سوغات فرنگ(۱۷): شنیدن اولین صدای بوق در فرانسه!

صمدعلی لکی زاده
تقریباً یک سالی بود که در پاریس ساکن بوده و هر روز فاصله 8 کیلومتری محل سکونتم تا سفارت را با خودرو شخصی تردد می کردم و عصرها و روزهای تعطیل هم برای خرید یا تفریح و آخر هفته ها هم برای سفر - که خیلی هم اهل سفر و گردش بودم – خودم رانندگی می کردم.

 چون تفریحات زیادی نداشتیم و آزادی عمل خود فرانسویان را نداشتیم بعضا شبها هم برای تفریح، با ماشین توی خیابان شانز الیزه یکی دو دور می زدیم تا دل خانواده که صبح تا شب منزل بودند کمی باز شود و از غم غربت و دلتنگی های دوری از خانواده و اقوام و بستگان کاسته شود.
 
 در خیابان شانز الیزه و پس از یکسال اقامت در فرانسه برای اولین بار صدای بوق یک خودرو را در مجاورتم شنیدم. بسیار برایم هیجان زده و جالب بود چون در یکسال گذشته هیچگاه صدای بوقی از هیچ خودرویی نشنیده بودم. این واقعه به قدری برایم جالب بود که وقتی برگشتیم منزل شروع کردم به یادداشت کردن این واقعه در میان خاطراتم.

 البته این بدین معنی نیست که در فرانسه یا پاریس در آن سال بجز آن بوق هیچ بوق دیگری زده نشده باشد! ولی واقعیتی است که خیلی کم از بوق استفاده می شود. یک دلیل اش این است که رانندگان و حتی عابرین پیاده هم اصولی و درست رفتار کرده و قوانین و مقررات ترافیکی را رعایت می کنند و نیازی به بوق زدن پیدا نمی شود.
 
یادم آمد چون به صدای بوق حساسیت دارم روزی در تهران از محل کارم در میدان امام خمینی تهران تا فلکه صادقیه را سوار اتوبوس شرکت واحد شدم و درست در صندلی پشت سر راننده نشستم. از پایانه پارک شهر تا فلکه صادقیه همه بوقهایش را شمردم! دقیقا 99 بوق در عرض حدودا 45 دقیقه!! وقت پیاده شدن ایستادم تا همه پیاده شوند سپس به آرامی و با احترام از راننده پرسیدم آیا هیچ می داند در این 45 دقیقه چند تا بوق زده است؟
با تعجب پرسید چطور مگر؟
گفتم: خیلی بوق زدی.
گفت: مگر نمی بینی مردم چطور رانندگی می کنند مثل آدم نمی رانند که؟! طلبکار هم شد... وقتی به او گفتم از اول تعداد بوقهایش را شمرده ام با تعجب گفت بیکار تشریف داری!
گفتم: 99 بوق.
خودش هم تعجب کرد. گفتم من که پیاده می شوم و می روم خانه ام ولی تو از صبح تا شب لابد هزارتا بوق خودت میزنی و هزارتا بوق ماشینه ای دیگر را هم می شنوی غروب که منزل می روی ندانسته تاثیر این آلودگی صوتی و ... را با خودت برای زن و بچه ات سوغات میبری و از او خواستم از آن پس کمتر بوق بزند.
کمی به فکر فرو رفت و من من کرد و من هم خداحافظی کردم. به فکرم رسید اگر بعدا خودم ماشین شخصی بخرم یک برچسب " راننده ناشنوا " هم به شیشه عقب آن بچسبانم بلکه راننده های پشت سرم با دیدن آن لا اقل برای ماشین من بوق نزنند! چند بوق کمتر، هنوز بهتر!!
منبع : عصر ایران
لینکهای مرتبط :
 
+19
رأی دهید
-6

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۶
    دایره مینا - کراکف، لهستان
    این بنده خدا هم حالش خوشه اولین بوق اش را می گه ! بنده که اصلا به خاطر نمیاورم کی و کجا آخرین بوق را شنیده ام !
    9
    6
    جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۴
    Hameye Iran - ایران، ایران
    کده خدا صمد علی‌ لکی زاده ،آیا تو کتاب خاطراتت هم نوشته‌ای که چه توهینها و تحقیرهأی به هموطنانت که به سفارت مراجعه میکردند کرده ای؟یا نه‌ شما هم مثل بقیه دوستان و هم پالکی‌هایتان موقعی که سر کار هستید خدا را بنده نیستید ولی‌ پس از بازنشستگی میشوید صالح دانا.مردمو شما عصبی کردید با توهینها،تبعیض،اختلاس،مومن سازی زورکی،موقعی که دم خروس از زیر عباتون بیرون زد مردم دیگه به قسم حضرت عباس هم شک کردند مشهدی کبلأی حاج آقا دیپلمات ،سرتو از زیر برف بیار بیرون تا متوجه گلابی که به اطراف پاشیدی بشی‌.
    9
    12
    جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.