سخنرانی گنجی در دانشگاه تورنتو

 

گنجی: من یک فردم، حزب و تشکیلات ندارم

سوریه کبیری- واشنگتن پریزم

روز ٣۰ دی (۲۰ ژانویه) اکبر گنجی روزنامه نگار، کوشاگر، متفکر و نویسندۀ ایرانی، در سالن مرکز علوم زمین شناسی دانشگاه تورنتو سخنرانی داشت. این سخنرانی زیر عنوان "ساختار نظام جمهوری اسلامی و راههای تحول دمکراتیک در ایران" انجام شد.
می توان گفت که این نخستین بار بود که چنین جمع پرشماری برای یک مورد سیاسی -و نه تفریحی-، گرد هم آمده بودند.

آقای گنجی سخنان خود را با مفاهیمی از ولایت فقیه آغاز کرد. وی گفت که مفهوم ارتباط مردم با ولایت به یکی از سه شکل رابطۀ گوسفند و شبان، مجنون و ولی، و رجوع جاهل به عالم، امکان پیدا می کند. وی سپس افزود که "در کتاب ولایت فقیه آقای خمینی حکومت اسلامی مطلقه نیست." اما ایشان در سالهای ۱۳۶۶- ۱۳۶۷ (١۹۸۷- ۱۹۸۸)، گفتند که اگر فقیه مصلحت تشخیص بدهد، می تواند تمام قوانین شرعی را تعطیل کند.

وی در ادامۀ سخنان خود با اشاره به اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، افزود که این اصل ١١ وظیفه و اختیار برای ولی فقیه قائلست. بر اساس بند ١ این اصل، تعیین سیاستهای کلی نظام با رهبرست. آقای گنجی نتیجه گیری کرد که مسائلی چون برنامۀ هسته ای ایران، زیر مجموعۀ سیاستهای کلی نظام هستند. وی سپس گفت که مجلس ششم در نظر داشت که قانون مطبوعات را تغییر، و بودجۀ ارتش و سپاه پاسداران را کاهش دهد. ولی از آنجا که این مقولات نیز در بین سیاستهای کلی نظام رده بندی می شوند، از انجام این تصمیمات باز ماند.

سخنران سپس به تشریح مختصر اصل ۹۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پرداخت، و افزود که بر اساس این اصل تفسیر قانون اساسی به عهدۀ شورای نگهبان است.
وی همچین گفت که پس از تجدید نظر در قانون اساسی، اصل ۵۷ قوای سه گانه را زیر نظر ولایت مطلقۀ فقیه قرار داده است.
آقای گنجی سپس نتیجه گیری کرد که ولی فقیه می تواند شخصا آدم خوبی باشد، و از حق قانونی خود استفاده نکند. بنابراین اگر از برخی از حقوقش استفاده نمی کند، به ما لطف دارد.

او با اشاره به روند انتخاب رهبر در جمهوری اسلامی ایران، این روند را در دایرۀ بستۀ شورای نگهبان و رهبر دانست، و نتیجه گیری کرد که در واقع رهبر خودش خودش را انتخاب می کند. چرا که شورایی که موظف به انتخاب رهبرست، در حقیقت منتخب وی می باشد.

مجلس ششم به سبب تشخیص شورای نگهبان در مورد مغایرت بسیاری از مصوباتش با اسلام و قانون اساسی، آن مصوبات را بایگانی کرد

آقای گنجی با ذکر اینکه اولین بنای دمکراسی مدت دار بودن زمان تصدی مسئولان است، گفت که چنین چیزی در مورد ولی فقیه وجود ندارد و ولایت وی مادام العمرست. وی حدود این ولایت را بسیار گسترده توصیف کرد و افزود، ولی فقیه می تواند برخلاف مطالبات و خواست افراد، برای آنها تصمیم بگیرد. او این حالت را به پدرسالاری تشبیه کرد که پدر می گوید من تشخیص می دهم صلاح تو چیست.

وی در مورد انتخاباتی که در ایران برگزار می شود نیز، به تفضیل سخن گفت. گنجی در ابتدا گفت که برخی می پرسند که انتخابات که خود مقوله ای دمکراتیک است، چرا تحریم می شود؟ او سپس با برشمردن ویژگیهایی مانند لزوم آزادانه و منصفانه بودن، و دسترسی به امکانات برابر در هر انتخاباتی افزود، نخستین نکته این است که در ایران همه نمی توانند در انتخابات نامزد شوند. چرا که برای هر داوطلب نامزدی ۴ شرط در نظر گرفته شده که اعتقاد نظری و التزام عملی به ولایت فقیه، یکی از آنان می باشد.
حتی پس از اینکه تمامی داوطلبان این ۴ شرط را به صورت نوشتاری نیز می پذیرند و امضاء می کنند، بسیاری از آنان از سوی شورای نگهبان رد می شوند. چرا که این شورا می گوید شما دروغ می گویی و ولی فقیه را قبول نداری. وی در ادامه گفت که دایرۀ این عدم پذیرش به حدی گسترده شده که حتی می خواستند از نامزدی آقای مؤمن که خود عضو شورای نگهبان است، جلوگیری کنند. گنجی افزود پس از این مراحل نیز، بازهم شورا برخی از انتخابات را باطل اعلام می کند. این ابطال گاهی شامل حوزه هایی هم می شود که تنها یک نامزد وجود داشته است. وی گفت با وجود تمامی این صافی ها، تقلب در هر انتخابات به میزانی است که حتی شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی نیز، (رسیدگی به کارش را) به خدا واگذار می کند.

آقای گنجی در ادامه گفت حال فرض کنیم که انتخابات در نهایت آزادی و درستی انجام شده و نمایندگان منتخب مردم ، و نه نظام، وارد مجلس شده اند و می خواهند اصلاحات و تغییرات قانونی ایجاد کنند. اما چنین چیزی هم بر اساس قانون غیر ممکنست. چرا که وقتی لایحه ای در مجلس به تصویب رسید، برای تشخیص عدم مغایرت آن با اسلام و قانون اساسی به شورای نگهبان فرستاده می شود. وقتی شورای نگهبان نظر موافق ندهد دو حالت پیش می آید. یا باید این مصوبه طبق نظر شورا تغییر کند، که دیگر نظر شورای منتخب رهبر ،و نه نمایندگان منتخب مردم، است. یا باید بایگانی شود که این اتفاق در مجلس ششم به کرات رخ داد.
حال اگر مجلس نخواهد نظر شورا را بپذیرد، آن گاه باید مصوبه خود را برای تصمیمی گیری به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارسال کند که خود داستانی دیگر است.
اگر بن بست پیش روی نمایندگان با ارجاع به مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز گشوده نشود، گزینۀ همه پرسی عمومی هم برای این نمایندگان وجود دارد. چرا که بر اساس اصل ۵۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در موارد ضروری و موضوعات بسیار خاص، در صورت تصویب دوسوم نمایندگان مجلس، می توان مصوبه ای را به همه پرسی عمومی گذاشت. اما داستان اینست که شورای نگهبان می تواند مصوبه مورد نظر را هم، مغایر با قانون اساسی بداند. اگر هم نداند، طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، فرمان همه پرسی عمومی را تنها رهبر می تواند صادر کند. پس به فرض موافقت مجلس و شورای نگهبان، باز هم انجام همه پرسی عمومی، بدون تصمیم رهبر امکان ندارد.

تقلب در هر انتخابات به میزانی است که حتی شخصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی نیز، (رسیدگی به کارش را) به خدا واگذار می کند

وی در ادامه گفت خوب اگر نمایندگان در عمل با موارد ذکر شده روبرو شوند، ناگزیر به سمت اصلاح قانون اساسی می روند. بر اساس اصل ۱۷۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، این اصلاح نیز تنها با تشخیص رهبر امکان پذیرست. در صورتی که رهبر چنین تشخیصی بدهد، شورایی باید به این کار مبادرت کند. بر اساس قانون، این شورا متشکل از اعضای شورای نگهبان، ۵ نفر از مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس جمهور، رئیس مجلس و ١۰ تن با انتخاب رهبر می باشد.
حال لازمۀ اجرایی شدن هر مصوبه این شورا نیز، امضای رهبرست. آقای گنجی نتیجه گیری کرد که بنابراین راه قانونی کلیۀ تغییرات، موافقت رهبرست و بنابراین گذار به دمکراسی از طریق التزام به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، محالست. او تأکید کرد که اشکال عمده نه شخص رهبر-هرکه باشد-، که قانون است. چرا که حتی اگر دکتر مصدق هم می خواست در چهارچوب این قانون عمل کند، نتیجه همین می شد.

وی در ادامه با اشاره به کشورهایی چون شیلی و آفریقای جنوبی، تنها چاره را انتخابات آزاد، به دور از خشونت و مسالمت آمیز ذکر کرد، و افزود ما خواستار حذف هیچکس نیستیم. حرف ما اینست که همه بتوانند در انتخابات شرکت کنند، و در عین حال همه بر نتایج انتخابات گردن بگذارند. وی گفت در کشورهای دیگر چون لهستان و شیلی نیز، سرانجام مسئولین با مخالفان سر میز مذاکره نشستند و به سخنان یکدیگر گوش کردند. نتیجه این شد که برخی از شرایط حاکمان لحاظ، و در مقابل برگزاری انتخابات آزاد نیز قابل دسترسی شد.
ما نیز در ایران خواستار این هستیم که به فرآیند مذاکرات عمل شود. گنجی راه رسیدن به این میز مذاکره را نافرمانی مسالمت آمیز مدنی دانست و گفت که، با نقض سه دسته از قوانین ناعادلانه، ناحق، و برخلاف وجدان، می توان نافرمانی مدنی را نتیجه بخش کرد. چرا که "ما نه می خواهیم انقلاب کنیم و نه در پی خشونت هستیم."وی همچنین جدایی دو نهاد دین و دولت را از ضروریات جامعه خواند.

پس از پایان سخنان آقای گنجی، حاضرین سوألاتی مطرح کردند که برخی از این پرسشها، و پاسخهای آقای گنجی به شرح زیر بود.

س: هیچ کدام از حرفهای شما تازگی نداشت. به باور من نمی توان با نافرمانی مدنی به نتیجه رسید، و کم هزینه ترین راه اینست که بگذاریم مردم خود راهشان را انتخاب کنند.

ج: کسانی که خود را نخبه و روشنفکر می دانند باید نظر بدهند، و ما از روشنفکران چنین توقعی را داریم. 

س: در کانادا هم که کشوری دمکراتیک است، نهادهایی مشابه ولایت فقیه داریم و مشکلات ساختاری شبیه ایرانست. پس چرا در اینجا کار پیش می رود؟ در عین حال انصافا در ایران نیز تغییرات زیادی رخ داده، که ما نمی توانیم با اشاره به چند اصل قانونی چشممان را بر آن تغییرات ببندیم.

 ج: البته من با قوانین کانادا آشنایی ندارم. اما اگر فرض کنیم که این قوانین نیز شبیه قوانین ایرانست، من می گویم چنین نظامی دمکراتیک نیست. من نگفتم مثل کانادا یا آمریکا، گفتم چگونه می توان در ایران دمکراسی برقرار کرد. در عین حال فکر نمی کنم در کانادا بتوان چند هزار زندانی را کشت. ما شیوۀ غیردمکراتیک و نقض حقوق بشر را نقد می کنیم.

س:چرا کشور ما پس از دو انقلاب مشروطیت و اسلامی، باز به اینجا رسیده است؟ آیا سبب این نیست که سنخیت ایرانی ما با مسلمان بودنمان قاطی شده است؟ چرا که خدای اسلام اربابی در آن بالاست. ببینید نظام ارباب و رعیتی اسلام با ما چه کرده، و فردی مانند شمارا زندانی کرده است. من فکر می کنم دمکراسی جدای از اسلام است.

ج: ما یک خدا نداریم. نیازی نیست که خدای فقها را که همان اربابست، خدای خود کنیم. رابطۀ عرفا و فلاسفه مسلمان با خدای خود، ارتباط عاشق و معشوق است.فقها شئونات اجتماعی را هم مانند خدای خود می سازند. به نظر من هیچ جا نمی توان گفت دین یا بی دینی، پیش شرط دمکراسیست. کما اینکه در آلمان نیز حزب دمکرات-مسیحی داریم، اما دولت دینی نداریم.

س: نخست در مورد تمرین دمکراسی بیشتر صحبت کنید. دیگر اینکه اگر جنابعالی تحولی پیدا کرده اید، زمینه های این تحول چه بوده است؟

ج: یکی از پیش شرطهای دمکراسی، فرهنگ دمکراتیک است. و یکی از شرطهای انسانهای دمکرایتک، پرورش یافتن در نظامهای دمکرایتک است. اما در جامعه ما که این شرط مححق نیست، اجماع نخبگان ضرورت دارد.
الان اصولی جهان شمول وجود دارد، که حتی نظامهای خودکامه نیز حاضر نیستند در حرف آنها را رد کنند. مثال می زنم. ما در ابتدای انقلاب سران رژیم شاه را بی محاکمه اعدام می کردیم، عکسهای اعدام شدگان را هم چاپ می کردیم و همه هم دست می زدند. حتی چپها می گفتند شما دارید سازش می کنید و کم اعدام می کنید. اما اینک "رژیم ایران اعدامهای سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) را پنهان می کند." این خودش یک تحول و یک گام به جلو است. در ۲۸ سال گذشته تحولات زیادی در ایران رخ داده است.

س: آیا رأی دادن در نظام ایران، آن را وادار نمی کند که رفتار ارباب و رعیتی خود را با مردم عوض کند؟

ج: (باید توجه داشت که) تحولات از سوی نظام صورت نگرفته است. آقای جنتی ١۰ سال پیش می گفت مردم گوسفندند ولی چنین سخنانی دیگر شنیده نمی شود. (ولی این به سبب تغییر عقیدۀ او نیست. بلکه از این روست که) با تغییر زیربنا، پوستۀ حقوقی دریده شده است. مثال می زنم. امروز در ایران اگر یک مادر صددرصد سنتی اعتقاد دارد پسرش باید حتما ازدواج کند، و پسرش کارمند باشد چه پیش می آید؟ پسر استدلال خواهد کرد که حقوقش حتی کفاف کرایۀ خانه را هم نمی دهد. پس مادر ناچار در پی عروسی می رود که کارمند باشد تا بتوانند دو نفری تا حدی از عهدۀ مخارج برآیند. خوب در چنین حالتی آیا می توان گفت که چنین همسری حق ندارد پا از خانه بیرون بگذارد؟ پس تحولات اجتماعیست که خود را به این مادر سنتی تحمیل می کند. شرایط ضمن عقد نیز که مجمع تشخیص مصلحت نظام برقرار کرده، از همین مقوله می باشد. کما اینکه توقف چند سال اخیر سنگسار نیز، نتیجۀ مبارزات چند سالۀ خانمهاست. در عین حال باید دانست که دمکراسی گران قیمت است، و باید بهایش را پرداخت.

گنجی: هیچ جا نمی توان گفت دین یا بی دینی، پیش شرط دمکراسیست

س: پدرم می گفت به خاتمی اعتماد نکن، این افراد سوپاپ اطمینان رژیم هستند که در نهایت باقی بماند. اما فکر نمی کنید رفتار مردم رژیم را هم متحول کرده باشد؟ چرا که آنها هم که چشمشان را نبسته اند.

ج: رژیمهای دیکتاتور و قشریگری تا جایی که بتوانند مقاومت می کنند. مثلا مدتها گفته می شد که سنگسار حکم خداست. ولی آنها اعتقاد دیگری هم دارند که می گویند "دایرۀ شرع انور وسیع است." بنا بر این تغییرات رژیم در نتیجۀ سرعقل آمدن نبوده، بلکه واکنشی به فشار اجتماعی است.

س: حالا که به گفتۀ خودتان از طریق قانون موجود امکان تغییرات وجود ندارد و شما نیز خواهان خشونت نیستید، پس چگونه می توان اصلاحات و تغییراتی انجام داد؟

ج: هفتۀ دیگر چند نمونۀ پیشنهادی را بیان خواهم کرد.

س: فکر نمی کنم گوش شنوایی باشد و یا کسی حاضر به پرداخت هزینه باشد. چرا هیچ گروهی به حرف گروهی دیگر گوش نمی دهد؟

ج: مطالبات مردم گوناگونست. عده ای سندیکای حرفه ای می خواهند. اقلیتهای گوناگون از جمله قومی، حرفی دیگر دارند. وقتی با یک کاریکاتور آن رخدادها پیش می آید، معلوم می شود که ما مشکل اقلیت داریم. جوانها، زنان، کارگران و.. بنابراین در هر پیشنهاد اصلاحی باید مطالبات همه در نظر گرفته شود. اتفاقا مردم حاضر به هزینه هستند. (ولی باید حرف حساب بشنوند) مثلا اصلاح طلبان داخل می گویند، در انتخابات شرکت می کنیم اگر راهمان دادند می رویم، اگر ندادند نمی رویم. در خارج اوضاع از این هم بدترست. چرا که بیش از اینکه ایران مسئله ایرانیان خارج از کشور باشد، آنها به آمریکا می پردازند. قبل از انقلاب یک کنفدراسیون بود که پدر رژیم را در می آورد، حالا هر کس در لاک خودش است. چرا که هیچکس به دیگری اعتماد ندارد. پس گام اول اعتمادست.
دوم ما باید حول محور دمکراسی جمع شویم. چرا که اگر خودمان اقدام نکنیم، ممکنست که مثلا آمریکا حملۀ نظامی کند و آن کسی را که در آب نمک خوابانده سر کار بیاورد. من مدافع آن دموکراسی ای هستم، که متکی به خود ایرانیان باشد. هم اینک گروهی هستند که می گویند آمریکا ایران را بزند، ما به قدرت برسیم. اتفاقا عدم تحرک ما ممکنست کار را به اینجا هم برساند. از آنجایی که هیچ ایرانی مایل نیست ایران چون عراق امروز بشود، باید نشان بدهیم که خودمان می توانیم گذار به دمکراسی را در پیش بگیریم. در غیر این صورت یک عده به آمریکا می گویند که کسی در پی دمکراسی نیست و تو حملۀ نظامی کن.

س: چرا تنها به ساختار نظری قدرت بپردازیم، و ساختار عملی را در نظر نگیریم؟

ج: متأسفانه رژیم حقیقی ما از رژیم حقوقی ما هم بدترست.

س: چند درصد مردم ایران با نظرات شما موافقند؟ در مورد ولایت فقیه برآوردتان چیست؟

ج: در ایران بسیاری از روشنفکران و روحانیون نوگرا همین گونه هستند. آقای منتظری نقش ولایت فقیه را به نقش ملکه انگلیس تبدیل می کنند. این همان کاریست که در حقیقت اقای حجاریان هم می خواهند بکنند. (با خنده) اما این چیزها مربوط به بیکاری روشنفکران است، و مردم خیلی درگیرش نیستند.

س: به مشتاقان خود، و مخالفان حکومت ایران پیشنهاد تشکیلات ندارید؟

ج: من حزب و تشکیلات ندارم. (با خنده) اگر از خانمم هم بپرسید، نظرم را قبول ندارد. ولی در مورد راههای مختلف گذار به دمکراسی همان گونه که گفتم، هفتۀ آینده توضیح می دهم.

س: پیشنهاد شما نافرمانی مدنیست؟

ج: نافرمانی مدنی هم اینک در ایران وجود دارد، و نتیجه هایی هم داده است. مثلا نهضت آزادی غیر قانونی اعلام شده، ولی فعالیت می کند. همین طور ماهواره، اما مردم می گویند اطلاع داشتن حق ماست و ماهواره می گذارند. این گونه اعمال بی خشونت بود که در جاهایی مانند آفریقای جنوبی هم، رژیم را به مذاکره کشاند.

س: من با برخی از حرفهای شما موافقم و تعجب می کنم که شما که قبلا اعتقادات مذهبی داشتید، بتوانید این طوری تحلیل کنید. من ایدئولوژی را مانع آزادی می بینم. شما چطور مذهب و ایدئولوژی را جدا می کنید؟

ج: بستگی به تعریف از دین و مذهب، و ایدئولوژی دارد. در ایران روشنفکران دین را ایدئولوژی نمی دانند و می گویند شریعتی آن را ایدئولوژی کرد. روشنفکران دینی می خواهند دین را از حالت ایدئولوژی درآورند. اینک افرادی چون دکتر سروش و کدیور با اسلام سیاسی و دین ایدئولوژیک مخالفند.

س: ولی خاصیت دین ماهیت ایدئولوژی را در خود دارد؟

ج: پرسش من اینست که مثلا اگر کسی نماز بخواند و روزه بگیرد چه تأثیری در دمکراسی دارد؟ باورها حوزۀ خصوصی افرادست و مهم اینست که من اعتقاداتم را دولتی، و تحمیل نکنم. دولت تلقی خود را از خوب به مردم تحمیل نکند. ما برای دمکراسی تنها نیاز داریم که نهاد دین از سیاست جدا باشد و نیاز به بی دینی نداریم.

س: این که گفتید صاحبان قدرت را پای میز مذاکره بکشانیم، آیا طرف دیگر مذاکره در پروسه (روند) دمکراسی انتخاب می شود؟

ج: بدون پروسه مذاکره ای نیست، و نمی توان امیدوار بود افرادی مانند گاندی بیایند. بنابراین چاره ای نیست که همه، حتی آنهایی هم که در قدرتند، سر میز مذاکره باشند. چرا که تازه اگر ما بگوییم که صددرصد هوادار صلحیم، شما باشید ما هم باشیم، ممکنست نپذیرند. اگر بخواهیم سخن دیگر بگوییم که تا فشنگ آخر می جنگند. ما باید امتیاز بگیریم و شرایطی از آن طرف را هم قبول کنیم.
در مورد بخش دیگر سوألتان، خیر در حال حاضر شخصیتی که همه مردم رویش اجماع داشته باشند، وجود ندارد.

س: در سخنان شما جای فرهنگسازی برای جوانان خالی بود. جوانان بعد از ۱۸ تیر بدون هدفند. به نسل جدید و نسل آینده چگونه می توان تلنگر زد؟

ج:هم نسلان شما ما را قبول ندارند. این یک تجربۀ تاریخیست. ما هم تجربۀ بزرگترها را قبول نکردیم، و این شد. اما نسل ما بدون نسل جوان نمی تواند کاری از پیش ببرد. ولی مشکل اینست که نسل ما حرف نسل شما را نمی فهمد. ما آزادی سیاسی می خواستیم، ولی نسل شما در پی آزادی اجتماعی است. نسل ما مدام در پی مبارزه بود، ولی نسل شما ارزشهایش متفاوتست. چاره اینست که باید با هم به تفاهم برسیم. چرا که آنچه نسل جوان می خواهد پیچیده است و باید (برایش) راه حلی پیدا کرد. 

   

 

 
+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.