یک سرانجام

   اسمت چیه؟
     عزیز ولی فواد صدام می‌کنن. (نوجوانی8 یا 9 ساله که بسته فال و جعبه آدامس‌هایش را روی میزی در سفره‌خانه یک پارک گذاشته بود و مشغول کشیدن قلیان شده بود. به گفته خودش آن‌قدر به این پارک آمده و رفته که صاحب سفره‌خانه با او آشنا شده و بعضی وقت‌ها به فواد چای و قلیان می‌دهد. چیزی که عجیب است، صاحب سفره‌خانه با او خیلی مهربان و محترمانه برخورد می‌کند از او فالی می‌خرم و سر حرف را باز می‌کنم.)
    
     چه کار می‌کنی؟
    فال و آدامس و چسب زخم و باتری می‌فروشم.
    
     فقط تابستان کار می‌کنی؟ اصلا درس می‌خونی؟
    همیشه کار می‌کنم. نه، مدرسه نرفتم.
    
    چرا؟
    اگر برم مدرسه، کارم رو چی کار کنم.
    
    خواهر و برادر هم داری؟
    بله، خواهرم یاسمین پارک پایین کار می‌کنه. دو تا برادر هم دارم که از من بزرگ‌ترند و چای می‌فروشن.
    
    روزی چقدر کار می‌کنی؟
     من هفت یا هشت هزار تومان، یاسمین هم چهار، پنج هزار تومان. برادرهایم که نمی‌دونم چقدر کار می‌کنن ولی یکی از فالفروش‌هایی که برادرام رو می‌شناسه می‌گفت خیلی کارشون خوبه.
    


     برای چی قلیان می‌کشیدی؟
     خب چی کار کنم. تفریح دیگه‌ای ندارم. عصرها اگر خوب کار کنم میام این‌جا و یه چای می‌خورم و یه قلیانی هم می‌کشم.
    
     وقت بیکاریت چی کار می‌کنی؟
    می‌رم گیم‌نت. بازی‌های جنگی و بزن بکش داره.
    
     مگه بلدی با کامپیوتر کار کنی؟
     نه، ولی بعد از چند بار یاد گرفتم چطوری بازی کنم. خیلی راحته.
    
     خانه‌ات کجاست؟
    میدان شوش البته خیلی پایین‌تر.
    
     فال‌ها و آدامس‌ها رو از کجا میاری؟
    چند وقت یکبار می‌رم بازار و می‌خرم.
    
     یه سوال بپرسم راستش رو می‌گی؟
    بستگی داره.
    
     یعنی دروغ هم می‌گی؟
    (می‌خندد و می‌گوید: نه...)
    
     فال‌ها رو چند می‌خری؟
    35تومان، 100 تومان هم می‌فروشم.
    
     پدر و مادرت چی کار می‌کنن؟
    مادرم بعضی وقت‌ها بیرون کار می‌کنه. پدرم هم همیشه خونه می‌شینه و سیگار می‌کشه.
    
     یعنی پدرت کار نمی‌کنه؟
    نه، اصلا نمی‌تونه کار کن
    
     چرا؟
     همیشه مریض و بداخلاقه
    
    اهل کجایی؟
     من تهران به دنیا اومدم، مامانم مشهدی و بابام افغانیه
    
     پدر و مادربزرگت چی؟
     اصلا تا حالا ندیدمشون
    
     خاله، عمو، دایی و... چی؟
    هیچ‌کدام رو ندیدم
    
    اصلا با کسی رفت و آمد دارین؟
    بله، پدرم با یکی از همسایه‌ها که اونهم افغانیه چند سالیه دوسته و با او خیلی آمد و رفت داره. من هم با بچه‌های او دوستم. اونها توی همین پارک کار می‌کنن ولی من رئیسم.
    
    پول‌هایت رو چی کار می‌کنی؟
     پدر شبی ده هزار تومان از ما می‌خواد. خرج خونه هم با خودمونه
    
     یعنی چی؟
     یعنی هر چقدر کار کردیم ده هزار تومان می‌دیم بابام و بقیهاش رو برای خونه خرید می‌کنیم.
    
     اگر ده هزار تومان ندید چی؟
     من و یاسمین یک کتک مفصل می‌خوریم.
    
     پس برادرها چی؟
    بابام با اونها کاری نداره
    
    چرا؟
     زورش به اونها نمی‌رسه
    
    برادرهات هم سیگار می‌کشن؟
    بله، خیلی زیاد
     خرج و مخارج خونه رو چه می‌کنی؟
    من و یاسمین پول‌ها رو می‌ذاریم روی هم. اگر ده هزار تومان شد که هیچی، ولی اگر کمتر شد از بچه‌ها قرض می‌کنیم.
     اگر بیشتر از ده هزار تومان شد بقیه پول رو به مادرم می‌دیم تا برای خونه خرید کنه. ولی چون همیشه پول کم داریم مادرم هم کار می‌کنه.
    
     چی کار؟
    در محله با خانومی آشنا شده که بالاشهر کلفتی می‌کنه. بعضی وقت‌ها برای مامانم کار پیدا می‌کنه. درآمدش خیلی خوبه. کم کمش بیست هزار تومان کار می‌کنه ولی به بابام می‌گه هشت هزار یا نه هزار تومان کار کرده.
    
     چرا؟
    چون بابام بیشتر وقت‌ها با کتک و دعوا پول‌ها رو می‌گیره
    
     از زندگیت راضی هستی؟
     بله، درسته که بابام بداخلاقه ولی من با یاسمین خیلی خوبم. بعضی وقت‌ها اگر خوب کار کنم دیگه به یاسمین اجازه نمی‌دم کار کنه. چند وقت یک بار هم براش ساندویچ می‌خرم.
    
    چه کسی رو از همه بیشتر دوست داری؟
     یاسمین، خیلی خوبه. دلم هم خیلی برای یاسمین می‌سوزه.
    
    چرا؟
     چون کار کردن خیلی برای اون سخته. اون برای این کار خیلی ضعیفه، چون کار ما یه جوریه که باید دائما راه بری
    
    از خونه تا پارک رو چطوری می‌ری و بر می‌گردی؟
    هر روز ساعت شش با یاسمین از خواب بیدار می‌شیم و می‌ریم جاهایی که ترافیک داره. عصرها هم پارک.
    
    مشتری فال‌ها بیشتر چه کسانی هستن؟
    بیشتر دخترها، بعضی وقت‌ها دختر و پسرها
    
    چرا به این پارک می‌‌یای؟
    پس کجا برم
     برو پارک شلوغ‌تر پیدا کن؟
     نمی‌تونم، من این‌جا مشتری ثابت دارم
    
     مشتری ثابت؟
    بعضی از دخترها و دخترپسرهایی که هر روز به پارک می‌رن. بعضی‌ها یک روز در میان بعضی‌ها هم دو روز در میان.
    
    اگر یک روز مریض بشی چی کار می‌کنی؟
    اگر مریضی معمولی بگیرم که هیچی ولی اگر مریضیم بد باشه، دوستام باید جورم رو بکشن
    
    تاسف
    مطالب فوق گفتگویی با یک نوجوان فالفروش بود که نتیجه یک ازدواج ناموفق است البته از نوع خاص. در این مطلب سعی بر آن است که تحلیلی بر ازدواج دختران ایرانی و مهاجرانی که طبق آمار، اغلب آنها افغانی هستند، داشته باشیم. بی‌شک در این نوع وصلت‌ها موارد موفقیت‌آمیزی هم به چشم می‌خورد ولی هدف ما بررسی علل و عواقب ازدواج‌های ناموفق و متناقض با سنت و منش ایرانی است.تشکیل خانواده که رکن اصلی ایجاد یک جامعه موفق است، یقینا مسئله‌ای سطحی و ساده نیست. در حالی که در مواردی برخورد غیرکارشناسانه خانواده‌ها و فشارهای جانبی منجر به رخداد ازدواج‌های نامیمونی می‌شود که پیامدهای سخت و دشواری را در پی دارد و آن ازدواج دختران ایرانی با مهاجران افغانی است.
    با تکیه بر آمار و اخباری که همه روزه مشاهده می‌شود نوعی ازدواج که در بالا به آن اشاره شد، در اقشار فقیر (مالی و فرهنگی) حالت اپیدمی پیدا کرده است. بدون قضاوت در مورد شناخت مسئول و مسئولان این امر، ابتدا باید به دنبال علل و مهم‌تر از آن عواقب این امر و راه‌های پیشگیری و علاج این درد نسبتا بزرگ اجتماعی بود.
    خبر: فرزندان اتباع خارجی دارای مادر ایرانی، شناسنامه می‌گیرند
    28 آبان 1385 در خبرگزاری جمهوری اسلامی به نقل از مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی وزارت کشور درج شد: فرزندان بالای 18 سال اتباع خارجی که دارای مادر ایرانی هستند، شناسنامه دریافت می‌کنند.
    احمد حسینی افزود: اخیرا مجلس شورای اسلامی قانونی را به تصویب رسانده که براساس آن کسانی که از مادر ایرانی و پدر خارجی متولد می‌شوند، بعد از 18 سالگی تابعیت ایرانی دریافت می‌کنند.
     وی گفت: قانون مصوب مجلس شورای اسلامی، اخیرا به وزارت کشور ابلاغ شده و به زودی از کسانی که با مردان خارجی ازدواج کرده‌اند و دارای فرزندان بالای 18 سال هستند، دعوت عمومی می‌شود تا پرونده‌های تابعیت فرزندان خود را تکمیل کنند. وی اظهار داشت: برای کسانی که تابعیت نگرفته‌اند، به طور موقت کارت هویت ویژه صادر می‌کنیم تا مشکلی ایجاد نشود.
    حسینی افزود: حدود سی هزار زن ایرانی با اتباع خارجی ازدواج کرده‌اند که برخی از این ازدواج‌ها به صورت شرعی انجام گرفته ولی در محضر به طور رسمی ثبت نشده‌اند که به دنبال این هستیم ازدواج‌های مزبور رسمی شوند.


    بدون قضاوت در مورد خبر مطروحه این مسئله برای ما حائز اهمیت است که به راستی چرا و چگونه این نوع ازدواج‌ها صورت می‌گیرد که به گفته مسئولان تنها برخی از آنها به صورت شرعی انجام گرفته است. ازدواج که یکی از مهم‌ترین مسائل فعلی جمعیت جوان کشور ماست شکل تازه‌ای از معضلات خود را در قالب ازدواج دختران و زنان ایرانی با اتباع خارجی که شاید قریب به اتفاق آنها مهاجران افغانی هستند، به خود گرفته است.با اشراف بر برداشت‌های اذهان عمومی نسبت به اتباع خارجی (مهاجران افغانی) و فاصله فرهنگی و از طرفی با شناخت از سنت ازدواج در ایران و تعصبی که سالیان مدید در ایرانیان مشاهده می‌شود چه عامل یا عواملی باعث می‌شود که این رخداد که از دید جامعه یک فاجعه است، به وقوع بپیوندد. چه عواملی است که نقش نیروی محرکه ایجاد انگیزه رضایت بر ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی را بازی می‌کند.
    مسئله مهم دیگر عواقب این نوع ازدواج‌هاست. به راستی که آینده فرزندان حاصل از این نوع ازدواج‌ها بزرگ‌ترین معضل پیش روست. کار، تحصیل، شخصیت اجتماعی و محبت خانواده از مسائلی است که شاید در این نوع خانواده‌ها به شکل صحیح برای فرزندان حاصل نمی‌شود. از طرفی بزهکاری، اعتیاد و فقر بزرگ‌ترین فرایندی است که این نوع کودکان در پیش دارند.
    انگیزه‌های این نوع ازدواج‌ها گوناگون و تاسف‌برانگیز است. فقر و اعتیاد را می‌توان به عنوان ریشه‌ای‌ترین آنها نام برد اما مشکلی سرسخت در این قشر وجود دارد. آگاهی بر آینده فرزند دختر خود در ازدواج با یک تبعه خارجی که از موقعیت فرهنگی و اجتماعی نازلی برخوردارند. آینده‌ای که خود بزرگ‌ترین ناقض حقوق انسان است.
    با این‌که به یقین در این نوع ازدواج‌ها موارد مثبت و نیکویی هم به چشم می‌خورد، در این مطالب سعی بر این است به موارد خاص و نوع ناموفق و غیرصحیح این نوع وصلت‌ها، بپردازیم.
    
    چگونگی
    فقر: یکی از بزرگ‌ترین عواملی که باعث ازدواج‌های ناموفق دختران ایرانی و اتباع خارجی (مهاجران افغانی) است. شاید بسیار پیش آمده است بعضی از خانواده‌های ایرانی به علت شرایط نامساعد اقتصادی، به ازدواج فرزندان خود با اتباع خارجی رضایت می‌دهند و این در حالی است که فشار کمبودهای اقتصادی، قدرت تفکر و تصمیم‌گیری را از این نوع دختران سلب می‌کند و این چنین دخترانی، علیرغم میل باطنی به خانه بخت (در اغلب موارد نگون‌بختی) پای می‌نهند.
    در چهارچوب فقرزیستی کاملا منطقی است که خانواده فقیر این حق را برای خود قائل می‌شوند که در صورت عدم توانایی نگهداری و تامین مخارج فرزند خود، با چنین خانواده یا به عبارتی چنین افرادی (مهاجران افغانی) وصلت کنند.
    در حالی که در چهارچوب انسانی، در صورتی که دختر با میل تمام، رضایت بر ازدواج نداشته باشد، ازدواج، جای اشکال دارد ولی در چنین مواردی این قانون فقر است که حکمفرماست. این فقر است که خانواده‌های تنگدست را وا می‌دارد، تامین دختران خود را به فردی دیگر، هر چند بیگانه محول کنند. البته نیاز به توضیح است که در اغلب موارد، این متانت و دیانت و عزت نفس است که خانواده‌های تنگدست را از این امر باز می‌دارد.
    این‌که یک خانواده صرفا به علت فقر مالی به این امر رضایت دارند، جای انتقاد دارد و از آن مهم‌تر نوعی کم‌کاری فرهنگی است. عدم تبلیغ صحیح و بی‌توجهی به مسئله روز کشور یعنی بیکاری و فقر می‌تواند خود نیروی تحریک قدرتمندی بر شکل‌گیری این نوع وصلت‌ها باشد.
    اعتیاد: یکی از بزرگ‌ترین معضلات کشور، اعتیاد است که سرمنشا مفاسد، عاملی قدرتمند در حکمفرمایی فقر، راهی کاملا بیراه در شکل‌گیری آینده جوان، تهدیدی بزرگ جهت فروپاشی خانواده و تهدیدی بزرگ‌تر برای شکل‌گیری یک جامعه صالح و قدرتمند است. مضرات اجتماعی اعتیاد به اندازه‌ای زیاد است که زبان در وصفش قاصر است. حال چه ارتباطی بین موضوع بحث ما (ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی) و اعتیاد برقرار است؟
    برداشت ساده و سطحی از اعتیاد نشان می‌دهد که اعتیاد به صورت ناخودآگاه ایجاد نوعی وابستگی می‌کند که خانمان‌سوزترین وابستگی برای فرد معتاد محسوب می‌شود. فرد معتاد به راحتی برای تامین احتیاجات خود که معلول همین نوع وابستگی است، به هر کاری حتی انواع جنایت دست می‌زند به طوری که چشمان او نسبت به عواقب عملکرد خود بسته است.حال بدون این‌که به صراحت اشاره داشته باشیم در می‌یابید که یک پدر معتاد چگونه به وصلت دختر خود با یک بیگانه فاقد شرایط رضایت می‌دهد و حتی در تحقق این امر، برای فرزند خود نوعی اجبار ایجاد می‌کند.
    شاخه دیگری از فرایند‌های کثیفی که اعتیاد، در این نوع ازدواج‌ها، در پی دارد، نیازهای مالی شدیدی است که در معتادان ایجاد می‌شود.
     نوعی دیگر از معامله در این‌جا جنبه تواتری دارد؛ یعنی معتاد حاضر است برای تامین نیازهای مالی خود جهت تامین ماده مخدر مورد نیازش به نوعی جنایت دست زند و آن اجباری است برای دختر خود جهت ازدواج با فردی خاص! چیزی که در این میان اهمیت دارد این است که قسم عظیمی از این افراد خاص (که به صورت مودبانه آنها را بازوان نشر فرهنگ اعتیاد می‌نامم) اتباع خارجی هستند و در عادی‌ترین حالت، معامله‌ای سودجویانه برای تامین هزینه‌های اعتیاد.
    مسئله دیگری که می‌توان آن را هم زیرشاخه‌ای از اعتیاد دانست که البته مربوط به بحث ماست، نزول حس خانواده دوستی و تعصب بر خانواده است. اعتیاد، در فرد معتاد نوعی بی‌تفاوتی نسبت به زن و فرزند ایجاد می‌کند. این بی‌تفاوتی یا به عبارتی ملموس‌تر نوعی بی‌تعصبی است که منجر به ازدواج دختر یا دختران فرد معتاد با اتباع خارجی می‌شود.
    از طرف دیگر مسئله‌ای وجود دارد که شاید برای خوانندگان گرامی به راحتی قابل درک نباشد ولی در جامعه معتادان وجود دارد. اعتیاد یک صفت مشترک، بین معتادان است که خود عامل ایجاد روابط نزدیک (در ظاهر بسیار نزدیک) ولی بسیار آلوده آنهاست. به عبارتی دیگر یک معتاد به خوبی معتاد را می‌شناسد و به راحتی با او ارتباط برقرار می‌کند و ساده‌ترین خواسته‌های آنها از یکدیگر می‌تواند برای خانواده آنها بسیار گران تمام شود. حال یکی از خواسته‌ها را می‌توان فرزند فرد معتاد فرض کرد. درک و تحمل این بحث می‌تواند بسیار ثقیل باشد که فردی فقط به خاطر اعتیاد خود به خانواده خود، چوب حراج زند.
    
    افزایش سن ازدواج: عوامل زیادی در افزایش سن ازدواج، نقش دارند. مهم‌ترین عاملی را که می‌توان نام برد معضل بیکاری است. با بررسی در آرای جوانان در مورد تشکیل خانواده، می‌توان دریافت که از نظر یک جوان، آغاز یک زندگی مشترک بدون وسع مالی یک ریسک است که احتمال شکست آن بسیار بیشتر از پیروزی است. عامل این طرز تفکر در جوانان، بیکاری است یا به عبارتی بی‌درآمدی است.
    بی‌شک اگر شغلی هر چند با درآمد کم برای جوانان فراهم شود، می‌توان از این طرز تفکر به صورت جدی جلوگیری کرد.
    از طرف دیگر متعاقبا، جامعه با معضلی روبه‌رو خواهد شد و آن گسترش فرهنگ بیگانه است. بنابراین راه‌حلی که می‌توان برای جلوگیری از این معضل ارائه کرد این است که با تبلیغات گسترده فرهنگی و ایجاد اشتغال برای قشر جوان از صعود بی‌رویه سن ازدواج جلوگیری کرد.به زبان عامیانه و سنتی، زمانی که یک جوان با تمام وجود در راه شغل و پیشه خود، تلاش می‌کند، تمام روزنه‌های نفوذی حملات فرهنگی و بی‌بند و باری مسدود می‌شود.نتیجه‌ای که از این بحث حاصل می‌شود این است که طی فرایندهای ذکر شده، سن دختران به حدی می‌رسد که از حاشیه، فشارهای زیادی را به خانواده وارد می‌کند و بالاجبار نتیجه‌ای حاصل می‌شود که در این مطلب بارها به آن اشاره کردیم.
    
    مهاجرت بی‌رویه افاغنه: لازمه مهاجرت افاغنه به کشور، ایجاد امکانات لازم برای کنترل و نظارت بر عملکرد آنهاست. از طرفی اتلاف موقعیت‌های کاری یکی از معضلاتی است که پیش رو داریم. بدترین شرایط، زمانی است که موقعیت کاری لازم برای مهاجران وجود نداشته باشد که خود به تنهایی انواع مفاسد را در پی دارد. حال با وجود میدان کاری مناسب برای مهاجران و درآمد مناسب آنها نسبت به یک جوان ایرانی که حاضر به کسب موقعیت کاری آنها نیست، شرایط برای ازدواج آنها با دختران قشر کم‌بضاعت ایرانی مهیا می‌شود.
    
    روابط عاطفی: در خوشبینانه‌ترین شرایط، روابط عاطفی بین دختران ایرانی و مهاجران افغانی و روابط حسنه خانواده آنها، موجب رشد آمار چنین ازدواج‌هایی می‌شود که امیدواریم همواره همین طور باشد.

 

+1
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.