گرگ هار آخر سال را به کام دشتکی‌ها تلخ کرد

آفتاب آخرین روزهای اسفند 85 تازه غروب کرده صدای بلندگوی مسجد اهالی را فرا می خواند و مردم مانند روزهای دیگر در ایام ماه محرم و صفر راهی مسجد می‌شوند.

مجتبی احمدی 12 ساله یک از کسانی که در این حادثه حمله گرگ به روستای دشتک مجروح شده در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در شیراز گفت: ساعت 18 و 30 دقیقه بعداز ظهر بود و من به سمت خانه عمویم می‌رفتم. کوچه روشن نبود، مقابل در خانه عمویم که رسیدم جانور بزرگی از در خارج شد و روی سرم پرید، آنقدر سریع که هیچ کاری نمی‌توانستم انجام دهم.

گرگ سر مجتبی را به دهان می‌گیرد و پوست سر او را از ناحیه پشت سر کامل می‌کند، چشم راست را به شدت آسیب می‌زند و با دیدن خون که همه جا را فراگرفته و با ضجه‌های مجتبی فراری می‌شود.
اما مجتبی اولین نفر نبود، خانه عموی او هم مصون نمانده و تعدادی از اعضای آن خانه طعم دندان‌های تیز گرگ را چشیده بودند.
امرالله مشکی محصل سال دوم نیز گفت: به همراه دو دوستم در کنار مسجد روستا، غذای نذری می‌خوردیم، ناگهان جانوری شبیه سگ به ما حمله کرد.
وی که از ناحیه سر دچار آسیب دیدگی شده بود افزود: مثل برق اتفاق افتاد، نفهمیدم چه شد، سرم را توی دهان کف آلودش دیدم و زمین افتادم.

احسان رضایی 16 ساله که از دو دوست خود امرالله و اکبر بزرگتر بود، به قصد کمک به آنها، با گرگ گلاویز می شود، اما گرگ هار خیلی قوی تر از او بود و پوست پشت سر احسان را می‌کند و انگشت شصت دست چپش را نیز مانند آسیاب خرد می‌کند.
با شنیدن صدای داد و فریاد بچه‌ها صداقت سفیدی مرد سی و یک ساله‌ای که در کوچه کنار مسجد خانه دارد را به سمت آنها می‌کشاند، اما او هم غافلگیر شده و گرگ لب و چانه‌اش را می درد.
محمد دانشی هم که صحنه را دیده با فریاد به سمت دیگران می‌دود که آنها را خبر کرده و با کمک اهالی گرگ را بکشند، اما گرگ از بالای پشت بام خانه همسایه بر سر او و زنش پریده و هر دو را مجروح کرده و راهی بیمارستان می‌کند.

روستا به‌هم ریخته، اهالی دستپاچه هستند و گرگ، مدام می‌دود و می‌درد و گرفتن و کشتن این حیوان وحشی چندان راحت به نظر نمی‌رسد، کوچه پس کوچه‌های باریک و تاریک روستا مأوایی برای فرار گرگ شده اما هاری توانش را گرفته، رمق در پاها ندارد، دورتا دورش را محاصره می‌کنند و با بیل و چوب به جانش می افتند.
بلاخره بعد از یک ساعت هراس و دلهره و در حالی‌که شانزده نفر به شدت زخمی شده‌اند، گرگ جان می‌کند.
مجروحان به بیمارستان‌های مرودشت و شیراز منتقل می‌شوند و پس از مداوا و یک روز بستری، مرخص می شوند، جز احسان که می ماند بلکه انگشت شصتش را برایش نگه دارند، انگشتی که همیشه خاطره آن شب وحشتناک را برای او و هم ولایتی هایش زنده نگه خواهد داشت.

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.