ناگفته هایی از زندگی علی دایی
شناسنامه فوتبال ایران را باز می کنیم؛در صفحه اول آن نام علی دایی حک شده است.
شاید خیلی ها این جمله را غلوآمیز بدانند ولی برای اثبات این ادعا می توانید در یک کشور خارجی درباره فوتبال ایران صحبت کنید آنگاه متوجه خواهید شد که در خارج از مرزهای کشورمان، فوتبال ما را با نام دایی می شناسند. جوان گمنامی که با یک دنیا انگیزه آمد، شهریار شد و با چند دنیا انگیزه ماند و هنوز هم می درخشد مثل همان روزهای اول. شاید هیچ چیز نتواند او را اشباع کند و او همیشه سرشار از انرژی و انگیزه است.
زمانی که تیم ملی از جام جهانی آلمان برگشت خیلی ها به حق یا ناحق علیه او موضع گیری کردند و او را در فوتبال تمام شده معرفی کردند اما اسطوره فوتبال ایران چند ماه بعد ثابت کرد بهترین گلزن تاریخ فوتبال جهان تمام شدنی نیست.اگرچه باشگاه صباباتری که دایی قبل از جام جهانی کاپیتان آن بود به نوعی دست رد به سینه او زد ولی باشگاه سایپا که ارزش های کاپیتان سابق تیم ملی را باور داشت او را به خدمت گرفت تا هم ازپتانسیل های این بازیکن استفاده کند و هم تمامی نگاه ها را معطوف به این تیم بی حاشیه و بدون تماشاگر کند.علی دایی در ابتدا به صورت نصف و نیمه در ترکیب سایپا قرار گرفت اما رفته رفته جایگاه خود را به دست آورد و نشان داد هنوز دود از کنده بلند می شود. بدین ترتیب سایپا با گل های علی دایی اوج گرفت و در صدر جدول لیگ ایستاد اما با رفتن ورنر لورانت مربی آلمانی سایپا برگ دیگری در زندگی کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران رقم خورد و با این اوصاف او اولین تجربه مربیگری خود را با سایپا آغاز کرد، آن هم در شرایطی که بایستی در اولین تجربه خود به مصاف پرسپولیس می رفت، تیمی که آن روزها روی ابرها راه می رفت اما دایی با بال انگیزه به هوا برخاست و با دو گل خود پرسپولیس را متوقف کرد.آن روزها انتخاب علی دایی به عنوان سرمربی سایپا خیلی ها را به فکر فرو برد. مخالفان را به این فکر که فرصت مناسبی برای کوبیدن کاپیتان تیم ملی پیدا کرده اند و موافقان را به این فکر که آیا این انتخاب باعث خدشه وارد شدن به شخصیت و محبوبیت وی نمی شود؟ اما زمان ثابت کرد که انتخاب او درست بوده است و او توانایی مبارزه با سختی ها را دارد.
خودش در این رابطه می گوید: می دانستم کار سختی را قبول کرده ام اما با آگاهی بود، شرایط سایپا و آرامشی که دراین باشگاه حکمفرماست فرصت خوبی برای من بود که بتوانم شانس خودم را در زمینه مربیگری امتحان کنم، خدا کمک کرد و توانستم به آنچه که می خواستم، برسم.
در یک روز سرد زمستانی طبق قرار قبلی برای گفتگو با علی دایی راهی زمین اختصاصی سایپا می شوم. با کمی تاخیر سرو کله یک پارادوی سفید پیدا می شود بچه های سایپا می گویند: علی آقا بنزشو نیاورده! (من که بنز ٠٥٣s علی دایی را ندیدم، اما بازیکنان سایپا می گفتند بنز مشکی او خیلی قشنگه.) از ماشین پیاده می شود به سراغش می روم می گوید: ببخشید یک کم دیر شد. علی آقا آدم بامعرفتی است می داند که از مشهد آمده ام آنچنان با روی باز از من استقبال می کند که همانجا با خودم عهد می کنم در اولین فرصت که به مشهد و زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) رفتم برای شهریار دعا کنم.
می گوید من در خدمتم فقط ٥ دقیقه اجازه بده با همکارانم صحبت کنم اگر فرصت کم آوردی بعد از تمرین با هم هستیم.
می پرسم علی آقا حالا که ازدواج کردی مادرت با چه کسی زندگی می کند؟
-مادرم الان با محمد(برادر علی دایی) زندگی می کند البته من زیاد به او سر می زنم، هر موقع هم که حوصله اش سر رفت یک سری هم به اردبیل به خانه پدری مان می زند.
می گویم ولی خانه شما آن قدر بزرگ بود که جا برای مادرتان هم باشد؟
-آن خانه ای که در شهرک غرب داشتیم را فروختیم. الان من با همسرم در یک آپارتمان در فرمانیه زندگی می کنیم.
س:ولی تا جایی که من می دانم شما دوست داشتید در خانه ویلایی زندگی کنید.
-درسته ولی دوست دارم در یک خانه ای زندگی کنم که خودم آن را بسازم، الان آن قدر پول ندارم که بتوانم این کار راانجام دهم(باخنده).
می پرسم: این آپارتمانی را که الان در آن زندگی می کنید چقدر خریده اید؟
- شاید باور نکنید ولی آپارتمان من اجاره ای است، نه این که پولش رانداشته باشم ولی من از پول آن بهتر می توانم استفاده کنم.
س: علی آقا، ویلای نوشهر را هنوز دارید؟
- آره، ولی باورکن مدت هاست که وقت نکرده ام به آنجا بروم. (علی آقا یک ویلای شیک و قشنگ در یکی از بهترین و خوش آب و هواترین نقاط شمال دارد که در آن تمامی امکانات رفاهی از جمله استخر و سونا، زمین تنیس و اصطبل اسب وجود دارد. ویلای او در کنار جنگل و مشرف به دریاست)
می پرسم: فکر می کنم از موقعی که ازدواج کرده اید آن جمع های دوستانه شبانه شما به هم خورده است؟ (قبل از ازدواج او، اکثر مواقع دوستان نزدیکش شب ها به خانه او می آمدند و لحظات خوبی رابا هم سپری می کردند.)
- آره، متأسفانه کمتر وقت می کنم با دوستانم باشم با این حال هر موقع که وقت شود باز دور هم جمع می شویم.
تمامی بازیکنان سایپا در زمین چمن جمع شده اند و منتظر سرمربی خود هستند با گفتن یک ببخشید او درست سر ساعت به میان آنها می رود. با این که لباسی همرنگ دیگر بازیکنان سایپا دارد ولی ابهت خاصی که دارد او را از دیگران متمایز می کند درست مانند یک فرمانده. ابراهیم صادقی و احمد مومن زاده در صف جلو قرار می گیرند و دیگران پشت سر آنها شروع به دویدن می کنند.
با حرارت خاصی تمرین ها را دنبال می کند از یک طرف حواسش به کار خودش است و از طرف دیگر حواسش به کار بازیکنانش!
تمام طول تمرین با داد و فریادهای او همراه می شود وقتی سر بازیکنانش داد می زند آنها سرشان را پایین می اندازند و نشان می دهند شاگردان حرف گوش کنی هستند.تمرین سایپا تمام می شود بازیکنان یکی یکی چمن ورزشگاه ایران تایر (زمین اختصاصی سایپا) را ترک می کنند اما شهریار می ماند و ارشاد و رحمان را هم صدا می زند (ارشاد یوسفی و رحمان احمدی دو دروازه بان سایپا هستند) تمرین اختصاصی شروع می شود علی دایی ضربات آزاد و پنالتی خود را می زند و دروازه بانان به نوبت مقابل سرمربی خود قرار می گیرند جالب این که او آن قدر خوب به توپ ضربه می زند که اکثر شوت هایش به گل تبدیل می شود. این تمرین نیم ساعت طول می کشد در این لحظات اکثر بازیکنان سایپا ورزشگاه را ترک کرده اند اما هنوز دایی سر به سر گلرهای تیمش می گذارد؛ باید خیلی بیشتر ازاینها تمرین کنید تابتوانید پنالتی های مرا بگیرید!
دوباره به سراغش می روم و می گویم: خسته نباشید علی آقا
- ممنون، من در خدمتم.
س: هنوز هم خوب پنالتی می زنی.
- شما لطف دارید، دیدی ارشاد و رحمان را چطور بیچاره کردم!
س: این تمرین برای آماده کردن دروازه بانان تیم بود؟
- بیشتر خودم می خواستم تمرین اختصاصی داشته باشم، آخر من دوست دارم تا روزی که به میدان می روم هر روز کامل تر و آماده تر از قبل باشم. این حرف مرا به فکر فرو می برد، بی خود نیست که او به اینجا رسیده است! در این لحظه اولین سوالی که به ذهنم رسید حواشی جام جهانی آلمان بود.
- کمی اخم هایش را به هم می کشد و با صدایی که با لرزش همراه است می گوید: روزهای بدی بود، برخی ها که با من مشکل داشتند هر کاری توانستند برای تخریب من انجام دادند، اعتراض برخی از مردم هم نسبت به حضور من در ترکیب تیم ملی بیشتر به تخریب شخصیت من در رسانه های ملی برمی گشت و تخریب من در آنجا از سوی برخی ها که با من مشکل دارند شروع شد و مردم ما نیز باتوجه به این که یک مردم احساسی هستند و اکثر مواقع احساسات بر عقل آنها غلبه می کند دنباله روی خواسته آقایان شدند و در یک دوره کوتاه دو ماهه همه چیز علیه من شد اما گذشت زمان خیلی چیزها را ثابت کرد و می کند.
کاپیتان سابق تیم که انگار دل پردردی دارد اضافه می کند: در جام جهانی و حتی قبل از آن جو سنگینی هم در داخل و هم در بیرون تیم ملی علیه من بود در اردوی تیم ملی وجود من برای خیلی ها مشکل آفرین شده بود و باعث می شد آنها نتوانند کارهایی را که می خواهند انجام دهند و در تیم ملی قدرت نمایی کنند به همین دلیل متأسفانه شنیدم ٣، ٤ بازیکن ملی پوش علیه من جلسه تشکیل دادند که به هنگام بازی با من همکاری نکنند! (به من پاس ندهند) ولی خدا خیلی بزرگ تر از این حرف هاست.
در این لحظات به ناگاه چشمم به موهای سفید او می افتد، می گویم: علی آقا ظاهراً حواشی جام جهانی برایت خیلی گران تمام شده، نسبت به سال گذشته موهایت خیلی سفید شده است؟
- به فکر فرو می رود، آهی از ته دل می کشد و می گوید: من همیشه تو زندگی کارهای بزرگ و سخت کرده ام، این یک سال هم این گونه گذشت؛ همش فکر و خیال، استرس و کارهای سخت.
به چشمانش نگاه می کنم انگار او حرف های دیگری هم برای گفتن دارد ولی به همین جملات بسنده می کند! شاید او اصلاً از مردمی که بارها به عشق آنها گلزنی کرده و افتخارهای زیادی برای آنها آفریده انتظار نداشته است که به این زودی فراموشش کنند و توانایی هایش را زیر سوال ببرند!
می گویم: یادمه یکی دوبار من و شما به اتفاق یک دوست مشترک دیگر برای زیارت به حرم مطهر امام رضا (ع) مشرف شدیم اما ازدحام جمعیت در اطراف شما آن قدر زیاد بود که به زحمت توانستی نماز بخوانی و زیارت کنی؟
- اینها همه لطف خداست، اگرچه من هم دوست دارم مثل آدم های دیگر راحت به هر جایی می خواهم بروم ولی خب همه اینها را باید روی حساب دوست داشتن مردم گذاشت.
س: آیا هدف دایی رسیدن به نیمکت تیم ملی است؟
- من همیشه از همان بچگی دوست داشتم پیشرفت کنم و همیشه آرزوهایی در سرم بود که دست یافتنی بود همیشه در زندگی دوست داشتم به چیزهایی فکر کنم که بتوانم به آنها برسم در حال حاضر فقط به سایپا فکر می کنم و اصلاً به فکر تیم ملی نیستم من همیشه به همه چیز پله پله رسیدم.
س : علی آقا؟ برخی ها معتقدند شما به عنوان رئیس باشگاه یا رئیس فدراسیون می توانید موفق ترعمل کنید تا مربیگری؟
- تو این شرایط که خود من پشت میز نشستن را دوست ندارم حالا شاید در آینده نظرم عوض شد هنوز برام پشت میزنشستن زود است، دراین مقطع دوست دارم مربیگری کنم و در زمین باشم.
س : علی دایی همچنان قصد دارد به حضور خود در زمین به عنوان بازیکن ادامه دهد؟
- راستش هنوز در مورد آن فکر نکرده ام تا ببینم چه پیش می آید.
س: در مجله فوتبال خواندم که شما قصد دارید سال آینده روی نیمکت پرسپولیس بنشینید؟
- نه، من اصلاً مجله فوتبال را نمی خوانم، من هیچ صحبتی با پرسپولیسی ها نداشته ام و حتی به این موضوع فکر هم نمی کنم من دوست دارم سال آینده هم در سایپا بمانم.
نسل طلایی فوتبال ایران نسلی است که تیم ملی با آنها به جام جهانی راه یافت، ازاین نسل به جز دایی، عزیزی هم به حرفه مربیگری روی آورده است و اما نظر سرمربی سایپا در خصوص سرمربی ابومسلم:
-من مطمئن هستم که خداداد در کار مربیگری هم همانند دوران بازیگری اش موفق می شود، او در اروپا بازی کرده و با مربیان بزرگی کار کرده است. به نظر من خداداد آینده درخشانی دارد و با هوش و نبوغی که دارد می تواند به یکی از بهترین مربیان فوتبال ایران تبدیل شود.
س: شهریار به جز فوتبال، در عرصه تجارت و درس هم موفق است اما چگونه می شود در تمامی این عرصه ها حضوری مثمرثمر داشت؟
- در زندگی هر چیزی جای خودش را دارد، موقع تمرین فقط به آن فکر می کنم، موقع کار و تجارت فقط برای موفقیت در آن تلاش می کنم و موقع حضور در کنار خانواده هم سعی می کنم لحظه های خوبی را در کنار آنها سپری کنم.
س: علی دایی از تجارت بیشتر درآمد کسب می کند یا از فوتبال؟
- معلوم است از تجارت خیلی بیشتر پول درمی آورم، من فوتبال رافقط به خاطر عشقی که به آن دارم دنبال می کنم اگرچه باتوجه به زحمتی که در فوتبال می کشم درآمد خوبی هم در آن دارم.
س: سال گذشته ازدواج کردی، تفاوت ازدواج شما با دیگران در این بود که عکس های عروسی ات به روی سایت ها رفت؟
- این روزها از این اتفاق ها برای خیلی ها می افتد، استفاده از تلفن های دوربین دار باعث شده است با زندگی خصوصی خیلی ها بازی شود، طبیعی است که این موضوع مرا خیلی ناراحت کرد ولی کاری از دستم برنمی آمد اما به نظر من زمانی که یک کاری بدون موافقت شخص انجام می شود یک نوع دزدی به حساب می آید.
س:علی آقا این درست است که حمیدرضا آصفی سخنگوی سابق وزارت امور خارجه یکی از اقوام نزدیک خانم شماست؟
- نه، اصلاً و ابداً.
س: پس چرا به اتفاق دکتر دادکان در مراسم عقد شما حضور داشت؟
- ایشان یکی از دوستان نزدیک من هستند و من هم خیلی نسبت به وی ارادت دارم.
س:و دکتر دادکان؟
- من برای دکتر (دادکان) احترام خاصی قائلم. او مثل برادر بزرگ تر من است و هیچ وقت نمی توانم او را فراموش کنم و همیشه با ایشان ارتباط دارم.
س: با برانکو ایوانکوویچ هنوز ارتباط دارید؟
- نه از او خبری ندارم، فقط یکی دو بار آقای چلنگر به من گفت: برانکو برایت سلام رسانده است.
س: چرا علی دایی منتقد زیاد دارد؟
- خوب من همان قدر که طرفدار دارم، همان قدر هم شاید منتقد داشته باشم، البته انتقاد خیلی وقت ها مفید است و به پیشرفت انسان کمک می کند، نمی شود انتظار داشت که همه آدم را دوست داشته باشند خیلی ها اصلاً مرا دوست ندارند شاید اصلاً از فوتبال من خوششان نمی آید. آدم نمی تواند بگوید همه باید از فوتبال من خوششان بیاید. باید به نظر مردم احترام گذاشت. از طرفی یک بازیکن همیشه روی فرم و آماده نیست و ممکن است بعضی وقت ها ناآماده باشد. من با انتقاد مخالف نیستم، اما مخالف غرض ورزی هستم، غرض ورزی با انتقاد خیلی فرق دارد.
س: به نظر شما تیم ملی با قلعه نوعی به جایی می رسد؟
- فکر نمی کنم، من به آقای قلعه نویی احترام می گذارم ولی به نظرم ایشان کلاس مربیگری تیم ملی را ندارد.
سکوت می کنم؛ شهریار به گرمی به همه سوال هایم پاسخ داده است و دیگر سوالی ندارم. در این لحظه ها فقط من و علی دایی و ماساژور سایپا در زمین ایران تایر مانده ایم. هوا رو به تاریکی است. سوار ماشین می شویم تا به تهران بازگردیم.
موقع خداحافظی می گوید: رفتی مشهد برای من هم دعا کن. می گویم: حتماً، او درست همان چیزی را از من خواست که در ابتدای دیدارمان با خود عهد کرده بودم.
؛درگوشی از زندگی علی دایی
؛" همیشه آرزو داشتم بهترین و جدیدترین بنز را سوار شوم شکر خدا به خواسته ام رسیده ام. الان هم یک بنز ٠٥٣ S دارم که خودم از آلمان وارد کرده ام.
" بهترین عیدی را همیشه از مادرم می گیرم، اگرچه ارزش مادی ندارد ولی ارزش معنوی زیادی دارد.
"در تولیدی دایی با یکی از دوستان نزدیکم شریک هستم، شکر خدا مشتری های خوبی داریم و ٠٨ خانواده هم از کنار ما ارتزاق می کنند.
" اردبیل را خیلی دوست دارم و سالی ٣،٤ بار به آنجا سفر می کنم.
" به احتمال ٠٩ درصد سایپا قهرمان لیگ می شود، درست است که ما بازی های سختی در پیش داریم ولی شانس ما از دیگر تیم ها خیلی بیشتر است.
" نه وقت می کنم کتاب بخوانم، نه فیلم نگاه کنم، فقط فوتبال های مهم را همیشه تماشا می کنم.
" شکر خدا به اندازه خودم پول دارم ولی تیم داری کار من نیست، باشگاه داری کار خیلی بزرگی است که یک نفر نمی تواند آن را انجام دهد.
" دلیل موفقیت من اول خواست خدا، بعد همراهی خانواده و تلاش خودم بوده است.
" بی نظمی و بی مسئولیتی باشگاه استقلال موجب ایجاد مشکل برای این تیم شد و این موضوع به فدراسیون فوتبال ربطی ندارد.
" هنوز صاحب فرزندی نشده ام، ولی اگر خدا به من یک پسر داد دوست دارم فوتبالیست شود.