اعتراض به فیلم ضد ایرانی ۳۰۰

راجع به فیلم «۳۰۰» چیزی شنیده‌اید؟ فیلمی است بر اساس کتابی از «فرانک میلر» در مورد جنگ میان شاه یونانی (لئونیداس) با ۳۰۰ نفر مرد جنگی، و خشایارشاه ایرانی با ارتش ۱۲۰۰۰۰ نفری!
و رشادتها و دلیریهای آن «۳۰۰» نفر که تا پای جان، و مهمتر از آن برای پیشبرد دموکراسی، با آن ۱۲۰۰۰۰ نفر وحشی غیر متمدن «بی‌دمکراسی» و احمق میجنگند و آخر، با شکستی پرافتخار، میمیرند.
این فیلم مهیج هنوز اکران عمومی نشده، ولی دیروز ما در برلین این افتخار رو داشتیم که زودتر از اکران، آنرا در جشنواره‌ی فیلم برلین تماشا کنیم.
البته این افتخار نصیب من نشد، ولی همکارانم، به همراه دوست ایرانیم، فرنوش، به دیدار این فیلم شتافتند. و امروز حال و قیافه‌ی فرنوش دیدنی بود:
- فرنوش در حالیکه صدایش از عصبانیت میلرزد و اشک در چشمانش جمع شده تعریف میکند: افتضاح به معنای واقعی، ایرانیها را مثل حیوان نشان داده بود: بدوی، با پوششی مثل تروریستهای امروزی، جلادگونه با چشمهایی پر از خون، سیاه پوست، …
میگویم خب، ۲۰۰۰ سال پیش بوده، قیافه‌ها باید هم بدوی باشند، جنگ هم بوده، نمیشه که همه صلح‌طلب و مهربان به‌نظر برسند، ضمن اینکه امپراتوری ایران، گستره‌ای از قومها بوده، سیاه پوست یا پوستی با رنگ تیره هم نباید کم بوده باشد.

 

- میگوید آخر یونانیها همه خوش‌تیپ، هیکلهای ورزشکاری، با درایت، شجاع، زیرک که با یک حرکت شمشیر، ۱۰۰۰۰ نفر ایرانی را قلع و قمع میکنند…
میگویم، خب چه انتظاری داری عزیز من، تو هم اگر بخواهی دشمنت را به تصویر بکشی همه را زشت و احمق و عقب‌افتاده نشان میدهی، خودت را شیک و خوشگل و باهوش. مگر در فیلمهای جنگ، عراقی‌ها را ندیده‌ای؟

- میگوید قبول دارم، همیشه اغراق میشود، اما نه اینکه همه‌ی واقعیتها را تحریف کنند؛ آخر همه‌ی ایرانیها را این شکلی نشان میداد، زنهایشان را هرجایی، پادشاهشان را، خشایار شاه، را با صورتی پر از گوشوره و آرایش غلیظ، همجنس‌باز،…
میگویم خب مگر نه اینکه پدر تاریخشان، هردوت گفته ایرانیها، زنهایشان را به میهمانشان تعارف میکردند؟ مگر کم بوده در تاریخمان، شاهد و ساغر و …. . خب، برداشتشان از ایران همین میشود دیگر، اما بیننده‌ی فیلم باید عاقل باشد، مگر میشود دو همسایه، در یک زمان مشابه، یکی اینقدر متمدن، باهوش، با درایت، دیگری آنقدر عقب افتاده و احمق؟ مشکل اینجاست که تاریخ را همیشه پیروزها مینویسند، هیچ فیلم یا کتاب و یا سند قابل عرضه‌ای از ایرانیها دیده‌ای که بخواهد اطلاعات بیغرضی از زاویه دیدی دیگر ارائه دهد؟ ضمناً این هم یک فیلم (فیلم-انیمیشن) است، نه سند تاریخی، که خودت را اینقدر ناراحت میکنی.

- میگوید آخر مردم برای یونانیها دست میزدند. آنها را وقهتی ایرانیها رو مثل مورچه میکشتند و دست و پایشان را با شمشیر میپراندند، تشویق میکردند…
میگویم خب فیلم اکشن بوده، چه انتظاری داری، اینها همانهایی هستند احتمالاً که میروند فیلمهای جنگ ستارگان میبینند و برای کشته شدن آدم فضایی‌های بدذات هورا میکشند.
- میگوید آخر ایرانیها رو هو میکردند و به حماقتشان میخندیدند،… اینقدر شور بود که آخر فیلم، یک ایرانی دیگر حاضر در سالن بلند شد و شروع کرد به بدگویی از فیلم و انتقاد به تشویق‌کنندگان…
میگویم خب، تو هم اگر ایرانی نبودی، حتماً با قهرمان و نقش اول فیلم همذات‌پنداری میکردی، نه با شکست‌خوردگان.
- میگوید نه تو درک نمیکنی، واقعاً ناراحت‌کننده بود، جای تاسف دارد برای اروپایی‌ها که خودشان را با معلومات میدانند و آمریکایی‌ها را مسخره میکنند.
میگویم من کاملاً احساست را درک میکنم، شاید اگر خودم هم به تماشای فیلم آمده‌بودم همینقدر عصبانی و ناراحت بودم، اما چه میشود کرد؟ فیلم است دیگر، مگر ایرانی‌ها اعراب را و حمله‌شان را همین شکلی نشان نمیدهند در فیلمها و کتاب‌هایشان؟ این رسم هر دشمنی و جنگی است.
- میگوید آخر چرا باید ذهنیت همه راجع به کشور من اینطور باشد. من تاسف میخورم که هیچ‌کاری نمیتوانم بکنم. و از عکس و کلیپی میگوید که بعد از فیلم برای همکاران فرستاده از ایران امروز: که پیست اسکی دیزین بوده و مرکز خرید تجریش!
میگویم ذهنیت عموم مردم جهان، با آنچه که از ایران میبینند شکل میگیرد، نه به دلخواه تو، و آنچه که میبینند احمدی‌نژاد است و عملیات استشهادی و مرگ بر آمریکا. اینها سخنگو و نماینده‌ی ملت ایرانند، نه آنهایی که در دیزین اسکی میکنند و تو دوست داری همه‌ی ایران باشد. این واقعیت است، هر چند ناراحت‌کننده، اما تو نمیتوانی آنرا تغییر بدهی، تاسف خوردن هم در مواردی که هیچ نقشی در آنها نداری، دردی را دوا نمیکند. تاسف آن موقع باید بخوری که بتوانی تغییری ایجاد کنی و تاثیری بگذاری و اینکار را نکنی.
و فرنوش قانع نمیشود. خودم هم! این عکس‌ها و کلیپ فیلم را میبینم و بغض میکنم. عقل میگوید من مسوول انسان بودن خودم هستم، و مفید بودن برای دیگران، اما احساس میگوید آن تکه از خاک دنیا و آنچه آنجا میگذرد، از تو جداشدنی نیست. بغض میکنم و افسوس میخورم.
نوشته بالا برگرفته از سخن یکی از دوستان در انجمن ست ست است
شما هم اگر از این موضوع ناراحت هستی می تونید اعتراض خود را با امضا در این سایت اعلام کنید . (من خودم هم امضا کردم ،امیدوارم شما هم امضا کنید.)
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.