بچه هایم اینجا در فرودگاه مسکو ١٨ ماه است خورشید را ندیده اند!

گزارشى از سرگردانى و بلاتکلیفى ١٨ ماهه یک زن پناهجوی ایرانی با دو فرزندش در فرودگاه مسکو:

زهرا کمال فر یک پناهجوى ایرانى است که به اتفاق پسر ١٢ ساله اش داود و دختر ١٧ ساله اش آنا مدت ١٨ ماه است که در زندان و فرودگاه روسیه گرفتار آمده است. آنچه میخوانید بر اساس گفتگویِ تلفنى با زهرا در سالن ترانزیت فرودگاه مسکو تنظیم شده است. زهرا (مهتاب) کمال فر با صداى گرفته و غم آلود ماجراى خود را چنین شرح میدهد: الان درست ١٨ ماه است که از ایران خارج شدیم. ابتدا از ایران به قرقیزستان رفتیم و از طریق ترانزیت مسکو راهى فرانکفورت آلمان شدیم. قرار بود پس از ورود در آلمان به مقصد کانادا پرواز کنیم. در فرودگاه فرانکفورت ما را دستگیر کردند. حدود ١٥- ١٦ روز در فرانکفورت بودیم. بعد مامورین پلیس آلمان آمدند و گفتند وسایل تان را جمع کنید. ما فکر کردیم میخواهند ما را به کمپ دیگرى انتقال دهند، اما با ماشین ما را به فرودگاه بردند و سوار هواپیما کردند. گفتند شما را به همان ترانزیتى که در مسکو داشتید بر میگردانیم. شب ساعت حدود ١٠-١٢ وارد مسکو شدیم. ابتدا به محل دفتر هواپیمایی ایرفورت رفتیم و اعلام کردیم که میخواهیم اینجا درخواست پناهندگى کنیم. یکی از مامورین گفت روسیه به کسى پناهندگی نمیدهد و ما شما را زندانی میکنیم. جواب دادم زندان روسیه برایِ من بهتر از زندان جمهورى اسلامی است. ترجیح میدهم در زندان شما باشم تا در زندان جمهورى اسلامی. از دولت روسیه درخواست پناهندگى کردیم اما درخواست ما را رد کردند. در کنار این پروسه بشدت کند و ناعادلانه و غیر انسانى یک زندگى غیرقابل تصورى را در سالن فرودگاه ترانزیت مسکو داشتیم. ابتدا براى مدت ١٣ ماه در اتاق های کهنه و قدیمى شرکت هواپیمایی ایرفورت بودیم. این شرکت ١١ اتاق در اختیار داشت که ما را در یکى از این اتاق ها در ترانزیت فرودگاه مسکو اسکان داده بودند. آنجا هیچ امکاناتی نداشتیم. حتی حمام و توالت. این اتاق ها درست مانند زندان بودند. حدود ٥ ماه پیش قرارداد شرکت ایرفورت با فرودگاه مسکو به اتمام رسید. آنها دیگر کلا از ما سلب مسئولیت کرده و ما را در سالن فرودگاه رها کردند. الان ٥ ماه است که در سالن فرودگاه زندگى میکنیم. یک بار هم دخترم را چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که دهان دخترم خون آلود شد. در ترانزیت نیز هر بار با آزار و اذیت هاى پلیس مواجه ایم. یک بار پلیس فرودگاه آمد و به ما اخطار داد وسایل تان را جمع کنید و به جایِ دیگری بروید. ما در حالی که مشغول جمع آوری اثاثیه امان بودیم پلیس کلیه وسایل ما را به وسط سالن پرتاب کرد. وقتی خواستم اعتراض کنم چرا این کار را با ما میکنند من را هل دادند و من با سر به زمین خوردم و دماغ و صورتم بشدت زخمى و خونى شد. الان در سالن فرودگاه نه جایِ خواب داریم نه حمام . معمولا مجبوریم در توالت با یک دبه آب حمام کنیم. سالن فرودگاه مسکو خیلى قدیمى است و سیستم تهویه حرارتی ندارد. هوا الان بسیار سرد است به ویژه ٢ هفته دیگر زمستان مشهور روسیه آغاز میشود و من بشدت نگران هستم. زهرا کمى مکث کرد بغض اش ترکید و با گریه و بریده و بریده ادامه داد: کمک مان کنید. اینجا واقعا وحشتناک است. بچه هایم ١٨ ماه است خورشید را ندیدند. این را به کى بگویم. اینجا مسکو است. چیزی که اصلا معنى ندارد حقوق بشر است. من را نجات بدید هر کارى که از دست تان بر میاید برایمان انجام دهید. نگذارید بچه هایم تلف شوند.

برای کمک به زهرا کمال فر و فرزندانش به سایت زیر مراجعه کنید:

lhttps://www.petitiononline.com/Kamalfar/petition.htm

+0
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.