یا در میان روحانیون منتقد می توان به عبدالله نوری اشاره کرد که حاضر نشد در چارچوب مجمع روحانیون مبارز فعالیت کند و کنار کشیده است.
گنجی را نیز می توان با روزنامه نگاران دیگری که به زندان افتادند ولی بعد از آزادی به خارج از کشور نرفتند و در قالب تشکل ها ادامه دادند مقایسه کرد. مثل شمس الواعظین که در دو انجمن صنفی و سیاسی مطبوعاتی فعال است. مثال های بهتر، دو سخنران شب های تاسوعا و عاشورای امسال در کانون توحید و حسینیه ارشاد هستند.
هفته گذشته حسن یوسفی اشکوری در حسینیه ارشاد سخن گفت و آشکارا به شکل اخیراً رایج شده عزاداری ها انتقاد کرد. اگر اکبر گنجی به 6 سال حبس محکوم شد، حکم اولیه یوسفی اشکوری اعدام بود اما فعالیت در چارچوب نیروهای ملی ـ مذهبی او را به حاشیه و انزوا خواند و سخن گفتن بی پروا در خارج از ایران نیز وسوسه اش نکرد.
در کانون توحید نیز هاشم آقاجری سخنرانی کرد. او نیز با تفکیک گفتمان های عاشورا به سه نوع «سنت گرا، بنیاد گرا و انتقادی» به نقد گفتمانی پرداخت که آن را بنیادگرایانه و مربوط به دهه 80 توصیف کرد و گفتمان مقبول را «انتقادی» و در چارچوب امر به معروف و نهی از منگر با نقد حکومت و حاکمان دانست.
نویسنده در پایان آورده است: فراموش نکرده ایم که او نیز به اعدام محکوم شده بود که حکمی سنگین تر از حبس اکبر گنجی است. اما آقاجری نیز به خارج از کشور نرفت و رادیکالیسم پیشه نکرد. این چهره دانشگاهی که یک پای خود را هم در جنگ از دست داده، صبغه حزبی و تشکیلاتی دارد و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است و همین او را از تک روی بازداشته است. هر چند ممکن است برخی از دیدگاه های او را دوستان وی در سازمان قبول نداشته باشند.
مثال های متعدد دیگری نیز می توان به دست داد که همگی نشان می دهد تک روی و پرهیز از فعالیت در یک چارچوب سامان مند و سازمان یافته تا چه اندازه می تواند برای فرد و جامعه زیان بار باشد.
با درک همین موقعیت است که عباس عبدی با اینکه دیگر عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت نیست و از دوستان خود انتقاد دارد اما دیالوگ خود با آن ها ـ ولو انتقادی ـ را قطع نکرده و به پاره ای دعوت های فعالان سیاسی نیز پاسخ مثبت می دهد و مهم تر از همه اینکه هیچ چشمی به آن سوی مرزها ندارد.