چند تا جوک بخونید و بخندید

 

گرگه میره درِ خونه شنگول ومنگول در میزنه مادر شنگول ومنگول میگه برو بچه ها خونه نیستن...گرگه میگه: نه با خودت کار داشتم؟؟؟

ترکه میره دستشوئی زنانه میگیرنش میگن کوری نمیبینی زنونست؟ میگه من چکار کنم اونجا نوشته: زنا، نه! اونطرف هم نوشته: مردا، نه

چگونه از ترشیدگی جلوگیری کنیم؟ 1_ یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه. 2_ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار. 3_در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجه 4_سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین. 5_تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید. 6_ دعای باز شدن بخت رو بخونید

کتب دبستان از سال آینده محلی میشود...تهرا.ن..بابا با ۲۰۶ امد.....قم بابا با تسبیح امد....تبریز بابا با بربری امد....رشت ..ان مرد رفت بابا امد..

به رشتیه میگن :آقا شما چرا دو تا زن گرفتی؟.....میگه: اوهههه آقا جان ...یه وقت دیدی مهمان آمد!!!

ترکه پشت بوم خونشون رو اسفالت میکرده....آسفالت زیاد میاد...یه سرعت گیر هم میسازه!!

۳۸ــ ترکه زنگ میزنه فلسطین...میگه الو اونجا فلسطینه...ف:بله...ترکه :پس گه میخورین میگین اشغاله!

 تر که زن میگیره ...بهش میگن آقا شما چقدر مهر کردین؟....میگه ایلده ما مهر نامزد بودیم...ولی آبان وآذر خیلی کردیم!

۲ـ  لره میخواست گاوش و بکنه!!گاو بیچاره ما.ما میکرد...لره شاکی شد گفت:خفه شو اول مو بعد تو!!!؟؟

یه روز یه قزوینیه رو با یه گونی شرت میگیرنش..میگن این چیه..میگه این دفتره خاطراتمه

میدونی شجاع ترین مرد زمین کیه؟.........امام جماعت قزوین

یه آخونده رو منبر شروع کرد به روضه : از حسین بگم دلتون می سوزه . از علی اصغر بگم جگرتون می سوزه اما یه چیز می گم کونتون بسوزه : امشب شام نمی دن

ترکه و لره رفته بودن شکار، ترکه از دور یک شیر میبینه، نشونه میگیره میزنه... تیرش خطا میره و میخوره به دم شیره. شیره هم شاکی میشه، میدوه طرفشون که سرویسش کنه. ترکه جنگی میره بالای درخت، میبینه لره همینجور اون پایین واستاده، بهش میگه: بابا بیا بالا، الان میاد دهنتو سرویس میکنه. لره یک نگاهی بهش میکنه، میگه: برو گیتو بخور! مگه من زدم؟!

خدا بین جهنمی ها و بهشتی ها مسابقه فوتبال میذازه.

بعد یه مدت خدا به جبرئیل میگه برو از مسابقه برام خبر بیار.

جبرئیل میره و برمیگرده.

خدا میپرسه چی شد؟

جبرئیل جواب می ده:۵۰-۱۰به نفع جهنمی ها.

خدا میگه چرا؟

جبرئیل می گه : هیچی بابا ، این حضرت عباس گیر داده می خواد دروازه واسته

کی میره بانک وام بگیره ضامن نداشت منفجر میشه

ترکه یه دشداشه می بینه میگه کی این عربو خورده پوستشو انداخته

به عربه میگن موز خوردی؟
میگه همونکه تخمش درازه

تو فرانسه به قزوینیه میگن :قزوین کجاست؟؟ قزوینیه یه نگاه میندازه به طرف .میگه اگه کونت میخواره همین جاست!!

جاهله به رفیقش میگه اگه ما ترتیبه آبجیتو بدیم با هم فامیل میشیم؟...اون یکی میگه ..نه داداش بی حساب میشیم!!

 

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.