ابتذال شر پس از یازده سپتامبر؛ چرا آرنت اهمیت دارد؟

امسال، همزمان با صدمین سالگرد تولد هانا آرنت، فیلسوف سیاسی آلمانی، کتابی منتشر شده که می تواند مهمترین اثر سال ۲۰۰۶ درباره اندیشه های او ارزیابی شود.
روی جلد کتاب

کتاب چرا آرنت اهمیت دارد را، الیزابت یونگ بروئل تنها به قصد بزرگداشت فیلسوف درگذشته قرن بیستمی ننوشته است. نویسنده که شاگرد آمریکایی پرآوازه هانا آرنت است، با چیرگی بر آرا و آثار او در این کتاب کوشیده، سی و یک سال پس از مرگ استادش، او را در برابر پرسش‌هایی بنشاند که رویدادهای جهان امروز برمی‌ انگیزند: اگر هانا آرنت اکنون زنده بود، بر پایه مبانی اندیشه سیاسی خود، درباره رویداد یازده سپتامبر، پدیده ای همچون القاعده، اسلام‌گرایی، حمله نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به افغانستان و عراق و سرانجام دولت جورج بوش چگونه می ‌اندیشید و چه داوری می ‌کرد؟

هانا آرنت - فارغ از فروتنی – عنوان فیلسوف سیاسی را نمی‌ پسندید و ترجیح می ‌داد بیشتر نظریه ‌پردازی سیاسی شناخته شود. او ناقد سنت فلسفه‌ سیاسی غرب بود و خویش را در برابر رویدادهای یکه و یگانه‌ای چون جنگ جهانی دوم، ظهور فاشیسم در آلمان، کوره‌های آدم ‌سوزی و حکومت‌های توتالیتر در اروپا و شوروی می‌ دید.

آرنت باور داشت این رویدادهای تازه با مفاهیمِ پیشین و موجود در فلسفه سیاسی قابل فهم نیستند. ازاین رو، نظریه‌ ای بنیادی را درباره توتالیتاریسم یا حکومت تمامیت ‌خواه پیش گذاشت و توتالیتاریسم را گونه تازه ‌ای از حکومت توصیف کرد که با همه انواع دیگری که منتسکیو در کتاب روح القوانین آورده بود تفاوت داشت. فهم ماهیت قدرت و کارکردهای آن، خشونت، و انقلاب در کانون تأمل فلسفی آرنت قرار داشت و از این رو، عجب و عبث نیست که سه دهه پس از مرگش ، همچنان نظریه‌های او برای فهم آنچه در جهان امروز می‌ گذرد، به میان می ‌آید و به بحث گذارده می ‌شود.

 

 نویسنده کتاب چرا آرنت اهمیت دارد باور دارد جهان امروز رو به سوی تاریکی دارد و به ویژه آمریکا از شالوده‌های دموکراتیک و آزادی‌ خواهانه ‌اش دور می ‌شود؛ کشوری که نه تنها آرنت بیش از هر جای دیگر آن را دوست داشت و پس دوازده سال ناشهروندی بدان پناه آورده بود بلکه اصول بنیادگذار آن را در حرمت نهادن به قلمرو عمومی می‌ ستود
 

 

'از ابتذال تا وقاحت'

نویسنده کتاب چرا آرنت اهمیت دارد باور دارد جهان امروز رو به سوی تاریکی دارد و به ویژه آمریکا از شالوده‌های دموکراتیک و آزادی‌ خواهانه ‌اش دور می ‌شود؛ کشوری که نه تنها آرنت بیش از هر جای دیگر آن را دوست داشت و پس دوازده سال ناشهروندی بدان پناه آورده بود بلکه اصول بنیادگذار آن را در حرمت نهادن به قلمرو عمومی می‌ ستود.

یونگ-بروئل، پیشگفتار کتاب را با "ابتذالِ شر" (The Banality of Evil)، تعبیری از آرنت، آغاز می ‌کند. این تعبیر را آرنت برای زیرعنوان کتابی به کار برد که پس از حضور در دادگاه آیشمن در اسراییل نوشت: "آیشمن در اورشلیم؛ گزارشی درباره ابتذال شر" به آدولف آیشمن، یکی از افسران نازی، می پردازد که در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن یهودیان بسیاری را به کوره‌های آدم ‌سوزی صادر کرده بود.

آنچه یونگ-بروئل را به بازگفت این تعبیر در پیشانی کتاب وامی‌دارد، تنها اهمیت کانونی این اصطلاح در تفکر آرنت نیست؛ بلکه سوء فهم‌ها و کاربردهای ناروای این اصطلاح در رسانه‌های آمریکا نیز هست. وی از یک شماره ضمیمه هفتگی کتاب روزنامه نیویورک تایمز نمونه می آورد که در صفحه اول خود تصویری از آدولف آیشمن در دادگاه‌ در سال ۱۹۶۱ در برابر تصویری از صدام حسین در دادگاه در عراق چاپ کرد و با اشاره به تعبیر آرنت، زیر آن نوشت: "از ابتذال تا وقاحت." یونگ-بروئل می ‌نویسد مقاله ‌ای که در این روزنامه چاپ شده، سراسر تفسیری ناراست از تعبیر آرنت به دست می‌ دهد.

'جنگ علیه تروریسم': عبارتی بی معنا؟

برج های دوقلو - حمله یازده سپتامبر
نویسنده می گوید اگر آرنت در سال 2001 می ‌زیست، حمله به ساختمان‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی را با حمله ژاپن به پرل هاربر در سال ۱۹۴۱ یکی نمی‌ انگاشت و جنگ علیه تروریسم را عبارتی بی‌ معنا می‌ دانست

یونگ-بروئل، از مهمترین منش‌های فکری آرنت را این می ‌داند که در برابر هر رخدادی می ‌کوشید یکه ‌بودن آن را کشف کند و بدون تشبیه آن به رویدادی در گذشته در پی دریافت آن به شیوه ‌ای تازه بود. از این رو، تشبیه دادگاه صدام حسین به دادگاه آیشمن، از نظر نویسنده، نه تنها خلاف سنت اندیشگی آرنت است که در چارچوب ماشین تبلیغاتی دولت جورج بوش برای توجیه جنگ عراق می ‌گنجد.

نویسنده به تفصیل شرح می‌دهد که آنچه آرنت از "ابتذال شر" مراد می ‌کرد در نقطه مقابل آن چیزی است که جورج بوش از "محور شرارت" در نظر دارد. همچنین آنچه با عنوان "مبارزه با تروریسم" تبدیل به گفتاری برای توجیه کاربرد خشونت در کشورهای خاورمیانه و حتی در درون آمریکا شده، هیچ نسبتی با آنچه آرنت در ستیز با توتالیتاریسم می ‌اندیشید ندارد؛ زیرا اگر آرنت در سال دو هزار و یک می ‌زیست، حمله به ساختمان‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی را با حمله ژاپن به پرل هاربر (Pearl Harbor) در سال ۱۹۴۱ یکی نمی‌ انگاشت و "جنگ علیه تروریسم" را عبارتی بی‌ معنا می‌ دانست.

نویسنده تأکید می ‌کند که ترور، یک دشمن نیست؛ یک روش و ابزار است. او از آرنت یاد می‌ کند که در دو کتاب خود درباره انقلاب و درباره خشونت نوشت در دو طیف راست و چپ سیاسی، هم آنها که عمر خود را وقف جلوگیری از انقلاب کردند و هم کسانی که زندگی خود را در امید به راه انداختن انقلاب سپری نمودند، خشونت بسیار عادی و آسان توجیه می‌شود ، چنان که سیاستمردان و انقلابیون – و اکنون تروریست‌ها – هیچ نمی ‌اندیشند که زیان کاربرد خشونت بیشتر است یا سود آن؛ به ویژه در شرایطی که هیچ دشمن مشخص یا حتا قابل تشخیصی وجود ندارد.

جورج بوش و توتالیتاریسم آمریکایی

 

 نویسنده با گزارش نظریه آرنت درباره توتالیتاریسم هشدار او را گوشزد می ‌کند که توتالیتاریسم با از میان رفتن آلمان نازی یا شوروی استالینیستی نابود نمی ‌شود و ممکن است عناصری از آن در جاهای دیگر از جمله در آمریکای دوران مک کارتیسم یا دوران جورج بوش – که از نظر یونگ-بروئل بدتر از زمان مک کارتیسم است – رشد کند
 

 

خشونت از نظر آرنت چیزی است که برای "ساختن تاریخ" به کار برده می ‌شود.وی میان "عمل کردن" و "ساختن"، میان خشونت و قدرت تمایز می ‌نهاد و باور داشت کاربرد خشونت نشانه داشتن قدرت نیست؛ بلکه نشانه ضعف است؛ و خشونت وقتی به میان می ‌آید که سیاست از میان رفته و بی‌معنا شده باشد. به تعبیر دیگر، سیاست، ادامه جنگ است، ولی با ابزاری دیگر. وقتی خشونت به کار رفت، عرصه سیاست فاقد ماهیتی سیاسی می ‌شود؛ زیرا سیاست استوار بر وجود فضای عمومی است و فضای عمومی بسته به ارتباط شهروندان با یکدیگر است و شرط ارتباط، امنیت عاری از خشونت است.

الیزابت یونگ-بروئل می ‌نویسد مقایسه حمله یازده سپتامبر دوهزار و یک با حمله به پرل هاربر، این تصور را به توده مردم آمریکا القا می‌ کند که این حادثه "حمله به آمریکا" بود و پاسخ بدان باید جنگ باشد؛ گویی القاعده، دولت-ملتی مانند ژاپن است و به "محوری" از قبیل "محور شرارت" پیوند دارد و کسانی چون اسامه بن لادن یا صدام حسین توتالیترهایی مانند هیتلر هستند.

نویسنده با گزارش نظریه آرنت درباره توتالیتاریسم هشدار او را گوشزد می ‌کند که توتالیتاریسم با از میان رفتن آلمان نازی یا شوروی استالینیستی نابود نمی ‌شود و ممکن است عناصری از آن در جاهای دیگر از جمله در آمریکای دوران مک کارتیسم یا دوران جورج بوش – که از نظر یونگ-بروئل بدتر از زمان مک کارتیسم است – رشد کند.

قرن بیست و یکم: 'شبح توتالیتاریسم'

 

 اشارات سیاسی بالا، درون‌مایه‌ اصلی کتاب نیستند؛ تنها انگیزه‌های نیرومند نویسنده برای بازگشت انتقادی به نظریه‌های هانا آرنت ‌اند
 

 

بزرگترین خطری که جهان امروز را از ایران هسته ‌ای تا آمریکای زیر نفوذ محافظه‌کاران تهدید می‌کند، از نظر نویسنده، نزدیکتر شدن شبح توتالیتاریسم است؛ همان که آرنت عمری را در تبیین و فهم و ستیز با آن گذراند.

اشارات سیاسی بالا، درون‌مایه‌ اصلی کتاب نیستند؛ تنها انگیزه‌های نیرومند نویسنده برای بازگشت انتقادی به نظریه‌های هانا آرنت ‌اند. الیزابت یونگ-بروئل در سه بخش کتاب کوشیده طرح کلی اندیشه سیاسی هانا آرنت را بازسازی و گزارش فلسفی کند و روایتی منسجم از سرگذشت ایده‌های آرنت - بر پایه نخستین کتاب نامبردارش ریشه‌های توتالیتاریسم، سپس کتاب موقعیت انسانی و سرانجام واپسین کتاب ناتمام و کمترشناخته‌‌اش «زندگی ذهن - فرادست دهد.

درونمایه اصلی کتاب خلاصه‌ شدنی نیست؛ با این همه، شرح و تقریر کوتاه اما دقیق و پراهمیت یونگ-بروئل از سه مقوله اندیشیدن، خواستن و داوری کردن در نظام فکری هانا آرنت هم از فلسفه ‌پژوهانی دستگیری می ‌کند که برای نخستین بار می ‌خواهند با این اندیشگر سیاسی آشنا شوند و هم کسانی را به کار می ‌آید که آثار آرنت را پیشتر خوانده ‌اند .

Young-Bruehl, Elizabeth, Why Arendt Matters, Yale University Press, New Haven and London, ۲۰۰۶

 


 

الیزابت یونگ-بروئل، شاگرد آمریکاییِ پرآوازه هانا آرنت است که پس از مرگ وی، زندگی‌نامه استاد خود را نوشت و با عنوان هانا آرنت؛ برای عشق جهان (Hannah Arendt; For Love of World,) منتشر کرد. این زندگی‌نامه مفصل و دقیق که سال دوهزار و چهار بازنگری و بازچاپ شد، مهمترین اثر در شناخت زندگی فیلسوف آلمانی به شمار می‌رود.

منبع : بی بی سی فارسی

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.