گفتگویی خواندنی بااردشیر زاهدی وزیر شاه اسبق

گفت و گویی خواندنی با اردشیر زاهدی – وزیر شاه اسبق ایران

مصاحبه کننده هیچ دخل و تصرفی در سخنان اردشیر زاهدی انجام نداده و پاسخ های ایشان قطعاً نظریات خبرگزاری نیست.

پیش درآمد : امروز ، روز 5 شنبه 15 دی ماه – 5 ژانویه 2006 – است  که در مونتروی سویس هستم. به محض ورودم به ایستگاه قطار ؛ از یکی از خیابانهای قدیمی آنجا پایین تر رفتم خیابانی لوکس و تمیز اما قدیمی ...و به سوی همان کافه مورد نظر زاهدی حرکت کردم... کافه ای که شب قبل تلفنی از وی پرسیده بودم...دربین راه همه اش در فکر بودم و تصاویر زیادی از جلوی چشمانم عبور می کرد ... معمولا در دیدار با چهره های تاریخی چنین حالتی دارم  و افسوس در رسانه ای در ایران شاغل نبودم تا فیلم آن را دیدار را با مردم سرزمینم در میان می گذاشتم .. هیچگاه در آرشیو خست نداشته ام و با همه دوستانم در میان می گذارم... لابه لای این فکرها... برای اطمینان خاطر از چند نفر سویسی راه را پرسیدم تا اینکه به آنجا رسیدم ، از در که وارد شدم گارسن از من پرسید که چه کمکی از او ساخته است...

تا اسم زاهدی را آوردم ، مرا با اشاره به طرف میزش هدایت کرد و دیدم که از دور زاهدی ما را نگاه می کند...3چهره ای که در ته مایه آن شاید تشابهی با عکس هایش وجود داشت....دو خانم و یک آقا میهمانش بودند و با نهایت محبت ایرانی هم مرا به جمع دعوت کرد و پذیرایی کرد ، روحیه ای از او که البته زبانزد همه – دوست و دشمن - است...و گاهی فکر می کردم که چون می خواهد  از دست سوالات من در برود جا خالی می دهد و پذیرایی را بهانه کرده است !...

از کیک و سالاد و ماهی و نوشیدنی ها تا چای و دسر وشکلات و ... و به خاطر این میهمان پذیری او سوالاتم  ازاو بریده بریده شد... اما چه حافظه ای داشت ؛ محشر !... هر کسی را مانند کارمندان سجل احوال با نام و نشان پدر بازمی گفت ....در دل خودم باز هم ناراحت بودم که این فرصت و شانس را چگونه به آرشیو تاریخ مملکتم برسانم ، فرصتی که ما ایرانیان براحتی از دست می دهیم و هنوز هم آرشیوی گفتاری از چهره های تاریخی مان نداریم و ای کاش داشتیم!....

آرشیویی فارغ از هر محدودیتی ، تا دست محققان برای تحقیق باز می بود ....خلاصه در خلال حرفها ، هم می نوشتم و هم می خوردم و هم می پرسیدم و هم می شنیدم...چون 5/1 ساعت بیشتر وقت دیدار نبود ... حتی موقع رفتن برایم کیکی خرید با تاج کاغذی ، که آن را از سر حوصله تا کرد و بر سرم نهاد و با خنده گفت :" شاید که پادشاه ایران شدی !" و من هم از آنکه کاغذی بود شاکی بودم و همه می خندیدند!...

دیگر پاسخ سوالاتم را سریع و تند تند می داد ، نوبت فیزیوتراپی داشت و باید دیگر می رفت ، قیافه ای شکسته و نحیف و پوست و استخوان ... اما با چشمانی پرنفوذ و ذهنی مواج و مملو از اسم و خاطره... با عصایی در دست و کفشی ورزشی به پا، با رفتاری پر از هیجان و به قول قدیمی ها : یک لوطی تمام عیار!...تنها این تصاویر وخاطره است که از او در ذهنم باقی مانده است... یکی دوبار دیگر صدایش را شنیدم و به تاریخ سرزمینم سپردمش و رهایش کردم... همانطور که آن 133 نفر دیگر را رها کردم و می خواستم در روزگاری، منتشرشان کنم ، اما نکردم و فقط خاطره هایشان در ذهنم مدفون شد... چون حفظ استقلال و آرامش را بیشتر دوست دارم ....اما ای کاش در رسانه ای شاغل می بودم و صادقانه به تصویر می کشیدم! ... که نشد !

(( به قول دکتر  جلیل دوستخواه :  در کنار ِ نقد و تحلیل ِ آگاهانه و سامانمند و فرهیخته گی فرهنگی، هم سخنی و گفت و شنود ِ سرراست با هنرمندان، ادیبان، مترجمان، نویسندگان و شاعران و نگاشت ِ سخنان ِ آنان -- که بازتاب یک عمر آزمون و کوشش و کُنیش ایشان است -- می تواند بسیار سودمند و رهنمون باشد و به منزله ی شاخه ای از تاریخ ِ شفاهی، در کار ِ شناخت ِ بهتر ِ فرهنگ و شناساندن ِ درست تر آن به دوستداران ، کارساز باشد. ))

«قبل از خواندن این گپ کوتاه ذکر 2 نکته ضروری است : 1. پراکندگی سوالها و پرسشها ، صرفا به خاطر استخراج نکات مهم از کل گفتگو است 2. پاسخ های ایشان لزوما دال بر پذیرش مصاحبه کننده نیست . »
___________________________________________________
قانعی فرد:آقای زاهدی ، رابطه ایران با آمریکا تقریبا می شود گفت که مسئله ای تاریخی است که در قرن معاصر همواره  به معضلی قابل تامل از آن اسم برده  شده است.

زاهدی : من به گمانم رابطه باید منسجم تر و محکم تر باشد. ببینید روابط ایران و آمریکا درزمان قبل از جنگ شهریور 20 و حمله به ایران برقرار شد و روس ها و انگلیسی ها و آمریکایی ها در ایران حضور داشتند. و وزیر مختار داشتند و حتی رضا شاه هم توسط وزیر مختارش برای رییس جمهور وقت آمریکا می توانست پیغام بفرستد.

:اما چرا رضا خان با وجود این ارتباط عادی و مذکور تن به تبعید داد و رفت ؟

***انگلیس و روسیه تصمیم گرفتند !... که بعد از جنگ ایران و اشغال ایران ، دوران پادشاهی محمد رضا پهلوی آغاز شد  که البته آمریکایی هایی مانند هریس  هم موافق این مساله بودند و در کنفرانس تهران ، فشار اصلی از ناحیه شوروی بود. بعد از رفتن رضا شاه هم ، انگلیسی ها و روس ها با شاه جدید و جوان مخالف بودند و حتی سفیر خود را به مجلس نمی فرستادند.!

:شاید بیشتر خواهان بازگرداندن همان شاهزاده قاجارها به ایران بودند.

***بله! که البته او در لندن اقامت داشت و اصلا چنین پیشنهادی را قبول نکرد!

:در جر یان کردستان و آذربایجان چرا شاه دست به دامن آمریکا شد ؟

***ببین !  آن دو قدرت ایران را تقریبا نصف کرده بودند و وقتی ایران جزو متحدین شد ، آمریکایی ها در ایران کمپ داشتند در زمان ترومن. قرار شد که قوای خارجی ایران را ترک کنند که روسها نکردند . از آنجایی که قوام مردی وطن پرست بود او را مسئول انجام قانع کردن روسها کردند که انگلیسی ها در جنوب می خواستند که قشقایی ها را تحریک کنند تا قحطی بشود و مردم را به نوعی سرگرم کنند و حتی زاهدی پدر من را می دزدند. از اینجا بود که سیاست میانه روی آمریکا شروع شد و ایران به سازمان ملل شکایت می کند و ترومن به استالین پیام میدهد که یا بیرون بروند  یا اینکه با آنها به نوعی دیگر برخورد خواهد شد.

:اما بارها می گویید که کودتای علیه مصدق کار سازمان"سیا " نبوده ؛ در حالیکه خود آمریکایی ها – مانند کلینتون و آلبرایت و... -  از این بابت  از جامعه ایران ، عذر خواهی می کنند.

***این دیگر از آن حرف هاست !  . من در کتاب خودم با مدرک و سند ثابت می کنم که در آن زمان اصلا " سیا " وجود نداشته است و اینها برای تبلیغ کاریزمای خود این حرف های چرند را می زنند.

:اما در الجزایر شاه از کردها مانند ابزار استفاده کرد و دیگر این مساله که ربطی به سیا ندارد.

***همین پسر ملا مصطفی – اسمش چیست ؟! - مدتی در بلغارستان بود ..در همان وقت که قاسم کودتا کرد... در آن زمان بنده اصرار داشتم که شط العرب مال ایران است و گفتم که به ملا مصطفی پول بدهیم تا علیه عراق حمله کند...که بعدهادیدید که صدام حسین در الجزایر می خواست دست شاه را ببوسد.
در آن ایام ؛ بیشتر انگلیسی ها در عراق نفوذ داشتند...اما من همیشه گفته ام که آنها حق کشتی رانی ما را وارد دانسته اند. اما بعدها صدام را تحریک کردند و او قرار داد را لغو کرد و او هم از کردها استفاده ابزاری کرد.

:اما چرا سلصنت پهلوی شکست خورد ؟

***خوب خارجی ها قرار داد امضا کردند و چنین شد و لابد در فرانسه هم آمریکایی ها با خمینی{امام} به توافق رسیدند. و بختیار هم که فقط برای عوام فریبی آمده بود. خود اعراب هم البته در نبودن اعلی حضرت موثر بودند. [در حالی که واقعیت امر این است که در 19 مهر 1357 کارتر در کنفرانس مطبوعاتی از شاه حمایت کرد که آمریکا می خواهد دوستی تاریخی اش را با نیروی بزرگ منطقه حفظ کند ! / قانعی فرد]

:آیا در جریان انقلاب اسلامی ایران ،  آمریکا متضرر شد ؟

***بله!..ما روابط 50 میلیارد دلاری با هم داشتیم . آمریکا با مشکل نفت روبرو شد و دخیره نفتی خودش را از دست داد. و حتی اعراب هم از این جریان سواستفاده کردند ، اما هیچگاه مانند ایران – دوران ما -  منافع آمریکا را تامین نکردند و پس از انقلاب اکثر خریدهای ما به ایران ارسال نشد و قراردادهایی که پول آنها را شاه ایران نقدا پرداخت کرده بود ، اجرا نشدند!... مثل ارسال همان 7 هواپیمای آواکس...ما را بطه ای بسیار حسنه داشتیم و افسوس !...اما الان هم منافع آمریکا در ایجاد برقراری رابطه مجدد  با ملت ایران است.

:در آخرین لحظات پیروزی انقلاب ،  توصیه شما به شاه چه بود ؟

***که اعلی حضرت ،  از ایران بیرون نیاید و اگر می خواهند بیرون بیایند مستقیما به امریکا تشریف بیاورند و دستور حبس هایزر را صادر کنند. [در حالی که در 4 بهمن 1357 خود زاهدی اعلام کرد که آمریکا از پذیرفتن شاه خود داری می کند ! / قانعی فرد ]

 :و این بحران هسته ای چه صیغه ای است که آمریکا در بوق و کرنا می دمد  ؟ (البته در اینجا چون پاسخ های من را ناقص و یا مشابه داد از دو مصاحبه قبلی او نقل قول مستقیم می کنم / قانعی فرد )

***اردشیر زاهدی در مورد آغاز پروژه هسته‌ای ایران با اهداف صلح‌آمیز و سیاست آمریکا نسبت به آن می گوید
"...من در آن زمان وزیر خارجه ایران بودم و ما هفتمین یا هشتمین کشوری بودیم که قرارداد منع گسترش سلاح های هسته‌ای را امضا کردیم و این (فن آوری) هم حق ایران بوده و هست و خواهد بود. رویه آمریکا در آن زمان چون اطمینان بیشتری به ثبات و موقعیت ایران داشتند ... می‌دانستند و قبول کرده بودند که این حق ایران است... و همین طور دولت فرانسه نیز این علاقه را داشت و می‌خواستند هم که با ما همکاری کنند. بعد که سیاست عوض شد در این چند ساله، این رویه تا حدی عوض شد به طوری که می‌بینیم که در سازمان ملل هم با آن روبرو هستیم. ولی این حق ایران بوده، هست و خواهد بود و باید هم به نظر من همان طور که بارها گفته‌ام روی مذاکرات حل بشود و نه با توپ و تفنگ...".

در گفتگو با رادیو فرانسه بهره برداری صلح آمیز از انرژی هسته ای را حق مسلم ایرانیان و همه کشورهای عضو آژانس دانست و وی که در سال 1968 به نمایندگی از ایران پیمان " ان پی تی " را امضا کرده و وزیر خارجه حکومت سابق ایران از 1966 تا 1973 بوده است درباره برنامه هسته ای ایران در زمان شاه گفته است:«هدف ایران، یافتن یک منبع انرژی بود که بتواند جایگزینی برای نفت باشد . زیرا شاه معتقد بود با این روند استخراج نفت، ایران روزی مجبور خواهد شد آن را برای نیازهای خود خریداری کند. او قصد داشت برای تولید انرژی به فنآوری صلح آمیز اتمی متوسل شود و از نفت تنها در ساخت محصولاتی که ارزش بیشتری دارند، استفاده شود.

او تصریح کرد، هدف برنامه هسته ای ایران نظامی نبود. اما با این حال، کاملاً بدیهی است زمانی که فنآوری صلح آمیز هسته ای به دست می‌آید، مرحله نظامی آن نیز قهرا در پی خواهد آمد. یعنی اگر کشوری مهارت های اساسی این فنآوری را به دست آورد، گسترش و توسعه آن نیز خود به خود حاصل خواهد شد. البته این روند کمی آهسته و طولانی است، اما به هرحال با ادامه کار به دست خواهد آمد. او در این خصوص تاکید می‌کند که اگر انرژی نظامی هسته ای تحت نظارت های بین المللی به دست آید، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد. »

وی در تایید سخنان خود مورد اسراییل، هند و پاکستان را پیش می‌ کشد که هرگز پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا نکردند، ولی امروز در زمره قدرت های اتمی به حساب می‌‌آیند و این مصداق بارز سیاست یک بام و دو هوا در دنیاست که منصفانه نیست

________________________________________
ع/ف: و این هم گپی ساده بود که با زاهدی داشتم ؛ از عوامل کودتا که در 26 مرداد 1332 در خارج از شهر اصفهان با سرهنگ امیر قلی ضرغام معاون لشگر اصفهان ملاقات کرد و از وی خواست که در صورت لزوم برای کودتا قوای خود را به تهران حرکت دهد و ضرغام هم به وی پاسخ مثبت داد  و یک روز پس از آنکه هندرسن سفیر آمریکا با مصدق دیدار کرد ، بعد از ظهر 2 مرداد 1332 فرمان نخست وزیری سرلشگر زاهدی توسط کودتا چیان از رادیو تهران خوانده شد و سقوط دولت مصدق را اعلام کردند .

اردشیر – همین مصاحبه شونده ما – که برای کسب قدرت پدر چنین کرد ، نمی دانست که روز 16 فروردین 1334 پدرش باید تسلیم نظر شاه و آمریکا  و توافق آنان شود و استعفا دهد  ( چون سپهبد زاهدی میدانی برای عرض اندام شاه حسود نمی گذاشت و خود را سامان ده کودتا می دانست ) و سپس به عنوان ریاست نمایندگی دایم ایران در دفتر اررپایی سازمان ملل متحد در ژنو منصوب شد .

اردشیر در 19 شهریور 1336 با شهناز پهلوی ازدواج کرد . و در 25 دی 1338 سفیر کبیر ایران در آمریکا شد . و بعد وزیر خارجه شد . و دوباره در 8 دی 1351 سفیر ایران در آمریکا شد . در 18 شهریور 1357 که حامل پیام کارتر به شاه بود وارد ایران شد در 17مهر ماه پیام را به شاه داد  . در 17 دی 1357 توسط میرفندرسکی از کار برکنار می شود و در 19 دی با موافقت بختیار – برای همیشه - از ایران خارج شد و یا به عبارتی دیگر از صحنه سیاسی ایران بیرون رفت که رفت  و دیگر تاریخ می ماند و قضاوت بی رحمش که هر انسانی چه کرده است ؟! .

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.