدا شوم
رضا صادقی: دوست دارم با معین همصدا شوم| قبل از خواننده شدن، قرآن می خواندم| از ایران می روم
رضا صادقی، خواننده پاپ در ایران که در روزهای گذشته در دوبی کنسرتی داشت، به پرسش هایی که شما فرستاده بودید پاسخ داده است. پرسش و پاسخ بی بی سی با رضا صادقی را در زیر بخوانید:
کنسرتت (در دوبی) با استقال خوبی روبرو شد.... خیلی موفق بودی در جلب همراهی شرکت کنندگان. این ریشه در عشق به صحنه دارد؟
من صحنه را دوست دارم و سعی می کنم که این احساس را منتقل کنم و به من هم این اجازه را می دهد که به مردم نزدیکتر بشوم.
پیش از این کنسرت، کنسرت دیگری داشتی؟
بله در مالزی در دانشگاه "ام ام یو" کنسرت داشتم.... برای دانشجویان و گروهی از ایرانی ها.
آیا برنامه ای برای کنسرت های دیگری هم داری؟
برای کنسرت هایی در قطر، سوئد و کانادا برنامه ریزیهایی شده است.
تعداد زیادی تک آهنگ داری و فقط دو آلبوم، دلیلش چیست؟
با درست کردن تک آهنگها بیشتر به دنبال آزمایش کردن بودم تا بفهم که آیا سبک خاصی مورد پسند قرار می گیرد یا نه. من صاحب سبک نیستم و لی می توانم صاحب روش باشم.
تعدادی از آهنگهایت را چند تا از خوانندگان دیگر خوانده اند، مثل مهرشاد و شهرام صولتی...
من معتقدم که تا زمانی که آهنگی ساخته نشده من صاحبش هستم وقتی که آهنگ بیرون می آید دیگه متعلق به مردم است. خیلی از خوانندگان لطف می کنند و اسمی از من می برند، آنهایی که اسم نمی برند این حس را ایجاد می کند که چیزی که متعلق به خلوت خودت است را از تو می گیرند، رنگ می زنند و دوباره به مردم ارایه می کنند.
جریان لباس مشکی پوشیدن چیه؟
مشکی فلسفه خاص خودش را داره. از آنجایی که خدا محیط است و بر جهان احاطه دارد می شود گفت که چون در کهکشانها مشکی رنگ غالب است پس مشکی رنگ خدا و رنگ عشق است.
مشکی باعث افسردگی نمی شود؟
افسردگی، شادی و غم از رنگها از قانونی می آید که خود ما وضع کردیم، در کشورهای دیگر مثلا از رنگهای سفید یا زرد در هنگام عزاداری استفاده می کنند. رنگ ها خودشان بد نیستند، تعبیر ما از آنها بد است.
تصمیم داری آهنگی دو صدایی اجرا کنی؟
قرار است در ایران با محمد علیزاده کاری مشترک بکنیم و در خوانندگان خارج از کشور خیلی دوست دارم که با معین همصدا بشوم. خیلی شیفته بزرگمردی او هستم. در بین خوانندگان غیر ایرانی هم آرزو دارم که یک روز با آندره بوچلی همصدا شوم.
پرسیده اند که همیشه یک غم و سوزی در صدای شما هست...
نمی دانم ریشه آن چیست، در جنوب کلا اینطوری است. مرحوم ناصر عبداللهی هم همینطور بود.
به خاطر آن نیست که شکست عشقی داشته اید؟
نه. من به شکست عشقی معتقد نیستم. اگر کسی بچه بازی های آدم را تحمل نکند، من نام آن را "با صورت خوردن به دیوار" می نامم، نه شکست عشقی.
آبی هستی یا قرمز؟
نه قرمز، نه آبی، فقط مشکی.... ولی قرمزته.
غیر از گیتار چه ساز دیگری می نوازید؟
پیانو.
قصد داری در ایران بمانی؟
من قطعا کارم در ایران است و دوست دارم برای همیشه کارم را در ایران ادامه دهم. ولی شاید برای زندگی از ایران خارج شوم.
برای انتشار آلبومهایت مشکلی در ایران داشتید؟
نه مشکلی نداشتم.
همه آهنگهایی که می خواستی در آلبومهایت گذاشته ای؟
یکی دوتایی را نشد که در آلبوم بگذاریم...
آیا قبلا مداحی می کردی؟
نه، ولی در مدح ائمه خوانده ام. قبل از خواننده شدن، قرآن می خواندم. البته از تکنیک اثر گذاری روی شنونده که در مداحی استفاده می شود می توان در ترانه هم استفاده کرد.
شیوه ترانه هایت خیلی ویژه خودت است...
من دوست ندارم "خواندنی" باشم، بلکه دوست دارم "ماندنی" شوم. مرحوم هایده و خیلی از بزرگان دیگر، ماندنی بودند، نه خواندی.
چرا با آهنگ ساز های دیگر کار نمی کنی و خودت آهنگهایت را می سازی؟
فضای فکری مرا خودم بهتر می دانم. شاید در تنظیم از کسی کمک بگیرم ولی در آهنگ سازی فکر نمی کنم.
بعضی ها فکر می کنند تو قبلا در جبهه بودی که الان با چوبدستی راه می روی؟
یک سال و نیمم بود که پزشکی، در حالی که من تب شدید داشتم، پنی سیلین را در عصب پایم تزریق کرد. تمام بدنم از کار افتاد... اولین پسر عباس صادقی (پدرم) در حال رفتن بود. از همه فامیل خواستند که بیایند و مرا ببینند... ولی من بالاخره زنده ماندم و بدنم یکی دو سال بعد خوب شد، ولی زانوهایم ضعیف ماند.
خیلی سالهاست که خودم دنبالش (دنبال درمان) نرفتم، ولی شاید در آینده بروم. اگر استراحت سه، چهار ساله ای به خودم بدهم شاید در آن فرصت اینکار را بکنم. خیلی هم هوس کردم که یک کوچولویی به من "بابا" بگوید... الان یکی از پاهایم قدرتش از دیگری بیشتر است.... من در جبهه نبودم و متولد 1358 هستم.
شاید دلیل این سئوال این است که تو ریش داری و مشکی می پوشی.
در باره لباس سیاهم باید بگویم که این پرچم من است و شاخص من کلا این است و در مورد ریشم باید بگویم که ریش من کاملا ایرانی است. اگر در تخت جمشید هم تمثال ها را ببینید، ایرانیان قدیم ریش داشتند. من دوست دارم اصالتم را مد نظر داشته باشم.
از پنجره اتاق هتلت (در دوبی) خلیج فارس پیداست. نگاه تو به عنوان یک بندرعباسی به خلیج فارس چگونه است؟
برای یک جنوبی، دریا "بابا" ست... یک رسمی هست که می گویند اگر چهارشنبه به دریا بزنی تمام بدی های اطراف ازت دور می شود. من با دریا بزرگ شده ام.
الان در کجا زندگی می کنی؟
برای کار موسیقی الان در تهران زندگی می کنم.
اهل ورزش هم هستی؟
قبلا طرفدار دو آتشه فوتبال و تیم پرسپولیس بودم ولی الان دیگر طرفدار دو آتشه نیستم.
آیا چوبدستی هایت طراحی خودت است، چون اینها خیلی سنگین است؟
این عصاها -- یا به تعبیر خودم "همسفرهایم" -- طرح خودم بوده اند چون می خواستم هر کجا که خوستم بروم مثلا اگر کسی بالای کوه می رود، من هم بتوانم با کمک اینها آنجا بروم. من تا بالای "دربند" رفته ام. دوست دارم یک روزی بدون اینها باشم، هر چند دلم برایشان تنگ می شود...
از همه خواهشم می کنم که اگر روزی رضا صادقی را دور از این حرف هایی که زده ام دیدند به من بگویند، قبل از اینکه من بیفتم به من بگویند....
و حرف آخرم این است:
قصد و غرض هوا نیست، قصه ادعا نیست
نقل ِ یک اعتقاده، عشقه، یک جور ادا نیست
حکم نگاه تازه ست، رمزی که رمز شب بود
فهم یک عشق بی مرز، نهایت طلب بود
تو رسم مکتب دل، رهایی شرط عشقه
مشکی فقط یک رمزه، یه رنگیش رنگ عشقه
بعضی می گن که حرفه، بعضی می گن که وهمه
اونی که مبتلا نیست نمی تونه بفهمه...