۱۵۰ تا جوک با ادب

- ترکه به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟!  ترکه میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش!

2- اصفهانیه داشته تو خیابون میرفته که یهو میبینه اوضاع دل و روده خرابه و به شدت نیاز به قضای حاجت داره! خلاصه یخورده اطراف چرخ میزنه تا آخر یک توالت عمومی پیدا میکنه. خوشحال و خندان میره تو که یهو دم در یک مردک لندهور جلوشو میگیره، میگه: کجا عمو؟! اینجا توالتش ورودی داره، 200 تومن! اصفهانیه شاکی میشه، میگه: انصافتو شکر! یک ریدن دویست تومن؟! نمیخوام!  خلاصه میاد بیرون، یکم دیگه چرخ میزنه میبینه نه اوضاع خیلی خرابه، برمیگرده، میگه: درک بیا اینم دویست تومن. یارو میگه: نـُچ! نرخا بالا رفته، ورودی جدید 500 تومنه! اصفهانیه تا فیهاخالدونش میسوزه، میگه: یعنی چی؟! مگه سر گردنست؟! آدم به خودش برینه به صرفه‌تره! خلاصه باز شاکی میاد بیرون، یکم راه میره، میبینه الانه که وسط آدم و عالم برینه به خودش، زود بر میگرده، باحال زار یک پونصدی میده، میگه: بیا بابا اینم 500 تومن. باز صاب توالت یک ابرو میندازه بالا، میگه: تــُـچ! چون تو مضیقه‌ای ورودیت میشه هزار تومن! اصفهانیه که دیگه عرق از بناگوشش سرازیر شده بوده، میگه: بابا سگ خور! بیا اینم هزار تومن، بزار برم برینم! خلاصه میره تو.  مردک توالت‌چی(!) میبینه یک ربع گذشت، نیم ساعت گذشت، یک ساعت گذشت، آقا نیومد بیرون. میره در توالت رو باز میکنه، میبینه اصفهانیه با کمربند خودشو دار زده، یک یادداشت هم گذاشته که: "کسی که تو این گرونی فرق گوز و ان رو نمیفهمه فقط واسه مردن خوبه"!

3- ترکه شاکی میره ثبت‌احوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایست، باید حتماٌ عوضش کنم. کارمنده ازش میپرسه، مگه اسمتون چیه؟ ترکه میگه: اصغرِ ان‌چهره! کارمنده میگه: آره خوب حق دارید، باید حتماً عوضش کنید. حالا چه اسمی میخواید بگذارید؟  ترکه میگه: اکبرِ ان‌چهره!

4-  ترکه پرتقال خونی میخوره، ایدز میگیره!

5-  از ترکه میپرسن: میدونی USA مخفف چیه؟ میگه: یوم‌الله سیزده آبان!

6- ترکه رفته بوده تماشای مسابقه دو و میدانی، وسط مسابقه از بغلیش میپرسه: ببخشید، اینا واسه چی دارن میدون؟! یارو میگه: برای اینکه به نفر اول جایزه میدن. ترکه یوخده فکر میکنه، میپرسه: پس بقیشون واسه چی دارن میدون؟!

7- ترکه ساعت سه نصفِ شب زنگ میزنه صدا و سیما، میگه: ببخشید آقا به نظرِ شما الان آقای خامنه‌ای خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی احتمالاً باید خواب باشن. ترکه میگه: معذرت میخوام؛ ولی آقای رفسنجانی چی، ایشون هم خوابه؟ یارو میگه: نمیدونم ولی یحتمل ایشون هم خواب باشن. ترکه میگه: ببخشید ولی آقای خاتمی چی؟ یارو میگه: احتمالاً ایشون هم خواب هستن، چطور؟ ترکه میگه: پس دمت گرم حالا که همه اینا خوابن یه شو هندی بذار حال کنیم!

8- ترکه میمیره، اون دنیا در حینی که داشتن به حساب کتاباش رسیدگی میکردن میره پیش جبرئیل، میگه: من از خدا یک سوال واجب دارم، میشه برم بپرسم؟ جبرئیل میگه: باشه، برو طبقة بالا در سمت راست، سوالت رو بپرس، زود برگرد. ترکه میره طبقة بالا، در رو باز میکنه، میبینه خدا پشت یک میز نشسته داره با یکی از فرشته‌ها به حسابای مردم میرسه. خلاصه سلام میکنه میره جلو، میگه: خداجان، الهی گربان او بزرگیت بشم من، الهی فدات بشم... چرا تو دنیا این همه ترک آفریدی؟!  بری تو آذربایجان همه ترکند، بری تهران پر ترکه،  بری بلوچستان، بری شمال، بری جنوب، غرب، شرق، بازم ترک پیدا میشه... بری آلمان بازم ترک پیدا میشه، بری کانادا،  بری آمریکا بازم ترک پیدا میشه... بری کرة ماه بازم ترک پیدا میشه! آخه خداجان، واسه چی اینقدر ترک آفریدی؟! خدا یکم ترکه رو نگاه میکنه، به معاونش میگه: اصگر... ایلده ببین این چی میگه بابا... هی وگت مارو میگیرند!

9- ترکه تصادف میکنه، ملت علاف میریزن دورش و شروع میکنن نظر کارشناسی دادن. بالاخره بعد یک مدت افسر راهنمایی میاد، منتها اونقدر ملت هرکدوم واسه خودشون چرت و پرت میگفتن که صدای افسره به جایی نمیرسیده. ترکه شاکی میشه، داد میزنه: ساکت.. ساکت... ایلده دیگه اینجا کسی جز جناب سروان حق گه خوردن نداره!

10- ترکه میرسه سر یک صحنة تصادف، از یکی میپرسه: ببخشید قربان، اینجا چه خبره؟ یارو هم میگه: هیچی آقا، این بدبخت گوزپیچ شده! ترکه میره تو فکر، بعد یک مدت یک بنده خدای دیگه میاد از ترکه میپرسه: ببخشید اینجا چی شده؟ ترکه میگه: ایلده منم خوب نفهمیدم، نمیدونم این بابا پیچیدیه گوزیده، گوزیده پیچیده، سر پیچ گوزیده؟!

11- ترکه زنگ میزنه فلسطین، میبینه اشغاله!

12- از ترکه میپرسن: مساحت ایران چقدره؟ میگه: 1648192 متر مکعب!  میگن: خنگ خدا، آخه چرا متر مکعب؟! ترکه میگه: آخه بعد انقلاب به ارتفاع یک متر ریده شده توش!

13- ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته‌: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه‌ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟!

14- ترکه میمیره، باباش رضایت نمیده!

15- از ترکه میپرسن: به نظر شما اگه آمریکا افغانستان و عربستان رو بگیره، به کره و چین هم حمله کنه تکلیف ایران چی میشه؟ ترکه میگه: ایلده چی میشه نداره که، ایران میره جام جهانی!

16- لره داشته با تمام وجود وضو میگرفته و دستاشو محکم میکشیده رو هم،  ازش میپرسن: چرا اینقدر محکم وضو میگیری؟ میگه: چنی آرم وضو میرم که هیچ گوزی نتنِه باطلش کنه!

17- ترکه میگوزه، دنبال پوکش می‌گرده!

18- از ترکه میپرسن: چند تا بچه داری؟ 4 تا از انگشتاشو نشون میده، میگه: 3 تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا اینا که 4تاست؟ ترکه انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: این بچة همسایمونه، ولی همیشه خونة ماست!

19- لره داروخونه داشته، یک روز  جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کش جدید رسید! خلاصه بعد یک مدت یک بابایی میاد تو میگه: ببخشید، جریان این سوسک‌کش جدید چیه؟ این خونة ما رو سوسک سر گرفته. لره میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه. شما این دارو رو میریزید تو یک قطره چکون، بعد کشیک میکشید تا سوسکها رو بگیرید. هر سوسک رو که گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچکونید، بعد از یک مدت سوسکها کور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن! یارو کف میکنه، میگه: خوب آخه اگه سوسکها رو بگیریم که همونجا درجا می‌کشیمشون!  لره میره تو فکر، بعد یک مدت میگه: آره خوب، ازون راهم مِشِه!

20- آبادانیه میخواسته بره خواستگاری، دیرش شده بوده حواسش پرت میشه شلوارش رو پشت و رو میپوشه و با عجله میدوه تو خیابون، یهو یک ماشین میاد میزنه درازش میکنه وسط خیابون. رانندهه میاد بالا سرش، میگه: طوریت که نشده؟ آبادانیه یک نگاه به سر تا پاش میکنه، چشمش میافته به شلوارش، میگه: چی چیو طوری نشده، ولک زدی حسابی پیچوندی!

21- میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک گوشه بشین!

22- به ترکه میگن: بچه کجائی؟  میگه بچه U.S.A.! ملت هم کف میکنن میگن آخه چطور ممکنه؟ ترکه میگه: ایلده بچهة یونجه‌زارهای سرسبزِ آذر بایجانم!

23- ترکه داشته جلو دو سه تا دختر افه میومده، یهو تلنگش در میره. واسه اینکه ضایع نشه، دستشو میگذاره بغل دهنش، داد میزنه: گـــــــوزیـــــــه... گوووووز!

24- آرداواس بعد بیست سال از آمریکا برمیگرده ایران و یک ساندویچ فروش میزنه. روز اول، ترکه میاد میگه: قربون دستت، یک ساندویچ سوسیس بده. آرداواس که هنوز خوب از حال و هوای دیار کفر درنیومده بوده، میپرسه: "تو گو" بدم؟ ترکه شاکی میشه، میگه: نه مرتیکه، تو نون بده!

25- به ترکه میگن: کجا داری میری؟ میگه: دارم برمیگردم!

26- ترکه تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. رانندة قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، ترکه یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن! خلاصه ترکه رو میگیرن میبیرن  بازجویی، اونجا بازجوه بهش میتوپه که: مرتیکة خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! ترکه میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!

27- دو تا چسه داشتن باهم بازی میکردن، یک گوزه میاد بهشون میگه: منم بازی میدین؟ چسا میگن: تُچ! گوزه ناراحت میشه، میگه: آخه چرا؟ چسا میگن: آخه مامانمون گفته بی سر و صدا بازی کنیم!

28- ترکه کلیدش رو تو ماشین جا میگذاره، تا بره کلید ساز بیاره زن و بچش دو ساعت تو ماشین گیر میکنن!

29- بعد از عمری داریوش میاد ایرن، اجرا زنده میگذاره تو استادیوم آزادی. خلاصه دیگه ملت داشتن خودشون رو خفه میکردن، داریوش هم میاد خیای حال بده، از ملت میپرسه: چی میخواین براتون بخونم؟ یک ترکه ازون پشت داد میزنه: اِبـــی بـخـــون.. اِبـــی بـخـون!

30- از ترکه میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن!

31- ترکه میره مسابقه بیست سوالی،  رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب برج ایفله،  فقط تو  زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه:...ها!  پس حتماٌ برج ایفله!

32- ترکه میره مسابقه بیست سوالی،  رفقاش از پشت‌ صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره،  فقط تو  زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. ترکه میگه: بابا این عجب خیار گنده‌ایه!

33- ترکه میخواسته تو یک ادارة دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟!  ترکه هول میشه، میگه: ایلده شما منو استخدام کنید، من با سر وارد میشم!

34- عملیه شب جمعه‌ نشسته بوده تو حیاط واسه خودش بساط میزونی جور کرده بوده و تو حال بوده، که یهو یک توپ از آسمون میاد میزنه بساط منقل و وافورش رو به گند میکشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همینجوری هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرین میفرستاده، که یهو صدای زنگ در بلند میشه و حالا زنگ نزن کی زنگ بزن! جناب عملی با هزار بدبختی، خودشو میرسونه دم در، میبینه پشت در یک بچه ده-یازده ساله واستاده، هی داد میزنه: توپم...توپم! یارو خیلی شاکی میشه، میگه: ای بی ظرفیت! بابا خوب منم توپم... دیگه نمیام کاسه کوزه مردم رو بهم بزنم که!

35- ماشین ترکه رو تو روز روشن، جلو چشماش میدزدن، رفیقاش میدون دنبال ماشینه و داد میزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش!  یهو ترکه داد میزنه: هیچ خودشو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمیتونه بکنه! رفیقاش وامیستن، میپرسن: چرا؟ ترکه میگه: ایلده من شمارشو برداشتم!

36- ترکه میافته تو چاه، فامیلاش سند میگذارن درش میارن!

37- ترکه میره قنادی، میگه: ببخشید کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو میگه: نخیر نداریم. فردا دوباره ترکه میاد، میپرسه: شرمنده، کیک هفتاد طبقه دارید؟ باز قناده میگه: نخیر نداریم. خلاصه یک هفته تمام هر روز کار ترکه این بوده که بیاد سراغ کیک هفتاد طبقه بگیره و قناده هم هرروز جواب میداده که نداریم. آخر هفته قناده با خودش میگه: این بابا که مشتری پایس... بگذار یک کیک هفتاد طبقه براش بپزیم، یک پول خوبی هم شب جمعه‌ای بزنیم به جیب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو میگذاره یک کیک خوشگل هفتاد طبقه ردیف میکنه. شنبه اول صبح ترکه میاد، میپرسه: ببخشید، کیک هفتاد طبقه دارید؟! یارو با لبخند بر لب میگه: بعله که داریم، خوبشم داریم! ترکه میگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بیست چهارمش به ما بده!

38- پرچم عربستان رو به ترکه نشون میدن، ازش میپرسن: این پرچم کجاست؟ ترکه یوخده فکر میکنه، میگه: پرچم اسپانیا! ملت جا میخورن، میگن: آخه چرا اسپانیا؟! ترکه میگه: ایلده خودتون نگاه کنید، روش نوشته: الاله‌لاله‌لالا!

39- ترکه سوار هواپیما میشه، میشینه کنار دست یک پیرمرده. خلاصه سر صحبت باز میشه و این دوتا نسبتاٌ با هم رفیق میشن. وسطای راه، یک مهمون دار میاد از پیرمرده میپرسه، پدر شما شکلات میل دارید؟ پیرمرده میگه: نه خیلی ممنون، من بواسیر دارم. مهمون داره از ترکه میپرسه: شما چی؟ ترکه میاد تریپ رفاقت بگذاره، میگه: نه مرسی. این رفیقمون بواسیر داره، باهم میخوریم!

40- ترکه کارت تلفن میخره، عجالتاً اول میده پرسش کنن!

41- یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کوپه قطار با هم بودن،‌ قطار میره تو تونل و همه جا تاریک میشه،‌ یهو یه صدای ماچ و بعد هم یه صدای کشیده میاد! قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون. پیرزنه با خودش میگه: عجب دختر متین و باحیاییه! با اینکه جوونه و دلش میخواد ولی به کسی راه نمیده، تا یارو بوسیدش گذاشت زیر گوشش! دختره با خودش میگه: عجب پیرزنه نجیبیه! با اینکه سنش بالاست و کسی تحویلش نمیگیره، بازم  نمیذاره کسی ازش سوء استفاده کنه. پیرمرده هم با خودش میگه:‌ بابا عجب بدبختیه‌ها! یکی دیگه حالش رو میکنه ما کشیده رو می‌خوریم! پسره هم با خودش میگه: چه حالی میده آدم کف دستش رو ببوسه محکم بزنه تو گوش بغلی!

42- به عربه میگن تا حالا موز خوردی؟ میگه: آره ولک، همون که هستش یک وجبه؟!

43- یارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت میرفته، افسره جلوشو میگیره، بهش میگه: شما گواهینامه دارین؟ یارو میگه نخیر! میگه: کارت ماشین چی؟ مرده میگه: دارم ولی مال خودم نیست، مال اون بدبختیه که جسدش تو صندوق عقبه! افسره کف میکنه، میره  سریع به مافوقش گذارش میده. خلاصه بعد از یک ربع سرهنگ مافوقش میاد، از مرده میپرسه: آقا شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین؟! یارو میگه: چرا قربان، بفرمایین! دست میکنه از تو داشبرد گواهینامه و کارت ماشین رو درمیاره، میده خدمت سرهنگ.  سرهنگه میگه: می‌تونم صندوق عقب ماشینتونو بازرسی کنم؟ یارو میگه: خواهش میکنم، بفرمایید. سرهنگه میره در صندوق عقب  رو باز میکنه، میبینه اونجا هم خبری نیست.  برمیگرده به مرده میگه: ولی زیردست من گزارش داده که شما گواهینامه و کارت ماشین ندارین و یه جسد هم تو صندوق عقب ماشینتونه! یارو میگه: نه قربان دروغ به عرضتون رسوندن! خودتون که مشاهده کردین. به خدا این افسره عقده‌ایه! دوست داره بیخودی به ملت گیر بده! لابد بعدشم گفته که من داشتم 180 تا سرعت می‌رفتم!

44- به ترک میگن یه معما بگو،‌ میگه: اون چیه که درازه،‌ زرده، موزه؟!

45- یه هواپیما تو قبرستون تبریز سقوط میکنه، فردا رادیو تبریز میگه: شب گذشته یک فروند هواپیمای توپولوف در حومة شهر تبریز سقوط کرده و  تا این لحظه 34513 جسد کشف شده! عملیات برای یافتن اجساد بقیه قربانیان همچنان ادامه دارد!

46- از عربه نوار مغزی میگیرند، میبینند بیست دقیقه اولش خالیه!

47- سه تا پسره با هم کل گذاشته بودن، اولی میگه: بابای من مهم‌ترین آدم مملکته. دوتای دیگه میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ میگه: بابای من رئیس‌جمهوره. هر قانونی که بخواد گذاشته بشه رو باید اول بابای من امضا کنه. دومی میگه: برو بابا حال نداری. بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه! اولیه میگه: مگه بابات چیکارس؟ پسره میگه: بابای من نماینده مجلسه.. تا بابای من رای نده، عمری قانونای بابای تو تصویب نمیشن. سومی برمیگرده میگه: باباهای شما جلوی بابای من پشم هم نیستن! اون دو تا میپرسن: مگه بابات چیکارس؟ پسره میگه: بابای من پاسبونه... جلوی خیابون وامیسته، پونصدتومن میگیره، میشاشه به قانون باباهای هردوتون!

48- ترکه میره خواستگاری، اسم دختره پروانه بوده ولی ترکه قاط زده بوده، یک بند بهش میگفته آهو خانوم! خلاصه وقتی دختره میاد چایی تعارف کنه، ترکه میگه: دست شما درد نکنه آهو خانوم! دختره شاکی میشه، میگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو.ترکه میگه: ای بابا فرقی نداره... حیوون حیوونه دیگه!

49- ترکه سنگ مینداخته تو صندوق صدقات، ازش میپرسن: بابا این چه کاریه میکنی؟! میگه: میخوام به انتفاضه کمک کنم!

50- دو تا کرم آبادانی تو روده یک بدبختی زندگی می‌کردن، یک روز یکیشون بیدار میشه، میبینه دومی با کت شلوار و کروات و عینک آفتابی و کیف سامسونت داره آخر روده قدم میرنه. .ازش  میپرسه:  تیپ زدی،  با کسی قرار داری؟!  دومی میگه:  نه ولک, با گوز بعدی پرواز دارم!

51- میخواستن الهی قمشه‌ای رو ترور کنند، تو سشوارش بمب میگذارن!

52- تو تبریز حکومت نظامی بوده، یارو سروانه به سربازش میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکسی رو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه سربازه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه میگه: ایلده قربان این یک آدرسی پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد!

53- به آبادانیه خبر میدن که بابات مرده، میگه: آخ جون... از فردا تریپ مشکی!

54- به ترکه میگن: میدونی امام حسین کجا دفن شده؟ میگه: نه. میگن: کربلا. میگه: ای خوشا به سعادتش!

55- یارو میره تو یک قهوه‌خونه، به قهوه‌چی میگه: داش حال میکنی یک جک عربی بگم؟! قهوه‌چیه میگه: ببین ولک، من خودم عربم، این یارو هم که کنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان کشتیه. اونی که رو میز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو تا قمه داره. حالا هنوز میخوای جک عربی تعریف کنی؟! یارو میگه: نه والله، حوصله ندارم سه بار توضیح بدم چی شد!

56- سه تا ترکه رفته بودن ایستگاه راه‌آهن، تا میرسن تو یهو قطار حرکت میکنه، اینها هم میگذارن دنبال قطار حالا ندو کی بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختی، یکیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میکنه دومی رو هم سوار میکنه، ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه. خلاصه خسته و کوفته برمیگرده تو ایستگاه، یک بابایی بهش میگه: آقاجان چرا اینقدر خودتونو خسته کردید؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حرکت میکنه، وامیستادید با اون میرفتید. ترکه نفس زنان میگه: ایلده منم نمیدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم!

57- ترکه میره زیر ماشین، رفقاش با دمپایی میزنن درش میارن!

58- یک شب تلوزبون فیلم سینمایی خانه کوچک رو گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه: شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلوزیون رو خاموش میکنند، میرن میخوابن!

59- یک سری از دانشمندا داشتن روی مغز آدم تحقیق میکردند، یک ریاضی دان را انتخاب می‌کنند و بهش میگن از یک تا پنج بشمر، اون هم سریع شروع میکنه به شمردن: یک..دو..سه..چهار..پنج... بعد جراحیش میکنند و نصف مغزش را در میارن، و دوباره میگن بشمر، اینبار یکم کندتر میشمره: یک...دو...سه...چهار...پنج....  دوباره مغزش رو جراحی میکنند و یک چهارم دیگش را در میارن و میگن بشمر، یارو آروم آروم میشمره: یک...... دو...... سه...... چهار...... پنج.....  دانشمندا شاکی میشن، این سری جراحی میکنند، کل مغز یارو رو درمیارن! وقتی بهوش میاد، بهش میگن بشمر، یارو میگه: بیر...ایکی...اوچ...دورد...بش....التی....یدی!

60- ترکه و لره رفته بودن شکار، ترکه از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه... تیرش خطا میره و میخوره به دم شیره. شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفشون که سرویسش کنه. ترکه جنگی میره بالای درخت، میبینه لره همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: بابا بیا بالا، الان میاد دهنتو سرویس میکنه. لره یک نگاهی بهش میکنه، میگه: برو گیتو بخور! مگه من زدم؟!

61- تو اردبیل معلمه از شاگردش میپرسه: دو دو تا چند تا میشه؟ پسره میگه: شونزده تا! یارو شاکی میشه، میگه: همین خنگ بازیا رو در میارید که ملت میگن ترکا خرن! دو دو تا میشه چهارتا، دیگه اگه خیلی بشه، میشه هشت تا!

62- ترکه ادعای میغمبری میکرده،رفیقاش بهش میگن: بابا همینجوری که نمیشه! باید بری چهل روز بشینی تو غار، تا از خدا برات وحی بیاد. خلاصه ترکه میره، دو روز بعد با دست و پای شکسته و خونی مالی برمیگرده!  رفیقاش میپرسن: چی شده؟! ترکه میگه: ایلده ما رفتیم تو غار، یهو جبرئیل با قطار اومد!

63- یک بابایی داشته از سر کار برمیگشته خونه، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند، منتها یجور عجیب غریبی: اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن، بعد یک یارو مرده با سگش راه میره، بعد ازون هم یک صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن. یارو کف میکنه، میره پیش جناب سگ دار، میگه: تسلیت عرض میکنم قربان، خیلی شرمندم...میشه بگید جریان چیه؟ یارو میگه: والله تابوت جلوییه خانممه، پشتیش هم مادر خانومم... هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرده! مرده ناراحت میشه، همینجور شروع میکنه پشت سر یارو راه رفتن، بعد از یک مدت برمیگرده میگه: ببخشید من خیلی براتون متاسفم، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست، ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم؟! مرده یک نگاهی بهش میکنه، اشاره میکنه به 500 متر جمعیتی پشت سر، میگه: برو ته صف!

64- ترکه بیهوا میاد تو اتاق، خفه میشه!

65- ترکه دنبال دزد میکنه، از دزده جلو میزنه!

66- ملاهه ورم معده داشته، میره دکتر، دکتره (که از قضا ترک بوده) بهش میگه: یک رژیم بهت میگم باید رعایت کنی. ملاهه میگه: چشم آقای دکتر. دکتره میگه: گوشت نخور، غذای پر چربی نخور، مشروب نخور، تریاک نکش، بالای منبر هم نرو! ملاهه میگه: دیگه واسه چی بالای منبر نرم؟! دکتره میگه: اونجا گه زیادی میخوری، برای معدت خوب نیست!

67- ترکه خودکارش تموم میشه، ترک تحصیل میکنه!

68- ترکه میره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشی میپوشه!

69- ترکه پسرشو میگذاره دانشکده افسری، رفیقاش بهش میگن: بابا  اینکه درسش خوب بود، میگذاشتی دکتری، مهندسی چیزی میشد، ترکه میگه: آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!

70- ترکه صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره یک زمینی بخوریم!

71- ترکه  با کایت میکوبه به ساختمون بانک کشاورزی، 730 نفر کشته میشن!... البته از خنده!72- ترکه سرش میخوره به میلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو میشه کف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز میکنه میبینه ملتی که واستادن بالا سرش میله رو گرفتن، میگه: ولش کنین ببینم چی میگه!

73- از ترکه میپرسن: ببخشید ساعت چنده؟ میگه: والله تقریباٌ سه و خورده ای. میپرسن: ببخشید، دقیقاٌ چنده؟ میگه: دقیقاٌ هفت و سی و یک دقیقه!

74- ترکه میره پیتزا فروشی، میگه: ببخشید پیتزا بزرگ چنده؟ یارو میگه: 2000 تومن. ترکه یکم بالا پایین میکنه، میگه: پیتزا متوسط چنده؟ یارو میگه: 1000 تومن. باز ترکه یوخده با پولای جیبش ور میره، میگه: پیتزا کوچیک چنده؟ یارو میگه: 700 تومن. ترکه دست میکنه تو جیبش یک صد تومنی درمیاره، میگه: قربون دستت داداش، یک جعبه اضافه به ما بده!

75- دو تا بلوچه میرن تهران یک فولکس قورباغه ای میخرن، برمیگردن طرف بلوچستان. نزدیکای زاهدان یهو فولکسه خاموش میشه، هرکار میکنن دیگه روشن نمیشه. یکیشون برمیگرده به اون یکی میگه: اوره یاسروک، برو نگاه کن ببین ماشین چه مرگش زده. یاسروک میره درِ کاپوتو باز میکنه، یک نگاه میکنه با تعجب میگه: اوره کَریموک! بیا که ماشین موتور انداخته!  خلاصه اولی پیاده میشه میاد یک نگاه میندازه، میگه: برو از صندوق عقب ابزار بیار، خودم درستش میکنم! خلاصه یاسروک میره درِ صندوق عقب رو وا میکنه، یهو داد میزنه: اوره کریموک! بیا که از تهران تا اینجا دنده عقب اومدیم!

76- ترکه از طبقه صدم یه ساختمون می‌پره پایین، به طبقه پنجاهم که میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت!

77- زنِ ترکه دو قلو میزاد،‌ ترکه میره صورت حساب بیمارستان رو حساب کنه،‌ به یارو میگه:‌ حاج آقا ارزون حساب کن هردوشو ببرم!

78- ترکه میره واسه تلفن همراه ثبت نام میکنه، بهش میگن: تا سه ماه دیگه بهت تحویل میدیم. ترکه هم رو کمربندش مینویسه: به زودی دراین مکان یک عدد موبایل افتتاح خواهد شد!

79- ترکه تو اتوبوس میگوزه همه بهش میخندن. اونم خوشحال میشه، میگه: اگه میدونستم اینقدر حال میکنین براتون میریدم!

80- بعد از سالها جعبة سیاه تانکی که حسین فهمیده رفته بود زیرش رو پیدا میکنن، توش آخرین جملات حسین ضبط شده بود که میگفته: "...حاجی جون مادرت هل نده،...ده حاجی هل نده! نامرد، آخه این همه نارجک و کوفت و زهرمار بهم بستی، یک وقت بلا ملا سرم میاد.... حــــــــاجـــــی!

81- عربه با دو تا خیار در دست میره توی یک بقالی، میگه:حاج آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. عربه میگه: پس ولک بی زحمت این دوتا رو هم بشور!

82- رشتیه آخره پکر و ناراحت نشسته بوده تو یک عرق فروشی و همین جور یک ساعت تمام داشته گیلاس عرقشو نگاه می‌کرده. یارو جاهله با خودش میگه بگذار یکم بخندیم، میره جلوی رشتیه، گیلاس عرقشو برمیداره، لاجرعه میره بالا. رشتیه اول یک نگاه غمناک به یارو میکنه، بعد یهو میزنه زیر گریه! جاهله ناراحت میشه:‌میگه: بابا بیخیال،‌ شوخی کردم جون حاجی..اصلاً‌  الان یدونه مَشتی‌شو برات میگیرم، مهمون من! رشتیه در حین هق هق میگه: نه داداش، تقصیر تو نیست. اصلاً‌ امروز بدترین روز زندگی منه! اولش صبح خواب موندم دیر رسیدم سرکار،‌ رئیسم هم بیرونم کرد! ‌بعد اومدم برگردم خونه، ‌دیدم ماشینم رو دزد برده! رفتم کلانتری، ‌گفتن کاریش نمی‌تونن بکنن...بعد تاکسی گرفتم رفتم خونه،‌ یهو دیدم کیف پولم رو گم کردم، ‌یارو راننده تاکسیه هرچی از دهنش درومد بارم کرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، دیدم خانم با سه تا از همسایه‌ها تو رختخوابن! آخر تصمیم گرفتم خودمو بکشم، ‌که یهو تو اومدی لیوان سمم رو تا ته خوردی!

83- بابای ترکه میمیره، مجلس ختمش رفیقای ترکه همه میان بهش تسلیت میگن. ترکه خیلی احساساتی میشه، میگه: به خدا خیلی زحمت کشیدین تشریف آوردین، ‌شرمنده کردین... ایشالله ختم پدرتون جبران می‌کنم!

84- زنِ آپاندیسش رو عمل کرده بوده، بعد از عمل شوهرش میاد ملاقاتش. منتها زنه هنوز خوب بهوش نیومده بوده و داشته زیر لب هزیون می‌گفته: احمق...بی‌شعور...عوضی! یک دکتری داشته از اتاق رد میشده، میگه: خوب به سلامتی مثل اینکه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف میزنه!

85- ترکه خودشو میزنه به کوچة علی چپ، گم میشه!

86- تو یکی از دهات اردبیل ملت برای بار اول کیوی میبینن، میرن از ملای ده میپرسن این چیه؟ ملاهه یکم میره تو نخ کیویه، بعد میگه: ایلده تخم مرغیش، که تخم مرغه! ولی من نمی‌فهمم چرا موکتش کردن؟!

87- از ترکه میپرسن بنفش چه رنگیه؟ میگه: قرمز دیدی؟! آبیش!

88- ترکه میفته تو جوب،‌ سند میگذاره میاد بیرون!

89- یک هواپیما داشته از تبریز میرفته پاریس، وسطای راه یهو صدای خلبان از بلندگوها میاد: اَتِنْشِن پلیز! ایلده خلبان اسپیکینگ..مسافران لیسنینگ! موتور چپ هواپیما از کار افتاده، ولی شما هیچ نترسید! من خودم واردم، هواپیما رو سالم میشونم. یک مدت میگذره، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که: اَتِنْشِن پلیز! ایلده خلبان اسپیکینگ..مسافران لیسنینگ! موتور راست هواپیما هم از کار افتاده، ولی شما هیچ نترسید! من خودم کلی تجربه دارم، تا فرودگاه بعدی هم راهی نیست، هواپیما رو سالم میشونم.  باز یک مدت هواپیما دور خودش میچرخه، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که: اَتِنْشِن پلیز! ایلده خلبان اسپیکینگ..مسافران لیسنینگ! همین الان دم هواپیما کنده شد، ولی شما هیچ نترسید! من خودم هواپیما رو میشونم. یک ده دقیقه می‌گذره، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که: اَتِنْشِن پلیز! ایلده خلبان اسپیکینگ... مسافران ریپید افتر می!  اَشهداَن‌لااله‌الله!...

90- ترکه میخ میره تو پاش، نمیتونه درش بیاره،‌ کجش میکنه!

91- ترکه داشته رادیو پیام گوش میداده،‌ گزارشگره میگفته: راه بهارستان به امام حسین بسته‌است، راه انقلاب هم به امام حسین بسته‌است... ‌ترکه میگه:‌ باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی به امام حسین قسم میخوری؟!

92- ترکه یه تیکه یَخو گرفته بوده بالا، ‌داشته خیلی متفکرانه بهش نگاه می‌کرده. رفیقش ازش میپرسه: چیرو نگاه میکنی؟ ترکه میگه: ایلده ازش آب میچیکه ولی معلوم نیست کجاش سوراخه!

93- به ترکه میگن یک معما بگو، میگه اون چیه که زمستونا خونه رو گرم میکنه تابستونا بالای درختو؟! یارو هرچی فکر میکنه جوابشو پیدا نمیکنه، میگه: نمیدونم، حالا بگو چیه؟ ترکه میگه بخاری!  یارو کف می‌کنه، میگه: باباجان بخاری زمستونا خونه رو گرم میکنه ولی تابستونا چه جوری بالای درختو گرم می‌کنه؟  ترکه میگه: بخاریِ خودمه دوست دارم بگذارمش بالای درخت!

94- ترکه داشته از تو جزیره آدم‌خورا رد میشده،‌ یهو میبینه آدم خورا محاصرش کردن. بیچاره جفت می‌کنه با حال زار میگه: ای خدا بدبخت شدم!‌ یهو یک صدایی از آسمون میاد: نترس بندة من، بدبخت نشدی! اون سنگ رو از جلوی پات بردار بکوب به سر رئیس قبیله. ترکه خوشحال میشه،‌ سنگ رو میکوبه تو کلة ‌رئیس قبیله. رئیسِ قبیله جابه‌جا میمیره، باقی افراد قبیله شاکی میشن، نیزه به دست، شروع می‌کنن دویدن طرف ترکه! یهو یک صدایی از آسمون میاد: خوب بندة من، حالا دیگه بدبخت شدی!

95- لره توی اتوبوسِ تهران-خرم‌آباد نشسته بوده، میره به راننده میگه: آقای راننده واسه کی داری رانندگی می‌کنی؟! اینا همه خوابن!

96- ترکه با چند تا رشتیه نشسته بودن داشتن جوک می‌گفتن، رشتیا برای ترکا جک میگن، نوبت ترکه که میشه،‌ تا میاد بگه: یه روز رشتیه... همه بهش میگن بشین بابا نمیخواد بگی! دوباره یه دور میزنه میرسه به ترکه، باز تا میاد بگه: یه روز یه رشتیه... میپرن وسط حرفش،  نمیذارن بگه. بار بعد که نوبت میرسه به ترکه، میگه: یه روز یه ترکه داشته میرفته با سر میخوره زمین! همه رشتیا میخندن بعد ترکه میگه: ‌ولی وقتی بلندش میکنن میبینن رشتی بوده!

97- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، بابای دختره گوشی رو ور میداره. ترکه میگه: ببخشید غزال خونست؟!‌ باباهه هم شاکی میشه فحش خوار مادر رو میکشه به ترکه! چند روز بعد دختره ترکه رو تو خیابون میبینه،‌ میگه: ‌بابا چرا ضایع بازی  در میاری؟!  وقتی بابام ور میداره، ‌یه چیزِ بی‌ربط سر هم کن بگو. ترکه هم میگه ‌باشه. دفعه بعد که زنگ میزنه، باز باباهه گوشی رو ور میداره.‌ ترکه هول میشه، میگه: ببخشید اونجا میدون انقلابه؟! یارو میگه: آره چی کار داشتی؟!  میگه: ببخشید، غزال خانم هستن؟!

98- یک سال، یک ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه‌زنی میومده. مردم میرن پی ماجرا، میبینن دسته ترکها تو کوچه بن بست گیر کرده!

99- به ترکه میگن چرا ترک شدی؟!‌ میگه: ایلده جوون بودیم، ایمکانات کم بود، پیش اومد دیگه!‌ میپرسن: پس چرا لر نشدی؟ میگه: نه بابا، دیگه اونقدرها هم ایمکانات کم نبود!

100- ترکه میره لباس فروشی،‌ میگه:‌ ببخشید شلوار نخی دارید؟ یارو میگه:‌بعله. ترکه میگه: بی‌زحمت دونخ بدین!

101- ترکه با زنش رفته بوده سینما، تو فیلم یهو یه گاوه شروع می‌کنه دویدن طرف تماشاچیا. ترکه یهو میپره زیر صندلی، زنش میگه: ‌بابا خجالت بکش! این فیلمه. ترکه میگه: زن! من و تو می‌دونیم فیلمه، گاوه که نمی‌دونه!

102- ترکه می‌خواسته گردو بشکنه، گردو رو میگذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سرش!

103- ترکه میره آمریکا پیش رفیقش. از قضا همون موقع کنسرت ابی بوده، رفیقش میگه پاشو بریم یک حالی بکنیم. جلو در سالن، یک بابایی واستاده‌ بوده سی‌دی‌ می‌فروخته، ‌هی داد می‌‌زده: ‌سی‌دی ابی، سی‌دی‌ ابی. ترکه یک نگاهی به یارو می‌کنه، به رفیقش میگه: ببین توروخدا مردم چه خنگن! این یارو این همه سال تو آمریکا بوده،‌ هنوز اِی بی سی دی رو یاد نگرفته!

104- ترکه میره بقالی،‌ می‌بینه رو دیوار بزرگ نوشتن: علی با ماست! حسن با ماست! حسین با ماست! میگه: ببخشید اقا،  شما ماست خالی ندارید؟!

105- دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو  درآورده بودن، دیگه هروقت هرجا یک خراب کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاکی میشن، میرن پیش کشیشِ محل، میگن:‌ تورو خدا یکم این بچه‌های مارو نصیحت کنید،‌ پدر مارو درآوردن. کشیشه میگه: ‌باشه، ولی من زورم به جفتِ اینا نمیده، باید یکی یکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش میپرسه: پسرم، ‌می‌دونی خدا کجاست؟ پسره جوابشو نمی‌ده، همین جور در و دیوار ر و نگاه می‌کنه. باز یارو می‌پرسه: پسرجان، می‌دونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار کشیشه همینو می‌پرسه و پسره هم بروش نمیاره، آخر کشیشه شاکی میشه، داد میزنه: بهت گفتم خدا کجاست؟! پسره می‌زنه زیر گریه و در میره تو اتاقش، در رو هم پشتش می‌بنده. داداش بزرگه ازش می‌پرسه: چی شده؟ پسره میگه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر می‌کنن ما برش داشتیم!

106- ترکه هر روز زنگ یک کلیسا رو می‌زده و در می‌رفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه،‌ یک روز پشت در کمین می‌کنه، تا ترکه زنگ می‌زنه، ‌خرشو می‌گیره و می‌پرسه چیکار داری؟ ترکه حول میشه،‌ با تتپته میگه: ببخشید، ‌عیسی هست؟!

107- ترکه میره ساندویچی، میگه: ببخشید بندری دارید؟ یارو میگه: بعله. ترکه میگه: پس قربون دستت، ‌بگذار یک حالی بکنیم!

108- وسط اردبیل یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش،‌زخم و زیلی می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن.  یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین! ایول! دمت گرم!‌ یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید!‌ آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال می‌کنن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری!‌ یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن خر، حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه می‌زنیم!

109- ترکه میره حموم، آب جوش بوده با نعلبکی دوش میگیره!

110- ترکه مهم میشه زیرش خط میکشن، تو امتحان میاد!

111- عربه میره داروخونه میگه:‌ ولک هزار تا میخ داری؟! یارو میگه: ‌نه. دوباره فردا میاد میگه: ولک هزار تا میخ داری؟! باز یارو میگه: نه برادر، ‌اینجا داروخونس، میخ فروشی که نیست! هی چند روز این اتفاق میفته، یارو با خودش میگه:‌ بگذار برم هزار تا میخ بخرم‌،‌ یه سود حسابی بکنم. فرداش دوباره عربه میاد میگه:‌ ولک هزار تا میخ داری؟! یارو میگه:‌ آره، 3 تا کارتون میخ می‌گذاره جلو عربه... عربه یک نگاه می‌کنه میگه::‌اََاَ....ه!  ولک توچقدر میخ داری!

112- ترکه وزیر مخابرات میشه بعد از یه هفته مخابرات ورشکسته میشه! از طرف دولت هیئتِ تحقیق تشکیل‌میدن، می‌بینن برای رفاه حال جامعه ورداشته همه گوشی‌های ‌تلفنای همگانی رو بیسیم کرده!

113- ترکه ساندویچ‌فروشی داشته، ‌یک روز یک بابایی میاد میگه: ‌قربون یک ککتل بده، ‌فقط بی‌زحمت توش گوجه نگذار. ترکه میگه: آقا امروز اصلا گوجه نداریم، میخوای خیارشور نگذارم؟!

114- به ترکه میگن چند تا بچه داری؟ میگه 2 تا . می‌پرسن: کدومش بزرگتره؟ میگه: خوب اولیش!‌

115- ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره!

116- ترکه دوتا دزد می‌گیره، زنگ می‌زنه به 220!

117- از ترکه میپرسن آرزوت چیه؟ میگه:‌ کاشکی تبریز پایتخت بود! میگن: چرا؟! میگه: آخه اون وقت به مامیگفتن بچه تهرون!

118- اردبیل زلزله میاد،‌ ترکه زنگ میزنه مسئولیتش رو بر عهده میگیره!

119- ترکه کنار یه چاهی وایساده بوده، هی میگفته:‌ سیزده،..سیزده،..سیزده.. یکی از اونجا رد میشده، می‌پرسه: ببخشید قربان، می‌تونم بپرسم دارید چیکار می‌کنید؟ ترکه یقه یارو رو میگیره، پرتش می‌کنه تو چاه، میگه: چهارده،...چهارده،...چهارده!

120- به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌ کبوتر، کلاغ، خر! بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه! میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!

121- ترکه از یکی میپرسه قبله کدوم طرفه؟! یارو نشونش میده، ترکه میگه:‌ باید خیلی برم؟!

122- آمریکاییه داشته تو رودخونه غرق میشده،‌ هی داد میزده: help me, hellllp! ترکه از اونجا رد میشده میگه:‌ احمق جون اگه جای کلاس زبان کلاس شنا رفته بودی الان غرق نمیشدی!

123- تمساحه میره گدایی،‌ میگه:‌به من بدبختِ مارمولک کمک کنید!

124- ترکه سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ‌ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم!

125- ترکه چراغ جادو پیدا میکنه، دست میکشه روش غولش در میاد میگه: ‌دو تا آرزو بکن. ترکه میگه: یه نوشابه خنک میخوام که هیچ وقت تموم نشه. غوله بهش میده، ترکه یکم میخوره میگه: ‌به به! چقدر خنکه!  یکی دیگه هم بده!

126- ترکه یه بسته هزار تومنی میشمره، 250 تومن کم میاره!

127- به ترکه میگن خیلی آقایی. میگه: ما بیشتر!

128- به لره میگن: ببخشید شما لرید؟‌ میگه: نه پس انم با این سبیل پهنم؟!

129- از ترکه می‌پرسن: بلدی پیانو بزنی؟! میگه: نه. ولی یه داداش دارم... اونم نه!

130- یک بابایی یه ماهی تو پاکت دستش بوده، رفیقش میبیندش، ازش می‌پرسه: جریان ‌این ماهیه چیه؟ میگه: ‌دارم برای شام می‌برمش خونه. ماهیه میگه: مرسی من شام خوردم، منو ببر سینما!

131- به ترکه میگن  چی شد ترک شدی؟! میگه:‌ والله من اولش که ترک نبودم، ‌تو بیمارستان با یه بچه ترک عوض شدم!

132- ترکه تو اتوبوس یه دختره خوشگل رو میبینه،‌ پیاده که میشه شماره اتوبوس رو بر میداره!

133- ترکه میاد تهران،‌ یه دختر خوشگل میبینه،‌ بهش میگه:‌ خانم این دوست دختر که میگن شمایین؟!

134- ترکه یه سکه اززیر خاک پیدا میکنه، روش نوشته بوده  تاریخِ ضرب: 200 سال قبل از میلاد!

135- قزوینیه میره خونه یک میلیونره، ‌دویست میلیون نقد می‌دزده. بعد زنگ میزنه خونه یارو میگه: بچه رو بیارین پولارو ببرین!

136- یک گروه از محققین انسان شناسی داشتن روی تفاوت مغز نژادهای مختلف انسان تحقیق می‌کردند، اول مغز یک آمریکاییه رو باز می‌کنند، می‌بینند ای بابا اینا اینقدر با الکترونیک و کامپیوتر ور رفتن که تو مغزشون پر شده از IC و مدارهای الکترونیکی. خلاصه می‌ترسن دست به یک چیزی بزنند خراب شه، زود مغز یارو رو می‌بندند. بعد مغز یک ژاپنیه رو باز می‌کنند، می‌بینند ای بابا این وضعش از آمریکاییه هم خراب تره و مغزش شده پر از مدارای نوری و چیزای عجیب غریب، خلاصه مغز این رو هم جرات نمی‌کنند دست بزنند. بعد جمجمه یک ترکه رو باز می‌کنند، می‌بینند تو ش فقط یدونه سیم ازین ور جمجه رفته اونور. باخودشون می‌گن: خوب ما اینو قطع می‌کنیم، اگه دییدم خیلی ضایع شد، فوقش دوباره وصلش می‌کنیم! خلاصه سیمه رو قطع می‌کنند، یهو گوشای ترکه میافته!

137- ترکه زنگ میزنه 118، میگه: ببخشید شماره تلفن غضنفر رو دارین؟! یارو میگه: نه. ترکه میگه: پس من میخونم یادداشت کنین!

138- ترکه مجری مسابقه بیست سوالی میشه، یارو ازش میپرسه، جانداره؟ میگه: نه. میپرسه: تو جیب جا میشه؟ ترکه کلی فکر میکنه، بعد میگه:‌ تو جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت ماستی میشه!

139- ترکه میره حرم امام رضا، میگه:‌ امام رضا قربونت برم، تو که ضامن آهو شدی، ضامن من یابو هم بشو!

140- ترکه پسرش رو میفرسته ژیمناستیک، بعد از یه مدتی میبینه  پسرش روز به روز جای اینکه پیشرفت کنه هی داره پسرفت می‌کنه. یک روز میره سر جلسه تمرینشون ببینه چه خبره، میبینه از بچش به عنوان خرک استفاده می‌کنند!

141- ترکه میخواسته به فلسطینیا کمک کنه، براشون سنگ پست میکنه!

142- ترکه مرده شور بوده،  بعد از یه مدتی میگیرنش دهنش رو سرویس میکنن. رفیقاش میپرسن بابا مگه این بیچاره چی کار کرده بود؟ میگن: این پدرسوخته سوالای شب اول قبر رو تکثیر کرده بود بین مرده‌ها تقسیم می‌کرد!

143- چندنفر داشتن میرفتن کوه، سرپرستشون (که از قضا لکنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع می‌کنه میگه: چ چ چ.... ملت اول یکم نگاش می‌کنن ببینن چی‌میخواد بگه،‌ بعد می‌بینن نمی‌تونه حرفش رو بزنه، بی‌خیال میشن و راه میافتن، این بابا هم همه مسیر همینجور هی ‌میگفته چ..چ..چ.. وقتی میرسن بالا میخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره میگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر یادم رفت! ملت میگن ای بابا رودتر می‌گفتی، حالا باید برگردیم پایین! تو راه برگشت سر پرسته هی میگفته: ش ش ش.. ولی ملت دیگه شاکی بودن و کسی توجه نمی‌کرده، وقتی می‌رسن پایین یارو بالاخره میگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخی کردم!

144- از ترکه میپرسن شما همتون اینقدر ساده این؟ میگه: نه بابا، راه‌راهمون تو آفریقاست!

145- ترکه سوار اتوبوس میشه، میره یک گوشه وامیسته. راننده بهش میگه: آقا این همه صندلی خالی، چرا نمیشینی؟ ترکه میگه: حالا صبر کن، دو دقیقه دیگه همین یک ذره جا هم پیدا نمیشه!

146- از ترکه میپرسن شما تهرانی هستین؟ میگه: نه چشماتون قشنگ میبینه!

147- ترکه تو مانور شرکت میکنه، اسیر میشه!

148- ترکه میره مغازه میگه: آقا یه بیسکویت خوب بدین. بقاله میگه: ساقه طلایی خوبه؟ ترکه میگه نه. میگه: ویفر خوبه؟ میگه نه . میگه گرجی خوبه؟ میگه نه. میگه: مادر خوبه؟ ترکه میگه: قربان شما، دست بوسن!

149- ترکه بچش نمیخوابیده، بهش ژل میزنه!

150- تریاکیه پیغام‌گیر میخره، پیغامشو میذاره: هَشتم... ولی خَشتَم!

+2
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.