حیوانِزخمخورده خطرناکتر است- مقاله نوآم چامسکی
منطقهی سرشار از انرژی خاورمیانه، تنها دو کشور هستند که از تسلیم به خواستههای ابتدایی آمریکا سر باز زدهاند: ایران و سوریه. این کشورها هر دو دشمن آمریکا هستند و ایران تا به حال مهمتر از دیگری است. چنانکه در دوران جنگ سر قاعده بود، توسل به خشونت مرتباً به عنوان واکنشی در برابر نفوذِ بدخیم دشمنِ اصلی و غالباً به بهانههایی واهی توجیه میشود. جای تعجب نیست که بوش سربازان بیشتری به عراق میفرستد و قصههایی دربارهی آشکار شدن دخالت ایران در اوضاع داخلی عراق سر هم میکند و تصور ضمنی هم این است که آمریکاست که بر جهان حکومت میکند. در حالی که در عراق در شرایط دیگر هیچ نیروی خارجی دخالتی ندارد.
نوآم چامسکیدر فضای ذهنی جنگ سردِ آمریکا، ایران اساسِ این به اصطلاح هلال شیعی است که از ایران شروع میشود و از طریق شیعیان جنوب عراق و سوریه به حزب الله لبنان میرسد. و باز هم جای تعجب نیست که «جوش و خروش» در عراق و بالا گرفتن تهدیدها و اتهامها علیه ایران همراه شده است با آمادگی با اکراه برای شرکت در کنفرانسی از قدرتهای منطقه که دستور کارش منحصر به عراق است.
این ژشتِ حداقلی نسبت به دیپلماسی احتمالاً برای فرونشاندن ترسها و عصبانیتهای فزایندهای است که از رویکردِ شدیداً تهاجمی آمریکا ناشی شده است. متخصصان تروریسم، پیتر برگن و پل کروکشانک در تحقیق مفصلشان با عنوان «اثر عراق» اسباب تازهای برای این نگرانیها فراهم کرده و آشکار کردهاند که جنگ عراق «باعث هفت برابر شدن تروریسم در جهان شده است». و «اثر ایران» ممکن است حتی شدیدتر از این باشد.
برای آمریکا، مسألهی اصلی در خاورمیانه کنترل مؤثر بری منابع انرژی بیبدیلِ آنجا بوده، هست و خواهد بود. دسترسی مسألهای ثانوی است. وقتی نفت روی آبهای دریا باشد به همه جا میتواند برود. تسلط و کنترل داشتن ابزار سلطهی جهانی تلقی میشود. نفوذِ ایران در این «هلال» تسلط آمریکا را به چالش میکشد. تصادف تاریخ است که مهمترین منابع نفتی جهان عمدتاً در مناطق شیعه نشین خاورمیانه یعنی جنوب عراق، مناطق مجاور با عربستان سعودی و ایران هستند که ذخیرههای عمدهی گاز طبیعی را نیز داراست. بدترین کابوس آمریکا این خواهد بود که اتحادی شیعی پدید بیاید که بیشتر نفتِ جهان را در اختیار داشته باشد و مستقل از آمریکا شود.
اگر چنین بلوکی پدید بیاید ممکن است حتی به جدول امنیتی انرژی آسیا واقع در چین نیز بپیوندد. ایران میتواند یک نقطهی اتکا باشد. اگر برنامهریزان دولتِ بوش باعث چنین اتفاقی شوند، موضع قدرت آمریکا را در جهان شدیداً تضعیف کردهاند.
برای آمریکا، تقصیر اصلی ایران مبارزهطلبیاش است که به سرنگونی شاه در سال ۱۹۷۹ و بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا باز میگردد. به تلافی اینها، آمریکا از تجاوز صدام حسین به ایران حمایت کرد که صدها هزار کشته بر جای گذاشت. پس از آن تحریمهای مهلک از راه رسید و بوش تلاشهای دیپلماتیک ایران را رد کرد.
نوآم چامسکیماه جولای گذشته، اسراییل به لبنان حمله کرد که از سال ۱۹۷۸ پنجمین حمله به شمار میرود. مانند گذشته، پشتیبانی آمریکا عاملی حیاتی بود. بهانهها به هنگام بازرسی بلافاصله فرو میریزند و پیامدها برای مردم لبنان سنگین است. یکی از دلایل حملهی آمریکا-اسراییل این بود که راکتهای حزبالله مانعی باز دارنده در برابر حملهی آمریکا-اسراییل به ایران بود. افکار عمومی در آمریکا و سراسر جهان شدیداً مخالف حمله است. به نظر میرسد که سازمانهای امنیتی و نظامی آمریکا نیز مخالف حملهی نظامی هستند. ایران نمیتواند از خود در برابر حملهی آمریکا دفاع کند، اما میتواند به شیوههای دیگری واکنش نشان دهد از جمله با بر پا کردن آشوبهای بیشتر و بیشتری در عراق. بعضیها هشدارهایی دادهاند که بسیار جدیتر از اینهاست. از جمله مورخ نظامی بریتانیایی کورلی بارنت نوشته است که: «حمله به ایران عملاً باعث جنگ جهانی سوم میشود».
اما حیوان وقتی زخم خورده میشود خطرناکتر و پیشبینیناپذیرتر میشود. دولت بوش در تلاش نومیدانه برای نجاتِ چیزی، ممکن است تن به خطر فاجعههای عظیمتری بدهد. دولت بوش مصیبتی تصورناپذیر در عراق درست کرده است. دولت بوش از ایجاد یک دولت موکل در داخل عراق ناکام مانده است و نمیتواند بدون روبرو شدن با احتمال از دست دادن تسلطش بر منابع انرژی خاورمیانه عقبنشینی کند.
در همین حال، واشنگتن ممکن است در پی بیثبات کردن ایران از درون باشد. ترکیب قومیتی ایران بسیار پیچیده است؛ بیشتر جمعیت ایران، فارس نیستند. تمایلات تجزیهطلبانهای در ایران هست و ممکن است آمریکا خواستار تحریکِ آنها باشد – مثلاً خوزستان در کنار خلیج که محل تمرکز نفتِ ایران است، منطقهای است عمدتاً عرب، نه فارس.
بالا بردن تهدیدها نیز ممکن است دیگران را برای پیوستن به تلاشهای آمریکا برای خفه کردن ایران از حیث اقتصادی تحت فشار قرار دهد و پیروزی قابل پیشبینیای در اروپا داشته باشد. یکی از پیامدهای قابل پیشبینی دیگر، که احتمالاً عامدانه خواهد بود، وادار کردن حکومت ایران است به اینکه تا حد امکان سرکوبگر باشد که علاوه بر تضعیف اصلاحطلبان باعث بینظمی نیز میشود.
همچنین لازم است که از رهبری ایران چهرهای اهریمنی ساخته شود. در غرب، هر سخن افراطی و تندی از احمدینژاد به سرعت در عناوین خبری پوشش داده میشود و ترجمههایی مشکوک از آنها میشود. اما احمدینژاد هیچ کنترلی بر سیاست خارجی ندارد. سیاست خارجی در دست مقام بالاتر از او یعنی رهبر ایران آیتالله علی خامنهای است. رسانههای آمریکایی معمولاً سخنان خامنه ای را نادیده میگیرند به ویژه اگر آشتیجویانه باشند. وقتی احمدینژاد میگوید اسراییل نباید وجود داشته باشد، رسانهها پوشش وسیعی به آن میدهند. اما وقتی خامنهای میگوید که ایران از موضع اتحادیهی عرب دربارهی مشکل اسراییل-فلسطین حمایت میکند و خواستار عادیسازی روابط با اسراییل در صورت پذیرفتن اجماع بینالمللی یک توافق دو-دولته از سوی اسراییل است، رسانهها سکوت میکنند.
حملهی آمریکا به عراق به نوعی باعث شد ایران به توسعهی بازدارندگی هستهای بپردازد. پیام این بود که آمریکا اگر هدفاش را بیدفاع ببیند، هر وقت بخواهد حمله میکند. حال ایران در حلقهی محاصرهی نیروهای آمریکایی در افغانستان، عراق، ترکیه، خلیج فارس است و پاکستان و اسراییل که به لطف حمایت آمریکا ابرقدرتهای منطقهای مسلح به سلاح هستهای هستند هم به ایران نزدیکاند.
در سال ۲۰۰۳، ایران پیشنهاد مذاکره دربارهی تمام موضوعات معوقه را داد، از جمله دربارهی سیاستهای هستهای و روابط اسراییل و فلسطین. واکنش آمریکا سرزنش دیپلمات سوییسی بود که حامل این پیشنهاد بود. سال بعد، اتحادیهی اروپا و ایران به توافق رسیدند که ایران غنیسازی اورانیوم را متوقف کند؛ در مقابل اتحادیهی اروپا «تضمینهای محکمی دربارهی مسایل امنیتی» بدهد – این کدی است برای تهدید آمریکا-اسراییل به بمبارانِ ایران.
ظاهراً اروپا تحت فشار آمریکا سر قولاش نایستاد. ایران هم غنیسازی اورانیوم را از سر گرفت. علاقهی واقعی به جلوگیری از توسعهی سلاحهای هستهای در ایران باعث خواهد شدن آمریکا تعهد اتحادیه ی اروپا را عملی کند، تن به مذاکرات مفید و مؤثر بدهد و در کنار بقیه به سمت وارد کردن ایران در نظام اقتصادی بینالمللی برود.
کپیرایت: نوآم چامسکی، سندیکای نیویورک تایمز
نوآم چامسکی به طور مشترک با گیلبرت اچکار، مؤلف «یک قدرت مهیب: خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا» است.